( 4.3 امتیاز از 933 )

عصر شیعه ـ اگر حسین از ما مسیحی‌ها بود، برای او در هر سرزمینی پرچمی می‌افراشتیم و در هر قریه‌ای، منبری نصب می‌کردیم و مردم را به نام او به مسیحیت دعوت می‌کردیم. (لو کان الحسینُ لنا لَرفعنا له فی کلّ بلدٍ بیرقا و لَنَصَبنا له فی کلّ قریه مِنبرا و لدعونا الناسَ الی المسیحیّه بسم الحسین)

این سخن زیبا از قول «آنتوان بارا» (یا به قول اعراب آنطوان بارا) نویسنده مسیحی مطرح می‌شود، اما او در این باره می‌گوید: این عبارت سخن من نیست، بلکه گوینده اصلی آن یکی از کشیشان معاصر با حسین(ع) است، و من ۳۶ سال پیش آن را در کتابم که «الحسین فی الفکر المسیحی» نام دارد، نقل کرده‌ام. این جمله نشان می‌دهد شما مسلمانها آن طور که شایسته است، قدر امامتان را نمی‌دانید. شهادت حسین(ع) واقعه‌ای متعلق به یک زمان خاص نیست، بلکه بیانگر راه آزادگی است.

او تاکنون 15 کتاب به رشته تحریر درآورده و بتازگی کتاب «زینب صرخه أکملت مسیره» (زینب فریاد فرمند) را نوشته است. ۷۱ سال سن دارد، در کویت زندگی می‌کند، اما سوری‌الاصل است، روزنامه‌نگار و مجری اخبار تلویزیونی است و دکترای تاریخ اسلام و اصول عرفان دارد.  بارا پس از انتشار کتاب «حسین(ع) در اندیشه مسیحیت» در بین مسلمانان معرفی شد و آن چنان که خودش می‌گوید، این کتاب تحت کرامات امام حسین (ع) نگاشته شده و مکاشفاتی را هم در خواب و بیداری نصیب او کرده است.

بارا می‌گوید که علاقه‌ به اهل بیت (ع) را از مقاتل امام حسین (ع) آغاز کرده و همیشه دور و برش پر از کتابهای شیعی بوده است و خانواده‌اش نه تنها با این امر مشکلی نداشتند، بلکه تشویقش می‌کردند و شمایل امام حسین(ع) را به دلیل شباهت به مسیح(ع) بر دیوار خانه‌شان آویخته‌اند.

بارا تاکنون 25 بار نهج‌البلاغه را مطالعه کرده، هشت بار به ایران سفر داشته، هفت بار به زیارت کربلا رفته و شرکت در پیاده‌روی بزرگ اربعین را هم تجربه کرده است.

 

آقای بارا! شما مسیحی هستید، اما درباره امام حسین(ع) و حضرت زینب (س) کتاب نوشته‌اید، چطور شد که به اهل بیت (ع) علاقه‌مند شدید؟

بنده از کودکی تا جوانی درباره امام حسین(ع) کتاب می‌خواندم، مقاتل مختلف را مطالعه می‌کردم. به یاد دارم اولین کتابی که خواندم، بر آن حاشیه نوشتم، همان زمان یکی از دوستانم به من گفت حال که توضیح بر این کتاب می‌نویسی، خودت هم یک کتاب بنویس! آن زمان هفده سالم بود. کمی بعدتر در سن 22 سالگی شروع به نوشتن کردم، ابتدا کتابهای عاشقانه می‌نوشتم، سپس شروع به نوشتن درباره امام حسین (ع) کردم.

کتاب «حسین در اندیشه و فکر مسیحی» را 10 سال طول کشید و موقعی که تمام شد، ۳۵ سال داشتم. کتاب دوم، یعنی «زینب فریاد فرمند» هم به همین صورت بیش از 10 سال به طول انجامید تا اینکه امسال در ایران رونمایی شد.

 

چرا این قدر طولانی؟ یعنی چرا نگارش کتابهای شما آن قدر طول می‌کشید؟

پس از اینکه شروع به تألیف کتاب امام حسین(ع) کردم، مدتی متوقف شدم، چون منابع بسیار زیاد بود و بنده نیز سردرگم بودم، اما دوست من گفت که به برکت امام حسین (ع) قدرت خواهی گرفت و کتاب را تمام می‌کنی. خلاصه من نیز آن کتاب را تمام کردم، اما پس از آن دیگر مثل آن کتاب نتوانستم بنویسم.

 

رفتار خانواده با شما چطور بود؟ آیا توجه به اهل‌بیت(ع) شما را از خانواده‌تان دور نکرد؟

خیر، از سوی خانواده هیچ محدودیتی نداشتم، زیرا مسیحیان عرب بینش باز و وسیعی دارند و به اهل بیت(ع) احترام زیادی می‌گذارند، در خانه همه مسیحیان عرب شمایل امام حسین (ع) وجود دارد، زیرا ما معتقدیم، ایشان بسیار شبیه مسیح(ع) هستند.

 

بنابراین در زمینه پژوهشهایی که انجام دادید، چه اندازه تربیت خانواده‌تان تأثیرگذار بود؟

خوشبختانه به لحاظ خانوادگی هیچ مشکلی نداشتم، زیرا بنده در خانه اتاقی داشتم که در آن بیش از 400 منبع اسلامی دور و بر من بود و در مدرسه اسلامی هم درس می‌خواندم، درحالی که همه دوستانم در مدرسه مسیحی بودند، در مدرسه اسلامی هم باید درس بینش اسلامی می‌خواندم که البته برای من اجباری نبود، اما بنده خودم این درس را انتخاب کردم و در آن شاگرد اول هم شدم.

