
موضع شیعیان پس از اشغال عراق ,بخش دوم
عصر شیعه : با توجه به تغییرات پیشآمده در کشور عراق پس از سال 2003، شیعیان که در طول تاریخ عراق در موضع ضعف قرار داشتند، توانستند نفوذ قابل توجهی در ساختار دولت عراق به دست آورند و دولتی شیعی را برپا کنند.
4-3. مجلس اعلا انقلاب اسلامی عراق
«مجلس اعلا» یکی دیگر از جریانهای اسلامگرای میانهرو شیعه در کشور عراق است. این مجلس در 17 نوامبر 1982م، توسط «محمد باقرحکیم» تشکیل شد. این سازمان، خود را نماینده تمام مردم مسلمان عراق از سنی و شیعه توصیف کرد و جمهوری اسلامی ایران را پایه و اساس (و نخستین پیشنهادکننده) انقلاب اسلامی جهانی خواند.
تشکیل مجلس اعلا، در واقع مقدمه تشکیل دولت موقت عراق بود که در صورت تصرف بصره، دومین شهر بزرگ عراق، میتوانست مسئولیت اداره امور را برعهده بگیرد. هر چند بصره تصرف نشد، اما مجلس اعلا به کار هماهنگی فعالیتهای گروههای اسلامی عراق ادامه داد.
کمیته مرکزی سازمان، که در ابتدا شانزده نفر عضو داشت، تقریباً بهطور مرتب تحت رهبری حجتالاسلام محمدباقر حکیم جلساتی تشکیل داده است. مجلس اعلا، در کل فاقد جلسات منظم دورهای است؛ اما در واقع تقریباً سالی یکبار جلسه تشکیل داده است. این سازمان همچنین، هفتهنامهای به نام «الشهاده» منتشر میکند.
در سال 1983م مجلس اعلا نیروی نظامی خود را با حدود دویست داوطلب بنیان نهاد و پایگاهی در حاجعمران، واقع در کردستان عراق، ایجاد کرد و رزمندگان مسلمان عراق را به آنجا فراخواند. مبارزان مجلس اعلای انقلاب اسلامی در عراق، ضمن شرکت در عملیات نیروهای ایرانی برضد ارتش عراق، به دلیل حمایت مالی و لجستیکی کویت از عراق، به چند محل در کویت حمله کردند؛ حمله به سفارت آمریکا در دسامبر 1983م، یکی از این موارد بود.
عراق، خود بعدها کویت را هدف حمله نظامی قرار داد. از دسامبر 1987م روند همگرایی معارضان عراقی با تشکیل جلسهای در ایران آغاز شد و ادامه یافت. پس از پایان حمله نظامی آمریکا و متحدانش به عراق، شیعیان جنوب عراق و کردهای شمال، در برابر دولت صدام قیام کردند که به «انتفاضه شعبانیه» معروف شد.
در آن زمان، ائتلاف گروههای اسلامی سه نوع واحد نظامی داشت: نیروهای ویژه؛ نیروهای ذخیره و نیروهای بسیج. نیروهای ویژه «سپاه بدر» نام داشت که در داخل عراق عملیات چریکی انجام میداد؛ اما در عملیات نظامی ایران نیز شرکت میکرد. از جمله نیروهای بدر، نیروی ویژه «حمزه»، متشکل از اسرای جنگی عراقی بود که نیروهای اسلامی مخالف دولت عراق بودند. واحد بسیج نیز از داوطلبانی تشکل شده بود که آموزش نظامی ابتدایی دیده بودند و سلاحهای سبک داشتند؛ اما پولی دریافت نمیکردند.
در داخل عراق، مجلس اعلا در امر تدارک گروههای اسلامی مستقل و همچنین مجاهدان خود، کمک میکرد. دو گروه کرد نیز به عضویت مجلس اعلا درآمدند که عبارت بودند از: جنبش اسلامی کردستان، به رهبری شیخ عبدالرحمن نوارسی و ملاعثمان عبدالعزیز؛ و حزبالله کردستان، به فرماندهی محمد خالد بارزانی.
مجلس اعلا به منظور تقویت اداره خود برای ادامه مقاومت و فعالیتهایش، دفاتر زیادی در نقاط مختلف دنیا دایر کرده بود و فعالیتهای زیاد و گوناگونی داشت. مجلس اعلا در ژوئن 1990م بیانیهای را منتشر کرد که در آن، مخالفت گروههای اسلامی عراق با دولت بعث بررسی شده بود. این مخالفتها با درگیری میان احمد حسن الکبر و آیتالله محسن حکیم در سال 1969م آغاز شده بود و تا دوره بعد از جنگ ایران و عراق به صورت عملیات چریکی ادامه یافت. این بیانیه از مردم عراق میخواست تا زمان سرنگون شدن صدام ستمگر، به مبارزه خود ادامه دهند (جویس،1373، ص57).
حزبالدعوه و مجلس اعلای عراق جزء گروههای اسلامگرای اهل تشیع در عراق هستند که میکوشند از طریق راهکارهای مسالمتآمیز و مذاکره، و با استفاده از ظرفیتهای مدنی، اهداف خود را پیش برند (دکمجیان، 1377، ص19).
هدف از تشکیل مجلس اعلا در اوایل دهه 1980م در واقع تمرکز دادن به نیروهای جهادی عراق با همکاری اعضای حزبالدعوه برضد رژیم بعث بوده است. مجلس اعلا از همان ابتدای شکلگیری توانست یک وجهه بینالمللی پیدا کند؛ اما بعد از مدتی، اختلافات آن با اعضای حزبالدعوه افزایش یافت و تعدادی از گروههای وابسته به حزب مجلس اعلا را ترک کردند. در اواخر دهه 1980م، مجلس بیشتر به طرفداران آیتالله سیدمحمدباقر حکیم اختصاص یافت، پس از حمله آمریکا به عراق و سقوط رژیم بعث، حزبالدعوه بار دیگر به مجلس اعلا پیوست و اکنون این دو تشکل مهم، در کنار یکدیگر، برای آینده عراق همکاری میکنند و به عنوان دو حزب منظم و باقدرت، در ساختار سیاسی عراق حضور دارند.
