
پيشگامى آیت الله سيدمحمدكاظم يزدى در رويارويى با استعمار انگليس
چكيده:
در آغاز جنگ جهانى اول، سيد محمد كاظم يزدى، فتوايى مبنى برضرورت عقب راندن نيروهاى استعمارى غرب صادركرد وجمع زيادى از علما وعشاير، از شهرهاى عراق به جبهههاى جنگ رفتند. اشتباه فرمانده عثمانى و بدرفتارى نيروهاى عثمانى با شيعيان ودرگذشت سيد محمد سعيد حبوبى، سبب شكست آنان شد. علماى نجف، به سال 1917، عثمانيان را از اين شهر بيرون و حاكميت مستقلى را در شهر اعمال كردند وبا دخالت انگليسيها، مبارزه كردند. پس ازدرگذشت سيد محمد كاظم يزدى، مردم عراق نهضت خود را به رهبرى ميرزامحمدتقى شيرازى، عليه استعمار بريتانيا و اشغالگران انگليسى ادامه دادند. مبارزات در سال1920/1339م به سرعت به همه نقاط عراق سرايت كرد و ثورة العشرين نام گرفت. و در پى شكست آن، عراق به اشغال نيروهاى انگليسى در آمد. اين امر سبب تبعيد و مهاجرت علما به ايران شد. مهاجرت علما، احساسات ضدانگليسى را در ايران و عراق افزايش داد و اين رويداد، به تشكيل كميته ضداشغالگرى در ايران و اعتراض به تروريسم انگليس در عراق انجاميد.
كليد واژگان: استعمار، انگليس، حوزه، سياست، روحانيت، جهاد
درآمد
امپراتورى انگليس، در دو دهه آغاز قرن بيستم، به طور بى سابقهاى از اتحاد علماى عراق و ايران و همچنين از اتحاد امت اسلامى دو كشور وحشت داشت و يادداشتهاى وزارت خارجه انگليس و نظريههاى ماموران انگليسى در تهران و بغداد، اين موضوع را تاييد مىكند. دستاندازيهاى خصمانه نظامى انگليس و به طور كلى قدرتهاى اروپايى در سالهاى 13421332 هجرى قمرى/ 19241914 ميلادى عليه امت اسلامى در خاورميانه و منطقه آفريقاى شمالى، ظهور حكومتهاى ديكتاتورى و فاشيستى، مانند رضاخان پهلوى در ايران و كمال آتاتورك در تركيه، تقسيم سرزمينهاى عربى به واحدهاى كوچك »ملت - دولت«، و انتصاب خاندانهاى سلطنتى و رژيمهاى دست نشانده مختلف در اين كشورها، همگى، به منظور سركوبِ نهادهاى مردم سالارى و جلوگيرى از پرورش و تشكيل هرگونه نظام انقلابى اسلامى بود كه احتمال مىرفت الگوهاى تجويزشده غرب را به چالش طلبد. آنها براى نيل به اين اهداف سياسى خود، از نشر اسناد و تدوين و تحليل رويدادهاى اين نهضت اسلامى، جلوگيرى كردند و بيشتر به نشر ديدگاههاى همسو با استعمار انگليس پرداختند و از اين راه، به تحريف تاريخ و تخريب بسيارى از چهرههاى روحانى، روى آوردند و كوشيدند اين منابع را به مثابه منابع اصلى و قابل اعتماد، حتى در ميانِ صاحب نظران، مطرح كنند.
در نقطه مقابل، نگاه كوتاه به تاريخ معاصر عراق و كاووش مختصر در زواياى يكى از بزرگترين مقاومتها و مبارزههاى مسلحانهاى كه امت اسلامى در اوائل قرن بيستم، در رويارويى با اشغالگران انگليسى در آن سرزمين آغاز كردند، نشان مىدهد چگونه دنياى اسلام و رهبرى روحانيون متفكر و مجاهد عراق و ايران، در يك جبهه متحد و منسجم نقشههاى استكبار جهانى آن روز را برملا كرده و با امپراتورى انگليس و ابرقدرت روز و حكومتهاى دست نشانده آن دست و پنجه نرم كردند و با تدوين اسناد تاريخى اين مبارزهها ونشر وتحليل وقايع آن، خود آگاهى تاريخى را براى هردو ملت به ارمغان آوردند.
اين نوشتار، گذرى است كوتاه به رويدادهاى حساس دهه 13421332 هجرى قمرى/19241914 ميلادى، به منظور گرامى داشت كوشش مؤثر مراجع بزرگ شيعه، بويژه سيد محمد كاظم يزدى در مبارزه با استعمار انگليس و حفظ وحدت در ميان خود و برقرارى تعامل عميق بين حوزههاى علمى ايران و عراق و نيز توجه و اهتمام به نكتههاى آموزندهاى كه از اين رويدادها امروزه مىتوان آموخت وبه كار بست.
