
سيري کوتاه بر زندگي علامه اميني(قدس سره الشريف)
1- ميلاد نور
سال 1320 ه. ق برابر با 1281 ه. ش
زمين و آسمان تبريز نورباران بود. بوى گل محمدى در فضاى شهر پيچيده بود. بوى بهار مى آمد. تبريز در شبى رؤيايى به سر مى برد. صداى حمد و تهليل و تكبير از همه جا بلند بود. على عليه السلام آن شاهكار آفرينش از خداى كعبه مولودى خواسته بود، خجسته، تا ياد حماسه بزرگ غدير را زنده كند. باغبان آفرينش، نداى على عليه السلام را چگونه بى پاسخ مى گذاشت؟ على عليه السلام نور خدا، اميد امت، فيض حق بود. دعايش مستجاب مى گرديد. خطه شيران، تبريز به اميد طلوع بامدادى بود كه ناگه بانگ تكبير مؤذن، شب را شكست و از نور خبر داد. هزار و سيصد و بيست سال از هجرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله، از مكه به مدينه مى گذشت كه "آقا ميرزا احمد" صاحب پسر شد. سر به خاك سائيد و طلوع آفتاب زندگى در خانهاش را سپاس نهاد. در كنار بستر كودك جاى گرفت، بغل كرد، بوسيد و بوئيدش. اشك شوق از ديدگانش بسان مرواريدى بر گونه كودك غلطيد. سيماى طفل با جذبه و نورى كه در آن بود، پدر را از خود برده بود. چشم از رخ فرزند برنمى داشت. پدر نام فرزندش را "عبدالحسين" ناميد تا در سير امامت و شهادت و حماسه و ايثار گام نهد و بدين صورت عشق وافر خود به پيشواى سوم شيعيان را از خود متبلور ساخت .
2- خاندان پاك علامه
شيخ احمد اميني تبريزي،(1) پدر بزرگوار علامه اميني از عالمان با تقوا بود و مردم به ايشان همواره به ديده احترام مينگريستند. ايشان در سال 1287 هـ.ق در سَردها از توابع تبريز به دنيا آمد. ميرزا احمد از فقها و مجتهدين زمان خود و در زهد و پارسايي زبانزد عموم بود. او در سال 1304 ه.ق به تبريز مهاجرت نمود و براي هميشه ساکن آنجا گرديد.
برخي آثار به يادگار مانده از ايشان عبارتند از: شرحي بر قصيده المفجع و تعليقاتي بر مكاسب شيخ انصاري. اين مرد بزرگ در سال 1370 ه. ق، ديده از جهان فرو بست و در قبرستان نو شهر مقدس قم دفن گرديد.
پدربزرگ علامه اميني، مولي نجفقلي مشهور به امين الشرع بود كه نام خانوادگي علامه نيز از همين لقب گرفته شده است. ايشان در سال 1257ه. ق، در روستاي سَردها ـ از توابع تبريز پا به عرصه هستي نهاد و به يادگيري دانش و ادب پرداخت. وي نيز بعدها ساکن شهر تبريز گرديد. مردي زاهد، فاضل، پرهيزگار و اديبي برجسته بود كه به گردآوري اخبار ائمه اطهار عليهم السلام علاقه بسياري داشت و چند مجموعه روايت نيز تدوين كرده و اشعاري به فارسي و تركي از وي به جا مانده است. او در شعر خود به "واثق" تخلص ميکرد و نقش مُهر او - آن طوري که در پشت برخي از رسائلش مشهود است - " الواثق بالله الغنيِ عبدهُ نجفقلي" بوده است . وي در سن 83 سالگي در سال 1340ه. ق از دنيا رفت و در وادي السلام نجف اشرف به خاك سپرده شد.(2)
واقعه عجيبي در مورد مرحوم نجفقلي نقل ميکنند که ايشان بعد از رحلت، در تبريز دفن شدند اما بنا بر وصيت خود ايشان، جنازه آن بزرگوار پس از گذشت 13 سال به نجف اشرف منتقل گرديد و در قبرستان وادي السلام آرام گرفت.(3) کساني که در آن روز حضور داشتند نقل ميکنند که پيکر ايشان پس از 13 سال کاملا سالم بود. (4)
3- دوران كودكي و جواني علامه
كودكي عبدالحسين مانند ديگر همسالانش سپري نشد، بلكه او از همان كودكي، استعداد و تيزهوشي عجيبي از خود نشان ميداد. وي از آغاز زندگي، با حافظه قوي و سرعت عجيبش در درك مسائل ديني،(5) همه نگاهها را به خويش جلب كرد. روح پرسشگر و جست و جوگر عبدالحسين نميگذاشت تا او مانند ديگر كودكان باشد. هر كس در كودكي او را درك ميكرد، از تيزهوشي وي خبر ميداد.(6)
خانوده مذهبي و علاقهمند به دانش و معرفت علامه نيز، زمينه رشد و تعالي عبدالحسين را آماده كردند. ايشان شاگردي و يادگيري را در محضر پدر بزرگوارش آغاز نمود و با مباني دانش آشنا شد.
