(
39
)
امتیاز از

راز معجزه ویزیت های 500 تومانی
دكتر محمد آقایی میبدی را تا همین دو روز پیش كمتر كسی میشناخت؛ اما حالا فیلمی چند دقیقهای از این پزشك عمومی در فضای مجازی منتشر شده و همه جا دست به دست میشود؛ فیلمی با یك عنوان ساده و باورنكردنی؛ پزشكی با حق ویزیت 500 تومانی!
بله همان 500 تا تك تومانی كه الان حتی یك بستنی با آن نمیشود خرید! ویزیت این آقای دكتر 71 ساله كه اهل میبد یزد است همین 500 تومان است! هركسی دارد، ویزیت را میپردازد و هركسی هم ندارد، نه! حساب و كتاب دكتر با بیمارانش همینقدر ساده است؛ دلیلی كه باعث میشود در دفتر روزنامه مهمان دكتر آقایی باشیم و پای صحبتهای مردی بنشینیم كه سبك و منشی خاص در زندگی دارد و رضایت خلق خدا را سرلوحه كار و زندگیاش قرار داده است.حضور دکتر میبدی در روزنامه جام جم همزمان شد با ورود هیاتی از کاروان زیر سایه خورشید در تحریریه به مناسبت دهه کرامت تا عطر وجود مبارک امام رضا (ع)و بوی خوش خدمتِ فروتنانه به مردم و محرومان را یک جا در فضای کاری مان پخش کند.
آقای دكتر اهل كجا هستید؟
اهل میبد یزد... من سال 1327 در میبد به دنیا آمدم و تا همین الان هم در این شهر زندگی میكنم و افتخارم این است بعد از اینكه پزشك شدم برگشتم به شهر خودم .
اصلا چطور شد پزشكی را انتخاب كردید؟
به پزشكی علاقه داشتم و با اینكه كسی نه در خانواده ما و نه در محله ما سراغ این رشته نرفته بود من رفتم دنبال پزشكی. البته پدرم هم مشوقم بود با اینكه خودش كار آزاد داشت؛ یعنی اول در كار سرامیكسازی بود و بعد هم رفت سراغ آجرپزی و بعد هم نانوایی و بقالی، من را تشویق كرد این رشته را با وجود مشكلاتی كه بود دنبال كنم.
كجا درس خواندید؟
در دانشكده علوم تندرستی درس خواندم؛ دكتر محسن ضیایی، داماد مرحوم دكتر قریب بنیانگذار این دانشكده بودند. بعد از انقلاب این دانشكده تحویل دانشگاه شهید بهشتی شد و من آنجا درسم را تمام كردم.
از چه سالی طبابت را شروع كردید؟
رسما از سال 58 رفتم درمانگاهی در اردكان به اسم درمانگاه عقدا و بعد از سال 67 هم مطب داشتم. سالهای زیادی، هم در بیمارستان كار میكردم و هم در مطب و بعد از بازنشستگی هم صبح و ظهر در مطب هستم؛ مطبم هم خانه پدری من است و این یكی از افتخاراتم است.
چرا؟
چون اینجا بافت قدیمی میبد است و همه میدانند كه اینجا خانه پدری من است. هر وقت هركسی برای معاینه و ویزیت میآید یك خدابیامرز برای پدر و مادرم میگوید و همین برای من كافی است.
پس بیشتر مریضها شما را میشناسند.
بله اینجا شهر كوچكی است. البته از خارج از میبد هم مریض دارم. مثلا یكی تعریف كرده من رفتم پیش این دكتر دستش خوب بود زود حالم خوب شد، یا اینكه میگویند ویزیت كم میگیرد، همین باعث شده كه مریض از جاهای دیگر هم بیاید.
شما از اول همینقدر كم ویزیت میگرفتید؟
من از همان اول مبنا را بر این گذاشتم كه مراعات حال مریضها را بكنم. یادم هست مثلا وقتی كه همه ده تومان ویزیت میگرفتند، من پنج تومان میگرفتم. بعد كه همه 20 تومان میگرفتند من ده تومان میگرفتم بعد كه همه 50 تومان میگرفتند من 20 تومان ویزیت میگرفتم.
