
فرهنگ امريكايي ميخواهد تمدن مسلمانان را ببلعد
عصر شیعه : خوشحالم كه ماندم تا به عنوان يك نخبه ايراني در امريكا شناخته شوم. راستش پس از مهاجرت به امريكا بود كه يك ايراني واقعي شدم، يك ايراني مسلمان شيعه. زماني كه خودم را از جاها و آدمهايي كه دوستشان داشتم جدا ميديدم، از سرزميني كه به آن تعلق داشتم اين جدايي برايم دردآور بود.
دكتر اصغر خرازي، دكتراي مكانيكش را از دانشگاهي كه در سال 1980 در جهان در رشته او (مهندسي مكانيك) رتبه اول را داشت كسب كرد. او به دليل وقوع انقلاب فرهنگي و بسته شدن دانشگاهها سال 58 و چند ماه پس از پيروزي انقلاب راهي امريكا شد. وقتي وارد دانشگاه بركلي شد ديگر از هيجانها و شور و احساسات نسل قبلي دانشجويان ايراني مقيم امريكا به خصوص زماني كه دكتر مصطفي چمران در آن حضور داشت خبري نبود. دكتر چمران آن روزها در لبنان حضور داشت و در كنار شيعيان لبناني در جنوب در حال مبارزه با صهيونيستها بود. اما دكتر خرازي توانست در اين شرايط هويت شيعي خود را حفظ كرده و فعاليتهاي ديني و فرهنگي را در امريكا پايهريزي كند. با اين مهندس ايراني در حرم مطهر رضوي گفتوگو كرديم. خيلي صريح ميگويد: «دلم نميخواست فرهنگ و تمدن امريكايي مرا ببلعد دلم ميخواست خودم باشم و هويت فكري و ديني خودم را داشته باشم. اينكه زندگيام امضاي من را داشته باشد و آنطور كه خودم ميپسندم زندگي كنم برايم مهم بود. من انتخاب كرده بودم كه يك ايراني مسلمان و شيعه باشم و اين هويت در تمام زندگيام بايد خود را نشان ميداد به خاطر همين براي داشتن اين هويت تلاش و حتي جاهايي مبارزه كردم.»
آقاي دكتر! در چند سالگي از ايراني رفتيد؟
23سالگي. درست بعد از انقلاب فرهنگي و بسته شدن دانشگاهها.
در چه رشتهاي در امريكا پذيرفته شديد؟
مهندسي مكانيك.
در كدام دانشگاه؟
بركلي.
چرا دانشگاه بركلي؟ دانشگاهي كه بيش از هر كسي مرا ياد مصطفي چمران مياندازد...
چون آن دانشگاه در رشتهاي كه من انتخاب كرده بودم آن زمان بهترین بود.
به عنوان يك دانشجو چهار دانشگاه من را پذيرفتند كه آن دانشگاهها در مهندسي مكانيك در دنيا حرف اول را ميزدند. بركلي آن سال اول بود و چند تا پروفسور داشت كه تازه از بركلي فارغالتحصيل شده بودند.
خيي از دوستانم هم در اين دانشگاه مشغول تحصيل بودند اينها باعث شد من آنجا را براي تحصيل انتخاب كنم و بروم ايالت كاليفرنيا.
قبل ورود شما و در مقطعي كه دكتر چمران در بركلي مشغول تحصيل بود جريان دانشجويان ايراني كه در انجمن اسلامي آن دانشگاه فعال بودند خيلي جدي بود، وقتي شما وارد دانشگاه بركلي شديد اين افراد هنوز حضور داشتند يا آن جريانها تمام شده بود؟
نه!آن موقع ديگر آن جريانات تمام شده بودند. دكتر چمران از امريكا رفته بود و در كنار شيعيان لبنان در جنوب، عليه اسرائيل در حال مبارزه بود. در ايران تازه انقلاب پيروز شده بود خيلي از دوستان و هممسلكان شهيد چمران به ايران آمده بودند. عدهاي هم كه از دانشگاه فارغالتحصيل و در امريكا بودند، مشغول كار در بيرون شده بودند.
شما هيچوقت هوس كرديد وارد اين فضاها بشويد؟
من به آن صورت وارد نشدم. هميشه پدرم به من توصيه ميكرد وارد سياست نشوم من هم توصيه پدرم را گوش دادم و سعي كردم كه هدفم اين باشد كه به مردم كمك كنم. لازم نديدم به طور مستقيم مبارزه كنم. فكر كردم اينكه يك مسلمان خوب باشم اگر فقط همين يك كار را درست انجام دهم ديگران به من به عنوان يك مسلمان نگاه احترامآميز دارند.
