
جایگاه شیعیان در عراق، پیش از اشغا ,بخش اول
عصر شیعه : با توجه به تغییرات پیشآمده در کشور عراق پس از سال 2003، شیعیان که در طول تاریخ عراق در موضع ضعف قرار داشتند، توانستند نفوذ قابل توجهی در ساختار دولت عراق به دست آورند و دولتی شیعی را برپا کنند.
چکیده
با توجه به تغییرات پیشآمده در کشور عراق پس از سال 2003، شیعیان که در طول تاریخ عراق در موضع ضعف قرار داشتند، توانستند نفوذ قابل توجهی در ساختار دولت عراق به دست آورند و دولتی شیعی را برپا کنند. شیعیان در قالب احزاب و گروههای اسلامگرا اهداف خود را پیش میبرند و اگرچه در بسیاری از جزئیات اهدافشان با هم اختلاف دارند، ولی در اصل کلی هویتسازشان، یعنی اسلام و برپایی جامعهای اسلامی، با هم متحد و متفقاند و در سایه آموزههای دینی، به دنبال معنادهی به سیاستهای آینده کشورشان هستند. در این مقاله کوشیدهایم با تأکید بر اسلام و نقش آن در هویتدهی به گروههای فعال در عراق به بررسی جامعه شیعی عراق بپردازیم.
کلیدواژگان
شیعیان، سازهانگاری، اسلامگرایی، هویت، حزبالدعوه، جریان صدر، عراق
مقدمه
شیعیان از ابتدا در عراق اکثریت مخالف به شمار میآمدند. درباره سرآغاز گرایش مردم عراق به تشیع اختلاف نظر هست. برخلاف استنادات تاریخی درباره تشکیل خلافت حضرت علی(ع) در کوفه و مبانی حمایتی کوفه و بصره از قیام حضرت امام حسین(ع)، پژوهشگران غیراسلامی، قدرت اصلی شیعیان عراق امروزی را به بخشهای تازهمسلمانشده استناد میدهند؛ مثلاً برخی، پیدایش جامعه شیعی در عراق را در پی تحولات قرن نوزدهم دانسته، برخی دیگر، ریشه فکری تشیع جدید این سرزمین را ناشی از اسکان قبایل ایلی ـ عشیرتی در مناطق شهری میدانند. چراکه اسکان ایلها در مجاورت و همسایگی جوامع شیعی و بقاع متبرکه خاص این مذهب، آنان را به تعریفی جدید از خود واداشت. همچنین فشار دولت سنیمذهب عثمانی از یک سو، و وهابیگری سعودیها از سوی دیگر، این گروه مهاجر را به تعریفی شیعی از خود وادار کرد.
تشدید شیعهگری در عراق را ناشی از حملات عثمانی در سال 1831م میدانند. تخریب اماکن متبرکه شیعی در 1843م نیز به اساس هویت شیعیان دامن زد. ازاینرو، مخالفت شیعیان با دولت عراق، گرایشی درونسیستمی دارد و آنان صرفاً داوطلب مشارکت در تعیین سرنوشت خود در داخل نظام سیاسی عراقاند. به نظر برخی از نویسندگان (Yitzhak Nakash)، در انقلاب مشروطه ایران (1906م) و عثمانی (1908م) بر این دیدگاه از ابتدا تأثیر گذاشته بود. با وجود این مخالفت سالم و درونسیستمی شیعیان، دولت عراق همیشه آنان را از دسترسی به قدرت محروم کرده است (سیفزاده، 1379، ص78).
سرنگونی صدام زمینه حضور شیعیان و خروج آنها را از انزوا فراهم ساخت. از آن زمان، شیعیان در عرصه سیاسی ـ اجتماعی بهشدت فعال شدهاند. بهگونهای که آمریکا که با شعار استقرار دموکراسی به اشغال عراق مبادرت ورزید، نمیتواند اکثریت شیعه این کشور را نادیده بگیرد و از ورود آنها به عرصه سیاست و حکومت جلوگیری کند.
سرنگونی صدام و نقش تأثیرگذار شیعیان بر کنترل بحرانهای پس از آن، موجب ایجاد و گسترش نوعی خودآگاهی و خودباوری و توجه به اهمیت خود در معادلات سیاسی شده است. در همین راستا، مرجعیت شیعه که همواره جایگاه و نفوذ گستردهای در بین شیعیان داشته، در این دوره نقش بسیار تأثیرگذاری در دولتسازی در عراق ایفا کرده است (تلاشان، 1389، ص8). هدف این مقاله بررسی تغییراتی است که در جایگاه شیعیان در ساختار سیاسی عراق رخ داده است.