سيد محمد كاظم يزدى و استعمار انگليس در جنگ اول جهانى
در جريان جنگ جهانى اول 1914 م /1332 ق. دولت ايتاليا قواى خود را براى اشغال ليبى در شمال آفريقا به حركت درآورد. و ايران از شمال در اشغال نيروهاى روس، و از جنوب مورد هجوم استعمار انگليس قرار گرفت. انگليس به عراق، كه بخشى از قلمرو عثمانى شمرده مىشد وعثمانى متحد آلمان بود، از دهانه شطالعرب حمله كرد و بصره را اشغال نمود.
شيعيان عراق، برخلاف اين كه از ظلم عثمانيان رنج مىبردند، در پاسخ گويى به تلگرافهاى علماى بصره و درخواست كمك از آنان و به منظور حفظ وحدت و كيان اسلامى، با اذن علماى نجف در برابر نيروهاى مهاجم به مقاومت پرداختند و سيّد محمد كاظم يزدى، حكمى مبنى بر وجوب عقب راندن نيروهاى استعمارى غرب صادركرد:
»بسم اللّه الرحمن الرحيم. در اين ايّام كه دول اروپايى، مانند: ايتاليا به طرابلس غرب )ليبى( حمله نموده و از طرفى، روسها، شمال ايران را با قواى خود اشغال كردهاند، و انگليسيها نيز، نيروهاى خود را در جنوب ايران پياده كردهاند و اسلام را در معرض خطر نابودى قرار دادهاند، بر عموم مسلمين از عرب و ايرانى واجب است كه خود را براى عقب راندن كفار از ممالك اسلامى مهيا سازند و از بذل جان و مال در راه بيرون راندن نيروهاى ايتاليا از طرابلس غرب و اخراج قواى روسى و انگليسى از ايران، هيچ فروگذار نكنند، زيرا اين عمل از مهم ترين فرايض اسلامى است، تا به يارى خداوند دو مملكت اسلامى از تهاجم صليبىها محفوظ بماند. محمد كاظم طباطبايى«1
بعد از اين فتواى جهاد، جمع زيادى از علما وعشاير از شهرهاى مختلف عراق به سوى جبهههاى جنگ شتافتند. سيد محمد كاظم يزدى، بعد از ديدار فرستاده عالى عثمانى با ايشان، فرزند ارشد خود، سيد محمد يزدى را به جبهه فرستاد، تابه نيابت از ايشان عشاير رابراى شركت در جهاد ترغيب كند2 و خود در 1332 هجرى/ 1914/12/6 ميلادى در صحن مرقد مطهر حضرت على)ع( سخنرانى كرد ومردم را عليه انگليس به جهاد دعوت كرد.3 سيد محمد سعيد حبوبى و شيخ عبدالكريم جزايرى نيز، در نجف در ضرورت بيرون راندن كفار از عراق سخنرانى كردند.
در كاظمين شيخ محمد مهدى خالصى و سيد مهدى حيدرى و در سامرا شيخ محمدتقى شيرازى نيزفتواى جهاد صادر كردند.
علما از شيخ خزعل، شيخ قبيله بنىكعب خواستند كه به مجاهدان بپيوندد، امّا او نپذيرفت، ولى به درخواست سيد محمدكاظم يزدى، به واحدهاى مجاهدان اجازه داد كه از قلمروش عبور كنند.
در نخستين رويارويى، مجاهدان شيعى به سه گروه تقسيم شدند:
گروه نخست در قرنه، به رهبرى سيد مهدى حيدرى، شيخ الشريعه اصفهانى، سيد مصطفى كاشانى، و سيد على داماد.
گروه دوم در هويزه، به رهبرى شيخ مهدى خالصى و فرزندش شيخ محمد، سيد محمد يزدى فرزند سيد كاظم يزدى، شيخ جعفر راضى و سيد كمال حلى.
گروه سوم در شعيبه، به رهبرى سيد محمد سعيد حبوبى، شيخ باقر حيدر و سيد محسن حكيم.
گروههاى شيعه به رهبرى عالمان، در هر سه جبهه، جانانه با نيروهاى مهاجم مبارزه كردند; اما اشتباه فرمانده عثمانى شعيبه و بدرفتارى نيروهاى عثمانى با شيعيان و درگذشت سيد محمد سعيد حبوبى، سبب تضعيف روحيه مجاهدان وشكست آنان شد.
سالهاى پس از شكست شعيبه، به سال1332 هجرى/ 1914م تا اشغال بغداد، به سال 1335 هجرى/ 1917م را مىتوان سالهاى شورش مردم شهرهاى شيعهنشين و قلع و قمع آنها به دست نيروهاى عثمانى تلقى كرد. اين وضعيت، بهترين فرصت را براى پيشروى انگليسيها فراهم كرد و بدين ترتيب، عراق براساس پيماننامه سايكس - پيكو در 1916 هجرى /1334م سهم انگليس شد و سرانجام نيروهاى انگليسى در 11 مارس 1917م وارد بغداد شدند.
