
رایزن سابق ایران در مصر، علمای الازهر آشنایی خوبی با مکتب اهل بیت (ع) دارند
عصر شیعه - حجت الاسلام والمسلمین حسن زمانی مدیر سابق واحد اهل سنت بعثه مقام معظم رهبری و از فعالین عرصه حج و تقریب می باشد.
وی بیش از سی سال است که موضوع تقریب را محور فعالیت های خود قرار داده است و در این راستا باتوجه به اشراف خوب به مبانی و آراء شیعه و سنی موفقیتهای قالبل توجهی در این زمینه کسب کرده است. دوسال حضور در کشور مصر به عنوان رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران و هم اینک معاونت بین الملل حوزه علمیه قم از جمله فعالیت های او در سالهای گذشته است.
اگر چه تاکنون در مورد تقریب تعاریف زیادی گفته شده است، اما به نظر می آید نگاه مجدد به تعریف دقیق از تقریب ضروری است.تعریف شما از تقریب و وحدت بین مذاهب اسلامی چیست؟
معنای ساده تقریب یعنی نزدیکی مذاهب مختلف اسلامی به یکدیگر. برای این تقریب چهار مرحله قابل تصور است. سادهترین مرحله ترک منازعات و مخاصمه و جایگزینی یک زندگی مسالمت آمیز بین پیروان مذاهب اسلامی است. بسیاری از آیات و احادیث تأکید بر این ترک مخاصمه دارد که هنونز جامعه اسلامی به این مرحله از تقریب نرسیده است. اگر چه کشور ما در این زمینه موفقیتهای خوبی را کسب کرده است. در کشور ما تنازع و خونریزی بین مذاهب مختلف اسلامی در حداقل ترین میزان ممکن قرار دارد و جامعه شیعیانی و اهل تسنن زندگی مسالمت آمیز را به خوبی تجربه کردهاند. چه در بلوچستان، کردستان، گلستان و سایر مناطق.
اما مرحله دوم و بالاتر همکاری و تعامل بین پیروان مذاهب برای رسیدن به عرصهها و اهدافی مشترک است. این مرحله از هم زیستی مسالمت آمیز یک درجه بالاتر است. عرصههای مشترک نیز در اقتصاد، سیاست، فرهنگ و علمی است و حتی در عرصههای دینی نیز این عرصههای مشترک وجود دارد. یعنی آنچه از دستاوردهای دینی هر یک دیگری هم بهرهمند شود. در فلسفه اختلاف محسوسی وجود ندارد و برای نمونه حوزههای شیعی میتوانند دستاوردهای فلسفی خود را در اختیار علمای اهل تسنن قرار دهند. اگر مصر در عرفان دارای دستاوردی است می توانند در اختیار علمای شیعی قرار دهند بنابر مشهور محی الدین عربی از علمای اهل تسنن است اما علمای شیعه از دستاوردهای عرفانی او به خوبی بهره بردهاند. علمای اهل تسنن نیز می توانند از عرفای به نام شیعه مانند کافی بزرگ، میرزا جواد ملکی تبریزی و امام راحل بهره ببرند. در موضوع تفسیر اگرچه اختلاف وجود دارد ولی باید تفاسیر شیعی بر جامعه الازهر ارائه شود. متأسفانه در این زمینه تلاش کمی صورت گرفته است. یادم است در دیدار شیخ سابق الازهر مرحوم دکتر طنطاوی داشتهام سعی کردم تفسیر مجمع البیان مرحوم طبرسی را که عالمانه نگاشته شده است به ایشان هدیه کنم. البته این کر را به صورت گستره برای عالمان فاخر مصری انجام دادم. وقتی طنطاوی این تفسیر را مشاهده کرد با احترام تکریم نمود و گفت به این کتاب خیلی علاقمند هستم. چون در نگارش تفسیر ده جلدی ام عمدهترین بهره را از تفسیر مجمع البیان دانستهام. این نشان از بهرهگیری خوب علمای مذاهب از دستاوردهای علمی یکدیگر دارد. با یکی از علمای اهل سنت ایران صحبت میکردم، از او پرسیدم بیشترین برنامههای تبلیغی شما در منابر و خطبههای نماز جمعه چیست؟ گفت سعی میکنم آیات قرآن را در خطبههای نماز جمعه ترجمه و تفسیر کنم. پرسیدم از چه تفاسیری استفاده میکنید؟ گفت از تفاسیر مختلف از جمله تفسیر نمونه آیتالله العظمی مکارم شیرازی. این بهترین نمونه است که امام جمعه اهل سنت بخاطر روان بودن و به روز بودن تفسیر نمونه از آن استفاده میکند. البته از سوی عالمان شیعی هم تفاسیر مختلف اهل سنت مورد استفاده قرار گرفته است. این دو نمونه در موضوع تفسیر است و در سایر موضوعات نیز چنین است. متأسفانه علمای اهل تسنن اطلاع دقیقی از منابع فقهی شیعیان ندارند. با رئیس گروه افتاء لازهر دیداری داشتم. در این دیدار تأکید کردم که میتوانیم از منابع فقهی یکدیگر بهره بگیریم. ایشان پرسیدند آیا شما جوامع روایی دارید؟ پاسخ دادم یک نمونهاش کتاب بیست جلدی وسائل الشیعه است که حدود سی و پنج هزار روایت فقهی دارد. ایشان شگفت زده شدند. ادامه دادم کتاب دیگری به نام متدرک وسائل الشیعه در بیست جلد نگاشته شده است که حدود بیست و سه هزار حدیث فقهی که در وسائل الشیعه نیامده جمع آوری شده است. و ادمه دادم تا بحارالانوار. این مورد نشان میدهد که همت بسیار کمی در معرفی منابع فقهی به یکدیگر داشتهایم. پس مرحله دوم تخریب این است که از میراث علمی یکدیگر بهره ببریم. ما میتوانیم دائرهالمعارف مشترک قرآنی بنویسیم.