مجلس اعلای اسلامی عراق و حزبالدعوه، اکنون اعتبار دو عالم بزرگ شیعیان عراق را با خود همراه دارند، مجلس اعلا اعتبار شهید آیتالله سیدمحمدباقر حکیم و پدر ایشان مرحوم آیتالله سیدمحسن حکیم، و حزبالدعوه اعتبار شهید سیدمحمدباقر صدر را با خود دارند. این دو شخصیت، از علمای بانفوذ جامعه شیعه عراق بهشمار میآمدند. شهید حکیم در خطبه نماز جمعه نجف اشرف، پیش از شهادت خود، به تعیین خطمشی اساسی جریان خود در قبال حضور اشغالگران پرداخت و آن عبارت بود از: مقاومت سیاسی است.
هماکنون این تشکل با رهبری سید عمار حکیم، نقش برجستهای در ساختار سیاسی عراق دارد.
ویژگیهای برجسته این جریان میانهرو عبارتاست از:
1. برخورداری از پایگاه اجتماعی گسترده در میان شیعیان عراق؛
2. ارتباط بسیار تنگاتنگ با مرجعیت شیعه، به ویژه حضرت آیتالله سیستانی؛
3. تلاش برای ارتقای جایگاه شیعیان با استفاده از ظرفیتهای مدنی و مسیرهای سیاسی؛
4. نگاه ابهامآمیز به حضور اشغالگران و عدم موضعگیری درباره خروج آنها.
4-4. جماعه العلما
تحرکات اولیه برای تشکیل جماعهالعلما، در اواسط یا اواخر سال 1378ق/1959م، آغاز شد؛ اما اعلام رسمی تشکیل آن در سال 1379ق/1960م، همزمان با سالروز ولادت امام علی(ع) در شهر نجف اشرف اتفاق افتاد. اگرچه حضور تعدادی از مؤسسان اولیه حزبالدعوه در ترکیب اعضای اصلی جماعهالعلما، نقاط مشترکی را بین این دو گروه به وجود آورده بود، اما واقعیت آن است که برخلاف حزبالدعوه، انگیزه تشکیل این گروه، بیشتر اعتقادی بود تا سیاسی. مبارزه با گسترش کمونیسم و تأکید دوباره بر آموزههای شیعه و اصول اسلام، از اهداف مهمی بود که بنیانگذاران جماعهالعلما در پی آن بودند.
از سوی دیگر، فعالیت این گروه نیز منحصراً با حضور طبقه روحانی و تحت نظارت دقیق مرجعیت آغاز شد. بیشک، پشتیبان و حامی واقعی این گروه، آیتاللّه سیدمحسن حکیم، مرجعیت اعلای وقت شیعه بود؛ زیرا بدون رضایت وی تشکیل چنین اجتماعی از علما، حتی تصور نمیشد. در واقع، جماعهالعلما که بعدها زمینه سقوط حکومت عبدالکریم قاسم را در سال 1963م بهوجود آورد، مجموعهای از علما، مجتهدان و فضلای حوزه علمیه نجف را دربر میگرفت که از برجستهترین آنها میتوان سیدمرتضی آلیاسین و سیداسماعیل صدر (به ترتیب دایی و برادر سید محمد باقر صدر) را نام برد. برخلاف حزبالدعوه که بنیانگذاران آن بیشتر از نسل جوان بودند، ده نفر از شخصیتهای ردهاول جماعهالعلما بالغ بر شصت سال سن داشتند که در حوزه علمیه از جایگاهی عالی یا متوسط برخوردار بودند.
اهداف اصلی بانیان این گروه، اجرای برنامههایی در راستای دفاع از ارزشهای اسلامی و بهبود شرایط زندگی شیعیان عراق در حوزههای مختلف اجتماعی بود. در راستای اجرای این سیاست و تحت تأثیر اقدامات سازمان اخوانالمسلمین مصر، این گروه به تأسیس مراکز بهداشتی، فرهنگی و صندوقهای خیریه، برای کمک به نیازمندان، فقرا و یتیمان اقدام کرد.
همچنین بنیانگذاران جماعهالعلما، به منظور تحول در نظام آموزشی حوزه، ده مدرسه در سطوح ابتدایی، راهنمایی و متوسطه، در شهرهای بغداد، بصره، حله و نعمانیه احداث و افتتاح کردند. این مدارس، جدا از دانشکده الهیات بود که در بغداد و تحت نظارت و سرپرستی سیدمهدی حکیم و سیدمرتضی عسگری راهاندازی شد. بدین ترتیب، با حمایت مالی و معنوی آیتاللّه سیدمحسن حکیم، جماعهالعلما بهتدریج به گروهی مؤثر در سیاستگذاریهای جامعه شیعی عراق تبدیل شد.
جماعهالعلما در شرایطی پا به عرصه گذاشت که در نتیجه فعالیت گسترده کمونیستها و قدرتگیری آنان با انقلاب 1958م توسط عبدالکریم قاسم شهر نجف شاهد انتشار انبوهی از نشریات، هفتهنامهها و کتابهایی در زمینه مبارزه با کفر و الحاد بود. یکی از مهمترین اقدامات فرهنگی جماعهالعلما انتشار نشریه اضواء الاسلام بود که در جایگاه سخنگوی گروه عمل میکرد.