با از ميان رفتن سلطه عثمانى، جهاد وارد مرحله جديدى شد. علماى نجف، كه به سال 1917، عثمانيها را از اين شهر بيرون كرده بودند، حاكميت مستقلى را در شهر اعمال مىكردند. انگليسيها، با همراه ساختن رئيس قبيله بزرگ عنزه با خود، خواستند حاكمى را از سوى خود بر نجف بگمارند، اما با مقاومت مردم نجف روبهرو شدند. اين مقاومتها، كه به قوت جهاد 1914م از سوى علما حمايت نمىشد، تا1338هجرى/ مارس 1918م ادامه يافت.4
ادامه نهضت به رهبرى ميرزا محمدتقى شيرازى
پس از درگذشت سيد محمد كاظم يزدى، مردم عراق، نهضت خود را به رهبرى ميرزا محمدتقى شيرازى عليه استعمار بريتانيا و اشغالگران انگليسى ادامه دادند.5
در رجب 19/1336 مارس 1918م كه مجاهدان نجف با كشتن حاكم نظامى منطقه، انقلاب را آغاز كرده بودند، شهر نجف به محاصره انگليسيها در آمد و بسيارى از مجاهدان دستگير، تبعيد و يا اعدام شدند. انگليسيها، پس از اين رويداد، براى انتخاب رهبر عراق، يك نظرسنجى از ميان مردم ترتيب دادند، ولى شيخ محمدتقى شيرازى در پاسخ به استفتايى درباره رهبرى آينده عراق اظهار كرد:
»هيچ مسلمانى، حق ندارد غير مسلمانى را براى رهبرى مسلمانان انتخاب كند. «
اين فتوا و درگذشت سيد محمدكاظم يزدى، سبب شد مرجعيت اعلاى شيعيان و رهبرى انقلاب، هر دو در يك نفر، يعنى ميرزا محمدتقى شيرازى، تعيّن يابد.
ميرزا محمدتقى شيرازى، پس از به دست گرفتن رهبرى شيعيان، تلاشهاى گستردهاى را براى همسو كردن عشاير با انقلاب انجام داد و در پانزده شعبان1920/1339م مجمعى به رهبرى وى تشكيل، و خواستار استقلال عراق شد. نيروهاى انقلابى مناطق شيعه و سنى، رهبرى ميرزاى شيرازى را پذيرفتند. در رمضان همان سال، در پى سركوب تظاهرات مردم شيعه و سنى بغداد، ميرزا از مردم عراق خواست تا به يارى برادرانشان در بغداد بشتابند. با بالا گرفتن درگيريها، ميرزاى شيرازى توسل به زور را در رويارويى با انگليسيها، در صورت سرباز زدن از پذيرش خواست مردم، جايز شمرد. انقلاب مسلحانه جديد، با حمله افراد عشيره الظوالم به پايگاه انگليسيها در رُمَيثِه، در جنوب عراق، آغاز شد. اين درگيرى به جنگ عارضيات شهرت يافت. مرحله جديد، كه پنج ماه طول كشيد، به سرعت به بيشتر نقاط عراق سرايت كرد:
انقلاب را در بغداد و شمال آن سيدمحمد صدر رهبرى مىكرد. در ذىقعده 24/1339 ژوئيه 1920م نيروهاى انگليسى، در منطقه رازنجيه در فرات اوسط شكست سنگينى خوردند و شهرها يكى پس از ديگرى از زير سلطه آنها خارج شدند. در اين بين، عشاير سنى فلوجه و رمادى، به رهبرى شيخ الضارى، شيخ عشيره زوبع نيز، شكست سختى بر انگليسيها وارد كردند، اما قبيلههاى عنزه ودليم، كه با انگليسيها سر وسرى داشتند، نگذاشتند انقلاب فرات عليا كامل شود:
شكست نهضت اسلامى عراق
در گرماگرم پيروزيهاى مجاهدان، ميرزا محمدتقى شيرازى، وفات يافت. اين امر ضربه بزرگى به انقلاب زد. انگليسيها نيز، كه پس از چند ماه جنگ سخت به نقاط ضعف مجاهدان پى برده بودند، توانستند با دامن زدن به اين ضعفها، كه اختلافات قبيلهاى مهمترين آنها بود، انقلاب را شكست دهند. آخرين جنگ در نزديكى پل صويره درربيع الاول 20/1339 نوامبر 1920م رخ داد و پس از آن ميان نيروهاى انگليسى و انقلابى قرارداد صلحى برقرار شد و انگليسيها وارد شهرها شدند و به دستگيرى گسترده نيروهاى انقلابى دست زدند6.
امپراتورى انگليس، به منظور گسترش نفوذ خود در خاورميانه، به بهانه آزادى اعراب از يوغ امپراتورى عثمانى، عراق را اشغال كرده و سران عرب، بويژه شريف حسين، حاكم حجاز را عليه عثمانيها به جنگ تحريك كرد و طولى نكشيد كه اعراب با عثمانيها به زد و خورد پرداختند. بنابر قراردادى كه بين اداره مستعمرات انگليس در لندن، با شريف حسين بسته شد، مىبايست پس از خاتمه جنگ جهانى و پيروزى متفقين عليه عثمانيها، اعراب استقلال خود را به دست آورده و يك كشور واحد عربى كه شامل: عراق و سوريه و اردن و فلسطين و لبنان و حجاز باشد، با پادشاهى شريف حسين به وجود آيد. ولى با شكست عثمانيها و پايان جنگ جهانى اول در 1918 ميلادى، برابر قرارداد پاريس، كشورهاى عربى به اشغال قواى انگليس و فرانسه درآمدند و در سال1340ش - ق/1921م با موافقت »جامعه ملل« قيموميت بر عراق و فلسطين و اردن، به امپراتورى انگليس واگذاشته و قيموميت سوريه و لبنان به امپراتورى فرانسه.