در دانشگاه بركلي آيا اساتيد و دانشمندان ايراني هم حضور داشتند؟
بله! هم در بركلي و هم در دانشگاههايي كه من نيمه وقت كار ميكردم استادهاي ايراني بودند خيلي موفق هم بودند. اساتيد ايراني به لحاظ هوشي درسطح بالايي قرار داشتند و دارند و خيلي هم زحمت ميكشند و از هوش خود استفاده خوبي ميكنند و هر انساني كه زحمت بكشد حتماً موفق ميشود همان طور كه خوشبختانه ايرانيها موفق شدهاند.
وقتي رفتيد ايالت كاليفرنيا چه اتفاقي افتاد؟
هم درس ميخواندم و هم كار كردن را شروع كردم و تصميم گرفتم آنجا ماندگار شوم.
چرا؟
ماندن دلايل مختلفي داشت. هم به خاطر تحصيل در رشتهاي كه دانشگاه من در آن رشته در جهان نامبر وان(درجه يك)بود، هم اينكه كار پيدا كردم و هم اينكه با وجود دوري از خانوادهام باز هم ميتوانستم به آنها كمك كنم.
اين ماندن را دوست داريد؟
خوشحالم كه ماندم تا به عنوان يك نخبه ايراني در امريكا شناخته شوم. راستش پس از مهاجرت به امريكا بود كه يك ايراني واقعي شدم، يك ايراني مسلمان شيعه. زماني كه خودم را از جاها و آدمهايي كه دوستشان داشتم جدا ميديدم، از سرزميني كه به آن تعلق داشتم اين جدايي برايم دردآور بود. قبلش خيلي متوجه نبودم به چه آب و خاكي تعلق دارم. در يك كلام سعي كردم اين درد را تسكين بدهم. آن هم با تلاش در راه اينكه يك مسلمان واقعي باشم. تنها چاره را در اين ديدم كه به ديگران كمك كنم. تأسيس مسجد و مدرسه اسلامي راهحل و چاره من بود و وقتي آثار كار خودم را به خصوص در بين ايرانيهاي مقيم امريكا ديدم احساس كردم من اين فاصله را برداشتهام و در خيالم خود را در ايران و در قلب شهر تبريز ميديدم.
من در اين سالها توانستم به خانوادهام و به افراد ديگر كمك كنم؛ يك بنياد خيريه در زادگاهم(تبريز) براي بچههاي بيبضاعت راهاندازي كردم كه از اين طريق به آنها كمك ميكنم.
در ضمن خيلي مهمتر از همه اينها اين است كه توانستم با مردم آنجا خيلي خوب همكاري كنم مثلاً اسلام را به آنها بشناسانيم؛ ما يك مسجد خيلي زيبا آنجا ساختيم كه ساختمان باشكوهي دارد. شخصاً به عنوان يك مسلمان شيعه افتخار ميكنم كه اين مسجد را داريم و مسجد ما جايي براي معرفي انديشههاي اسلامي و شيعي شده. همين ماه رمضان امسال در مسجد افطاري داديم و حتي از شهردار محل و افراد ديگر هم دعوت كرديم كه بيايند. آنجا ما حرف زديم مهمانان مسيحيمان هم صحبت كردند.
حدود 100نفر غيرمسلمان آمده بودند حدود 400 يا 500 نفر هم كه از مسلمانان آمده بودند؛ شيعه و سني.
من به عنوان يك شهروند امريكايي، ايرانيالاصل، كارهايي كه آنجا انجام ميدهم را يك خدمت به اسلام تصور ميكنم همانطور كه اگر ايران هم بودم اين خدمت را انجام ميدادم.
ما در آن مسجد خودمان غذا ميپزيم و به افرادي كه احتياج دارند كمك ميكنيم. به عنوان يك انسان كمك ميكنيم.
اسم مسجدتان چيست؟
مسجد امام علي(ع).