1. چهارچوب نظری
سازهانگاری، با ارتقای سطح بحث از حالت معرفتشناختی (جریان غالب در مدرنیته)، بحث را به هستیشناسی میکشاند و تلقی ذاتگرایانه از موجودیت جهان، معرفت، انسان، اخلاق، قواعد و حقیقت را به «مسئلهای برای اندیشیدن» بدل میکند و مایل است جهان و موجودیتهای آن را «در حال شدن» ببیند تا «بودن». پیشینه این نوع طرز تفکر، به عصر روشنگری باز میگردد و به گونهای در اندیشههای فیخته و کانت بیان شده است. بنابراین، از حیث هستیشناسی، از ایدهئالیسم در مقابل ماتریالیسم، و از «ذهنیتگرایی» (subjectivism) در مقابل «عینیتگرایی» (objectivism) دفاع میکند، در واقع در همین بعد هستیشناسانه است که توجه سازهانگاران بیشتر بر انگارهها، معانی و قواعد، رویهها و هنجارها بوده و بر همین مبناست که به نظر آنها، در واقع نظامهای معناییاند که تعیینکننده چگونگی تفسیر کنشگران از محیطاند (wendt, 1998, p.101-11).
از مباحث مهم در سطح هستیشناسی برای سازهانگاران، بحث هویت، و ساختار ـ کارگزار است. هویت عبارت است از فهمها و انتظارات درباره خود. برای سازهانگاران، سازههای تمدنی، عوامل فرهنگی و هویتهای دولتی، همراه با اینکه چگونه به منافع دولتها شکل میدهند؛ مهماند. اینها نوعی «جهانبینی» ایجاد میکنند و بر الگوهای تعامل بینالمللی اثر میگذارند. نهادها و رژیمهای بینالمللی، همچون رژیمهای تسلیحاتی و حقوق بشر، کنشگران را به سمت بازتعریف منافع و حتی هویتهایشان سوق میدهند.
هویتها در سیاست بینالمللی و جامعه داخلی نقش مهمی دارند. البته مولفههای هویت، در عرصه داخلی و بینالمللی فرق دارند؛ با این حال، دستکم نظم و پیشبینیپذیری را ممکن میسازند. جهان بدون هویتها، جهان هرج و مرج، تحملناپذیر و بسیار خطرناکتر از دوره آنارشی خواهد بود. سازهانگاران برای توضیح چگونگی شکلگیری منافع، بر هویتهای اجتماعی بازیگران ـ اعم از افراد و کشورها ـ تأکید میورزند.
از نگاه آنها، منافع ناشی از روابط اجتماعی است و نمیتوان به شکل ماقبل اجتماعی درباره آن سخن گفت. هویتها تجسم شرایط فردیاند که کارگزاران از طریق آنها با یکدیگر رابطه برقرار میکنند. این شرایط، از آنجا که باعث میشوند کنشگران خود را در وضعیتهای خاص ملزم ببینند، به گونهای منافع آنها را تعریف میکنند.
به نظر سازهانگاران، هویت امری است اجتماعی؛ بدین معنا که در ساختن خود، دیگری هم ساخته میشود؛ بنابراین، سیال است. از همین روست که در نگاه آنها، برداشت کنشگران از خود، منافع و اهدافشان، تغییرپذیر است و پیرو شکلگیری یک هویت جدید، منافع جدید هم برای یک دولت تعریف میشود (فرخی، عباسی، 1388، ص8-7). از منظر سازهانگاران، هویتهای دولتی از طریق رویهای پیچیده و متداخل، و اغلب متناقص و تاریخی، قوام مییابند و در نتیجه، سیال و بیثبات، و پیوسته در حال دگرگونیاند.
از سوی دیگر، با دگرگونی انگارهها و تلقیها، در نهایت تغییر در نظام نیز ممکن میشود. در این تغییر، تحول در وضعیت یک بازیگر بر حسب نقش آن، بر مجموعهای از بازیگران دیگر نیز تأثیری قاطع دارد. بنابراین در این چهارچوب، هویت و منافع، امری نشئتگرفته از منابع داخلی هویت بازیگران است.
سازهانگاری جهان روابط بینالملل را به عنوان جهان برساخته ترسیم میکند که ساختارهای بیناذهنی، در قوام بخشیدن به آن و هویت کنشگران، منافع آنها و تعاملاتشان نقش دارند و رویههای کنشگران است که به ساختارها شکل میدهند، آنها را بازتولید میکنند یا متحول میسازند. این رویهها، حتی میتوانند به تغییرات بنیادی در شرایط بینجامند (مشیرزاده، 1384، ص333).
به اعتقاد سازهانگاران، ساختار و کارگزار به گونهای متقابل به یکدیگر قوام میبخشند و ساختارهای اجتماعی نتیجه پیامدهای کنش انسانیاند. خود ساختارها، به مثابه پدیدههای نسبتاً پایدار، با تعامل متقابل خلق میشوند و بر اساس آنها، کنشگران هویتها و منافع خود را تعریف میکنند. اعمال دیدگاه ساختار ـ کارگزار در خصوص سازهانگاری، بدین معنا خواهد بود که سازههای روابط بینالمللی دیگر نه برساخته عوامل عینی و ساختاری محض و نه برساخته عوامل ذهنی و تفسیری محض تصور نخواهد شد؛ بلکه عملکرد روابط بینالمللی، منتج از درهمتنیدگی عوامل ساختاری و کنشی دانسته میشود و عوامل کنشی و ساختاری، تنها به صورت تحلیلی از یکدیگر قابل تفکیک خواهند بود (مشیرزاده، 1384، ص324).