ادامه اشغال عراق به اين دليل بود كه عقب نشينى در عراق، منافع انگليس در اردن و قشون فرانسه در سوريه را به خطر مىانداخت و از تصرف فلسطين جلوگيرى مىكرد و علاوه بر اينها، هرگونه ضعف انگليس در عراق، به بسيج و اتحاد مسلمانان در حجاز، مصر و عراق منتهى مىشد. بالاتر از همه، با اكتشاف منابع نفتى در ايران و عراق، امپراتورى انگليس، با توجه به اهميت استراتژيكى انرژى براى ناوگان و زيرساختهاى صنعتى خود، به هيچ روى، حاضر نبود كه از اشغال اين منطقه صرف نظر كند.
رهبرى جديد نهضت اسلامى عراق
ميرزا محمدتقى شيرازى در اواخر سال1339ش - ق/1920م به رحمت ايزدى پيوست و بى درنگ، شريعت اصفهانى و ميرزامحمدحسين نائينى از حوزه علميه نجف، رهبرى مبارزات مردم عراق را عليه استعمار بريتانيا و اشغالگران انگليسى به ترتيب به عهده گرفتند:
وقتى كه قواى وهابى به تحريك خارجيها، جنوب عراق را مورد حمله قرار دادند و نگرانى فوق العادهاى بين مردم به وجود آمد، اصفهانى و نائينى هردو به شيخ محمدمهدى خالصى، كه از مراجع تقليد مقيم كاظمين بود، تلگراف زدند و از او دعوت كردند كه در گردهمايى بزرگ كربلا، براى مذاكره شركت بجويد. در همايش عظيمى كه در آن زمان در كربلا تشكيل شد، بيش از سيصدهزارنفر از مردم و بيش از دو هزاروپانصد نفر از رؤساى قبيلهها و طايفههاى مختلف عراق، براى مبارزه با انگليس و پشتيبانى از رهبرى علماء شركت و با صدور بيانيهاى تائيد كردند كه به مقاومت و مبارزات خود عليه هرگونه دخالت بيگانگان در امور عراق ادامه خواهند داد:
مبارزات مردم عراق عليه اشغالگران انگليسى، به قدرى دامنه دار و محكم بود كه امپراتورى انگليس، جهت جلوگيرى از انقلاب اسلامى عراق، تصميم گرفت از قيمومت رسمى عراق دست كشيده و فيصل، يكى از فرزندان شريف حسين را به پادشاهى عراق منصوب كند. ولى طبق قراردادى كه انگليس با فيصل، به سال1922/1340 ميلادى امضا كرد، تمام حقوق و مزاياى متعلق به امپراتورى انگليس، در باطن حفظ گرديد.
قرارداد بين فيصل و انگليس، به لندن اجازه مىداد كه مشاوران دولتى عراق از طرف انگليس انتخاب شوند و امور مربوط به روابط خارجى، ماليه و دارايى و ارتش عراق در دست امپراتورى بريتانيا باقى بماند. براى اينكه چنين قراردادى مشروعيت پيدا كند و صورت قانونى به خود بگيرد، مقامات انگليسى و فيصل تصميم گرفتند مجلس نمايندگان تشكيل دهند، ولى علماى عراق، شركت در انتخابات را براى تشكيل چنين مجلسى، تحريم كردند. شريعت اصفهانى، ميرزامحمدحسين نائينى و شيخ مهدى خالصى در فتواى مشتركى، مردم عراق را از شركت در انتخابات، منع كردند.
مهاجرت علماى مبارز به ايران
سازش نكردن علما با فيصل و پاى فشارى بر خروج انگليس از عراق و غيرقانونى دانستن انتخابات و فراخوانى مردم مسلمان، به نه گفتن بر چنين انتخاباتى، سبب شد انگليسيها عرصه را بر علما تنگ بگيرند و به فيصل دستور دهند كه به آزار و تبعيد علما دست يازد. از اين روى شيخ محمد خالصى زاده، فرزند حاج شيخ مهدى خالصى و سيدمحمد صدر، فرزند سيدحسن صدر، به ايران تبعيد شدند. شيخ محمد خالصى زاده، در روز پنجم محرم 1301 شمسى بازداشت و به ايران تبعيد شد. ايشان به مشهد سفر كرد. از گزارش مورخ 24 فوريه 5/1923 اسفند 1301 سر كنسولگرى انگلستان در مشهد، به دست مىآيد كه در اين تاريخ و با هجرت خالصى زاده، كميتهاى از علما در مشهد به وجود آمد، تا با دنياى اسلام ارتباط يابند و از رفتار ضددينى در جاى جاى اسلام جلوگيرى كنند.