 

ظاهراً خودتان هم در خانواده این روحیه را دارید و فرزندان شما به اسلام علاقه‌مند هستند...

بله! من چهار فرزند و چهار نوه دارم که آخرین آنها، یعنی یوسف 23 سال سن دارد و کارشناس ارشد موسیقی است. او تقریباً یازده سال است که خوانندگی و مدیحه‌خوانی می‌کند و گمانم نخستین جوان مسیحی است که در مدح پیامبر اسلام(ص) تواشیح دینی خوانده است. او حتی در مدح جلال‌الدین رومی (مولانا) نیز می‌خواند.

 

ببخشید که صریح می‌پرسم، اما برایم این پرسش مطرح است که چرا با این همه علاقه، مسلمان نمی‌شوید؟

این را خیلی‌ها می‌پرسند (با لبخند)، به اعتقاد من مهم این نیست که مسیحی یا مسلمان باشی، مهم این است که عقیده‌ات چیست. بنده و خانواده‌ام متمسک به اهل بیت(ع) هستیم و اعتقاد خاصی داریم. در عوض برخی از مسلمانان هستند که به اهل بیت‌(ع) اعتقاد ندارند. در کل کسی که مؤمن باشد، منصف هم هست. مؤمن با هر عقیده‌‌ای، انسانهای عظیم و کریم را دوست دارد.

 

شنیده‌ایم در دانشگاه‌ها و مراکز فرهنگی هم سخنرانی دارید. شما بیشتر برای چه ادیانی سخنرانی می‌کنید، فقط مسیحیان؟

خیر، برای همه ادیان. جالب است بدانید روزنامه‌نگاران، بنده را مسیحی شیعه‌شده نامگذاری کرده‌اند! حتی در یک جلسه‌ای، یکی از بانوان حاضر مرا به حضور طلبید و گفت که شما مسیحی نیستی، یک شیعه اصیل هستی!

در کنگره «باران غدیر» هم سخنرانی کردم و حس و حالم را بازگو کردم.

 

یک پرسش شخصی دیگر! تا به حال برایتان اتفاق افتاده که در زمان تحقیق درباره امام حسین (ع) گریه کنید؟

بله! البته نه فقط زمانی که تحقیق می‌کردم، بلکه زمان سخنرانی‌ها هم بویژه وقتی قضیه علی‌اصغر(ع) را تعریف می‌کنم و تیری که از سوی حرمله به گلوی او پرتاب می‌شود،‌ گریه‌ام می‌گیرد.

 

می‌توانید یکی از آنها را برای ما تعریف کنید؟

من در رؤیا خوابهای عاشورایی می‌بینم. یکی از رؤیاهایم درباره امام حسین(ع) به پیش از نگارش کتاب ایشان باز می‌گردد. شب قبلش امام را در خواب دیدم، از دیدن امام بسیار ترسیده بودم، ولی در درون خود یک راحتی خاصی احساس کردم و بعد تصمیم به نگارش کتاب گرفتم.

یکی دیگر از کرامات امام را نیز در بغداد دیدم، زمانی که با پژوی خودم از پل بغداد که بین این شهر و شهر دیگری است، عبور می‌کردم که ناگهان ماشینم خراب شد، مردم آن را هل دادند تا بعد از پل، آنجا یک پیرزنی به نام «ام عمار» را دیدم که خرما می‌فروخت یا توزیع می‌کرد، به من گفت، بیا بخور! من گفتم نمی‌توانم، مشغول تعمیر ماشین هستم، اما باز اصرار کرد که بخور، بعد از من پرسید که کجا می‌روی؟ گفتم: کربلا! او هم گفت، این خرما را بخور و بقیه را برای زائران امام حسین(ع) ببر.

سادگی زن باعث شد خرما را بگیرم و بخورم و بقیه را در ماشین گذاشتم. خلاصه ماه رمضان بود، روزه نبودم، ولی آن زن روزه بود، پیش از اینکه جرثقیل برسد، ماشین روشن شد. نزدیک کربلا که رسیدم، مردی با من ابراز آشنایی کرد، ولی او را نمی‌شناختم، او به من گفت که چرا خبر ندادی به اینجا می‌آیی؟ و همه چیز خیلی خوب و بدون دردسر پیش رفت و تا زمانی که به کویت برگردم ماشین خراب نشد، بعد که به تعمیرگاه رسیدم، تعمیرکار به من گفت که چطور با این ماشین تا اینجا آمدی؟! یک قطعه از آن ذوب شده و اصلاً وجود ندارد! فکر می‌کنم این از کرامات امام حسین(ع) بود.

 

بتازگی در رونمایی کتابتان درباره حضرت زینب(س) گفتید که از نجف به کربلا پیاده‌روی کردید. برایمان بگویید پیاده‌روی اربعین چه حسی داشت؟

بنده هفت بار به کربلا رفتم و خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم، پیاده‌روی اربعین هم خیلی عجیب بود. ما مسافرتمان را از حرم امام علی(ع) و وادی‌السلام آغاز کردیم و سه روزه به کربلا رسیدیم. در این مدت به خواب و خوراک و شیرینی‌های مختلف که داشتیم اهمیت ندادیم، هدف ما بالاتر بود. حتی در سوریه هم مقبره حضرت زینب(س) رفتیم و خودمان را بسیار کوچکتر از جایگاه رفیع ایشان دیدیم.

قدس آنلاین

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر