
علم در قرآن معادل دانش است
استاد تمام دانشگاه صنعتی شریف با بیان اینکه تلقی قرآن و احادیث از علم، معنای وسیعی دارد و به معنای چیزی است که امروزه نام آن دانش است که شامل علوم خاص دینی و غیر آن میشود، گفت: اسلام، هر چیزی را که برای کیان جامعه اسلامی لازم باشد را علم اسلامی تلقی میکند و فراگرفتن آنرا واجب کفائی میداند.
طلب علم مورد تأکید و سفارش قرآن و روایات مختلف از پیامبر (ص) تا ائمه (ع) است. در قرآن کریم بارها به صاحبان عقل و علم توجه داده و به صراحت بیان شده که حتی عبادت علما از عبادت افرادی عادی متفاوت است و.. به هر حال در دوره رنسانس، بشر با بریدن از وحی الهی و با اتکا بیش از حد به علم خود، راهی را برگزید که سرانجام آن غرور از علم و اتکای بیش از حد به عقل و درایت بشری بود. در گفتگو با دکتر مهدی گلشنی، مدیرگروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف و نویسنده کتاب قرآن و علوم طبیعت به بررسی جایگاه علم در جهان اسلام و تفاوت علم جدید با علم در زمان گذشته پرداختیم که اکنون متن آن پیش روی شماست.
آقای دکتر، مفهوم و ویژگیهای علم در دوران جدید با علم در زمان گذشته چه تفاوتها و شباهتهایی دارد؟
برای پاسخ به این سؤال به قبل از دوره جدید مراجعه میکنم، یعنی زمانی که علم به معنای امروزی (علوم طبیعی، علوم فیزیکی) در جهان اسلام شروع به رشد کرد: اولا تلقی قرآن و احادیث از علم، معنای وسیعی دارد و به معنای چیزی است که امروزه نام آن دانش است که شامل علوم خاص دینی و غیر آن میشود. به قول مرحوم آیتالله مطهری، تقسیم علوم به اسلامی و غیراسلامی مجاز نیست. اسلام، هر چیزی را که برای کیان جامعه اسلامی لازم است علم اسلامی تلقی میکند و فراگرفتن آنرا واجب کفائی میداند.
این دقیقا تلقی دانشمندان در دوره تمدن اسلامی از علم بود، البته منظورم متکلمین نیستند که بعضی وقتها محدودیتهایی قائل بودند و به علوم خاص شرعی میپرداختند، ولی برداشت دانشمندانی مثل ابن سینا، ابن هیثم، ابوریحان بیرونی، خواجه نصیر و ... از علم، همه حوزههای دانش بود و برای آنها همه علوم مهم بود، برای اینکه همه علوم را مانند شاخههای درخت میدانستند. در واقع، هر علمی بخشی از صنع الهی را به ما نشان میدهد. همچنین تلقی آنها این بود که همه علوم از طریق تجربه و استدلال نظری قابل حصولاند، البته در آن دوران کار تجربی کمتر انجام میشد، اما منظورم این نیست که اصلا انجام نمیشد. برای نمونه میتوان به کارهای ابن هیثم در نور اشاره کرد یا بعضی از کارهای ابن سینا و رازی و ... .
آیا تلقی از علم، نزد دانشمندان گذشته با تلقی دانشمندان امروزین از علم تفاوت دارد؟
تلقی دانشمندان اعصار گذشته از علم با تلقی امروزی از علم فرقی نداشت، اما در اینکه چرا علم میجویند و یا هدفشان از مطالعه و تحصیل علم چیست، با هدف دانشمندان امروزی فرق دارد. در دورۀ تمدن اسلامی و در شروع علم جدید، یعنی در عصر نیوتن، دلیل رفتن به دنبال علوم فیزیکی و علوم طبیعی، این بود که آثار صنع الهی را بشناسند، اما امروزه علم، گاهی تنها وسیله است، البته امروزه نیز عدهای دنبال این هستند که سرشت و ساختار جهان را بفهمند، ولی علم هدفهای مهم دیگری هم پیدا کرده و آن افزودن ثروت و قدرت است، یعنی علم امروز در موارد متعدد در جهت ازدیاد قدرت و ثروت به کار گرفته میشود.
این بُعد همراه علم قدیم نبود، والا ماهیت علم جدید و قدیم یکی است، البته وقتی به دوره تمدن اسلامی و شروع علم جدید توسط نیوتن توجه میکنیم، مشخص است پشتوانه فکری و زیربنایی آن، تفکر دینی بود. هم در تمدن اسلامی و هم در ابتدای عصر جدید وقتی که به فعالیتهای دانشمندانی مانند نیوتن، بویل، لایب نیتس و ... توجه میکنیم به طور واضح تفکرشان، تفکری با پشتوانه دینی است، ولی روش کسب علم، همان روشی است که امروزه به کار گرفته میشود.
با همین روشی که امروزه ریاضیدانی هندسه اقلیدسی یا غیراقلیدسی را انجام میدهد، خواجه نصیر هم مثلثات یا هندسه را انجام میداد. این بیانصافی است که بگوئیم روش علم جدید چیز دیگری است. بله، محتوا و مسائل علم جدید توسعه پیدا کرده و برداشتی که ما اکنون از جهان داریم با برداشتی که آن موقع داشتند قابل مقایسه نیست، چون علم وسعت پیدا کرده است، ولی این عقیده را که روش علم یا برداشت از آن متفاوت بوده، اصلا قبول ندارم و این ظلمی در حق دانشمندان گذشته است؛ بنابراین تلقی از علم در زمان گذشته، تلقی بسیار عام بوده است، اما در دوران جدید متأسفانه به علت اینکه در غرب علم وسیله کسب قدرت و ثروت شد و تفکرات غیردینی و ضد دینی را همراه با خود آورد؛ نگرش به علم و رابطه آن با دین متفاوت شد، در حالی که قبلا رابطه تنگاتنگی بین آنها برقرار بود.