2. اسلام به مثابه امری هویت بخش
اسلام به منزله یک جهانبینی الهی و مجموعه معارف موجود در قرآن، سنت، فقه، فلسفه، عرفان، کلام و اخلاق هستیشناسی خاصی دارد. در هستیشناسی اسلامی، موضوعات و مسائل مطرح در فلسفه علم (اعم از طبیعی و انسانی)، دین، اخلاق و متافیزیک، بررسی میشود. اسلامگرایی بهعنوان یک ایدئولوژی سیاسی، متمایز از اسلام سنتی به مثابه «دین» و امری «فرهنگی» است.
ازاینرو، مذهب، «اسلام» به منزله امری «معنابخش» در جوامع اسلامی و تنها نقطه اقتدار نمادین برای وحدتبخشی و معنادهی و معنایابی کانون توجه قرار میگیرد، که نهتنها به منزله یک دال برتر جهت ایجاد نظم سیاسی، بلکه به مثابه عنصری « هویت بخش» است که مسلمانان بهوسیله آن خود را معرفی میکنند وهویت خود را تحقق میبخشند؛ به این معنا که وقتی اسلام به اسلامگرایی تبدیل میشود، برای بهدست آوردن موقعیتی مناسب و خروج از در حاشیه بودن برای مشارکت در فرآیند تاریخ جهان، به گونهای مبانی مشروعیتبخش خود را نیز بازبینی میکند و درصدد برمیآید با رهاشدن از بند ارزشها و تفاسیر سنتگرایانه، بازبینی مفاهیم اسلامی و کاربست آنها در راستای بسیج و تجهیز مسلمانان، بتواند نوعی هماوردی و رویارویی با ایدئولوژیهای جدید انجام دهد. از این منظر، اسلامگرایان بر دستیابی به دستگاهی کموبیش پیوسته از اصول سیاسی و معنابخش، تاکید میکنند که به دلیل همراه نمودن دانش و کنش، به مثابه نیروی انگیزهبخش برای عمل سیاسی ظاهر میشود.
خصلت مهم اسلامگرایی، فراهمسازی زمینه برای شکلگیری هویتی خاص و منحصربهفرد در جهانی است که در آن سرمایه جهانی شده و رسانههای همگانی حاکم بر فرهنگ عمومی، به خلق هویتهای عام (غربی) میپردازند. آنچه نیز اسلام را در نظر غربیها، تنها گزینه محتمل برای رویارویی با غرب معرفی میکند، ظرفیتهای ساختاری اسلام جهت برقرار کردن راهکاری هویتبخش و فراگیر است که داعیه عامگرایانه و جهانشمول دارد.
علت اصلی معارضهجوییهای اسلامگرایان با غرب، اولاً، ناشی از سیاستها و رفتارهای کشورهای غربی در ارتباط با مسلمانان است؛ ثانیاً، در برخی موارد، کل اسلام فارغ از زوایای معتدل یا رادیکال آن مورد هجمه قرار میگیرد، که با برجسته کردن توصیفهای تعصبآلود، حافظه جمعی معارضهجویانهای برضد اسلام ایجاد میشود. (بهروزلک، 1386، ص57) منظور از جنبشهای اسلامگرا جنبشهاییاند که به دین اسلام به منزله یک برنامه زندگی نگاه میکند و میکوشند تا این برنامهها را در ابعاد مختلف سیاسی و اجتماعی پیاده کنند.
هستیشناسی اسلامی، هستی و وجود را مساوی ماده و جهان مادی نمیداند؛ بلکه علاوه بر آن، موجودات و جهان غیرمادی و عالم غیب و ملکوت نیز وجود دارد (اشرف نظری، 1387، ص5). مذهب اسلام بهعنوان یک ساختار فرامادی در قالب گروههای اسلامگرا، نقشی هویتبخش را دارد. چنانکه در بحث سازهانگاری به آن اشاره شد، مقوله اصلی در سطح هستیشناختی هویت و بحث ساختار ـ کارگزار است. در گروههای اسلامی، تاکید بر هویت اسلامی است. این گروهها در قالب این اصل به خود معنا میدهند و به تعامل با محیط بیرون خود میپردازند. سازهانگاران معتقدند که افزون بر بعد مادی نظام بینالملل، ابعاد غیرمادی نیز وجود دارد و بر نقشباورها، ارزشها و هنجارها در شکلدهی به سیاست کشورها و گروهها در سطح جهان تأکید دارند.
