
غدير انعكاس گفتار و رفتار پيامبر (ص) در حساسترين دوران عمر ايشان است
عصر شیعه ـ حجتالاسلام والمسلمين علي رباني گلپايگاني، استاد برجسته كلام و مباحث اعتقادي در حوزه علميه قم و مؤسسه امام صادق (ع) است. وي داراي كتب و مقالات بسياري در حوزه كلام و فلسفه بوده و شركت در مناظرات مختلف يكي ديگر از مواردي است كه در سوابق علمي درخشان وي به ثبت رسيده است. آنچه در پي ميآيد، گفتوگوي مشروح خبرنگار آيين و انديشه فارس با اين استاد حوزه است كه به مناسبت فرا رسيدن سالروز واقعه تاريخي و سرنوشتساز غدير صورت گرفته است.
لطفاً در ابتداي بحث، ابعاد مختلف واقعه غدير را به اجمال بيان كنيد.
در مورد واقعه غدير خم از ابعاد مختلف ميتوان سخن گفت. غدير يك بُعد «تاريخي» دارد به اين عنوان كه غدير رخداد مهمي در تاريخ اسلام است، بنابراين مورخين اسلامي از اين جنبه به بحث غدير پرداختهاند.
بعد ديگر «روايي» است؛ به اين جهت كه حديث غدير، سخن و خطبه پيغمبر اكرم (ص) است و از سنت ايشان محسوب ميشود و در حوزه حديث شناسي جاي بحث براي محدثين است.
غدي بعد «قرآني» نيز دارد؛ از آن جهت كه برخي از آيات قران كريم با واقعه غدير مرتبط است. به عبارت ديگر برخي از آيات، از نظر شأن نزول مرتبط با واقعه غدير است. از جمله آيه 3 (اكمال دين) و 68 (تبليغ) سوره مائده بنابراين كساني كه كه كار تفسيري كردهاند به خاطر اين آيات درباره غدير نيز بحث كردهاند.
همچنين، بعد «لغوي» از ديگر ابعاد واقعه غدير است؛ يعني كتب لغت و نيز لغت شناسان معتبر به مناسبت كلمه غدير به اين واقعه اشاره كرده اند.
بعد ادبي نيز دارد؛ يعني جنبه ديگر آن، جنبه ادب و شعر است و شعراي برجسته اي از زمان پيغمبر اسلام تا به حال به اين موضوع پرداختهاند (از حسان بن ثابت و قيس بن سعد گرفته تا شعراي معاصر ) و يكي از بهترين كتابهايي كه به اين موضوع پرداخته و شعراي غدير را آورده كتاب «الغدير» علامه اميني است، چنانكه از اسمش نيز پيداست (الغدير في الكتاب و السنة و الادب).
يكي از مهمترين ابعاد واقعه غدير خم، بعد كلامي و اعتقادي آن است. مختصري در اين مورد توضيح دهيد.
يكي از مهمترين جنبه هاي واقعه غدير در جهان اسلام و نزد متفكران اسلامي، منظر كلامي و اعتقادي آن است به دليل اينكه آنجا مساله ولايت اميرالمومنين (ع) مطرح شده و اين سوال را خود به خود ايجاد مي كند كه مقصود از آن ولايت چه بوده و بنابراين در اين باره متكلمان اسلامي اعم از شيعه و سني (اثباتاً و نفياً) مباحث مهمي مطرح كردهاند. كتب و آثار فراواني هم درباره غدير نوشته شده؛ شيعه، سني، فارسي زبان، عرب زبان و حتي صاحبان زبانهاي ديگر در مورد غدير پژوهش كردهاند. به عنوان مثال علامه اميني الغدير نوشته، از علماي اهل سنت «ابن عقده» كتاب الولاية نوشته است و «ابن جرير طبري» در مورد غدير كتابي دارد و حتي «شمسالدين ذهبي» در اين باره كتاب دارد.
بنابراين مساله غدير با توجه به ابعاد مختلفش يا نظير ندارد و يا لااقل كم نظير است و بحث و گفتوگو درباره غدير بحث به جا و مهمي است كه همواره مورد توجه دانشمندان و متفكران اسلامي بوده و مسالهاي ساده و حاشيهاي نيست.