یعنی همیشه سعی میكردم كمتر بگیرم تا بیمارانی كه وضع مالیشان خوب نیست به مشكل نخورند و بالاخره یك جایی برای آمدن داشته باشند. الان هم 9 سال است كه ویزیتم همین 500 تا تك تومانی است و بیشتر نشده!
چرا زیادش نكردید؟ 500 تومان امروز با 500 تومان 9 سال پیش قابل مقایسه نیست.
بله همینطور است كه میگویید، اما اگر ما همه بخواهیم اینطور فكر كنیم پس تكلیف انسانیت چه میشود؟! ببینید همه آدمها پول را دوست دارند رفاه را دوست دارند من هم از این قاعده مستثنا نیستم، اما وقتی با خودم فكر میكنم میبینم كه همه اینهایی كه مریض من هستند یك جوری در زندگیشان مشكل دارند، در این مشكلات اقتصادی درآمدشان هم زیاد نشده و واقعا ممكن است به خاطر حق ویزیت به دكتر نروند، پس وقتی امورات زندگی من با همین 500 تومان میگذرد، چرا بیشتر بگیرم؟!
واقعا با همین 500 تومان اموراتتان میگذرد؟ از نظر قانونی چقدر باید ویزیت بگیرید؟
بله میگذرد... ببینید از نظر قانونی تا پارسال ما باید برای ویزیت هر مریض، از هركسی كه دفترچه بیمه داشت 16500 تومان و از كسی كه بیمه نداشت 22500 تومان میگرفتیم كه الان اگر بیشتر شده من خبر ندارم، اما من همین 500 تومان را میگیرم، البته حق فرانشیز دفترچه بیمهها از بیمه را هم دارم و همین كافی است.
یعنی حدودا چقدر درآمد دارید؟
درآمد من به اندازهای است كه زندگیام بچرخد، فكر كنم حدود ماهی 5 میلیون تومان به طور متوسط درآمد دارم و همین كافی است... بهخصوص الان كه همه بچهها ازدواج كردهاند و سرخانه و زندگی خودشان هستند و فقط من ماندهام و همسرم.
ویزیت 500 تومانی یعنی پول خرد، این همه پول خرد از كجا میآورید؟
از كمیته امداد میگیرم، با آنها صحبت كردم و ماهانه آنها به من پول خرد میدهند مثل سه روز پیش 400 هزارتومان 500 تومانی از آنها گرفتم. البته فقط بحث 500 تومانی نیست... من باید 2 هزارتومانی و هزارتومانی هم جداگانه از بانك بخرم. چون بعضی از بیمارانی كه به مطب میآیند، مثلا 10 هزارتومانی میدهند یا تراول 50 هزارتومانی میدهند و من باید 49 هزار و 500 تومان به آنها برگردانم.
اگر كسی بیشتر از این مقدار ویزیت بدهد چه كار میكنید؟
برمیگردانم... اصلا نگه نمیدارم... واقعا اموراتم با همین مقدار میگذرد. ماشین من از سال 85، یك پژو 405 است كه برایم كافی است و واقعا نیاز به عوض كردنش ندارم. گوشی تلفن همراهم یك گوشی سامسونگ كشویی است كه فكر كنم هشت سال پیش
110 هزارتومان خریدم و الان هم كارم را راه میاندازد.
یعنی هیچوقت فكر نكردید مثلا آیفون بخرید یا یك گوشی با
سیستم عامل بهتر؟
نه واقعا... البته دلیل هم دارد. یكی اینكه بلد نیستم با این گوشی جدیدها كار كنم. دوم اینكه وقتی این گوشی كارم را راه میاندازد
نیازی به چیز دیگری ندارم.
پس كلا در فضای مجازی و اینترنت هم نیستید؟
فضای مجازی كه نه اصلا... اینترنت هم در حد نیاز، چون نسخه بیماران تامین اجتماعی الكترونیكی شده من در همین حد با اینترنت كار میكنم.