برايم جالب است بدانم چطور يك مهندس نخبه ايراني كه از قضا مسلمان معتقدي هم هست و عقايد محكم ديني دارد ميتواند وسط ايالتي در امريكا ماندگار شود و در قلب دنياي مدرن دوام بياورد و حتي به قول شما مبلغ مذهب خودش باشد؟
فضاي فيزيكي برايم مهم نيست آن هويت و فرهنگ آدمهاست كه برايم اهميت دارد. من در امريكا ايران را ميبينم، به آسمان كه نگاه ميكنم آسمان ايران را ميبينم. دشت و آسمان و كوه كه همه جا هست ولي بايد ديد فرهنگ و هويت ايراني چه ميشود.
وقتي ما بزرگ ميشديم پدر و مادر، ما را تشويق ميكردند كه يك مسلمان خوب باشيم. طوري تربيتمان كردند كه هر كسي ما را ميبيند از عمل ما متوجه شود شيعه اميرالمؤمنين هستيم. ببينيد وقتي كسي امريكا ميرود و تصميم ميگيرد در آنجا بماند آنقدر آزادي دارد كه هر راهي كه ميخواهد ميتواند برود. راه كج يا راه درست. در مذهب ما و در اسلام به ما ياد داده شده كه خدا همه جا حضور دارد پس بايد راه حق را برويم، به حق ديگران تجاوز نكنيم حتي اگر آنها مثل ما مسلمان نيستند.
به قول حضرت علي(ع) آدمها يا در دين و مذهب مثل همند يا در خلقت.
بله! هميشه در نظر خدا همه انسان هستند. خدا همه بندگانش را دوست دارد پس ما هم بايد آنها را دوست داشته باشيم. اسلام تفكراتي در اين باره دارد كه در دنياي امروز زيبا و دوست داشتني است.
من وقتي وارد جامعه امريكا شدم بيشتر به تاريخ اسلام و تشيع و عقايد ديني خودم علاقهمند شدم چون وارد تمدن امريكايي شده بودم و نميخواستم آن فرهنگ و تمدن مرا ببلعد. دلم ميخواست خودم باشم و هويت فكري و ديني خودم را داشته باشم. اينكه زندگيام امضاي من را داشته باشد و آنطور كه خودم ميپسندم زندگي كنم برايم مهم بود. من انتخاب كرده بودم كه يك ايراني مسلمان و شيعه باشم و اين هويت در تمام زندگيام بايد خود را نشان ميداد به خاطر همين براي داشتن اين هويت تلاش و حتي جاهايي مبارزه كردم.
نگاه امريكاييها نسبت به ايرانيهاي مقيم اين كشور چگونه است؟ به هر حال رسانههاي موجود در امريكا اين اجازه را نميدهند كه ايران به درستي معرفي شود؟
ديروز جايي بودم كه يكي از مقامات شهري مشهد همين نكته را به من گفت كه تصوير خوبي از ايرانيها در جامعه امريكا نيست و حتي آنها به چشم مثلاً تروريست به ايرانيها نگاه ميكنند. حالا من اگر بخواهم تصويري (image) كه از ايرانيهاي مقيم جامعه امريكا وجود دارد را شرح دهم بايد بگويم: ايرانيهاي مقيم امريكا آدمهاي بسيار متمدن، تحصيلكرده و جزو طبقات بالاي اجتماعي هستند. توجه داشته باشيد كه بيشتر ايرانيهايي که به امريكا مهاجرت كردند جزو طبقه نخبگان بودند و معمولاً هم براي كسب علم و مدارج عاليه علمي به اين كشور سفر كردند. ايرانيهايي كه من در امريكا ميبينم خيلي نخبهاند و در زمينه كار و شغل آدمهاي موفقي هستند و تحصيل فوقالعاده براي آنها و خانوادههايشان مهم است.
ايرانيها در امريكا بيشتر با چه خصيصهاي شناخته ميشوند؟
برداشت من اين است كه به طور كلي تصوير مثبتي از ايرانيها وجود دارد چون هر ايراني كه وارد جامعه امريكا شده يك فرد مفيد بوده و اثر مثبت گذاشته است.
آقاي دكتر! از زندگي خانوادگيتان بيشتر برايمان بگوييد؟
من وقتي از ايران رفتم مجرد بودم و دنبال دختر ايراني براي ازدواج بودم. آن زمان دختران ايراني در امريكا كم بودند. خلاصه توي امريكا به نتيجه نرسيدم(خنده) بعد خواهرم دختر يكي از همسايهها در تبريز را پيشنهاد كرد. خواستگاري در تبريز انجام شد و خدا را شكر ما ازدواج كرديم و يك سال بعد زندگي مشتركمان در امريكا شروع شد. سه تا دختر دارم كه دوتايشان دوقلو هستند. فريبا، پريسا و سارا اسم دخترهاست. دو نفرشان پزشكي خواندند و يكي هم رياضي ميخواند.