اضواء الاسلام در خودآگاهی نسل جدید شیعه عراق و آشنایی آنان با تفکرات نوین اسلامی بسیار مؤثر واقع شد. یکی از بخشهای قابل توجه در این مجله، انتشار مقالات آیتاللّه سیدمحمدباقر صدر در ستونی با عنوان «رسالتنا» بود. این مقالات که در خصوص موضوعات مختلف و با دیدگاهی اسلامی منتشر میشد، به واسطه بار معنایی، وضوح و روشنی، و ایجاد روحیه امید، اهمیت خاصی داشتند (دادفر، 1388، ص24-26).
4-5. جریان لائیک
«ایاد علاوی» یکی از سکولارترین و معتدلترین نیروهای سیاسی در عرصه سیاسی عراق است. شیعه و بعثی بودن او باعث شده است که به نوعی نماد اتحاد شیعیان لائیک و سنی در عراق باشد.
بیشتر جریانهای قومی، مذهبی و سیاسی، مخالفت جدی با او نداشتهاند. وی در پایان جنگ، از معدود افرادی بود که با اقدام نیروهای ائتلاف در انحلال حزب و ارتش عراق مخالفت کرد و آن را باعث افزایش هرجومرج دانست.
اعتراض شدید او به حمله گسترده ارتش آمریکا به عراق، باعث افزایش نسبی محبوبیت او در بین مردم شد. مختصات جریان لائیک عبارت است از:
1. نداشتن پایگاه اجتماعی گسترده در میان مردم عراق؛
2. دنبالهروی از سیاستهای راهبردی آمریکا در عراق؛
3. ستیز با جریانهای شیعی اصیل؛
4. مخالفت با ارتباطات میان عراق جدید و جمهوری اسلامی ایران؛
5. همصدایی با همسایگان عرب سنی در منطقه؛
6. عدم ارتباط با مرجعیت عراق. (www.islam-online.net)
4-6. حضرت آیت الله سیستانی
پس از درگذشت آیتالله خویی آیتالله سیستانی مرجعیت اسلامی شیعیان عراق را برعهده گرفت. او چهره بانفوذ حوزههای علمیه شیعه در این کشور بهشمار میرود. وی افزون بر عراق، در پاکستان، افغانستان، عربستان، کشورهای حاشیه خلیج فارس، شیعیان اروپا و آمریکا، و ایران نیز مقلدانی دارد. حضرت آیتالله سیستانی در 15 آذر 1382 آمریکا را مجبور کرد تا درخصوص اصلاح طرح انتقال قدرت به مردم عراق اقدام کند. وی همچنین در دیدار با جلال طالبانی رئیسجمهور عراق عنوان کرد: ما با ایجاد یک نظام مردمسالار در عراق مخالفتی نداریم؛ بلکه بر ضرورت ایجاد چنین نظامی تأکید هم میکنیم.
آیتالله سیستانی اشغالگران را تحت فشار قرارداد تا در این کشور انتخابات آزاد برگزار کنند. اشغالگران در ابتدا با ادعای فراهم نبودن شرایط برای برگزاری انتخابات، از انجام آن سر باز میزنند؛ ولی سرانجام با تظاهرات صدهزارنفری مردم، با برگزاری انتخابات همگانی در ژانویه 2004م موافقت میکنند. این نشان دهنده میزان قدرت و نفوذ مرجعیت بود (تلاشان، 1389، ص9).
4-7. جریان سیدمقتدا صدر
سیدمقتدا صدر فرزند سیدمحمدصادق صدر است که در سال 1999م به دست عوامل صدام ترور شد. با اینکه بسیاری از تحلیلگران غربی مقتدا صدر را فاقد مشخصات لازم برای رهبری شیعیان میدانند، وی از وجهه خوبی در میان شیعیان عراق برخوردار است. طرفداران وی، اغلب آن دسته از جوانانیاند که فقر و بدبختی خویش را به سیاستهای رژیم صدام و اشغالگران بهویژه آمریکا نسبت میدهند. مقتدا صدر شرط کنار گذاشتن مبارزه با اشغالگران را بیرون رفتن آنها از عراق عنوان میکرد، او همچنین نفوذ زیادی در میان عشایر دارد.
مقتدا صدر از میان جوانان، سپاهی با عنوان «جیش المهدی» راه انداخته است. او مسائل عراق و فلسطین را مرتبط و مشترک اعلام میکند و از این طریق، خود را در صحنه کشورهای عربی قرار میدهد. صدر اعلام کرده است ما به فلسطینیان و دیگر ملتهای ستمدیده در خاور نزدیک اطمینان میدهیم که با ستمگران نبرد خواهیم کرد و بر آنان پیروز خواهیم شد. همچنین، او خود را حامی حماس و حزبالله معرفی کرده است. مقتدا صدر با این ویژگیهای خود، حمایت قشر عظیمی از ناراضیان سنی را نیز بهویژه در فلوجه، به خود جلب کرده است.
به طور کلی میتوان ویژگیهای جریان صدر را به قرار زیر مشخص کرد:
1. مخالفت شدید با اشغالگری آمریکا و تحریم هرگونه مماشات با این کشور؛
2. مخالفت نداشتن با دیگر جریانها و گروههای شیعی؛
3. برخورداری از یک منطق درونی، مبنی بر لزوم حفظ شیعیان به صورت یک کل تجزیهناپذیر؛
4. پرهیز از تقابل با مراجع بزرگ شیعه، مثل آیتالله سیستانی؛
5. برقراری رابطه ویژه با جمهوری اسلامی ایران؛
6. برخورداری از پایگاه اجتماعی قابل توجه و بیشترین طرفداران در شهرک صدر بغداد که بالغ بر دو میلیون نفر در آن زندگی میکنند. (www.shistu.com)
5. دلایل عدم موفقیت شیعیان در دستیابی به قدرت، پیش از اشغال عراق
جنبشهایی که در عراق بهوجود آمدند، افزون بر سرکوبی از طرف حکومت و جلوگیری از موفقیت آنان، گرفتار موانع و آفات بازدارنده درونساختاری نیز بودند که طی دهههای اخیر عدم موفقیت آنها را موجب شده است. مهمترین عوامل این عدم موفقیت عبارتاند از:
1. ضعف فرهنگی شیعیان و وضعیت نیمهمدنی آنان، با توجه به شرایط خاص اقلیمی، به ویژه در جنوب عراق؛
2. نبود رهبری مقتدر و ناآگاهی سیاسی رهبران؛
3. ایرانی بودن برخی مراجع عراقی؛
4. تفاوتهای رویکرد مبارزاتی شیعیان با سنیها؛ چه اینکه سنیها اساساً بیشتر طرفدار اصلاحات و تغییر از بالایند؛ ولی شیعیان خواهان اقدامات انقلابی و تغییر از پایین هستند؛
5. حذف فعالیتهای نظاممند و تشکیلاتی بین شیعیان (غلامی قمی، 1386، ص17).