با این تفاسیر خیلی شبیه بقیه دكترها زندگی نمیكنید. خانواده هیچوقت نسبت به این سبك زندگی شما اعتراض نكرده؟
گلایه شاید بوده، اما زیاد نبوده... من همیشه برای بچههایم یك حكایت و یك شعر را تعریف میكنم كه درباره عمربنعبدالعزیز است. میگویند عمربنعبدالعزیز انگشتر گرانقیمتی داشته كه هیچكس نمیتوانسته روی نگین آن قیمتی بگذارد و برایش هم خیلی عزیز بوده، اما یكسالی به علت خشكسالی و قحطی، وضع مردم منطقه خراب میشود و عمربنعبدالعزیز هم نگین انگشترش را میدهد و میگوید خرج مردم كنید تا از گرسنگی نمیرند. بعد هم این شعر را گفته كه: «مرا شاید انگشتری بینگین/ نشاید دل خلقی اندوهگین» این شعر همیشه در ذهن من است و یك جوری انگار سرلوحه كار من شده و معتقدم اگر سطح زندگی من كمی پایینتر باشد بهتر است تا اینكه در نزدیكیام مردمی باشند كه به خاطر مشكل مالی نتوانند به دكتر مراجعه كنند.
این ویزیت پایین باعث نشده صدای بقیه پزشكها در میبد در بیاید؟
واقعیتش این است كه وقتی من كارم را شروع كردم در میبد چهار نفر پزشك بیشتر نبودیم كه از نسل ما دو نفر از دنیا رفتند و یك نفر هم بازنشسته شد و خبر ندارم كجاست و الان من فقط ماندهام. بیشتر دكترهایی كه الان در شهر ما هستند، همگی كسانی هستند كه وقتی بچه شیرخواره بودند توسط من ویزیت شدهاند و الان اصلا رویشان نمیشود به من درباره این ویزیت 500 تومانی چیزی بگویند.
برای این كار خیر الگو هم داشتید؟
الگوی من در زندگی اول از همه پدرم بود.
پدرم وقتی دكان نانوایی داشت اگر میدید كسی پول ندارد نان بخرد، نان رایگان به او میداد، وقتی هم كه بقالی زد، باز جنسهایش همیشه از همه مغازهها ارزانتر بود و هیچوقت هم به خاطر این اتفاق ضرر نكرد و من هم این سبك زندگی را از ایشان یاد گرفتم. البته در دورانی كه پزشك شده بودم درباره دكتر مرتضی شیخ، پزشك مشهدی هم شنیدم كه میگفتند یك تشتی داشته و ویزیتها را مردم در این تشت میریختند، هركس هرچقدر داشته ویزیت میداده و هركسی هم نداشته از این پول برمیداشته؛ كاری كه باعث شده الان با اینكه سالها از مرگ این پزشك میگذرد، اما اسمش به نیكی بین مردم باقی بماند. یك دكتر صادقی نامی هم در سیرجان همین رویه را داشت و شب و روز در خانهاش به روی مریضها باز بود... او هم حالا از دنیا رفته و واقعا این نام نیك است كه از او به جا مانده... اصل هم همین نام نیك است.
اهل میبد یزد... من سال 1327 در میبد به دنیا آمدم و تا همین الان هم در این شهر زندگی میكنم و افتخارم این است بعد از اینكه پزشك شدم برگشتم به شهر خودم .
اصلا چطور شد پزشكی را انتخاب كردید؟
به پزشكی علاقه داشتم و با اینكه كسی نه در خانواده ما و نه در محله ما سراغ این رشته نرفته بود من رفتم دنبال پزشكی. البته پدرم هم مشوقم بود با اینكه خودش كار آزاد داشت؛ یعنی اول در كار سرامیكسازی بود و بعد هم رفت سراغ آجرپزی و بعد هم نانوایی و بقالی، من را تشویق كرد این رشته را با وجود مشكلاتی كه بود دنبال كنم.
كجا درس خواندید؟
در دانشكده علوم تندرستی درس خواندم؛ دكتر محسن ضیایی، داماد مرحوم دكتر قریب بنیانگذار این دانشكده بودند. بعد از انقلاب این دانشكده تحویل دانشگاه شهید بهشتی شد و من آنجا درسم را تمام كردم.
از چه سالی طبابت را شروع كردید؟
رسما از سال 58 رفتم درمانگاهی در اردكان به اسم درمانگاه عقدا و بعد از سال 67 هم مطب داشتم. سالهای زیادی، هم در بیمارستان كار میكردم و هم در مطب و بعد از بازنشستگی هم صبح و ظهر در مطب هستم؛ مطبم هم خانه پدری من است و این یكی از افتخاراتم است.