در سال 1341 هجرى/ 1923م انتخابات فرمايشى براى تشكيل مجلس مؤسسان از سوى فيصل صورت گرفت. شيخ مهدى خالصى و سيدابوالحسن اصفهانى، در فتوايى، مشاركت مردم در انتخابات مجلس را، كه جهت تصويب حق قيوميت انگليس نسبت به عراق صورت مىگرفت، تحريم كردند. عين فتواى شيخ مهدى خالصى چنين است:
»قد حكمنا بحرمة الانتخابات و ان الداخل فيه محارب الله و لرسوله و الائمة الطاهرين، صلوات الله عليهم، و لا يدفن فى مقابر المسلمين«
حكم مىكنيم به حرمت انتخابات و كسانى كه در آن شركت كنند، محارب خدا و رسول خدا و ائمه اطهار هستند و نبايد در قبرستان مسلمانان دفن شوند.
گزارشهاى موجود حاكى از پيروى انبوه مردم عراق از اين تحريم است7. انگليسيها در واكنش نسبت به فتواى خالصى، مبنى بر عزل فيصل اول، پادشاه عراق، كه در به قدرت رسيدن او دخيل بودند8 و نيز به منظور مهار حركت مردمى، شهر كربلا را به محاصره درآوردند و شمارى از سران قيام را بازداشت كردند و در نجف، دست به فجايعى زدند. انگليسيها پس از تصرف اين شهر، دويست نفر از علما را به زندان افكندند و خانه ميرزا محمد تقى شيرازى را محاصره كردند و خانوادهاى نماند كه داغدار نشده باشد.9
حكومت عراق، شيخ مهدى خالصى و سيد محمد صدر فرزند سيد محمد صادق را نيز، شب هنگام بازداشت و به صورت اهانت آميز، ابتدا به جزيره هنگام تبعيد و از آن جا به شهر عدن در يمن و سپس به حجاز فرستاد.10
به دنبال اين اقدام، رژيم دست نشانده عراق، آيات عظام: محمد حسين نائينى و سيد ابوالحسن موسوى اصفهانى و سيد محمد فيروز آبادى و سيد جمال گلپايگانى و نيز چند تن ديگر را بازداشت و پس از انتقال به شهر كربلا، آنان را به ايران تبعيد كرد اينان، در روز 13 تير 1302 شمسى/1341 قمرى /1923 ميلادى، همراه دهها تن از علماى برجسته شيعه، از مرز خسروى وارد كرمانشاه شدند.
استقبال مردم ايران از علماى تبعيدى
علماى ايران از مردم خواستند تا از تبعيد شدگان استقبال شايانى به عمل آورند. مصدق كه وزير امور خارجه احمد شاه بود، تلگرافى به مراجع زد و سردار سپه نيز به سپهبد امير احمدى، كه امير لشكر غرب بود، دستور داد به علما كمك كند. آنان، حدود يك ماه آن جا بودند، سپس به قصد زيارت مشهد عازم همدان و تهران شدند. حركت به سوى همدان 13 مرداد 1302 آغاز شد.11 در تهران، تظاهرات و گردهماييهاى مختلفى به طرفدارى از علما و محكوم كردن انگليس، در ميدانهاى عمومى و در مسجد شاه برگذار شد و مردم بازارها را بستند و خريد و فروش كالاهاى انگليسى را تحريم كردند.12
سيد ابوالحسن اصفهانى و ميرزاى نائينى، بعد از چهل و پنج روز، در ميان استقبال مردم، از مرزخسروى به كرمانشاه و از آن جا به همدان و ملاير و اراك و سپس وارد شهر قم شدند.
حاج شيخ عبد الكريم حائرى و ديگر علما، چند كيلومتر به استقبال علماى تبعيدى رفتند. روز دوم ورود سيد ابوالحسن اصفهانى و ميرزاى نائينى، به قم، احمد شاه همراه جماعتى از وزراء ووكلا به منظور ديدار با سيد و نائينى وارد قم شد.13
سيد ابوالحسن اصفهانى، بعد از ورود به قم، به مدت يازده ماه در منزل آقاى بروجردى سكونت داشت و ميرزاى نائينى در محلّه يخچال قاضى ساكن شد. با توجه به اين كه آقاى حائرى به تجليل از آنها درسهاى خود راتعطيل كرده بود، هريك از آن دو درسهايى را شروع كردند.14
در غياب سيد ابوالحسن اصفهانى در حوزه نجف، امور اجتماعى و اقتصادى حوزه نجف را فرزند ارشد ايشان، آقا سيد حسن و امور علمى را شيخ محمد كاظم شيرازى و شيخ محمد حسين كمپانى و ميرزا آقا اصطهباناتى و محمد حسين كاشف الغطاء به عهده داشتند.15
اين مهاجرت، احساسات ضدانگليسى را در ايران و عراق افزايش دادو اين رويداد، به آغاز تشكيل كميتههاى ضداشغالگرى در ايران و اعتراض به تروريسم انگليس در عراق انجاميد.