حجتالاسلام سیدباقر مهری در بیان علت اینکه چرا مهمترین جنبش و سازمان سیاسی اسلامگرای شیعه، یعنی حزبالدعوه، نتوانسته است به خواستههای خود در دوران حکومت صدام پیش از سقوطش دست یابد، میگوید: این ناتوانی ناشی از نگرشهای برابرطلب یا بهعکس سلسلهمراتبی در حزب است؛ زیرا او معتقد است که روحانیت و طلاب حوزه علمیه، بزرگتر و والاتر از آناند که داخل تشکیلات حزبی شوند؛ بلکه همیشه علمای مبارز و متعهد، سرپرست و ناظر بر تحرک و کارهای احزاباند. وی همچنین بر این نکته تأکید کرده بود که سازماندهی در حزب الدعوه الاسلامیه باید هرمی شکل و از بالا به پایین باشد که این گونه نیز هست.
چنین برداشت فرادستانه ـ فرودستانه، بعدها موجب تفرقه بین طرفداران ولایت فقیه شد. اعضای حزب، دو دیدگاه موسع و مخفف از اختیارات ولایت را مطرح کردند. گروهی از اعضای حزب مدعی بودند حوزه اختیارات ولی فقیه فراقانونی است؛ که در نتیجه آن، گروهی از اعضای حزب از آن جدا شدند (حجت الاسلام مهری، 1361، ص35).
آیتالله حکیم، رهبر مجلس اعلا و حزبالدعوه عراق، عوامل دخیل در ناکامیهای مبارزان شیعی را چنین برمیشمارد: بیتوجهی رژیم عراق به منافع ملی؛ نبود سازماندهی نیروهای مردمی؛ دفعی بودن انقلاب و آماده نبودن مردم؛ و سرانجام، نبود رهبری واحد.
حسین علوی در توضیح علل ناکامی شیعیان عراق، به پنج عامل اشاره میکند:
1. فقدان اجماع درباره رد دیکتاتوری در امر حکومت؛
2. نبود پیوند عاطفی و ارتباطی میان تودهها و گروههای اسلامی؛
3. نبود حمایت خارجی؛
4. ترس خارجیها از بنیادگرایی؛
5. نبود درک ضرورت استقرار قیام، به مثابه ابزاری برای پیروزی (سیفزاده، 1379، ص135).
عامل دیگری که در ناکامی شیعیان و گروههای اسلامگرای شیعی دخیل بوده، الزامات منافع ملی کشورهای منطقه و استراتژی قدرتهای بزرگ در قبال عراق است؛ چراکه آنها معتقدند خطرناکترین مذهب اسلامی، مذهب تشیع است که به مذهب، محتوای سیاسی میدهد و عنصر فداکاری و شهادت و مبارزه با ظلم و استعمار و عدم همکاری با حکومتهای غیراسلامی، در زمره اساسیترین فعالیتهای آنان بهشمار میرود. مجموع عوامل یادشده، باعث افول قدرت شیعیان در عراق تا پیش از سقوط صدام حسین شد.
6. موضع شیعیان پس از اشغال عراق
ورود آمریکا به عراق در سال 2003م و اشغال این کشور، و در مقابل، سکوت شیعیان تحت ظلم صدام و حزب بعث، در واقع به این مفهوم بودکه شیعه نه با بقای رژیم بعث موافق بود و نه به اشغال آمریکا تن خواهد داد؛ دقیقاً مشابه شرایطی که انگلیسیها در سال 1920م به بهانه آزادی مردم از ظلم عثمانیها عراق را اشغال کردند. شیعه در ایام سقوط حزب بعث سکوت اختیار کرد و پس از حاکمیت اشغالگران، مطالبات خود را از زبان مرجعیت دینی مطرح نمود؛ با این تفاوت که شیعه در عراق در اکثریت است و آمریکا نیز حزب بعث و ارتش بعثی را منحل کرد.
از سوی دیگر، شیعه توان نظامی و سیاسی خود را حفظ کرده است و در میدان حضور دارد. بنابراین، شیعیان با محوریت مرجعیت، پس از اشغال عراق نقشی مهم ایفا کردند. مهمترین تأثیر شیعیان بر تحولات عراق پس از اشغال، عبارتاند از:
1. تحمیل اراده به اشغالگران برای تشکیل حکومتی از احزاب و قومیتهای مختلف عراق؛
2. نوشته شدن قانون اساسی عراق به دست عراقیها و به انتخابات گذاشتن آن؛
3. برگزاری انتخابات در عراق و تأکید بر نقش فعال مردم در تعیین سرنوشت خود؛
4. تأکید بر نقش شیعه در حکومت به اندازه جمعیت خود؛
5. حفظ قدرت نظامی شیعه، سپاه بدر و لشکر مهدی؛
6. تشکیل جبهه متحد شیعی، ائتلاف شیعی، بیت شیعی و همکاری با ایران؛
7. تبعیت مردم و سپس احزاب سیاسی عراق از مرجعیت شیعی؛
8. ترجیح منافع شیعی بر منافع اشغالگران در عراق (اکبری، 1388، ص47).