اسلامگرایی به مثابه یک ایدئولوژی، به بسیاری از افراد ازخودبیگانه که جهت اجتماعی ـ معنوی خود را از دست دادهاند، هویت جدیدی میدهد؛ جهانبینی مؤمنان را با شناساندن منابع «خیر و شر» بهطور صریح و غیرمبهم تعریف میکند؛ برای مقابله با محیط ناگوار، راههای درمان نشان میدهد، یک ایدئولوژی اعتراض دربرابر نظم استقراریافته موجود ارائه میکند؛ احساس شرافت و تعلق به شخص میدهد و او را از لحاظ روحی، از بیاطمینانی رها میسازد؛ و زندگی بهتری را در جامعه آرمانی اسلامی آینده ـ که ممکن است در زمین یا قطعاً در بهشت موجود باشد ـ وعده میدهد. حرکتهای اسلامی در پی ارائه الگوی توسعه مبتنی بر شریعتاند و اسلام را کاملترین راه زندگی میدانند. این حرکتها، گسترش و اجرای دستورهای اسلام را در زندگی دنیوی مسلمانان، وظیفه و هدف مهم خود میدانند. در واقع، از دیدگاه حرکتهای اسلامی، اسلام تنها راه نجات انسان است.
گروههای اسلامگرا، تحقق علمی اسلام در متن زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان را تنها در گرو بهدست گرفتن قدرت سیاسی، تشکیل حکومت اسلامی و زدودن مظاهر ظلم و جهل از زندگی آنان میدانند.
آنان با تأکید بر هویتاسلامی به دنبال برپا کردن باورها و انگارههایشان در سطح جهان هستند و به نوعی خواهان بازگشت به اصول اولیه اسلام، به مثابه یک مبنا و اساس برای خودشاناند. این اسلام است که به این گروهها هویت و معنا میدهد. برخی مؤلفهها و انگارههای هویتبخش اسلامی که این گروهها و جریانها در قالب آن معنا مییابند و درصدد احیای آن در سطح جهاناند، عبارتاند از: امت اسلامی، دارالاسلام و دارالکفر و نفی سلطه کفار بر مسلمین.
2-1. امت اسلامی
تعبیر «امت» در قرآن کریم، به ویژه درباره جامعه اسلامی، بعد جمعی امت اسلامی را بیان میکند. این مفهوم بهجای واژه ناسیونالیستی «ملت»، بر محوریت ایمان به وحی الهی و پیامبر اسلام استوار است. تمرکز بر ایمان دینی به منزله مبنای پیوند اجتماعی، جایگزین سنتهای جاهلی مانند نژاد، خون، قبیله و منشأ طبقاتی شد. بدین سان، امت اسلامی به پیروی از پیامبر اسلام شناخته میشوند و شخص آن حضرت در ابتدای کانون هویت اسلامی قرار دارند. در سنت نبوی نیز بر ماهیت جمعی زندگی اسلامی تأکید شده است.
2-2. دارالاسلام ودارالکفر
دارالاسلام سرزمینی است که در آن امت اسلامی آزادانه خداوند را عبادت میکنند و قوانین اسلامی بر آن حاکم است؛ اما در دارالکفر کفر و شرک حاکمیت دارد. هرچند اصل دارالاسلام و دارالکفر، به عنوان اصل اجماعی در سنت اسلامی، معیار تمایز جامعه اسلامی از جوامع کفر تلقی میشود اما در مفهومشناسی دارالاسلام و دارالکفر، معیارها و شاخصهای مختلفی ارائه شده است.
2-3. نفی سلطه کفار بر مسلمین
در قرآن کریم و سنت الهی، یکی از ابعاد غیریتسازی میان امت اسلامی و جوامع غیراسلامی را میتوان در اصل «نفی سبیل کفار بر مسلمانان» یافت. بر اساس این اصل، هرگونه سیطره و تفوق غیرمسلمانان بر امت اسلامی نفی شده است. قرآن کریم بر این اصل تصریح می کند؛ ولن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً (نساء، 141؛ بهروزلک، 1386، ص319-323).
اسلامگرایی در برابر سیطره مدرنیسم بر جهان اسلام ظهور کرد و با غیریتسازی با آن تداوم یافته است. این رویارویی، درگذشته بیشتر از راههای مخالفت و مقابله با حکومتهای دست نشانده غربگرا صورت میگرفت.
یکی از اهداف اسلامگرایان، تطبیق اسلام با نیازهای زمانه است که این امر به مدد اجتهاد حاصل میشود. برخلاف نگرشهای ساختارگرا که هویت را امری ثابت و محصول صرف ساختارهای مختلف اجتماعی، مانند اقتصاد و زبان میدانند، در برخی نگرشهای جوهرگرا از جمله نگرش اسلامی، هرچند از ویژگیهای خاص ذاتی ـ فطری در انسانها یاد شده، تأثیرگذاری عوامل اجتماعی بر دگرگونی محتوای درونی انسانها نیز سخن به میان آمده است.
برخلاف رویکردهای جوهرگرا و ساختارگرا، یکی از نکات اساسی مشترک در بیشتر نگرشهای جدید همانند نگرش اسلامی به هویت، تأکید بر سیلانیت هویتها است (عباسزاده فتحآبادی، 1388، ص2). گروهها و جریانات اسلامگرا نمونه بارز هویتهای مقاومتی و برنامهای در برابر هویت مسلط بر نظام بینالملل (لیبرال دموکراسی)اند.