ورود علماى عراق به ايران، مصادف با دوران تاسيس حوزه علميه قم، به دست تواناى حاج شيخ عبدالكريم حائرى و همزمان با تبعيد احمدشاه قاجار به اروپا و فعاليت رضاخان پهلوى براى تغيير سلطنت و جابهجايى قدرت در ايران بود:
بازگشت رهبرى نهضت به عراق
تبعيد علما از عتبات به ايران، براى انگليسيها و دولت دست نشانده آنان، ملك فيصل، گران تمام شد و روز به روز، كار را بر آنان در عراق دشوارتر مىساخت. از اين روى، در صدد برآمدند به گونهاى با مذاكره و گفتوگو، قضيه را حل كنند و آقايان علما را به نجف برگردانند. دولت عراق، مأموريت يافت، با علما از در مذاكره وارد شود و گذشته را جبران كند. براى اين منظور هيأتى مركب از حجج اسلام: آقا شيخ جواد جواهرى، آقا سيدمحمدعلى بحرالعلوم، آقا ميرزا مهدى خراسانى و چند نفر ديگر، از جمله سيدمحمدباقر بلاط، كه پيش از آن سركشيك خدمه حضرت كاظمين و از معنونين كاظمين در بلاط و دربار ملك فيصل بود، به قم آمدند و از آقاسيد ابوالحسن اصفهانى و نائينى پوزش خواستند و از آنان درخواست كردند به عراق برگردند. آقايان دعوت را پذيرفتند و به عراق بازگشتند.16
بارى، سيد ابوالحسن اصفهانى و نائينى، در هيجده رمضان 1342/دوم ارديبهشت ماه 1301 پس از يازده ماه به عراق برگشتند و مورد استقبال شايان مردم شهرهاى عراق قرار گرفتند. اين دو فقيه و مرجع نامور هيچ گاه دست از مبارزه با انگليس و ايادى آن برنداشتند. دو دهه بعد، وقتى انگليس به بهانه حفظ پايگاههاى خود در بصره، به آن كشور حمله كرد، مرحوم سيد فتوا داد براى حفظ كيان اسلام لازم است همه مسلمانان به دفاع برخيزند.17
همسويى مشهد باعلماى مهاجر
پس از عزيمت آيات اصفهانى و نائينى به عراق، شهرستانى خود را براى رفتن به مشهد آماده مىكرد كه سردار سپه از برادر ايشان، سيد ابوطالب شهرستانى خواست تا وى را از رفتن به مشهد، بازدارد. امّا گويا شهرستانى تصميم خود را گرفته بود. از اين روى، با خانواده به سوى مشهد حركت كرد.18 و شيخ مهدى خالصى و سيد محمد صدر نيز پس از چندى به سوى مشهد حركت كردند. آن دو در سبزوار از هم جدا شدند و سيد محمد صدر، به راه خود ادامه داد و روز 6 آبان 1302ش وارد مشهد شد. جمعيتى حدود ده هزار نفر در بيرون شهر، در انتظار ورود او بودند. هنگام ورود با فرياد مرده باد انگليس كه از سوى محصلين مدارس مختلف سر داده مىشد، از او استقبال شد.
در جريان ورود ايشان، گردانندگان اصلى اجتماع مردم، همان چهرههايى بودند كه در قيام كلنل، به اتهام همراهى با وى، دستگير و يا متوارى شده بودند.19
شيخ مهدى خالصى روز 30 آذر 1302ش. وارد مشهد شد و از سوى علما و سرداراسعد بختيارى، والى و استاندار خراسان، امير لشكر و كنسول تركيه و افغانستان، مورد استقبال قرار گرفت.20
بابرنامه ريزى شيخ محمد خالصى زاده در مشهد، كميتهاى متشكل از علما، به منظور ايجاد ارتباط با مسلمانان ديگر و مشاركت اسلامى با آنان و جلوگيرى از فعاليتهاى غير دينى، از جمله مصرف نوشابههاى الكلى و بى حجابى زنان و شركت بانوان در تئاتر، در مشهد پديد آمد.
اسامى، شمارى از اعضاى كميته به اين شرح بود: ميرزا مرتضى يزدى، حاج آقا حسين قمى، شيخ على اكبر نهاوندى، شيخ محمد نهاوندى، شيخ حسن برسى، شيخ محمد حسن كاظمى )متوفى 1305 ه. ش/ 1345 ه. ق(، حاجملا هاشم، حاج سيد عباس شاهرودى و سيد رضا قوچانى و آقا زاده.21 سيد صدر الدين بن سيد اسماعيل موسوى.
سال 1302 رويارويى مردم مشهد، با استعمار انگليس افزايش چشم گيرى يافت. روز اول شهريور مشهد تعطيل شد. سخنرانان در مسجد گوهرشاد سخنرانى كردند. به دستور آقازاده، مغازههاى ارائه كننده كالاهاى ضرورى باز شدند و شركت ادارات دولتى و نيروهاى نظامى و انتظامى نيز استثنا شد. تظاهرات عموم، به منظور تحريم خريد و مصرف كالاى انگليسى انجام يافت و اخبار انتقاد آميز در مورد اوضاع عراق و سياستهاى امير فيصل در نشريات خراسان به چاپ رسيد. در هدايت اين جريان ميرزا محمد آقا زاده، از برادر خود ميرزا مهدى خراسانى، تلگراف دريافت كرده بود.