7. امتیازات و امکانات شیعیان در ساختار جدید عراق
شیعیان از امتیازات و امکاناتی برای تحقق اهداف و استراتژیهای خویش برخوردارند که مهمترین آنها عبارتاند از:
1. سازماندهی و انسجام بر محور روحانیت؛ برخی گروههای شیعه به صورت علنی یا غیرعلنی مسلح نیز هستند؛
2. فقدان رقیب جدی در صحنه عراق؛ در عراق فقط کردها به اندازه شیعیان منسجماند که البته در بسیاری موارد با آنان اشتراک هدف هم دارند. البته حوزه منافع این دو گروه هم تا حدود زیادی مجزا و متفاوت از یکدیگر است. جامعه اهل سنت هم، نه از حیث جمعیت و نه از حیث منابع زیرزمینی و نظایر آن، با جامعه شیعیان قابل قیاس نیست (قاسمی، 1389، ص43).
8. نقاط ضعف شیعیان در عراق جدید
جامعه شیعه عراق در کنار تمام امکانات و شرایطی که از آن برخوردار است، نقاط ضعف زیادی نیز دارد که در ادامه به چند مورد اشاره میشود:
الف) هرچند ملت عراق بهطور کلی طی سه دهه اخیر شداید و لطمات فراوانی دیده، اما به دلیل سیاستهای رژیم بعث، جنگ با ایران، و وقوع انتفاضه 1991م، بر شیعیان محرومیت و ستمی دوچندان تحمیل شده است. میزان باسوادی و شمار تحصیلکردگان شیعه در مراکز آموزشی عالی و شاغلان در مشاغل مدیریتی، تخصصی و حساس، بسیار کمتر از دیگران بوده است. همین امر میتواند موقعیت آنان را در آینده، باوجود برخورداری از اکثریت عددی، آسیبپذیر سازد؛
ب) حوزه علمیه نجف و مراکز دینی و علمی شیعیان، ظرف دهههای گذشته بهشدت آسیب دیدهاند؛ منابع ملی آنان محدود و ضعیف است؛ مدرسان و برخی شخصیتهای برجسته حوزوی بهشهادت رسیده یا از کشور خارج شدهاند. ارتباطات اجتماعی مراجع تقلید به دنبال سالها انزوای اجباری، تا حدودی گسسته و آنان را از عمق تحولات جامعه شیعی دور ساخته است؛
ج) معارضان شیعه، طی دوران مبارزه با رژیم بعث بیشتر به فعالیتهای سیاسی و نظامی در قالب تشکیلات بسته روی آوردهاند. این امر، ضمن افزایش آسیبپذیری داخلی این گروهها، باعث غفلت از توجه به مسائل فرهنگی، اجتماعی و آموزشی شده است. این در حالی است که عراق جدید اقتضای فعالیت به سبک گذشته را ندارد و این گروهها مستعد انطباق سریع با تحولات جدیدند (ازغندی، کرمی، 1388، ص13-12)؛
د) اختلافات درونگروهی بین گروههای شیعه وارد مرحله تازهای شده است. جامعه شیعه بنا به دلایل زیر بهشدت مستعد پراکندگی و درگیری است:
1. بافت عشیرهای و طایفهای جامعه شیعی و غلبه فرهنگ سیاسی سنتی بر آن؛
2. نبود رهبری سیاسی–مذهبی واحد و فراگیر؛
3. وجود گرایشهای فکری و ایدئولوژیک متفاوت و بعضاً متعارض، و نبود اجماع و اشتراک نظر در خصوص مسائل مهم، مانند چگونگی پیوند دین و سیاست، و ارتباط حکومت با ولایت، مرجعیت و روحانیت. حتی گروههای دارای پشتوانه ایدئولوژیک مانند مجلس اعلا نیز در این زمینه نظریهای منسجم ارائه نکردهاند. در سطح کلی، وجود دو گرایش متفاوت مذهبی (فقاهتی) و سکولار، جامعه شیعه را دچار انشقاق کرده است؛
4. وابستگی برخی شخصیتها و گروههای شیعه به کشورهای مختلفی که منافع متعارضی را در عراق میجویند و برای دستیابی به آنها از این تشکلها و عناصر بهرهبرداری ابزاری میکنند. همین امر بر تنشهای داخلی شیعیان میافزاید؛
5. اختلاف نظر جدی درباره آینده ساختار سیاسی عراق و نحوه نقشآفرینی شیعیان در عراق آینده. تاکنون هیچیک از این گروهها دیدگاه، الگو و مدلهای بدیل و مطلوب را ارائه نکرده است؛
6. ابهام و تعارض قابل توجه درباره نوع تعامل با آمریکا و حضور نظامی آن در عراق؛ بهویژه درصورت تداوم حضور آمریکا و تقارن آن با مسئله تعیین نوع نظام سیاسی آینده عراق؛
7. سابقه تاریخی تنشها و تعارضات، و وجود انگیزههای انتقامجویانه و کینهتوزیهای عشیرهای و طایفهای میان گروههای شیعه، که بارزترین نمود آن، در ترور زودهنگام سیدمجید خویی در نجف اشرف توسط دیگر گروههای شیعه جلوهگر است؛
8. وجود مشربهای فکری و مکاتب فقهی متفاوت که برمحور تفکرات مراجع پیشین، مانند آیتالله خویی، آیتالله صدر و آیتالله حکیم شکل گرفته است و توسط شاگردان، فرزندان و بیوت آنان به انگارههای تردیدناپذیر و واجبالاطاعه برای دیگران تبدیل شده و ایجاد وفاق و اجماع نظر در میان شیعیان و حوزه علمیه را دشوار ساخته است؛
9. ضعف نظام ارتباطی و فقدان شبکه رسانهای جامع و فراگیر (مانند رسانههای کرد در شمال عراق) که بتواند در وضعیت گذار کنونی یا شرایط احتمالی عدم راهیابی شیعیان به قدرت، کارکردهای ارتباطی مورد انتظار را عهدهدار شود؛
10. حساسیت اکثریت قاطع کشورهای عربی به قدرتیابی شیعیان، و حمایت از رقبای اهل سنت آنان؛
11. مخالفت آمریکا با پیوند شیعیان با مهمترین متحد منطقهای آنان، یعنی ایران، و مشروط کردن نقشآفرینی آنها در عراق آینده به همراهی و همکاری نکردن با ایران؛
12. نفوذ برخی جریانهای انحرافی در میان روحانیون و عناصر بانفوذ شیعه که باعث فرقهگرایی، گسست میان روحانیت و نهاد مرجعیت، و همراهسازی شیعیان با سناریوی نیروهای مهاجم درخصوص انفکاک از ایران میشود (حق پناه، 1382، ص10).