نمیگویم در جوامع اسلامی، اما در کل جهان این گونه بوده است که به دنبال ساخت شمشیر و زره محکمتر بودند یا به دنبال کشف دینامیت و وسایل مخرب و ...؛ اینها اهدافی است که در جنگ و ساختمانسازی و ... مد نظر بود. آیا اینها انگیزه قدرت برای علم نیست؟
بیشترین انگیزه از علم در دوران گذشته برای رفع نیازها بود، اما امروزه بیشترین انگیزه از علم برای رفع نیازها نیست، اگر حتی ادعای رفع نیازها را داشته باشند، ساخت انواع موشکها و ابزارهای نظامی ربطی به زندگی روزمره ندارد و در جهت رفع نیازها نیست. به همین دلیل علم در دوران گذشته با سلامت بشر تلاقی نداشت. طبیعی است که همواره جنگها به وسایل و ابزار نیاز دارند، ولی در زندگی روزمره این گونه نبود.
علاوه بر این بُعد تخریبی وسایل و ابزار جنگی دوران گذشته با دوران کنونی اصلا قابل مقایسه نیست. امروزه ابرقدرتها به سراغ ناحیهای میروند که هیچ ادعایی ندارد و اصلا جنگطلب نیست، اما آنها وارد میشوند و آن ناحیه را نابود میکنند، اما این گونه رفتارها در گذشته بسیار کمتر دیده میشد و در واقع فرعی بر اصل بود، ولی امروزه قدرت اصل است. اکنون انسانها در حال ساختن چیزهایی هستند که ممکن است هیچ وقت نیازی به کاربرد آن نداشته باشند.
بعضی از دانشمندان آلمانی در سالهای اخیر اصرارشان به دولت آلمان این بود که به صورت کلی ساختن وسایل مخرب را کنار بگذارد و اصولا به سراغ چنین چیزهایی نرود. این توصیهها و دخالتهای دانشمندان واقعا به خاطر آثار مخرب آن وسایل و اهداف کسب قدرت و ثروت در ساخت این تسلیحات است. این دانشمندان فهمیدند که این گونه کارها برخلاف مصالح بشر است. اتفاقا میزان تذکراتی که در محیط غرب در مقابل تخریب محیط زیست و نابودی انسانها داده شده بسیار بیشتر از آن است که در جهان اسلام انجام شده است.
یکی از کارشناسان در مورد تفاوت میان علم جدید و علم قدیم میگفت: علم هرچه از دوران گذشته به دوران مدرن میرسد، از مبادی الهی فاصله میگیرد، نظر شما در این ارتباط چیست؟
درست است. بله! این موضوع درست است، ولی آن علت دارد. علتش هم این است که وقتی علم با نیوتن پرورش یافت جهانبینی دینی بر آن حاکم بود. بسیار راحت میتوان با سند اثبات کرد که جهانبینی حاکم بر نیوتن دینی و الهی بود، ولی صد سال بعد از نیوتن تفکر تغییر کرد. یکی از عواملش این بوده که علم در مقام عمل بسیار موفق بوده است؛ بنابراین فکر میکنند علم حلال همه مشکلات بشر است. هرچه از دوران گذشته به طرف جلو حرکت کردیم، این فکر بیشتر گسترش یافت که هر مسئلهای را که بشر دارد علم حل میکند.
دیگر اینکه متأسفانه بعضی از ادیان تندرویهایی داشتند که خردمندانه نبود و عکسالعملهایی به وجود آورد. تندرویهای ادیان حاکمانه و آمرانه بود و مثلا در محیط اروپا جوی ضد دین به وجود آورد. علت دیگر قضیه موفقیت فوقالعاده علم بود. وقتی که به میانه قرن بیستم رسیدیم، عدهای از فلاسفه و دانشمندان متوجه شدند که علم بسیار تخریب به بار آورده است و لذا نظرها عوض شد. اشخاصی امثال گنون کتابهایی نوشتند و به انتقاد از این وضعیت پرداختند یا مثلا شوماخر، از آلمان به انگلستان رفت و مقام بزرگ اقتصادی در انگلستان پیدا کرد، ولی بعدا کتاب «راهنمای حیرتزدگان» را نوشت، که در آن متذکر شد که ما از حاکمیت حکمت، به سوی کسب قدرت حرکت کردهایم.
فیلسوف علم انگلیسی نیکولاس ماکسول در سال ۲۰۰۸ مقاله مهم «نیاز به انقلاب در فلسفه علم» را نوشت که در یکی از مجلات معتبر علمی منتشر شد. وی مدعی شد که نیاز جدی به انقلابی در فلسفه علم وجود دارد و باید بینش خود نسبت به هدف علم را عوض کنیم. او خواستار انقلابی در فلسفه علم شد. دانشمند دیگر ریس (Rees) است که رئیس انجمن سلطنتی انگلستان است. وی میگوید اگر همین روند فعلی ادامه پیدا کند به احتمال زیاد (۵۰ درصد) ممکن است تمدن بشری نابود شود، چون علم در جهت درست به کار نرفته است.
هدف عمده دانشمندان دوران گذشته از علم این بود که چیزی از طبیعت را درک کنند یا به خاطر اینکه آنها را به خدا نزدیک کند یا اینکه اصولا جهان را بفهمند، البته اکنون هم این بینش در میان دانشمندان وجود دارد، ولی غالب نیست. بینش غالب این است که علم به خاطر علم و یا علم برای قدرت و ثروت باید تحصیل شود.