در غدير خم دقيقاً چه رخ داد و پيامبر عظيم الشأن اسلام (ص) چه فرمود؟
اين مساله خيلي مهم است، به دليل اينكه ما بر اساس جهان بيني توحيدي و اسلامي كه داريم قول، فعل و تقرير پيامبر را حجت و معيار حق و حقانيت ميدانيم و حضرت را اسوه و الگوي زندگي بهتر مي شناسيم. «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا». (21/احزاب)
پس اينكه ما غدير را بازشناسي كنيم صرفا به اين خاطر نيست كه بحث تاريخي ساده و عادي داشته باشيم بلكه مساله مهم تاريخي است كه جنبه قدسي، معنوي، ديني و اعتقادي دارد. در واقع مي خواهيم ببينيم پيامبر اسلام (ص) در حجة الوداع سال دهم هجري در اواخر عمر مباركش چه چيزي را بيان كردند و چه مسائلي زير نظر ايشان و يا به امر ايشان واقع شد تا امروزه مطابق اين تابلو، الگو و اسوه تصميم بگيريم و بدانيم چگونه بايد عمل بكنيم كه مطابق غدير و سنت پيامبر باشد. غدير واقعهاي است كه منعكس كننده گفتار و رفتار پيامبر آن هم در حساسترين دوران عمر شريف خود بود.
در اصل اين واقعه ترديدي نيست، يعني بين مسلمانان كسي نيست كه در اصلش ترديد بكند، بلكه متواتر و قطعي است.
در اينكه حضرت پيامبر (ص) براي مردم سخناني فرموده و سخنراني كرده است نيز هيچ شكي نيست. اما اينكه حضرت چه فرموده است، گزارش هاي تاريخي و روايات مختلف است.
آن مقداري كه سختگيرترين افراد نسبت به واقعه غدير هم پذيرفته اند اين است كه پيامبر اكرم (ص) فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه» به خصوص جمله اول را كه مورد اتفاق است و كسي ترديدي نكرده است.
بعضي از وهابيها هم كه در خط مقدم ترديد و انكار اين مسائل هستند اين عبارت را مسلم ميدانند كه پيامبر آن را فرموده است. مثلاً «فيصل نور» كه عالم وهابي معاصر است در كتاب الامامة و النص (ص 605 ) ـ اين كتاب در نقد نص امامت نوشته شده است ـ تصريح دارد كه اين جمله را پيامبر فرموده است. بعد ميگويد: بايد ديد مفاد و مدلول آن چيست و چه اقتضائي ميكند؟
گزارشهاي ديگري از واقعه غدير وجود دارد كه كم هم نيست چه از طريق اهل سنت و چه از شيعه كه پيامبر قبل از عبارت من كنت مولاه، فرمود: «الست اولي بكم من انفسكم يا الست اولي بالمومنين من انفسهم» كه اين برگرفته از آيه ششم سوره احزاب است. گفتند: بلي يا رسول الله!
يعني پيغمبر (ص) اقرار گرفت كه آيا من نسبت به شما از خودتان اولي نيستم؟ يعني آنها تاييد كردند اگر كاري انجام دهند يا تصميمي بگيرند و پيامبر هم تصميم ديگر بگيرد، به حكم خدا بايد از او اطاعت شود. سپس فرمود: من كنت مولاه فهذا علي مولاه.
از جمله نقلهايي كه در اين باره آمده اين است كه امير المومنين در زمان خلافتش در رحبه كوفه از حضار خواست كه هر كس سخن پيامبر را شنيده، شهادت بدهد. بنا به نقل احمد بن حنبل، 30 نفر بلند شدند و شهادت دادند كه بله ما شنيديم و در شهادتهاي آنها غالبا آمده كه ما شنيديم كه پيغمبر اكرم (ص) فرمود: الست اولي بكم من انفسكم؟ گفتيم بلي فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه» الي آخر... مرحوم علامه اميني اينها را در جلد اول الغدير آورده است.
در گزارشهاي ديگر از واقعه غدير كه هم از طرق شيعه و هم از اهل سنت نقل شده پيامبر اعظم (ص) در آغاز سخنراني خود درمورد توحيد و معاد، احكام دين و مسووليت مسلمانان صحبت كرد يعني ابتدا نصايح كلي به مردم فرمود و سپس فرمود من دعوت شده ام براي سفر آخرت و نزديك است كه از ميان شما بروم يعني از رحلت خود نيز خبر داد سپس رسيد به جمله «الست اولي بكم من انفسكم» و بعد عبارت «من كنت مولاه فعلي مولاه.»