9. موضع آمریکا در برابر قدرت یابی شیعیان
بیاعتمادی آمریکا به شیعه باعث شد که از ابتدا مانع ورود شیعیان معارض عراقی به حکومت شود؛ به ویژه درخصوص ورود سپاه بدر به عراق موضعگیری کرد. البته این سیاست شکست خورد و امروزه هم معارضان شیعه و هم مسئولان سپاه بدر، در مسئولیتهای کلیدی نقشآفرینی میکنند. آمریکا در مرحله بعد تلاش کرد عناصر لائیک و سکولارهای شیعه را در رأس قدرت قرار دهد و شعار ائتلاف با شیعه را در منطقه به طور گسترده تبلیغ کردند. این سیاست نیز شکست خورد و مردم با اعتماد به مرجعیت، سکولارها را حذف کردند. در مرحله بعد، آمریکا ناگزیر شد تحت فشار مرجعیت، حکومت را از طریق انتخابات بپذیرد؛ اما اقدامات همهجانبهای را برضد شیعه آغازکرد. مهمترین این اقداماتعبارتاند از:
1. ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی؛
2. جلوگیری از کارآمدی حکومت مردمی که شیعه در رأس آن قرار دارد. آمریکا عملاً وزارتخانههای دفاع و سیستم امنیت عراق را در دست گرفت و اجازه نداد دولت شیعی از آنها استفاده کند؛
3. تلاش برای بازگرداندن بعثیها به حکومت، به مثابه ابزاری در برابر شیعه؛
4. تلاش برای ایجاد درگیری و اختلاف بین شیعه، بهویژه میان نیروهای بدر و ارتش مهدی؛
5. تلاش برای تخریب چهره ایران در عراق؛
6. تبلیغات گسترده برضد شیعه و تلاش برای تشکیل جبهه ضدشیعه، بهویژه در خاورمیانه، از طریق حکومتهای دستنشانده (اکبری، 1388، ص49).
10. ائتلاف های شیعی در انتخابات پارلمانی 2010 در عراق
در 7 مارس 2010م، دومین دوره مجلس نمایندگان عراق پس از سقوط حکومت صدام، برای تعیین 325 نماینده برگزار شد. این مجلس، نهاد قانونگذاری در عراق و تعیینکننده نخستوزیر و رئیسجمهور این کشور است. در این انتخابات، ائتلاف «العراقیه» به رهبری ایاد علاوی ـ که بیشتر از اعراب سکولار شیعه و سنی تشکیل میشد ـ با 91 کرسی در جایگاه نخست، ائتلاف «دولت قانون» به رهبری نوری المالکی، نخست وزیر عراق، با 89 کرسی در جایگاه دوم قرار گرفتند.
ائتلاف «ملی عراق» ـ که از سازمانهای مهم شیعیان اسلامگرای عراق همچون «مجلس اعلای اسلامی» و «جریان صدر» تشکیل میشد ـ با هفتاد کرسی در جایگاه سوم نشست و بقیه احزاب، به نسبت کرسیهایی که بهدست آوردند، در جایگاههای دیگر قرار گرفتند. «جبهه توافق» که ائتلاف اصلی اعراب سنی عراق است، شش کرسی از کرسی های مجلس را به خود اختصاص داد.
در انتخابات سال 2010م، 6172 نامزد از 165 جریان سیاسی، در قالب دوازده ائتلاف بزرگ انتخاباتی برای کسب 325 کرسی پارلمانی به رقابت پرداختند و انتخابات در قالب سیستم لیست باز و نظام چنددایرهای برگزار شد. در این انتخابات، بیش از 4/62 درصد از مردم عراق شرکت کردند که بالاترین مشارکت با نرخ هشتاد درصد، به استان دهوک مربوط بود. از ویژگیهای انتخابات پارلمانی عراق در سال 2010م، برهم خوردن ائتلافهای سیاسی دوره قبل، و شکلگیری ائتلافهای جدید بود.
بیشتر این ائتلافها از گروههای مختلف قومی و مذهبی تشکیل شدهاند و در بیشتر آنها شیعیان، اهل تسنن و دیگر اقلیتهای دینی و قومی همزمان حضور دارند. این مسئله باعث تقسیم آرا بین ائتلافهای مختلف شد. از مهمترین ائتلافهای شیعیان در این دوره از انتخابات، عبارتاند از:
10-1. جنبش ملی عراق یا «فهرست العراقیه» به رهبری ایاد علاوی
جنبش ملی عراق که به «فهرست العراقیه» معروف است و تحت رهبری ایاد علاوی، شخصیت شیعه سکولار قرار دارد، توانست در انتخابات پارلمانی با کسب 2.631.138 رأی، معادل 87/25 درصد، بیشترین میزان کرسیها، یعنی 91 کرسی از مجموع 325 کرسی را به خود اختصاص دهد. احزاب اصلی این ائتلاف، عبارتاند از: «توافق ملی عراق» به رهبری ایاد علاوی، با گرایش شیعی سکولار؛ و «جبهه گفتوگوی ملی عراق» به رهبری صالح مطلق، با گرایش سنی سکولار که عمدتاً جمعیت سنیمذهب و بخشی از شیعیان سکولار عراق را نمایندگی میکند.