پدر؛ ادبيات فارسي، عربي، منطق و تا اندازهاي فقه و اصول را به فرزندش آموخت. در كنار اينها، عبدالحسين به كتابهاي حديثي و اعتقادي نيز اشتياق زيادي داشت، ولي با اين همه، «قرآن و نهجالبلاغه دو كتاب گرانقدر براي آموزش اين محصل جوان بود.»(7)
از همان كودكي، وجود عبدالحسين از آيههاي قرآن و سخنان والاي اميرالمؤمنين علي عليهالسلام و امامان ديگر پر شد. پس، عشق به اهلبيت عليهم السلام در تار و پود وجودش نفود كرد.
بدين ترتيب، علامه اميني با كوشش علمي و با استعداد و پشتكار خويش، خانواده و اطرافيانش را به آينده خود اميدوار ميساخت.
علامه در سن 16 سالگي براي ادامه تحصيل راهي نجف اشرف شد و تا حدود سن 32 سالگي در آنجا مشغول کسب معارف الهي بود. در اين سالها در محضر اساتيدي چون: آية الله سيد محمدبن محمدباقر الحسيني فيروزآبادي، آية الله سيد ابوتراب بن ابوالقاسم خوانساري، آية الله ميرزا علي بن عبدالحسين ايرواني و آية الله ميرزا ابوالحسن بن عبدالحسين مشکيني زانوي ادب زده و کسب علم نمودند .
ايشان در سن 32 سالگي به زادگاه خود تبريز مراجعت نموده و براي مدت کوتاهي در آنجا ماندگار شد. اوقات ايشان در آن ايام به تدريس و تحقيق مصروف گرديد و در آن زمان بود که کتاب نفيس تفسير فاتحة الکتاب توسط ايشان به نگارش درآمد.
علامه اميني(ره) که عشق اميرالمومنين علي عليه السلام در جانش شعلهور بود، بيش از اين در فراق از حضرتش تاب نياورده و مجدداً راهي نجف اشرف شد. ايشان در نجف ضمن تحقيق و مطالعه فراوان در مجالس اساتيد برجسته و مراجع تقليد آن روزگار به استمرار حاضر ميشدند و در ضمن آن بود که از جهت علمي و تقوا به مرتبه والاي اجتهاد نائل گرديده و همچنين از علما و مجتهدين بزرگ آن عصر اجازه روايت نيز دريافت داشتند. بعضي از مشايخ روايت ايشان عبارتند از: آية الله سيد ابوالحسن موسوي اصفهاني، آية الله شيخ علي اصغر ملکي تبريزي، آية الله شيخ محمد محسن (آقا بزرگ) تهراني. علامه اميني(ره) در مقام اجتهاد، منزلت و جايگاه والايي داشتند و بيشتر ساعات ايشان به تحقيق و مطالعه ميگذشت. و از منابع علمي اسلامي توشه برميگرفت. ايشان در تفسير، حديث، تاريخ و علم رجال صاحبنظر بودند. (8)
4- زهد و عبادت علامه
ايشان در زهد و تقوا و ورع مراقبت شديد داشتند. در امور ديني، متعبد و تسليم در مقابل اوامر الهي بودند. اخلاق خوش و همت بالايي داشتند و شايد همين همت ايشان، باعث موفقيتشان شده، چرا که در مسير رسيدن به هدفشان، موانع، باعث عقب نشيني و نااميدي ايشان نميشد. با داشتن اين همه علم و دانش متواضع بوده و کبر و غروري در وجود ايشان ديده نميشد.
