حضرت زهرا (س), اشعار ومتون ادبی
سادات خوشا به حال پیمبر! چه مادری دارد! ؛ درون خانه بهشت معطری دارد
ریاحین ـ سروده حمیدرضا برقعی به این شرح است: شنیده می‌شود از آسمان صدایی که ... کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ... نبوده هیچ‌کسی جز خدا، خدایی که ... نوشت نام تو را، نام آشنایی که ... پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد نوشت فاطمه، شاعر زبانش الک
شرح سیلی
ریاحین ـ (سروده حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی به مناسبت شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام) ای دخت گرامی پيمبر * ای سرّ رسول در تو مضمر در بيت شريف وحی، خاتون * بر چرخ رفيع مَجد اختر ای شبه نبی به خلق و اوصاف * ای نور مجسّم مصوّر ای خادم خانه‌ تو حوّا * و ای حاجب درگه تو هاجر در طورِ لقا يگانه بانو * در مُلك وجود زيب و زيور با شير خدا علیّ عالي * هم‌ سنگر و هم پيام و همسر مانند ت
ادامه حضرت زهرا (س), اشعار ومتون ادبی
مژده که کوثر آمد
ریاحین ـ به ساقى اى صبا بگو، حاجت ما برآورد ساغرى از براى ما، ز آب كوثر آورد به ساغر لطیفه گو، بگو لطیفهاى بگو كه مطرب از ره وفا، چنگ به مضمر آورد بگو به ماه آسمان، به خود نبالد این قَدَر كه ماه بى قرین من، سر از افق
زائران بغض
ریاحین ـ نه تكلم باد، نه سايه صفوف در هم شكسته ملائك و ستاره، و نه همهمه روياى بارانى آسمان در تسلاى معابر خسوف زده ماه و زمين، هيچ كدام نمى توانند تحمل پنهان خروش ضجه هاى على را از غيبت هواى حوالى تو بگيرند؛ با اين همه على بايد زائران كوچك رنگ پريده بغض و اشك تو را به سكون و آرامش بخواند. فصلى تازه بر اولاد آفتاب در حال آغاز شدن است و على انديشه اى جز تحقق وصيت تو در سر ندارد.
نبض حماسه
ریاحین ـ آسمان مشرف بر نشانی خانه ماه، هی هی ابرها را بالای سر شهر ساکت مدینه تماشا می کند. غلغل مراثی مانده در گلوی پرندگان زائر قبر پدرت، با صدای هق هق بغض های تو یکی شده است. دریچه ای رو به خلوتِ معلقِ آشنایی آسمان باز است و تو در صبوری گمان دقیقه های این همه روز بدون پیامبر، دلتنگ شنیدن حنجره ای هستی که آن روزها را از خطور خیال تو به کوچه های شهر بکشاند؛ دلتنگ انتشار معطر اذان بلال از بلندا
ثقل صبور
ریاحین ـ پریشانی، ترجمان بضاعت زبانی است که در لکنت گنگ واژه ها، به دنبال صدایی می گردد تا بتواند در مقابل ثقل صبور آنچه تو گفته ای، از ازدحام این جمعیت منتظر بگریزد؛ اما باز هم به رها کردن خلافت و پس دادن آنچه حق تو و علی است راضی نمی شود. «ای دختر رسول خدا! به درستی که پدرت بر مؤمنین عطوف و کریم و رئوف و رحیم بود و بر کافران عذاب و عقاب عظیم! پدرت، شوهر تو را بر هر دوستی و خویشی برتر
شهر بی فانوس
ریاحین ـ چه کسی می تواند بگوید که در کدام تاریخ، عدالت این چنین غبار قرون بی اعتباری را بر شانه های خویش تحمل کرده است، که تو بخواهی برای پس گرفتن میراث پدرت، واژه به افشای مجال کور دسیسه های جماعتی بکشانی که در مه نشینی فتنه ها آماده اند! تو هر چه سماع گریه بر دیده آسمان را ذره ذره در این گوش های مهر شده می خوانی، هیچ پاسخی نمی شنوی در حالی که می دانند تو به احتجاج حقی آمده ای که هیچ کدام شان
زایش توفان
ریاحین ـ «دخترم! هر سال جبرائیل یک بار قرآن را بر من نازل می کرد و امسال دو بار بر من نازل شده است. دخترم این علامت پایان عمر من است ... .» غبار اندوهی تیره، انحنای کوچه های مدینه را به شب نزدیک می کند، توفانی در انقیاد مرگ، کانون رسالت را نشانه گرفته و فرمانی از جانب خدا، بال فرشته مرگ را به زمین کشانده است. ستاره ها از مناره ماه، روزهای نیامده را هم صدای اشک های تو گریه می کنند
ماوراء بی خلل
ریاحین ـ «فاطمه جان! خدا همیشه با مؤمنان است. تو هیچ وقت تنها نخواهی بود! آمده ام تا مثل همیشه آخرین کسی باشی که برای سفر از او خداحافظی می کنم و آمده ام دوباره به تو بگویم که نور امامت فرزندت را در چهره درخشان تو می بینم. از این لحظه تو زهرای منی و درخشنده ترین تجلی!» نه درخششی برای خورشید مانده است و نه آبرویی برای ماه! خدا خواسته است از پیشانیِ بلند تو انعکاسِ مضامین نور بر آفتاب
بهشت کوچکی سرشار روشنی
ریاحین ـ دو دست رختخواب از پارچۀ مصری، محتوای یکی برگ و دیگری پشم گوسفند، فرشی از پوست، بالشی از پشم با درونی از برگ خرما، عبایی خیبری، مشک آب، دو کوزه سفالی و دو ظرف آب، آفتابه، پرده ای از پشم نازک، پیراهنی به قیمت نه درهم، یک روسری به ارزش چهار درهم، حوله ای سیاهرنگ، تختی پوشیده به روتختی، چهار زیر دستی از پشم طائف با محتوای گیاهی به نام اذخر، حصیری بحرینی، دستاس، وسیله و ظرف خضابی از مس، ظرف