«جنبش ملی عراق» در واقع ترکیبی از شخصیتهای سیاسی مطرح عراق (شیعیان، سکولارها، سنیها و بعثیهای جدید) است که در پی ایجاد ائتلافی قدرتمند در مقابل ائتلافهای شیعی اسلامگرا بودهاند. همچنین بخشی از ائتلافهای سنی قبلی نیز به این فهرست پیوستهاند.
10-2. ائتلاف دولت قانون به رهبری نوری مالکی
«ائتلاف دولت قانون» به رهبری نوری مالکی، نخستوزیر عراق، توانست در انتخابات پارلمانی، با 042، 620، 2 رأی، 89 کرسی از مجموع 325 کرسی، یا به عبارت دیگر 76/25 درصد از کرسیها را به خود اختصاص دهد و بعد از «فهرست العراقیه» بیشترین میزان کرسی ها را بهدست آورد. احزاب و شخصیتهای اصلی این ائتلاف، به این شرح میباشند:
- «حزب الدعوه» به رهبری نوری المالکی، با گرایش شیعه میانهرو؛
- «جبهه ملی نجات انبار» به رهبری شیخ علی حاتم السلیمان، با گرایش سنی، قبیلهای، انبار؛
- «التجمع» به رهبری مهدی الحافظ و صفیه سهیل، با گرایش شیعه سکولار، عضو سابق «فهرست العراقیه»؛
ائتلاف دولت قانون در وهله اول حول شخصیت و مدیریت نوری مالکی طراحی شده است و برای نخستین بار، طی انتخابات شوراهای استانی در سال 2009م شکل گرفت و با کسب 126 کرسی از مجموع 440 کرسی شوراهای استانی، موفقیت قابل توجهی بهدست آورد.
حزبالدعوه در انتخابات پارلمانی سال 2005م، عضو «ائتلاف یکپارچه عراق» بود؛ اما نوری مالکی به دلیل موفقیتهایش در مسند نخستوزیری در چند سال گذشته و کارایی دولت و در ایجاد ثبات و امنیت در عراق، تلاش کرد تا ائتلافی مستقل، ملیگرا و فرافرقهای ایجاد کند. وی در این راستا کوشید تا گروههای سنی و کرد را نیز در ائتلاف خود وارد کند. هر چند تلاشهایی برای پیوستن «ائتلاف دولت قانون» به «ائتلاف ملی عراق» به مثابه چتری برای پوشش دادن گروههای شیعی انجام شد، اما با نپذیرفتن شروط مالکی از سوی ائتلاف ملی عراق، از جمله اختصاص پنجاه درصد کرسیهای ائتلاف و پست نخستوزیری به مالکی، فهرست دولت قانون به صورت مستقل وارد انتخابات پارلمانی 2010م شد.
10-3. ائتلاف ملی عراق به رهبری عمار حکیم
«ائتلاف ملی عراق»، که در واقع جانشین «ائتلاف عراق یکپارچه» بهعنوان ائتلاف فراگیر شیعی در انتخابات پارلمانی سال 2005م، منهای حزب الدعوه است، توانست در انتخابات پارلمانی سال 2010م هفتاد کرسی از مجموع 325 کرسی، معادل 43/19 درصد از کرسیها را به دست آورد و به سومین ائتلاف قدرتمند تبدیل شود. احزاب و شخصیتهای این ائتلاف عبارتاند از:
- «مجلس اعلای اسلامی عراق» به رهبری عمارحکیم، با گرایش شیعه؛
- «سازمان بدر» به رهبری هادی عامری، با گرایش شیعه؛
- «جریان صدر» به رهبری مقتدا صدر، با گرایش شیعه ـ ملیگرا؛
- «حزب فضیلت اسلامی» به رهبری هاشم الهاشمی، با گرایش شیعه؛
- «کنگره ملی عراق» به رهبری احمد چلبی، با گرایش شیعه سکولار؛
- «جنبش اصلاح ملی» به رهبری ابراهیم جعفری، با گرایش شیعی؛
«ائتلاف ملی عراق» که عمدتاً دربرگیرنده گروههای شیعی اسلامگراست، موفقیت چندانی در کسب همکاری گروههای سنی و کرد برای نمایش وجههای فرافرقهای به دست نیاورد؛ با این حال توانست میزان قابل توجهی از آرای شیعیان جنوب عراق را به خود اختصاص دهد (میرکریمی، 1386، ص1-12).
نتیجه گیری
وجود منابع نفت و گاز در جنوب، و ارتباط با دریا و تسلط شیعیان بر این منطقه، فرصت و ابزاری در اختیار شیعیان است. به همین نسبت، این فرصت برای دیگر اقوام، چالش بهحساب میآید. بنابراین، این منطقه به مثابه ابزاری سیاسی در اختیار شیعیان عراق است. مرحله کنونی، مرحلهای حساس برای شیعیان عراق به شمار میآید؛ زیرا این امکان برای این گروه فراهم شده است که پس از صدها سال در حاشیه بودن، خود را به عنوان قدرتی مسلط در عرصه سیاسی عراق مطرح کند.