مرحوم علامه بسيار مراقب زبان خود بودند نقل شده است که هيچگاه کسي حرف رکيکي از ايشان نشنيده بود. در مورد پدرشان نيز ميگويند آنقدر با اخلاق و سليم النفس بودند که کسي ايشان را جز در مسائل مذهبي، خشمگين نديد. و چنان آداب را رعايت مينمودند که کسي کلام زشتي هرگز از ايشان نشيند.
توکل و انقطاع علامه اميني از غير، زبانزد عام و خاص بود. علامه هرگاه با مشکلي مواجه ميشدند متوسل به اهلبيت، خصوصا اميرالمومنين علي عليه السلام ميشدند.
علامه اميني عقيدهشان بر اين بود که اساس خلقت بنا بر محبت است. ايشان ميگفتند که تمام عبادات ناشي از محبت است. (هل الدين الا الحب). هر چقدر محبت به خدا بيشتر باشد، از معاصي و گناهان بيشتر دوري ميشود. مرحوم علامه ميگفتند: کسي که توجهاش در نماز کم است مشکل محبتي دارد.
ايشان در عبادات هم کوشا بوده و به اقامه نماز شب مقيد بودند. همواره پس از نماز صبح، مشغول قرائت قرآن ميشدند که با تدبر و تامل همراه بود.
علامه اميني يکي از مسائل اساسي که در زندگيشان خيلي مهم بوده توجه به قرائت قرآن و انس با قرآن بوده است. ايشان در ماه مبارک رمضان خود را براي روزهداري و عبادات از کارهاي ديگر فارغ ميکردند و در اين ماه 15 ختم قرآن داشتند. چهارده ختم به نيت چهارده معصوم عليهم السلام و يک ختم به نيت پدر و مادر خود. و در ماههاي ديگر حداقل يک ختم قرآن داشتند. تاثير اين قرائتها و انس با قرآن در قلم ايشان ديده ميشود چرا که نوشتههاي ايشان بسيار روان و محکم است و البته تاثير آن در الغدير بسيار مشهود ميباشد که استشهادهايي که ايشان در الغدير به آيات قرآن داشتهاند به گونهاي بوده که انگار اين آيه براي آن موضوع مطروحه نازل شده است.(9)
5- خصوصيات اخلاقي و اوصاف علامه
1-عشق به ائمه(عليهم السلام)
علامه امينى به پيامبر و ائمه(عليهم السلام) بسيار عشق مى ورزيد. همين عشق بود که وى را مجددا از تبريز به نجف اشرف کشاند. هم چنين با همين عشق و انگيزه به تاليف دائره المعارف بزرگ الغدير دست زد و چهل سال تحقيق و تلاش کرد . هرکس که شعله عشقى به ائمه (عليهم السلام) در وجودش بود، علامه امينى را که مى ديد، عشقش شعله ور و محبتش به اهل بيت(عليهم السلام) بيش تر مى شد. وقتى نام على(عليه السلام)، فاطمه(سلام الله عليها) و امام حسين(عليه السلام) را مى شنيد، بى اختيار گريه مى کرد . در سخنرانى ها از ولايت آنان مى گفت و سعى داشت تا مردم با اهل بيت (عليهم السلام) بيش تر آشنا شوند. علامه امينى به ائمه (عليهم السلام) به خصوص امام على (عليه السلام) به قدرى عشق مى ورزيد که هميشه آن ها را ناظر و راهنماى خود مى دانست.
2-تزکيه نفس
عالمان دين همواره در انديشه تربيت نفس خود هستند و آن را از ضروريات مى دانند، زيرا معتقدند که انسان از راه تزکيه و تربيت نفس مى تواند به قله انسانيت و ملکات اخلاقى برسد. علامه امينى بسان استادان خود و پدر و جدش، در مرحله تهذيب نفس و ملکات باطنى و انجام عمل صالح، نمونه دوران بود. وى در اين باره مى گويد: "و از راه اعمال صالحه و مداومت در ادعيه و تفکر در زيارات ماثوره انسان به حقايقى برخورد مى کند که پيش سالک دانستنى است نه گفتنى".