فراملی شدن حوزه فعالیت گروههای اسلامگرا، نهتنها از ذات و جوهره آنها، بلکه از این واقعیت نیز ناشی میشود که این گروهها علتالعلل بیعدالتیها و تبعیضها را در ماهیت سلطهجویانه نظام سرمایهداری میبینند. گروههای اسلامگرا به عنوان کارگزار، ساختار نظام بینالملل را به چالش میطلبند. امروزه بهندرت کشور اسلامی یافت میشود که در آن، جنبش احیاگری اسلامی یک گرایش سیاسی اصلی نباشد. مطالعات جامعهشناختی نشان میدهدکه بنیادگرایی اسلامی واکنشی به پیامدهای منفی استعمار و امپریالیسم بوده است.
اسلامگرایی و امپریالیسم دارای اختلافی بنیادیناند. این اختلاف، افزون بر جنبه ایدئولوژیک آن، در مجموعهای از مسائل اقتصادی و اجتماعی ریشه دارد. شیوه خاص توسعه نظام سرمایهداری پیامدهایی مثبت برای جوامع غربی، پیامدهایی منفی برای جوامع جهان سوم، از جمله کشورهای اسلامی داشته است. پیشرفت، رفاه ثروت محصول نظام سرمایهداری برای جوامع غربی، و در مقابل فقر، تبعیض بیعدالتی پیامدهای این نظام برای کشورهای جهان سوم بوده است (عارف، 1389، ص17).
امروزه جریان اسلامخواهی یک جریان سیاسی ـ ایدئولوژیک محصور در یک کشور نیست؛ بلکه رگههایی از این جریان جنبه جهانی و بینالمللی یافته است. یکی از اهداف اساسی گروههای اسلامگرا، استقرار یک نظام جهانی اسلامی است. این هدف در دو سطح مرتبط دنبال میشود: یکی چالش با حفظ وضع موجود در بین کشورهای اسلامی؛ و دیگری ارائه یک شبکه ارتباطی فراملی در حال گسترش برای استقرار صلح و ثبات اسلامی در بین جهان عرب و مسلمان است.
گروههای اسلامگرا، غربگرایی را امری مطرود میدانند و پذیرش بیچون و چرای دنیای غرب با مدلهایی غیرمذهبی را عامل نابسامانیهای جوامع مسلمان بهشمار میآورند. با اینکه غربگرایی امری محکوم است، اما کسب علوم و فنون جدید، حتی از غرب، امری پسندیده بهشمار میرود.
گروههای اسلامگرا، مسلمانان را در مقابل غرب و دشمنان، امت واحده و یکپارچه تلقی میکنند و آنها را از هر گونه اختلافات فکری، مذهبی، نژادی و ملی برحذر میدارند و تنها راه نجات را وحدت مسلمانان میدانند. این حرکتها واقعیتهای جغرافیای سیاسی امروزی را در قالب دولت ـ ملتها مانع این وحدت نمیدانند. این گروهها، نظام حاکم بر دنیا را نظامی ظالمانه و ناکارآمد میدانند و بر این باورند که وضعیت امروز جهان، به یک بازنگری و ارزیابی منطقی نیاز دارد. در همین راستا، این حرکتها اسلام را در برابر مارکسیسم و سرمایهداری قرار دادهاند و تفاوت ماهوی آن را در الهی بودن آن میدانند.
این گروهها، آمریکا و اسرائیل را بزرگترین دشمنان جوامع اسلامی و مسلمانان به شمار میآورند و معتقدند نزاع اسلامگرایی با آمریکا و اسرائیل، نه یک نزاع دینی با مسیحیت و یهودیت، بلکه چالشی ظلمستیزانه است. همچنین آنها در سطوح ملی خواستار عدالت اقتصادی، رفاه عمومی، مشارکت سیاسی، حکومت مردمی و برچیده شدن مظاهر فساد از جوامع خود بودهاند و در این مسیر، به مبارزه با حکومتهای مستبد و نامشروع و حامیان خارجی آنها پرداختهاند (بهروزلک، 1388، ص272).
به طور کلی، در زمینه گروههای اسلامگرا باید به دو نکته اساسی توجه داشت. نخست، توجه به نقش مذهب اسلام بهعنوان دال معنابخش و یک ساختار فرامادی است که این گروهها میکوشند با توسل به آن، برای خود هویت تازهای ایجاد کنند تا از طریق آن بتوانند موقعیتی مناسب بهدست آورند و در نتیجه بهعنوان عاملی مشروعیتبخش در فرایند تعاملات جهانی نقش فعالی داشته باشند. گروههای اسلامگرا با داشتن هویت اسلامی، به دنبال برپاکردن باورها و انگارههایشان در سطح منطقه و جهان و به نوعی خواهان بازگشت به اصول اولیه اسلاماند.
نکته دوم اینکه، این گروهها در راستای اجرای اهدافشان با نظام سرمایهداری تعارض پیدا میکنند و آن را عامل فقر، بیعدالتی و تبعیض در سطح جهان میدانند. این گروهها غربگرایی را همواره امری مطرود میشمارند و خواهان بازگشت به اصول اولیه اسلام و برپا کردن جامعه اسلامیاند. در راستای اجرای این اهداف، برخی از این گروهها روشهای مسالمتآمیز را در پیش میگیرند و میکوشند در ساختار سیاسی کشورهایشان مشارکت سیاسی و شرکت فعال داشته باشند؛ مانند گروه اسلامگرای اخوانالمسلمین. دسته دیگری از این گروهها، در قالب جریانهای سلفی و بنیادگرا از روشهای خشونتآمیز و جهادی برای عملی کردن اهدافشان استفاده میکنند.