با توجه به مطالبی که فرمودید به نظر می آید عدم علمای شیعه و اهل سنت و پس از آن عموم شیعیان و سنی ها از مبانی فکر یکدیگر معضل اساسی در ارتباط و تقریب است؟
بله. در واقع باید گفت سومین درجه از تقریب آشنا شدن پیروان مذاهب با دیدگاه های واقعی یکدیگر و مطلع شدن از مبانی و دلایل آنها و فرو ریختن شناختهای غلطی است که از یکدیگر دارند. شناختهای غلط هم ناشی از اکتفا به ادعاهای افراد معاند است. طبیعی است وقتی اهل سنت یا وهابیها تصور کنند که شیعیان مهر گذاشتن را واجب می دانند و از این طریق امام حسین را عبادت می کندد خیال میکنند که شیعیان قصد پرستش اهل بیت را دارند. خب در این وضعیت شاید برخی از واکنشهای آنها طبیعی باشد. چرا که شناخت باطل و غلطی دارند. مثلاً ده سال قبل در ملاقاتی که به همراه یکی از علمای اهل سنت ایران با شیخ عبد العزیز بن باز داشتم از عالم سنی پرسید در ایران شیعیان چه کار میکند؟ این عالم پاسخ داد الحمد الله با اخوت و محبت با هم زندگی میکنیم. بن باز فریاد زد که چرا گفتی با اخوت و محبت؟ بین ما و آنها اخوتی نیست. چرا که اخوت میان مسلمانان است در حالی که شیعیان مشرک هستند! خدای متعال فرموده است: «انما المؤمنون اخوه» و شیعیان مسلمان نیست و مشرک هستند! چرا که آنها حضرت علی و حضرت فاطمه را میپرستند! این عالم سنی پرسید چرا شما شیعیان را مشرک میدانید؟ بن باز پاسخ داد: چون آنها علی را عبارت و پرستش میکنند آیا نمیبینی وقتی بلند میشوند نمیگویند یا علی؟ پس آنها از علی استمداد کرده و او را خدا میدانند!! البته این موضوع را برای ایشان توضیح دادیم. این یک نمونه از شناخت غلط است. از سوی دیگر برخی از شیعیان تصور میکنند اهل سنت دشمنان حضرت علی هستند در حالی که چنین نیست. آنها به عنوان یکی از خلفا به حضرت علی احترام گذاشته و حتی نسبت به سایر ائمه احترام میگذارند. البته اهل سنت هم وظیفه دارند محبت خودشان را ابراز کنند. چون این محبت کمتر بیان و ابراز شده است چنین ذهنیاتی در شیعیان پیش آمده است. باید در خطبهها و مقالات بیان کنند. چرا نویسندگان اهل سنت ایران بمناسبت ولادت حضرت علی در نشریات دست به قلم نمیبرند؟ این خطای آنهاست. چرا در مراسم چشن ولادت حضرت علی(ع) شرکت نمیکنند؟ البته انتظار نداریم آنگونه که ما معتقدیم آنها بیان کنند. اما فضایل حضرت علی (ع) در کسب مقرر خود را بیان کنند.
چهارمین مرحله تقریب گفتمان عالمانه بین پیشوایان مذاهب اسلامی نیست به اختلافات مذهبی و بهرهگیری از دلایل یک دیگر جهت رسیدن به نقاط مشترک نظر و نزدیکی دیدگاهها. در طی سی سال گذشته خودشبختانه تجربیات موفق و خوبی داشتهایم.
علیرغم وجود سازمانها و مراکز مختلف چرا این بخش تقریب خوب محقق نشده است؟
این کم کاری ها معلول سه عامل است. اولین و لطیف ترین عامل، غفلت و عدم توجه عالمان به ضوروت وحدت است.ه ر مؤسسه و عالمی تصور می کند موضوع مورد نظر او اولویت بالاتری دارد و دیگر به مسئله تقریب توجهی نمیکند. آنکسی که فلسفه، سیاست یا اخلاق را وارد است از این موضوع غفلت دارد که میتواند در همان عرصه به مسئله تقریب بپردازد. میتوانیم یکی از شاخههای فعالیت سیاسی را به اتحاد سیاسی بین مذاهب مختلف اختصاص دهیم. همکاریهای فقهی هم همینطور.