بچههاي من كامل فارسي ميدانند. دختر بزرگم فارسي و تركي صحبت ميكند و دو دختر كوچكم فقط فارسي ميتوانند حرف بزنند. من و همسرم چون آذري هستيم گاهي در خانه تركي حرف ميزنيم.
خودتان چه ميكنيد؟
من قبلاً در دانشگاه تدريس ميكردم در رشته خودم مكانيك. بعد از 32 سال در آن رشته بازنشسته شدم و هم اكنون بنياد و مدرسه اسلامي براي ايرانيان مقيم امريكا در شهر محل زندگيام داير كردهام. تجارت هم ميكنم. در بخش آموزش در دانشگاه يك بنياد علمي و آموزشي راهاندازي كردهام كه مثلاً در زمان زلزله بم يا زلزله ورزقان ما و همكارانمان آمديم و امدادرساني كرديم.
آقاي دكتر هنوز هم شاهد مهاجرت ايرانيها به امريكا هستيم؟
بله! دو سه سال گذشته دانشجويان ايراني از هر رشتهاي به خصوص مهندسيهاي مختلف به امريكا آمدند. ما در مسجدي كه داريم جلسه قرآن برگزار ميكنيم و امسال هم در ماه رمضان افطاري داديم. يك روز غذاي ايراني درست ميكنيم كه دانشجوها هم با ما همكاري میکنند. در افطاري امسال من متوجه شدم كه اينها آمدهاند. دانشجوي ايراني زياد داريم كه موفق هم هستند.
بچههاي شما در امريكا چطور با فرهنگ اسلامي و ايراني آشنا ميشوند؟ اصلاً ميتوانند با اين فرهنگ ارتباط بر قرار كنند؟
آنها هم از فرهنگ اسلامي و ايراني و هم فرهنگ مدرن بهرهمندند و از اين جهت خوشحاليم.
من اين را خوب است بگويم وقتي ما وارد جامعه امريكا شديم هميشه در ته ذهنمان اين بوده و هست كه فرهنگ ما و امريكا تضادهاي عميقي با هم دارد. ما همان كشوري هستيم كه شعار مرگ بر امريكا را در جهان پايهگذاري كرديم. امريكاييها خود را قلب دنياي مدرن و اوج تمدن امروزي ميدانند و ما ايرانيها هم خود را در اوج تمدن اسلامي و قلب جهان اسلام ميدانيم و از سنتها و مذهب خودمان دفاع ميكنيم. تضادهاي جالبي است كه وجود دارد و من تا عمق استخوان آنها را بارها حس كردهام.
چقدر از آداب و رسوم ايراني را آنجا زنده و پا برجا نگه داشتهايد؟
خيليها را حفظ كرديم. ميتوانم بگويم همه چيزهايي كه ما ايرانيها را در دنيا به خاطر آنها ميشناسند حفظ كرديم؛ مثلاً همسر من كه در امريكا پرستار هستند آشپزي فوقالعادهاي دارند مثل همه زنهاي ايراني و به خصوص زنان آذري زبان كه غذاهايشان شهرت دارد. همسرمن كوفته تبريزيهاي فوقالعادهاي ميپزد.
ما در مسجدي كه داريم به لحاظ فكري با هم متحديم. من به افرادي كه به مسجد ما ميآيند- كه حدود 200 تا 300 نفر هستند - توصيه ميكنم كه اگر بچه دارند تربيت آنها را جدي بگيرند و حتماً آنها را به مدارس اسلامي خودمان بفرستند تا مطمئن شوند كه تربيت صحيح ميشوند. ايرانيهاي مقيم امريكا به خصوص وقتي خانواده تشكيل ميدهند اگر به اين مسائل توجه نكنند در آينده دچار مشكلات جدي ميشوند كه ممكن است قابل حل نباشد. اين مسائل براي يك مسلمان رنجآور است. پس فقط اين نيست كه ما تحصيل كنيم و كار خوب انجام دهيم مهمتر از آن اين است كه خودمان و فرزندانمان به لحاظ اخلاقي آدمهاي سالمي باشيم.