3. جایگاه شیعیان در عراق، پیش از اشغال
کشور عراق، با اینکه در طول تاریخ استقلال خود، همواره جمعیت با اکثریت شیعه داشته است به دلیل اهمیت ژئوپلتیکی و ژئواستراتژیک، مورد طمع قدرتهای فرامنطقهای بوده و با وجود ظرفیتهای اقتصادی بسیار بالا، ناگزیر گونههای مختلف فقر و ناامنی را تجربه کرده است. شاید یکی از دلایل اصلی بیثباتی در عراق، وجود اکثریت شیعه باشد که هیچگاه حاکمیت سلطه به دلیل سنی بودنش نتوانسته است آنگونه که با دیگران کنار آمده است، با آنان کنار بیاید. بنابراین، تاریخ نود ساله استقلال عراق بیانگر ظلم و فشار بر شیعیان بوده است. شیعه امامیه از آغاز اسلام تحت فشار و تهاجم قرارگرفته؛ اما هیچگاه نابود نشده و به عقاید آن خدشهای وارد نشده است.
بنابراین، شیعه عراق با وجود اکثریت، هیچگاه فرصت حکومت را نیافته و همیشه در صف اول مبارزه با سلطه قرار گرفته است (اکبری، 1388، ص33). نهضت امام حسین(ع) درگسترش تدریجی شیعه نقش بسزایی داشت، به طوریکه گرایش به مذهب شیعه تا آخر حکومت بنی امیه ادامه داشت (جویس، 1373، ص27). جنبشهای شیعیان در زمان حاکمیت عباسیان و مغولها بر عراق ادامه پیداکرد. از سال 41 تا 132 هجری عراق زیر سلطه حکومت امویان قرار گرفت. در دهم محرم سال 61 هجری بود که واقعه عاشورا و شهادت امام حسین(ع) توسط یزیدبنمعاویه خلیفه دوم اموی، در کربلا روی داد. در سال 132ق عباسیان جای بنیامیه را گرفتند.
ابوالعباس، نخستین خلیفه عباسی بود که در این سال در کوفه به خلافت نشست. از سال 914ق که عثمانیها بر بغداد مسلط شدند، شیعیان تحت ظلم و استبداد عثمانیها قرار داشتند تا اینکه در سال 1917م عراق توسط انگلستان اشغال شد. با اینکه اشغال عراق موجب رهایی شیعه از ظلم عثمانیها شد، ولی در سال 1918م شیعیان تحت رهبری علمای زمان، از جمله محمدتقی شیرازی و آیت الله ابوالحسن اصفهانی، مبارزه برضد انگلیس را آغاز کردند و سرانجام انگلیس به ناچار استقلال عراق را بهرسمیت شناخت.
در انقلاب معروف به ثوره العشرین، قیام مراجع برضد بریتانیا در سال 1920م، انگلیسیها و نظامیان سنی کشتار عظیمی از شیعیان به راه انداختند. در سال 1935م قیام گستردهای علیه زمامداران حکومت صورت گرفت. همزمان شیعه در اعتراضات خود، مطالبات جدیدی را مطرح کرد. این مطالبات عبارت بودند از:
1. عضویت در پارلمان بهنسبت جمعیت شیعه؛ 2. انتخابات آزاد؛ 3. آزادی مطبوعات؛ 4. کاهش مالیات.
در این سال قیام گسترده شیعیان، بهویژه در فرات الاوسط به اوج خود رسید و تا سال 1936م ادامه یافت. با آغاز سلطه حکام عرب ناسیونالیست بر عراق، فعالیت رهبران شیعه شدت بیشتری گرفت. آنان که کمونیسم و ناسیونالیسم را مخالف اسلام میدانستند، برای مقابله با این دو جریان، حزب الدعوه اسلامی را در ژوئیه 1958م تشکیل دادند. همزمان، احزاب سنی اسلامی مانند اخوانالمسلمین و حزب التحریر اسلامی نیز در عراق فعالیت خود را آغاز کردند.
حزبالدعوه اسلامی فعالیت مشترک خود را با اخوانالمسلمین برای ایجاد حکومت اسلامی در عراق آغاز کرد. در سال 1968م که حزب بعث قدرت را در دست گرفت، شاهد اوج خشونت بعثیها برضد شیعیان عراق هستیم. نظام سلطه در دورانهای مختلف حکومت عراق، اثرات فراوانی را بر شیعه عراق داشته است که مهمترین این آثار عبارتاند از:
1. مدیریت فقر در عراق، به ویژه در جوامعی شیعی، برای جلوگیری از طغیان و استقلالطلبی آنها؛
2. توسعه و تعمیق اختلاف در میان شیعیان و حتی بزرگان شیعه به منظور جلوگیری از وحدت آنها؛
3. بیثباتی در اتحادها و تصمیمات مشترک در جوامع شیعی؛
4. نداشتن استراتژی برای حکومت اسلامی در آینده از سوی رهبران شیعی عراق؛
5. اقناع جوامع شیعی برای تأمین حداقل مطالبات خود (اکبری، 1388، ص41-48).
شیعیان عراق با اینکه حدود شصت درصد جمعیت این کشور را تشکیل میدهند، به لحاظ تاریخی حاشیهنشین بودهاند. آزار و تعقیب شیعیان در دوران حکومت بعثی، بهویژه تحت نظارت گرفتن علما، باعث احساس محدودیت و مظلومیت در بین آنان شده است. بنابراین طبیعی است از هر نوع تقسیم قدرت و سهم گرفتن از آن استقبال میکنند.
از سوی دیگر، شیعیان دارای نوعی سازماندهی درونیاند که از توجه آنان به علما ناشی میشود. گاه این سازماندهی برمحور علمای بزرگ یا بیت آنان شکل میگیرد (مانند گروه صدر و جیشالمهدی)؛ اما افزون بر آنها، احزاب و گروههای شیعی که با صدام مبارزه میکردند، همچون مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و حزبالدعوه الاسلامیه، نیز نفوذ و اعتباری دارند. بنابراین، سازماندهی و تسلط بر منابع غنی زیرزمینی و زراعی (با توجه به محل سکونت شیعیان که اغلب نواحی جنوبی و مرکزی عراق است)، و جمعیت قابل توجه، از امتیازات شیعیان به شمار میآیند. (قاسمی، 1389، ص41)
4. گروههای اسلامگرای شیعی در عراق
گروههای اسلامگرای شیعی را میتوان به دو جریان میانهرو و لائیک تقسیم کرد؛ که هر کدام سعی دارند تحولات عراق را تحت تاثیر قرار بدهند.
4-1. حزبالدعوه الاسلامیه (گروههای اسلامگرای شیعی میانهرو)
واژه دعوه در مفهوم مذهبی آن، به معنی دعوت بشر به ایمان آوردن به مذهب واقعی یعنی اسلام است. این کلمه در مفهوم سیاسی، به معنای دعوت مردم به برگرفتن آرمان اسلام است. در اواخر دهه 1950م، علمای عراق دعوت را به هر دو مفهوم آن صادر نمودند از نظر علما، اسلام در خطر بود و خود آنها به عنوان یک گروه اجتماعی، رو به زوال داشتند و گرایش به امور دنیوی موجب تضعیف جایگاه تاریخی آنها شده بود. ناسیونالیسم عربی و کمونیسم نیز تعداد زیادی از عراقیها را جلب کرده بودند. هر دو ایدئولوژی، غیرمذهبی بودند و جدایی مذهب از دولت و مردود شناختن دخالت روحانیون در سیاست، بخشی از جوهرمایه این ایدئولوژیها را تشکیل میداد.
ناسیونالیسم عربی با جامعیت اسلام مخالف بود و کمونیسم نیز اصل مذهب را تهدید میکرد. در اواخر سال 1957م، جلساتی در منزل یکی از علمای بانفوذ و جوان، به نام سیدمحمدباقر صدر (931-1980) تشکیل شد تا راهها و اقدامات اصلاحی احتمالی را به بحث بگذارند. آنها تحت تأثیر ایدههای اخوانالمسلمین مصر، و بهویژه حسن بنا، توجه خود را روی آیه 11 سوره رعد قرآن متمرکز کردند: بهدرستی که خداوند شرایط یک قوم را تغییر نمیدهد، مگر وقتی که آنها آنچه را که در نفسهایشان هست، تغییر دهند (ادیب، 1383، ص16-35).
4-1-1. استراتژی حزب الدعوه
استراتژی حزب الدعوه الاسلامیه برای ایفای نقش خود و دستیابی به هدف نهایی، روی مرحلهبندی هدفها استوار است. استراتژی مرحلهبندی مبارزه، بر ضرورت ایجاد پایههای فکری ـ فرهنگی استوار بهمثابه پیشزمینه ورود در صحنه کشمکشهای سیاسی پایهریزی شده است.
این استراتژی حزبالدعوه بر مراحل زیر استوار است،
1. مرحله تحولخواهی بهمثابه پیشزمینه تحولات عملی؛
2. مرحله سیاسی؛
3. مرحله حضور درخصوص عرصه قدرت سیاسی و نظارت.
حزبالدعوه در سازوکار دستیابی به قدرت و شکل آن، به پلورالیسم حزب و رأی مردم از طریق برگزاری انتخابات معتقد است. در واقع، این حزب به سیستم نظام پارلمانی متکی بر قانون اساسی، به منزله مقدمه دستیابی به دولت اسلامی معتقد است؛ زیرا تنها گزینه، نظام پارلمانی متکی بر قانون اساسی است که دولت را پس از برگزاری انتخابات آزاد عمومی تشکیل میدهد. در 13 ژوئن 1980 حامیان آیتالله سیدمحمدباقر صدر «انتفاضه رجب» را از منزل وی در نجف آغاز کردند. ایشان نیز بر لزوم مبارزه همگان برضد حزب بعث فتوا دادند. با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، بسیاری از جوانان عراقی نیز جرئت بیشتری یافتند و به فعالیت سیاسی فراگیر برضد حزب بعث پرداختند (ادیب، 1383، ص 31).