اگر كسي بخواهد از اين روايات و كتب مطلع شود به الغدير علامه اميني مراجعه كند زيرا ايشان خيلي زحمت كشيده و همه را جمع كرده است.
در نقلهايي داريم كه بعد از عبارت من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه .... آيه اكمال دين (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا ) (3/مائده) نازل شد و پيامبر هنگامي كه اين آيه را بر مردم تلاوت كرد، تكبير گفت. يعني از خوشحالي و پيروزي فرمود «الله اكبر علي اكمال الدين و رضي الرب برسالتي و ولاية علي من بعدي.»
در نقلهايي ديگر داريم كه زياد هم است، وقتي پيامبر به مدينه بازگشت شخصي به نام «حارث بن نعمان» جريان غدير را شنيد و خيلي ناراحت شد، رفت به در خانه پيامبر و با ناراحتي و عصبانيت به حضرت گفت: شنيدهام شما درباره پسر عمويتان چنين چيزي گفتهايد، ميخواهم بدانم اين تصميم از طرف خودتان بود يا از طرف خدا بود؟ پيامبر اكرم (ص) فرمود من از جانب خودم اين كار را نكردم بلكه امر خدا بود، اين شخص ناراحتتر شد و دستش را به آسمان بلند كرد و گفت خدايا من اين تحمل را ندارم اگر پيامبر راست ميگويد عذابي بيايد و مرا از بين ببرد كه سنگي آمد و او را از بين برد كه آيه «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ» (1/معارج) در شأن وي است كه مفسران در كتب خود آوردهاند.
گزارش مفصلتر غدير خم در كتب شيعه به چه صورت است؟
در منابع شيعه گزارش مفصلتري از غدير ارائه شده كه در منابع اهل سنت به اين تفصيل نيامده است و آن حديثي است كه طبرسي در احتجاج خود (ج1 ، ص 55 تا 66)، فتال نيشابوري در كتاب روضة الواعظين (ص 89 تا 99)، علامه مجلسي در بحارالانوار (ج37 ، ص 201 تا 219) و سيد هاشم بحراني در كتاب غاية المرام (ج 1 ، ص 325 تا 337) آن را از امام باقر (ع) نقل كردهاند. يعني گزارش غدير خم را امام باقر (ع) داده و راوي اين حديث علقمة بن محمد حضرمي است.
اين حديث مقدماتي دارد و در آن، مطالبي درباره فضايل اهل بيت، ثقلين و فضايل امير المومنين(ع) آمده است.
معنا و مقصود از عبارت «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» چيست؟
همگان معترفند كه عبارت «من كنت مولاه فعلي مولاه» را پيامبر اكرم (ص) فرموده است. حال بياييد مطلب را به صورت عقلايي و عرفي نگاه كنيم.
اگر يك سخنران ـ هر كسي اعم از مسلمان، مسيحي، سني، شيعه و ... ميخواهد باشد ـ بخواهد در مورد مسالهاي سخنراني كند و مطلب مهمي مد نظر دارد كه ميخواهد به جمعي بگويد، سيره عقلا چطور اقتضا ميكند؟ عرف چگونه اقتضا دارد؟ آيا بدون مقدمه و يكدفعه مطلب مهم را مي گويد و تمام ميكند؟ يا مقدمهاي ذكر ميكند، زمينهسازي ميكند، موخرهاي ميآورد؟ آقاي فيصل نور كه در رد نص امامت كتاب نوشته، خود ايشان كه ميخواهد نص امامت را رد كند آيا مطلبش را بدون هيچگونه مقدمه و زمينهسازي مطرح كرده است؟
ايشان آمده به عنوان مقدمه و زمينهچيني در چندين صفحه احاديث ما را نقل كرده تا حرفش را بزند، چرا اينها را نقل كرده است؟ نميخواهد كه احاديث شيعه را نشر دهد. ميخواهد مقدمه بچيند. هر عاقلي اينكار را ميكند.
حالا كساني كه ميگويند پيامبر در غدير خم تنها مطلبي كه قطعا گفته عبارت «من كنت مولاه فعلي مولاه» است، اينها متوجه نيستند چه ميگويند؟ آيا پيامبر قبل از آن چيزي نگفته؟ لااقل بسمالله و حمد و ثناء كه گفته است.