پس از سقوط رژیم صدام، خواستههای انقلابی جدید جامعه شیعه عراق قالب تازهای پیدا کرده و موجی از تحرک سیاسی در بین آنها بهوجود آمده که برای سیاستگذاران آمریکایی و حتی سنیهای عراق غافلگیرکننده بوده است. در واقع شیعیان دریافتهاند که در حال حاضر، اشغالگران آمریکایی تنها عاملیاندکه شیعیان را از رسیدن به قدرت سیاسی بازداشتهاند. همین مسئله اصلیترین عامل بحرانی شدن رابطه بین جامعه شیعه عراق و موضوع حضور آمریکاییها در این کشور شده است. اگرچه شاهد قدرت گرفتن گروههای مختلف شیعی در قالب احزاب سیاسی هستیم، ولی این گروهها درباره راههای پیشبرد اهداف در آینده عراق با هم اختلاف دارند؛ همانند اختلافی که بین فهرست العراقیه و دیگر ائتلافهای شیعی وجود دارد.
این مسئله تا حدودی آینده تحولات عراق را با ابهام مواجه کرده است. گروههای شیعی با داشتن موضع برتر در عراق جدید به دنبال دستیابی به سهم بیشتری از قدرت سیاسی بر مبنای نسبت بالای جمعیت خود و ایجاد امنیت و ثبات در این کشور بهعنوان گروه مسلط در حاکمیتاند. گروههای سنی نیز در راستای جلوگیری از تسلط شیعیان، و مانعتراشی در نهادینهسازی قدرت آنان در ساختار سیاسی جدید عراق با ابزارهای گوناگون، و مخالفت با اقداماتی مانند بعثیزدایی و فدرالیسم، بهویژه در جنوب و شمال این کشور، درصدد بازنگری قانون اساسی و احیای مجدد نقش سنتی خود در عراقاند.
بنابراین، تعارضات و اختلافات موجود در اهداف و منافع گروههای داخلی، فقدان زمینههای مصالحه و همگرایی بین گروههای اهلسنت و شیعی، فقدان سنت مدنی دموکراسی و سهم ملی در عرصه قدرت مدیریت، روند سیاسی و شرایط امنیتی عراق را با مشکل مواجه کرده است. عراق پس از ایران دومین کشوری است که اکثریت جمعیت آن را شیعیان تشکیل میدهند. این می تواند در آینده روابط دو کشور نقش بسزایی داشته باشد؛ همانگونه که در طول تاریخ روابط دو کشور، شاهد روابط در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی بودهایم.
مراجع
منابع
1. ادیب، عادل، حزبالدعوه اسلامی عراق، ترجمه سیدحسین موسوی، تهران، مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه، 1383.
2. ازغندی، علیرضا، «قومگرایی و ایجاد نظام سیاسی دموکراتیک در عراق»، فصلنامه تخصصی علوم سیاسی، سال چهارم، شماره7، 1386.
3. اشرفنظری، علی، «غرب، هویت و اسلام سیاسی: تصورات و پنداشتهای غرب از اسلام»، فصلنامه سیاست، دوره 38، شماره1، 1387.
4. برنا بلداجی، سیروس، «شیعیان عراق، بررسی وضعیت جامعهشناختی»، فصلنامه فلسفه، کلام و عرفان، شماره 7، 1383.
5. بهروزلک، غلامرضا، جهانی شدن و اسلام سیاسی در ایران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1386.
6. تلاشان، حسن، «دورنمای ژئوپلتیک شیعه درعراق»، فصلنامه شیعهشناسی، سال 8، ش31، 1389.
7. جویس، انویلی،نهضتهای اسلامی شیعیان عراق، ترجمه مهوش غلامی، تهران، اطلاعات، 1373.
8. حقپناه، جعفر، شیعیان و آینده عراق، بولتن پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1382.
9. دادفر، سجاد، «جماعه العلما، احیاگر هویت سیاسی شیعیان عراق»، تاریخ در آیینه پژوهش، شماره 24، 1388.
10. دکمجیان، هرایر،جنبشهایاسلامیدرجهانعرب، ترجمه حمید احمدی، تهران، کیهان، 1377.
11. سیفزاده، حسین، عراق، ساختارها و فرآیند گرایشهای سیاسی، وزارت امور خارجه، تهران، 1379.
12. صالحی، عباس و علیرضا رضایی، «مبانی جنبشهای اسلامگرایانه: نظریات و دیدگاهها»، فصلنامه مطالعات سیاسی، سال دوم، شماره5، 1388.
13. عارف، رضا، «هویت اسلامی ما»، فصلنامه اسلامپژوهی، شماره4، 1389.
14. عباسزاده فتحآبادی، مهدی، «القاعده پس از 11 سپتامبر (با تأکید بر عراق)»، فصلنامه سیاست، دوره 40، شماره 2، 1389.
15. عباسی مجید و مرتضی فرخی، «چارچوبی تحلیلی برای مفهوم امنیت از منظر سازهانگاری»، فصلنامه مطالعات سیاسی، سال دوم، شماره6، 1388.
16. العلوی، حسین، الشیعه والدوله التوحید العراق 1914-1990، قم، 1992م.
17. غلامی قمی، مصطفی،«نقش شیعیان و رهبران مذهبی در تحولات سیاسی و اجتماعی عراق در سدههای اخیر»، فصلنامه شیعهشناسی، سال پنجم، شماره 17، 1386.
18. قاسمی، محمدعلی، «بازیگران مؤثر بر عراق آینده: منافع و سناریوها»، فصلنامه مطالعات راهبردی، سال سیزدهم، شماره 1، 1389.
19. گراهام، فولر، شیعیان عرب، مسلمانان فراموششده، ترجمه خدیجه تبریزی، قم، شیعهشناسی، 1384.
20. میرکریمی، انتخابات پارلمانی در عراق، تهران، اداره کل آموزش و پژوهش معاونت سیاسی، کد پژوهش237، 1386.
21. Wendt, Alexander, "On Constitution and Causation in International Relations",Review of International Studies, 1998.
نویسندگان:
علی آدمی؛ حوا ابراهیمی پور
فصلنامه شیعه شناسی شماره 46