براساس گزارش كلنل پريدوكس، سركنسول انگليس و مأمور حكومت هند در مشهد، به سفارت كشور متبوع خود در تهران 12 اوت 1923م/ اول شهريور 1302ش. در جلسهاى كه بعد از ظهر همان روز، در مسجد گوهرشاد تشكيل شد، شيخ حسين پايين خيابانى و حاج اسد الله اصفهانى و قوام الذاكرين سخنرانيهاى تندى ايراد كردند و حمايت مردم را در برخورد با توهينى كه به علما شده بود خواستار شدند.
در جريان اين حركت، مردم به وسيله سر كنسول تركيه اطعام شدند و كنسول افغانستان به افراد خود دستور داده بود، تا در تظاهرات شركت كنند.
اين تظاهرات بعدازظهر روز يكشنبه اتفاق افتاد. در جلسهاى كه در مسجد تشكيل شد، استاندار و فرمانده لشكر، مردم را تشويق به بازگشايى مغازههاى خود كردند. رهبران اصلى اين حركت، حاج آقا حسين قمى و شيخ حسن پايين خيابانى بودند. قوام الذاكرين، شيخ احمد بهار، ميرزا احمد خان دهقان، مشهدى غلام مهدى اف، معروف به غلام دواخانه، حاج شيخ حسن كاشى و حاج محمد على فاضل نيز كه برخى از آنان عضو شعبه انجمن اتحاد ايران بودند، از همراهان اين حركت مردمى شمرده مىشوند.22
در سال 1322 شمسى شماره فوق العاده مشتركى از طرف روزنامههاى خراسان، چمن، بهار، فكر آزاد، سعادت، ايران، شرق ايران و خورشيد در چاپخانه خراسان به چاپ رسيد. در اين شماره، امير فيصل، مورد انتقاد شديد قرار مىگيرد و مردم به تحريم كالاهاى انگليسى و خوددارى از مصرف كالاهاى روسى و آلمانى تشويق مىشوند. و از آقازاده خواسته شده است تا با صدور دستورى، ورود بازرگانانى را كه تحريم را رعايت نمىكنند و كالاهاى انگليسى را به مشهد وارد مىكنند، به حرم و مسجد قدغن نمايند.23
در همين برهه، شيخ محمد خالصى زاده را كه به اتهام تحريك مردم در قتل ماژرايمبرى، كنسول آمريكا، با شيخ لنكرانى و سيد رضا فيروز آبادى، در تهران بازداشت كرده24 و به خواف فرستاده بودند،25 پس از اتمام زندان خواف به مشهد و نزد پدر خود شيخ مهدى خالصى برگشت.
با اينكه شيخ مهدى خالصى و فرزندش شيخ محمد، مدام تحت نظر جاسوسهاى انگليسى به سر مىبردند26 از هيچ اقدامى عليه منافع انگليسى كوتاهى نمىكردند.
شيخ مهدى خالصى، نزد مردم مشهد بسيار محترم و مقبول بود. وى همراه حاج آقا حسين قمى و ميرزا محمد آقا زاده، سه ركن اصلى جامعه روحانيت آن روز مشهد شمرده مىشدند. شيخ مهدى با همه علماى مبارز خراسان، از نزديك رابطه داشت و در مراسم مهم دينى و عبادى شهر شركت مىجست، تا اينكه سحرگاه روز دوازده رمضان 1343 در شصت و پنج سالگى، به طرز مشكوكى در محراب مسجد گوهرشاد، به حالت اغما افتاد و در همان روز در گذشت.27
دولت ايران، مرگ شيخ مهدى خالصى را ناشى از سكته اعلان كرد.28 ولى كنسولگرى شوروى كه در اصطكاك شديد منافع با انگليس به سر مىبرد، مرگ ايشان را مشكوك دانست. مشهد در ارتحال شيخ مهدى خالصى، يك روز تعطيل شد و كنسولگرى شوروى و تمام مؤسسات بازرگانى و اقتصادى وابسته به آن در مشهد، دو روز تعطيل كردند.
نتيجه:
درنگ در وقايع سياسى جنگ اول جهانى ونهضت اسلامى عشرين عراق و نشان دادن جايگاه موثر مراجع شيعه دراين حركتها، آشكار مىكند كه شكل گيرى اين حركتها، نتيجه يك عكس العمل ساده نبود، بلكه از يك پشتوانه علمى و معنوى پنهان در سازمان روحانيت شيعه حكايت دارد. نقش آفرينى علما در وقايع جنگ اول جهانى و ثورة عشرين، آنان و جامعه اسلامى را با مسائلى روبهرو كرد كه پيشينه نداشت. مسائل نوپديد سبب شد تا اهميت شهرهاى مقدس و ضرورت پويايى وفعاليت سامانمند مراكز علمى وفرهنگى وابسته به حوزههاى علميه شيعه و نقش آنها در شناسايى و ترويج فرهنگ وانديشه اسلامى، بيشتر روشن شود. در اين حركتهاى بزرگ حوزههاى علميه ايران و عراق ضرورت بهره گيرى از تواناييها وداشتههاى خود را يك بار ديگر تجربه كردند.
منابع:
- الامام ابو الحسن الاصفهانى، بى نا، بى تا
- تاريخ جنبش اسلامى در عراق19241900، عبدالحليم الرهيمى، ترجمه دكتر جعفر دلشاد، چهار باغ، اصفهان 1380.