در مسجد و همين طور مدرسه اسلامي كه شما آن را مديريت ميكنيد چه برنامههايي اجرا ميشود؟
ما در مدرسه در روزهاي شنبه و يكشنبه اخلاق، تاريخ اسلام و قرآن تدريس ميكنيم چند تا معلم براي اين دروس داريم كه خيلي خوبند. در عيدها مثل عيد قربان در مسجد براي بچهها ماكت درست ميكنيم و مثلاً مراحل حج را به آنها نشان ميدهيم. يك روزي در مدارس داريم به نام روز قرآن.
چه جالب! روز قرآن! در آن روز چه چيزهايي به بچهها آموزش ميدهيد؟
در آن روز بچهها فقط درباره قرآن چيزهايي را ياد ميگيرند مثلاً قرآن درباره فكر كردن چه جملاتي دارد يا اسم چه حيوانات يا ميوههايي در قرآن آمده و...
مهمتر از همه اينها اين است كه ما به دنبال آن هستيم كه اخلاق قرآني را به بچهها ياد بدهيم. مثل اينكه بچهها ياد بگيرند به فقرا كمك كنند. ما از آنها ميخواهيم براي فقرا و نيازمندان غذا جمع كنند. بنيادي داريم كه به افراد نيازمند كمك ميكند. دوست داريم بچههايمان اينطور زندگي كنند.
با شهرهاي ديگر كه ايرانيها در آنها زندگي ميكنند هم ارتباط داريم. كتابهايي كه داريم سعي ميكنيم با آنها هماهنگ باشد تا با يك مضمون و در يك سطح باشند. در مسجد ما هم، زماني كه آدمهاي برجسته ميآيند براي سخنراني به ايرانيان بقيه شهرها اطلاع ميدهيم تا اگر توانستند در مراسم ما شركت كنند مثلاً آقاي مجتبي قزويني وقتي براي سخنراني به مسجد ما آمدند همين كار را كرديم.
در زمينه تهيه غذاي حلال هم هيچ مشكلي نداريم؛ در رستورانها و سوپر ماركتهاي بزرگ مواد غذايي حلال كه بخواهيم ميتوانيم تهيه كنيم.
زماني كه شما به امريكا رفتيد هنوز انقلاب پيروز نشده بود الان كه بعد از حدود 30 سال ميآييد ايران چه تغييراتي كرده؟
اوه! خيلي عوض شده. حتي ايران الان با ايران چهار سال پيش كه من آمدم قابل مقايسه نيست. همين شهر مشهد يا خود تبريز خيلي تغيير كرده. پيشرفتهتر شده به خصوص من به شدت احساس كردم ايران در اين چند سال آخر به لحاظ راهسازي خيلي رشد كرده. من تعجب كردم از ديدن خيابانهاي جديد و راهها و بزرگراهها. مردم هم فرق كردند؛ طرز لباس پوشيدن، حرف زدن، طرز رفتارشان.
دلتان براي ايران تنگ هم ميشود؟
خيلي! دلم براي جذابيتهاي ايران تنگ ميشود. براي مادرم كه اينجا دفن شده و براي ديدن قبرش دلتنگ ميشوم.
آخرين باري كه زيارت امام رضا(ع) آمديد را يادتان است؟
بله دقيقاً چهار سال قبل بود كه آمدم مادر را ببينم بعد با ايشان به مشهد آمديم. خيلي عالي بود آخرين سفري كه با مادر بودم. ايشان البته بيمار بودند ولي وقتي من آمدم ايران اصرار داشتيم هر دو به پابوسي حضرت امام رضا(ع) بياييم كه با همان وضعيت مامان آمديم و خيلي خوب بود. حال ايشان آن چند روز بهتر شد خيلي خوشحال بودند. آن آخرين بار بود كه با هم مشهد آمديم و البته آخرين سفري كه من ايران و مشهد آمدم.
بعد از چهار سال دوباره به مشهد آمدهايد و ما در كنار حرم امام هشتم داريم با شما حرف ميزنيم از حال اكنونتان براي ما بگوييد؟
اصلاً وقتي وارد مشهد ميشوي حس و حال ديگري به شما دست ميدهد. مشهد آدمها را خيلي احساساتي و هيجان زده ميكند. اين سفر براي من حس و حال ديگري دارد يك مقداري غم انگيز است چون خاطرات آخرين سفري كه آمدم و مادر همراهم بودند مدام جلوي چشمم ميآيد و عجيب هواي مادرم را ميكنم. وقتي ياد آن خاطرات ميافتم منقلب ميشوم (چشمهايش به اشك مينشيند). بهترين خاطره من از مشهد همان سفري آخري بود كه با مادرم به مشهد آمديم.