4-2. سازمان عمل اسلامی
از دیگر جریانهای اسلامگرا در عراق، میتوان به پیدایش «سازمان عمل اسلامی» در سال 1961م توسط آیتالله محمد شیرازی در کربلا، اشاره کرد. نام این گروه، «عمل اسلامی»، به معنای بسیج جامعه شیعه در راه رسیدن به دولت اسلامی بود. در پی آن، گروههای اسلامی دیگری نیز با هدفهای دیگری چون مخالفت با توسعه کمونیسم و فعالیت در جهت تأسیس دولت الهی در آینده، تشکیل شدند. برای نمونه، در سال 1962م «جماعت الانصار الدعوه» که به گروه انصار نیز معروف است، برای کمک به مأموریت دعوت مردم به اسلام تشکیل شد. اعضای این گروه، مسلمانان مخلصی بودند که تحصیلات آنها از اعضای حزبالدعوه به میزان قابل ملاحظهای کمتر بود (همان، ص19).
مراجع
منابع
1. ادیب، عادل، حزبالدعوه اسلامی عراق، ترجمه سیدحسین موسوی، تهران، مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه، 1383.
2. ازغندی، علیرضا، «قومگرایی و ایجاد نظام سیاسی دموکراتیک در عراق»، فصلنامه تخصصی علوم سیاسی، سال چهارم، شماره7، 1386.
3. اشرفنظری، علی، «غرب، هویت و اسلام سیاسی: تصورات و پنداشتهای غرب از اسلام»، فصلنامه سیاست، دوره 38، شماره1، 1387.
4. برنا بلداجی، سیروس، «شیعیان عراق، بررسی وضعیت جامعهشناختی»، فصلنامه فلسفه، کلام و عرفان، شماره 7، 1383.
5. بهروزلک، غلامرضا، جهانی شدن و اسلام سیاسی در ایران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1386.
6. تلاشان، حسن، «دورنمای ژئوپلتیک شیعه درعراق»، فصلنامه شیعهشناسی، سال 8، ش31، 1389.
7. جویس، انویلی،نهضتهای اسلامی شیعیان عراق، ترجمه مهوش غلامی، تهران، اطلاعات، 1373.
8. حقپناه، جعفر، شیعیان و آینده عراق، بولتن پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1382.
9. دادفر، سجاد، «جماعه العلما، احیاگر هویت سیاسی شیعیان عراق»، تاریخ در آیینه پژوهش، شماره 24، 1388.
10. دکمجیان، هرایر،جنبشهایاسلامیدرجهانعرب، ترجمه حمید احمدی، تهران، کیهان، 1377.
11. سیفزاده، حسین، عراق، ساختارها و فرآیند گرایشهای سیاسی، وزارت امور خارجه، تهران، 1379.
12. صالحی، عباس و علیرضا رضایی، «مبانی جنبشهای اسلامگرایانه: نظریات و دیدگاهها»، فصلنامه مطالعات سیاسی، سال دوم، شماره5، 1388.
13. عارف، رضا، «هویت اسلامی ما»، فصلنامه اسلامپژوهی، شماره4، 1389.
14. عباسزاده فتحآبادی، مهدی، «القاعده پس از 11 سپتامبر (با تأکید بر عراق)»، فصلنامه سیاست، دوره 40، شماره 2، 1389.
15. عباسی مجید و مرتضی فرخی، «چارچوبی تحلیلی برای مفهوم امنیت از منظر سازهانگاری»، فصلنامه مطالعات سیاسی، سال دوم، شماره6، 1388.
16. العلوی، حسین، الشیعه والدوله التوحید العراق 1914-1990، قم، 1992م.
17. غلامی قمی، مصطفی،«نقش شیعیان و رهبران مذهبی در تحولات سیاسی و اجتماعی عراق در سدههای اخیر»، فصلنامه شیعهشناسی، سال پنجم، شماره 17، 1386.
18. قاسمی، محمدعلی، «بازیگران مؤثر بر عراق آینده: منافع و سناریوها»، فصلنامه مطالعات راهبردی، سال سیزدهم، شماره 1، 1389.
19. گراهام، فولر، شیعیان عرب، مسلمانان فراموششده، ترجمه خدیجه تبریزی، قم، شیعهشناسی، 1384.
20. میرکریمی، انتخابات پارلمانی در عراق، تهران، اداره کل آموزش و پژوهش معاونت سیاسی، کد پژوهش237، 1386.
21. Wendt, Alexander, "On Constitution and Causation in International Relations",Review of International Studies, 1998.
نویسندگان:
علی آدمی؛ حوا ابراهیمی پور
فصلنامه شیعه شناسی شماره 46
ادامه دارد...