چرا؟
چون اینجا بافت قدیمی میبد است و همه میدانند كه اینجا خانه پدری من است. هر وقت هركسی برای معاینه و ویزیت میآید یك خدابیامرز برای پدر و مادرم میگوید و همین برای من كافی است.
پس بیشتر مریضها شما را میشناسند.
بله اینجا شهر كوچكی است. البته از خارج از میبد هم مریض دارم. مثلا یكی تعریف كرده من رفتم پیش این دكتر دستش خوب بود زود حالم خوب شد، یا اینكه میگویند ویزیت كم میگیرد، همین باعث شده كه مریض از جاهای دیگر هم بیاید.
شما از اول همینقدر كم ویزیت میگرفتید؟
من از همان اول مبنا را بر این گذاشتم كه مراعات حال مریضها را بكنم. یادم هست مثلا وقتی كه همه ده تومان ویزیت میگرفتند، من پنج تومان میگرفتم. بعد كه همه 20 تومان میگرفتند من ده تومان میگرفتم بعد كه همه 50 تومان میگرفتند من 20 تومان ویزیت میگرفتم.
یعنی همیشه سعی میكردم كمتر بگیرم تا بیمارانی كه وضع مالیشان خوب نیست به مشكل نخورند و بالاخره یك جایی برای آمدن داشته باشند. الان هم 9 سال است كه ویزیتم همین 500 تا تك تومانی است و بیشتر نشده!
چرا زیادش نكردید؟ 500 تومان امروز با 500 تومان 9 سال پیش قابل مقایسه نیست.
بله همینطور است كه میگویید، اما اگر ما همه بخواهیم اینطور فكر كنیم پس تكلیف انسانیت چه میشود؟! ببینید همه آدمها پول را دوست دارند رفاه را دوست دارند من هم از این قاعده مستثنا نیستم، اما وقتی با خودم فكر میكنم میبینم كه همه اینهایی كه مریض من هستند یك جوری در زندگیشان مشكل دارند، در این مشكلات اقتصادی درآمدشان هم زیاد نشده و واقعا ممكن است به خاطر حق ویزیت به دكتر نروند، پس وقتی امورات زندگی من با همین 500 تومان میگذرد، چرا بیشتر بگیرم؟!
واقعا با همین 500 تومان اموراتتان میگذرد؟ از نظر قانونی چقدر باید ویزیت بگیرید؟
بله میگذرد... ببینید از نظر قانونی تا پارسال ما باید برای ویزیت هر مریض، از هركسی كه دفترچه بیمه داشت 16500 تومان و از كسی كه بیمه نداشت 22500 تومان میگرفتیم كه الان اگر بیشتر شده من خبر ندارم، اما من همین 500 تومان را میگیرم، البته حق فرانشیز دفترچه بیمهها از بیمه را هم دارم و همین كافی است.
یعنی حدودا چقدر درآمد دارید؟
درآمد من به اندازهای است كه زندگیام بچرخد، فكر كنم حدود ماهی 5 میلیون تومان به طور متوسط درآمد دارم و همین كافی است... بهخصوص الان كه همه بچهها ازدواج كردهاند و سرخانه و زندگی خودشان هستند و فقط من ماندهام و همسرم.
ویزیت 500 تومانی یعنی پول خرد، این همه پول خرد از كجا میآورید؟
از كمیته امداد میگیرم، با آنها صحبت كردم و ماهانه آنها به من پول خرد میدهند مثل سه روز پیش 400 هزارتومان 500 تومانی از آنها گرفتم. البته فقط بحث 500 تومانی نیست... من باید 2 هزارتومانی و هزارتومانی هم جداگانه از بانك بخرم. چون بعضی از بیمارانی كه به مطب میآیند، مثلا 10 هزارتومانی میدهند یا تراول 50 هزارتومانی میدهند و من باید 49 هزار و 500 تومان به آنها برگردانم.
اگر كسی بیشتر از این مقدار ویزیت بدهد چه كار میكنید؟
برمیگردانم... اصلا نگه نمیدارم... واقعا اموراتم با همین مقدار میگذرد. ماشین من از سال 85، یك پژو 405 است كه برایم كافی است و واقعا نیاز به عوض كردنش ندارم. گوشی تلفن همراهم یك گوشی سامسونگ كشویی است كه فكر كنم هشت سال پیش
110 هزارتومان خریدم و الان هم كارم را راه میاندازد.
یعنی هیچوقت فكر نكردید مثلا آیفون بخرید یا یك گوشی با
سیستم عامل بهتر؟
نه واقعا... البته دلیل هم دارد. یكی اینكه بلد نیستم با این گوشی جدیدها كار كنم. دوم اینكه وقتی این گوشی كارم را راه میاندازد
نیازی به چیز دیگری ندارم.
پس كلا در فضای مجازی و اینترنت هم نیستید؟
فضای مجازی كه نه اصلا... اینترنت هم در حد نیاز، چون نسخه بیماران تامین اجتماعی الكترونیكی شده من در همین حد با اینترنت كار میكنم.
با این تفاسیر خیلی شبیه بقیه دكترها زندگی نمیكنید. خانواده هیچوقت نسبت به این سبك زندگی شما اعتراض نكرده؟
گلایه شاید بوده، اما زیاد نبوده... من همیشه برای بچههایم یك حكایت و یك شعر را تعریف میكنم كه درباره عمربنعبدالعزیز است. میگویند عمربنعبدالعزیز انگشتر گرانقیمتی داشته كه هیچكس نمیتوانسته روی نگین آن قیمتی بگذارد و برایش هم خیلی عزیز بوده، اما یكسالی به علت خشكسالی و قحطی، وضع مردم منطقه خراب میشود و عمربنعبدالعزیز هم نگین انگشترش را میدهد و میگوید خرج مردم كنید تا از گرسنگی نمیرند. بعد هم این شعر را گفته كه: «مرا شاید انگشتری بینگین/ نشاید دل خلقی اندوهگین» این شعر همیشه در ذهن من است و یك جوری انگار سرلوحه كار من شده و معتقدم اگر سطح زندگی من كمی پایینتر باشد بهتر است تا اینكه در نزدیكیام مردمی باشند كه به خاطر مشكل مالی نتوانند به دكتر مراجعه كنند.
این ویزیت پایین باعث نشده صدای بقیه پزشكها در میبد در بیاید؟
واقعیتش این است كه وقتی من كارم را شروع كردم در میبد چهار نفر پزشك بیشتر نبودیم كه از نسل ما دو نفر از دنیا رفتند و یك نفر هم بازنشسته شد و خبر ندارم كجاست و الان من فقط ماندهام. بیشتر دكترهایی كه الان در شهر ما هستند، همگی كسانی هستند كه وقتی بچه شیرخواره بودند توسط من ویزیت شدهاند و الان اصلا رویشان نمیشود به من درباره این ویزیت 500 تومانی چیزی بگویند.
برای این كار خیر الگو هم داشتید؟
الگوی من در زندگی اول از همه پدرم بود.
پدرم وقتی دكان نانوایی داشت اگر میدید كسی پول ندارد نان بخرد، نان رایگان به او میداد، وقتی هم كه بقالی زد، باز جنسهایش همیشه از همه مغازهها ارزانتر بود و هیچوقت هم به خاطر این اتفاق ضرر نكرد و من هم این سبك زندگی را از ایشان یاد گرفتم. البته در دورانی كه پزشك شده بودم درباره دكتر مرتضی شیخ، پزشك مشهدی هم شنیدم كه میگفتند یك تشتی داشته و ویزیتها را مردم در این تشت میریختند، هركس هرچقدر داشته ویزیت میداده و هركسی هم نداشته از این پول برمیداشته؛ كاری كه باعث شده الان با اینكه سالها از مرگ این پزشك میگذرد، اما اسمش به نیكی بین مردم باقی بماند. یك دكتر صادقی نامی هم در سیرجان همین رویه را داشت و شب و روز در خانهاش به روی مریضها باز بود... او هم حالا از دنیا رفته و واقعا این نام نیك است كه از او به جا مانده... اصل هم همین نام نیك است.
منبع : روزنامه جام جم