- الحجه المجاهد، شيخ محمد مهدى خالصى، بى تا، بى نا
- حيات جاويدان - زندگى آيه الله العظمى سيد بوالحسن اصفهانى موسوى اصفهانى، سيد جعفر موسوى اصفهانى، با همكارى سيد هادى مير آقايى، رستگار، مشهد1385.
- خاطرات سردار اسعد بختيارى )جعفرفلى خان امير بهادر( به كوشش ايرج افشار، اساطير، تهران1372
- جهاديه: فتاوى جهاديه علما و مراجع عظام در جنگ جهانى اول، به كوشش محمد حسن كاووسى عراقى ونصر الله صالحى، اداره انتشار اسناد دفترمطالعات سياسى و بين المللى وزارت امور خارجه، تهران
- سعادت الدارين، محمد خالصى زاده، ، بى تا، بى نا
- شناسنامه، احمد بهار، به كوشش جليل بهار و مجيد تفرشى، ندا، تهران 1377
- شيعه وحكومت درعراق، حسن العلوى، ترجمه محمد نبى ابراهيمى، حوزه هنرى، تهران1376
- كربلاء فى ثورة العشرين، سليمان هادى آل طعمه، بيسان للنشر والتوزيع والاعلام، بيروت2000
- گنجينه دانشمندان، محمدشريف رازى، كتابفروشى اسلامى، تهران1354
- لمحات اجتماعيه من تاريخ العراق الحديث در 6جلد، على حسين الوردى، بغداد (19721969)
- مبانى فكرى وزمينههاى اجتماعى جريانهاى معاصر عراق، شمس الدين مريحى، دانشگاه باقرالعلوم، قم1387
- مجله گنجينه اسناد شماره 17 و 74/18 سازمان اسناد ملى ايران
- مذكرات اعلام الثوره العراقيه1920، كامل سليمان الحبورى، موسسه البلاغ، بغداد1408هجرى
- مراسلة تاريخى خالصى زاده با احمد قوام السلطنه، بى تا، بى نا
- مرجعيت در عرصه اجتماع و سياست، اسناد و گزارشهايى از آيات عظام نائينى، اصفهانى، قمى، حائرى و بروجردى 12921339 شمسى، به كوشش سيد محمد حسين منظورالاجداد، شيرازه، تهران1379
- مواعظ اسلامى، محمد خالصى زاده، مشهد، بى تا
- نگاهى به تاريخ انقلاب اسلامى 1920عراق ونقش علماء مجاهدين اسلام، محمد صادقى تهرانى، دارالفكر، قم1358
پى نوشتها:
× استاديار پژوهشگاه علوم وفرهنگ اسلامى.
1. مبانى فكرى وزمينههاى اجتماعى جريانهاى معاصرعراق /217، به نقل از: اسنادى درباره هجوم انگليس وروس به ايران، محمد تركمان/481.
2. تاريخ جنبش اسلامى در عراق/140.
3. لمحات اجتماعيه من تاريخ العراق الحديث.
4. براى آگاهى بيشتر، ر. ك: شيعه وحكومت در عراق ; تاريخ جنبش اسلامى در عراق.
5. در زمينه انقلاب عشرين منابع گوناگونى به زبانهاى عربى وفارسى نشر يافته است، از جمله ر ك: نگاهى به تاريخ انقلاب اسلامى 1920عراق ونقش علماء مجاهدين اسلام.
6. براى مطالعات بيشتر، ر ك: مذكرات اعلام الثوره العراقيه1920; كربلاء فى ثوره العشرين.
7. رك: مرجعيت در عرصه اجتماع و سياست - اسناد و گزارشهايى از آيات عظام نائينى، اصفهانى، قمى، حائرى و بروجردى 12921339شمسى.
8. سعادت الدراين/22.
9. مواعظ اسلامى/74- 73.
10. الحجّه المجاهد/12.
11. مجله گنجينه اسناد شماره 17 و 74/18 سازمان اسناد ملى ايران.
12. حيات جاويدان، زندگى آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى موسوى اصفهانى/236.
13. گنجينه دانشمندان217/1.
14. حيات جاويدان، زندگى آيه الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى موسوى اصفهانى/237.
15. همان/237.
16. مجلّه حوزه، ويژه علامه نائينى، به نقل از مقاله بيدار بيدارگر، به قلم سيدعلى نقى نقوى.
17. رك: بحث فقهى حول فتوى الامام آية الله سيد ابوالحسن.
18. مجله گنجينه اسناد، شماره 17 و 74/18 سازمان اسناد ملى ايران.
19. شناسنامه/ 182183 سند شماره 25.
20. خاطرات سردار سعد بختيارى/17.
21. شناسنامه/185186.
22. همان/ 188189 سند 30.
23. همان/190.
24. مراسله تاريخى خالصى زاده با احمد قوام السلطنه/22.
25. سعادت الدارين/16.
26. الحجّة المجاهد/ 16.
27. خاطرات سردار اسعد بختيارى/ 17.
28. سعادت الدارين.
جلالى غلامرضا