اين يك سوالي است كه ما از انديشمندان وهابي و مخالف حديث غدير ميپرسيم. واقعاً جواب بدهند. چگونه راضي ميشويد كه اين همه نقل را كنار بگذاريد و بگوييد پيامبر در گرما، بعد از حج ، در بين راه و ... تنها همين جمله «من كنت مولاه...» را قطعا گفته، بقيه معلوم نيست!
اگر امام جماعتي اين كار را بكند همه ميخندند چه برسد به پيامبر اكرم (ص) كه الگو و اسوه جهانيان است. اين را به هر كس بگويي فكر ميكند پيامبر آداب و رسوم بلد نبود و اصول اوليه سخنراني را مراعات نميكرد. اينها با حرفهاي خود، اسلام و پيامبر عظيم الشان را كوچك ميكنند، متاسفانه ميخواهند مطلبي را ابطال كنند ريشه اسلام و پيامبر را ميزنند.
خدا رحمت كند علامه شرفالدين را كه ميفرمود: ما وقتي مي خواهيم واقعه غدير را معنا كنيم؛ شأن پيامبرمان را آنقدر پايين نياوريم كه فلاسفه دنيا ما را مسخره كنند و بگويند اينها رهبرشان چنين است، ببين خودشان چگونه هستند!» گاهي انسان ميخواهد عقيدهاي را اثبات يا رد كند پيغمبر را زير سوال ميبرد، خدا را زير سوال ميبرد تا بتواند مطلبي را اثبات كند. ميخواهم بگويم يقيناً آن مقدمات، درست است و نميشود بدون مقدمه مطلب مهمي را گفت و خداحافظي كرد و رفت.
حالا ميخواهيم ببينيم مقصود و مراد پيامبر از جمله «من كنت مولاه فعلي مولاه» چه بوده است؟
كلمه «مولي» در لغت عرب كاربردهاي مختلفي دارد از جمله: رب، همسايه، هم پيمان، كسي كه مالك عبد است، كسي كه بندهاي را آزاد ميكند، محب و ناصر. و يكي از كاربردهاي مولي در مورد كسي است كه حق تصرف دارد يعني حق زعامت، پيشوايي و رهبري دارد.
حال بايد ببينيم مراد از «مولي» كدام معنا و كاربرد است؟
علماي شيعه و سني ميگويند يقينا برخي از آن موارد مثل همسايه، مالك عبد و ... مراد نيست بلكه سه معناي محب، ناصر و اولي به تصرف و زعامت محل بحث است.
علماي شيعه بالاتفاق معتقدند مراد از «من كنت مولاه فعلي مولاه»، زعامت و اولي به تصرف بودن است و پيامبر اكرم (ص)، علي (ع) را به زعامت نصب كرده و امامتش را براي مردم اعلان كرده است.
بعضي از علماي غير شيعه نيز همين مطلب را گفتهاند كه مراد از مولي، اولي به تصرف است. مثل سِبط ابن جوزي در كتاب تذكرة الخواص (ص 60)، محمد بن طلحه شافعي در مطالب السَئول (ص 44 و 45)، ابوحامد غزالي در كتاب سر العالمَين (ص 74).
يا سنايي غزنوي در حديقة الحقيقه ميگويد: «نائب مصطفي به روز غدير / كرده بر شرع خود مر او را مير»، معلوم است كه مير يعني رهبر و بحث محب و ناصر مراد نيست.
عطار نيشابوري نيز در ديوان مظهر حق همين را دارد، ديگران نيز دارند. بنابراين عدهاي از اهل سنت هم حرف علماي شيعه را ميزنند.
اگر اينها نظر شيعه را قبول دارند، پس بايد شيعه محسوب شوند، ديگر سني نبايد باشند. يعني بايد معتقد باشند كه بعد از پيامبر (ص) خليفه مسلمين، علي (ع) است، در حالي كه چنين اعتقادي ندارند و خلفاي قبل از امام علي (ع) را نيز قبول داشته و مشروع ميدانند.