عامل دوم و مهم عدم اعتقاد و تمایل جمعی از عالمان مذاهب به کار وحدت و تقریب است.این موضوع ممکن است با مورد اول در تناقض باشد. ولی مسئله دیگر است. ضمن آنکه اکثریت مسلمانان معتقد به قبح اختلاف و ضرورت تقریب هستند، کم نیستند عالمان متدین از شیعه و سنی که هیچ تمایلی به تقریب ندارند بلکه مخالف این امرهم هستند. در طول سی ساله انقلاب عالمانی از شیعه و سنی بودند که حتی یک قدم و یک دعا برای وحدت انجام ندادند. بلکه برخی تا جایی که توانستند علیه وحدت و تقریب سخن گفتند و پرچم داران آن را ملامت کردند و سرزنش کردند و گاهی حامیان تقریب را به بی دین متهم می نند. این افراد علیرغم تدین بسیار بالا با پیشگامان شیعه مخالف هستند. در اهل سنت نیز چنین است ، شیخ محمود شلتوت در یکی از مقالات خود میگوید من مسئله تقریب مذاهب را در مصر تبلیغ کردم اما امان از دست عالمان به ظاهر متدین و متعصبی که من را تحت فشار گذاشتند که چرا چنین کاری کردی؟
عامل سوم استعمار و دشمنان خارجی جهان اسلام هستند که هر کجا میبینند وحدت امت اسلامی در حال تحقق است سریع با ایجاد فتنه باعث کندی مسئله تقریب میشوند.
به نظرم شما گره کار کجاست؟ چرا از سوی برخی از علما مسئله وحدت اینگونه مورد هجمه قرار می گیرد؟
همانطور که بیان شد عمدهترین چالش مذهبی درون دینی وحدت و تقریب التزامها و تعصبهای ضد وحدتی طیفی از عالمان است. در عین تدین بالای آنها باید پرسید کار شکنی هایی در مقابل وحدت میکنند نشانه چیست؟ آیا میتوانیم بر بی دینی یا ضد انقلابی متهم کنیم؟ در بسیاری از اینها افراد با تدین بالا و کاملاً انقلابی وجود دارد. مطیع انقلاب و رهبری هستنند اما در عین حال مخالف وحدت نیز هستند. غالب مخالفان دینداران هستند.م اما مشکل از کجاست؟ مشکل از وجود یک گره در تحلیل ماست. پایبندی به مذهب را ناسازگار با حرکت وحدت و تقریب میدانند. چرا؟ چون تعریف آنها از وحدت با التزام به مذهب ناسازگار است. تعریف آنها یعنی سازش بادیدگاههای مخالف با مذهب!. سازش به قیمت انکار مواضع اصولی مذهب خود و یا به قیمت دادن سهمی از حقانیت به طرف مقابل و به نوع دیگر مخفی کردن بیان حقانیت . متاسفانه برداشت و تعریف آنها از وحدت این است و طبیعی است که وحدت به این معنا باشد همه علما با آن مخالف هستند. من نیز به عنوان یک فعال در عرصه تقریب با چنین تعریفی مخالفم. من به هیچ وجه رضایت نمیدهم که ذرهای از مواضع اصولی تشیع و اهل بیت کوتاه بیائیم.
پس در پایان تعریف مجدد شما با توجه به برداشت نادرست برخی از وحدت چیست؟
بنده معتقدم وحدت به معنای تغییر و کوتاه آمدن از مواضع اصولی و اعتقادی نیست. آن بخش از نظریه طرف مقابل که مخالف نظر ائمه اطهار است نخواهم پذیرفت. هرجا که زمینه را برای تبیین نظریه ائمه آماده ببینم بیان خواهم کرد و هیچگاه سکوت نخواهم کرد.
کسانی که ظاهراً مخالف وحدت هستند، مشکل اصلی آنها مخالفت با اصل وحدت نیست، تنها نگرانی نکته ای است که عرض شد و باید این نگرانیها مرتفع شود.
معنای واقعی وحدت همزیستی مسالمت آمیز شیعیان با اهل سنت، همکاری در همه عرصههای مشترک و شنیدن دیدگاهها و نظرات مخالف یکدیگر با رعایت فقط ادب و احترام انسانی است. همه این موارد باید بدون جسارت و اهانت و تحریک عواطف و احساسات صورت گیرد.
در اینجا بر پرچمداران وحدت و تقریب لازم است تعریف واقعی وحدت و تقریب را با کمال صراحت برای عالمان و متدینان مذاهب بیان کنند.
این موضوع البته در مورد اهل سنت نیز وجود دارد. یک عالم اهل سنت برای وحدت با تشیع لازم نیست از فقه و اعتقادات فرد عقب نشینی کند بلکه مواضع خود را بدون توهین و جسارت به شیعه مطرح کند. فتوای به شرک و وجوب قتل تشیع ندهد بلکه آراء تشیع را مطالعه و نقد کند و دلایل خود را هم عرضه کند این معنای واقعی وحدت است.
این مسئله یک جراحی واقعی نیاز دارد تا گره کور در جامعه علمی دینی مذاهب اسلامی باز شود.