امريكا كه هستيد شده يك زمانهايي دلتان براي امام رضا(ع) تنگ شود؟
خيلي! به خصوص ايام تولد ايشان. در مسجد ما در تولد ائمه يك فرد مسئول برگزاري مراسم جشن است كه خودش انتخاب ميكند مسئول جشن تولد کدام امام باشد، من امام رضا(ع) را انتخاب كردم و مسئول برگزاري جشن ميلاد امام رضا(ع)هستم. خانواده ما آنجا جشن مفصلي در مسجد برگزار ميكند، شيريني ميدهيم، سخنراني ميشود و...
شما يكي از فرهيختگان ايران هستيد كه سالها پيش زماني كه خيلي جوان بوديد از ايران مهاجرت كرديد؛ تا به حال به اين فكر كردهايد كه به سرزمين مادريتان برگرديد به خاكي كه به آن تعلق داريد؟ ميخواهم بدانم ته قلبتان چه ميگذرد؟
شما اين سؤال را از هر ايراني بپرسيد جوابش مثبت است. من هم دوست دارم برگردم، بارها دلم خواسته برگردم و ايران بمانم و زندگي كنم و همين جا بميرم ولي صادقانه بگويم بچههايم دور از ايران بزرگ شدهاند هرچند هميشه با آنها به ايران آمدهايم. آنها هم مثل من ايران را دوست دارند و چون فرزندانم در امريكا هستند، آنجا كار ميكنند و دوستانشان آنجا هستند برگشتشان سخت است. من خودم با چند بنياد عامالمنفعه كار ميكنم. احساس ميكنم به عنوان يك ايراني فرد مفيدي هستم.
فكر نكنيد زندگي در امريكا براي يك ايراني مسلمان راحت است اصلاً اينطور نيست. به خصوص تربيت فرزند در جامعه امريكا واقعاً سخت است. آنجا مسائل فرهنگي و تربيتي و ديني خاصي مطرح است اتفاقاً در امريكا آدم به لحاظ مالي اصلاً نگران نيست. ولي نگران تربيت فرزندانش است. ما در جامعه ايران وقتي بچه بوديم به ما ياد دادند كه به بزرگترها احترام بگذاريم. ما در يك جامعه كه فضاي اسلامي داشت بزرگ شديم و فهميديم چه كارهايي را بكنيم و چه كارهايي را نكنيم ولي محيط امريكا اينطور نيست شما بايد مدام نگران فرزندانت باشي كه به بيراهه نروند.
و سؤال پايانيام اين است به عنوان يك ايراني كه در امريكا زندگي ميكنيد آينده روابط اين دو كشور را چطور پيشبيني ميكنيد؟
در امريكا آنقدر شيعه و مسلمان مشتاق سفر به ايران وجود دارد كه در آرزوي ديدار ايرانند به خصوص براي ديدن و زيارت اماكن مذهبي مثل مشهد و قم. در امريكا اكثر مسلمانها و شيعيان مهاجر هستند كه از لبنان و تركيه و پاكستان و ايران و ديگر كشورها به امريكا رفتهاند و چون مشكل ويزا دارند تا حالا نتوانستهاند به ايران بيايند. اگر به آنها ويزا بدهند و رفت و آمد تسهيل شود شيعههاي مقيم و خانوادههاي شيعي زيادي به سوي ايران سرازير ميشوند. من گاهي احساس ميكنم شيعيان امريكا از اين جهت كه تاكنون خيليهايشان ايران را نديدهاند در يك غربت و مظلوميت زندگي ميكنند. اگر اين افراد بيايند و ايران را مستقيم و از نزديك با چشم خودشان ببينند اين به نفع كشور ما خواهد بود و مطمئنم آنها مبلغ ايران و فرهنگ ايراني خواهند بود. من شخصاً مقامات سياسي ايران به خصوص مقام معظم رهبري را آدم باهوشي ميدانم و يقين دارم ايشان در خصوص رابطه با امريكا بهترين تصميم را خواهند گرفت.