طبق مبناي خودشان توجيه كرده و ميگويند چون مسلمانها بر خلافت خليفه اول اجماع كردند و چون اجماع مسلمين حجت است، ميگوييم ابوبكر خليفه است و به سبب حديث غدير ـ كه نص است ـ ميگوييم علي نيز خليفه است. بالاخره نوبت علي هم ميرسد، پيامبر هم كه زمان نگفته كه چه زماني علي مولاست يا نفرمود كه علي بلا فصل، مولاست. پس ما جمع ميكنيم بين دو مطلب، منتها علي در زمان خلافتش دو مدرك امامت دارد يكي بيعت مسلمانان و ديگري نص پيامبر اما بقيه فقط يك مدرك دارند يا بيعت يا نص. و در جواب اينكه پس حضرت پيامبر چرا از خلفا نام نبرد و فقط علي را نام برد؟ ميگويند چون پيامبر ميدانست كه در زمان علي (ع) عدهاي شورش ميكنند؛ جمل و صفين به راه مياندازند، بنابراين به خاطر اينكه علي (ع) در مقابل فتنهها بتواند بهتر بايستد ـ و به اين حرف استناد كند ـ فرموده است.
البته ميدانيد كه اين توجيهات، اشكالات متعددي دارد، اولا اجماعي شكل نگرفت، عدهاي اصلا بيعت نكردند مثل حضرت زهرا (س)، بني هاشم و .. ، عدهاي به زور و كُره، بيعت كردند كه فايده ندارد.
ضمناً در زمان عثمان هم فتنه شد و حتي به قتل وي انجاميد اين فتنه كه بدتر بود، پس چرا پيامبر به عثمان چيزي نفرمود. اين توجيهات، صحيح نيست اما فهم اينها از معناي مولا در حديث غدير، فهم خوب و صحيحي است.
راهكار اساسي و صحيح براي برطرف كردن نزاع در مدلول حديث غدير چيست؟
اين نزاع را (مولي به معناي اولي به تصرف است و به معناي محبت نيست يا به معناي محبت است و به معناي اولي به تصرف نيست) ميخواهم برطرف كنم يعني عرض بنده اين است كه جمع اين معاني (محب، ناصر و اولي به تصرف) مانعي ندارد.
يك راه براي جمع آن معاني اين است كه لفظ مولا كه در اين مصاديق (محب، ناصر و اولي به تصرف) به كار رفته مشترك معنوي است نه مشترك لفظي، يعني كلمه مولي بر معناي جامع وضع شده است.
ابنفارس در معجم المقاييس في اللغة (ص 1104) مينويسد: «و ل ي اصلٌ صحيحٌ واحدٌ بمعني القرب و منه الولي و منه المولي». بنابراين «ولي» يك ريشه دارد و مثل كلمه «عين» نيست كه معاني مختلفي مانند طلا، انسان، خورشيد، چشمه و ... داشته باشد كه معناي جامعي ندارند و فقط لفظ آن واحد است.
ديگران هم اين را بحث كردهاند مانند ابوالفتح كراجكي در كنز الفوائد (ج 2 ص 91)، علامه طباطبايي در الميزان (ج 6 ص 12) در تفسير آيه «انما وليكم الله...» (55/مائده)، و علامه اميني در الغدير ( ج 1 ص 648 تا 651 ).
پس لفظ مولي در چه معنايي استعمال شده؟ لغت ميگويد مولي يك قرب خاص است، پيامبر يك نزديكي و نسبت و ارتباط خاصي با مردم دارد. حضرت چه نحو ارتباطي دارد؟ اولي به تصرف كه بوده (النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ، 6/ احزاب)، محب مردم هم بوده (لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ، 128/توبه) و ناصر و ياور مسلمانان هم كه بوده است. اينها (وجوه سه گانه) مقبول بين همه مسلمين است.
ميفرمايد: «من كنت مولاه» (هر كس من مولاي او هستم) مولويت پيامبر چه بوده؟ يعني «من كنت ناصره ومحبه و اولي بتصرفه عليه فعلي مولاه» با فاء تفريع نتيجه ميگيرد: پس علي مولاي اوست. معنايش اين است كه علي هم محب مومنين، ناصر آنان و اولي بالتصرف است.
همين مطلب را بعضي از علماي اهل سنت نيز تاكيد داشتهاند، مثل محمد بن طلحه شافعي در مطالب السئول (ص 44 ) كه مينويسد: هر معنايي كه لفظ مولا در مورد پيامبر (ص) بر آن دلالت ميكند پيامبر آن را براي علي، اثبات كرده است. بعد مينويسد: پيامبر هم نسبت به مومنان اولي بود و هم ناصر و سيد آنان بود.
اين يك وجه جمع است كه ما از طريق اشتراك معنوي هر سه مطلب را جمع بكنيم.
وجه ديگر اينكه ما سه نوع دلالت داريم: مطابقي، تضمني و التزامي كه بحثش در منطق آمده است.
فرض كنيم مراد پيامبر از مولا، ناصر يا محب بود. سوال اين است كه آيا مراد حضرت محبت و نصرت معمولي است يا محبت و نصرتي كه در شأن خود اوست؟ چون فرموده (من كنت مولاه).
قطعاً اگر هم محبت و نصرت منظور حضرت بوده قسم دوم از محب و ناصر مراد ايشان است نه قسم اول. يك صحابي به صحابي ديگر هم محبت دارد اما محبت نبي در اوج محبتها قرار دارد و نصرت او بالاترين نصرتهاست، بنابراين وقتي ميفرمايد: «من كنت مولاه فعلي مولاه» نصرت يا محبتي مراد است كه در شأن پيامبر است. نفرموده كه هر مومني مولا است علي مولاي اوست، بلكه خودش را فرموده (من كنت مولاه)، اين قرينه ميشود كه محبت و نصرتي مراد است كه در شأن پيامبر اسلام (ص) است. و آن محبت و نصرتي كه در شأن پيامبر اكرم است رهبري امت و زعامداري و پيشوايي مردم است، يعني اولي بالتصرف است. پس نصرت و محبت پيامبر اسلام با رهبري و زمامداري و اولي بالتصرف بودن حضرت ملازمه دارد.
به تعبير ديگر؛ محبت لازمهاش اولي بالتصرف بودن است. در صورت اينكه قضيه را عكس كنيم، اگر دلالت مطابقي مولي، اولي بالتصرف باشد لازمهاش محبت و نصرت خواهد بود. رهبر معظم انقلاب در يكي از اعياد غدير فرمودند آنچه در غدير رخ داد نصب اميرالمومنين (ع) به عنوان امام و پيشواي مسلمانان بود البته اين امامت و رهبري، زعامتي است كه تضمين به محبت شده است.
يعني مگر ميشود رهبري مثل پيغمبر اسلام (ص) و مثل انبياي الهي (ع) با خشونت و با زور همراه باشد. اصلا امامت در جهانبيني اسلامي و قرآني، امامتي است كه بر اساس محبت باشد. بنابراين ائمه معصومين (ع) هيچگاه با زور مقبوليت را بر مردم تحميل نكردند، اگرچه مشروعيت داشتند اما نمي خواستند بواسطه زور آن را اعمال كنند.
لذا اين معاني (محب، ناصر و اولي بالتصرف) با هم تعارض ندارد.
ميشود وجه سومي هم براي جمع معاني قائل شد و آن اينكه مولي، بالمطابقه بر هر سه معنا دلالت ميكند و اشكالي كه نزد برخي مقبول است (استحاله استعمال لفظ واحد در اكثر از يك معني) نزد ما ناتمام است. زيرا ما اين مبنا را قبول نداريم، دليل ما اين است كه استعمال لفظ واحد در اكثر از يك معنا در موارد متعددي از اشعار عرب و حتي قرآن كريم واقع شده است و ادل شي علي امكانه وقوعه. مضافا اينكه ادله قائلين به استحاله استعمال، مخدوش است زيرا به عنوان مثال آنها از قاعده الواحد كه مختص حقايق تكويني است بر مدعاي خود كه امري اعتباري است استدلال كردهاند.
اتفاقا همين بحث را در جايي مطرح كرديم كه كسي گفت: اشكال استعمال لفظ در اكثر از يك معنا را چه ميكنيد؟ در جواب گفتم اولا اين مطلب جاي تامل دارد، اينطور نيست كه آيه اي يا دليل عقلي قطعي داشته باشيم كه استعمال لفظ در اكثر از يك معنا محال است، اين يك نظر است، بلكه استعمال لفظ واحد در اكثر از يك معنا اشكالي ندارد؛ اراده اگر اراده وسيعي باشد، يا شخصي سعه وجودي داشته باشد ميتواند اراده بكند و مشكلي هم ندارد. حالا براي اينكه كسي اين اشكال را مطرح نكند با دو وجه مشترك معنوي و يا لفظي بالملازمه مطلب را اثبات كرديم.
در پايان، اين عيد بزرگ را به همه مسلمانان به خصوص ارادتمندان به غدير و ولايت تبريك مي گويم و از خداوند متعال تعجيل در فرج آقا امام زمان (عج) را مسئلت ميكنم.
گفتوگو از حجتالاسلام وحيد واحدجوان