3-اراده قوى
علامه امينى داراى اراده اى پولادين بود. وى قبل از تصميم، درست فکر مى کرد و تمام جوانب مسئله را دقيقا بررسى مى کرد و به تحليل آن مى نشست، آن گاه عزم را جزم مى کرد و با پشت کارى قوى به پيش مى تاخت. سفرهاى وى به بسيارى از کشورها و استنساخ بسيارى از نسخ کتابخانه هاى خارج از کشور ناشى از همين اراده قوى او بود. علامه امينى براى کشف ميراث عظيم اسلامى زمان نمى شناخت، همواره از اين کشور به آن کشور، از اين کتاب خانه به آن کتاب خانه و از مکه تا رامپور مى رفت تا ميراث گران سنگ عالمان گذشته را شناسايى و مطالعه کند. وقتى انسان با آثار او آشنا مى شود، متوجه مى شود که امينى چگونه به تنهايى کار يک گروه توانمند و منسجم، طرح عظيم الغدير را به پايان رساند.
4-مصلح دينى و اجتماعى
متاسفانه در عصر علامه امينى بعضى از نويسندگان عرب در آثار و تاليف هاى خود به چالش با انديشه شيعه پرداختند و از تهمت و افترا به تشيع دريغ نکردند. علامه امينى از اين روش نادرست بسيار نگران بود و به شدت با آن مبارزه کرد. به همين رو با بسيارى از دانشمندان و عالمان دين از طريق نامه يا ملاقات حضورى تماس حاصل کرد و آنان را به درست نويسى و حق جويى دعوت کرد و از آنان خواست تا جلو نويسندگان کج انديش را با پاسخى علمى و منطقى بگيرند. ايشان همواره از دانشوران و پژوهش گران مى خواست تا از نگارش و سخنرانى هاى تفرقه افکن بپرهيزند.
علامه امينى تاليف کتاب الغدير را بر اين اساس آغاز کرد و هيچ کس پس از مطالعه اين دائره المعارف بزرگ احساس نادرستى از آن نداشت. استاد محمدرضا حکيمى در اين باره مى گويد: "صاحب الغدير در خلال هزارها صفحه مطالعه خويش در کتب قرون گذشته معاصران، به صدها تعبير رکيک، توهين، جعل، افترا، فحش و هتک مقدسات برخورد کرده است چنانکه خود با لحنى دردناک از آن ها ياد مى کرد با اين همه در سراسر 4513 صفحه الغدير (تا اين جا که چاپ شده است) همواره وقار يک مصلح دل سوز را با خود داشته و به تعبير خود (به اقتباس از قرآن کريم) « واذا مروا باللغو مروا کراما » بوده است."
5-ابهت علامه
علامه امينى ابهت زيادى داشت. او از يک سو مردى سفر کرده بود و با عالمان بسيارى از کشورها به گفت وگو نشسته بود، آثار فراوانى از دانشمندان سنى را ديده و خود مجتهدى وارسته و آشنا به نيازهاى روز و دل سوخته و عاشق ائمه(عليهم السلام) بود و از سوى ديگر اندامى رشيد، قامتى بلند، استخوان بندى درشت، چشمانى سياه و درشت داشت. سوز ايمان و اخلاص در عمل او شهره آفاق بود. هرگاه وارد مجلسى مى شد، همگان به احترام او مى ايستادند، کسى را ياراى تکلم با او نبود مگر بعد از آن که تبسمى مى کرد، و با آرامى با مخاطب سخن مى گفت.
6-امانت دارى
علامه امينى در تحقيق و نگارش، امانت دار بود. اگر مطلبى را از جايى نقل مى کرد، دقيقا آدرس آن را مى نوشت. وى با خلوص تمام به نقل و نقد تاريخ مى پرداخت و در اين راه تقوا را پيشه خود ساخته بود.
7-قاطعيت
علامه امينى بسيار قاطع بود و صريح سخن مى گفت. او قبل از نگاشتن و سخن گفتن، درست مى انديشيد و بسيار مطالعه مى کرد و بعد از آن که کاملا مجهز مى شد با خلوص نيت به وظيفه اش عمل مى کرد و هرگز از ارزش ها و حقيقت ها يک گام به عقب نمى نشست و خيلى صريح و با برهان، حق را براى حق طلبان عصر خود و آيندگان حق جو بازگو مى کرد. (او به اقتضاى بحث علمى و رعايت واقع تاريخى، پژوهش هاى خويش را با کمال حريت و قاطعيت دنبال مى کرد و براى زنده نگاه داشتن شعله ولاى على در جان ها، زبان آتشين خويش را هيچ گاه ميان سخن به کام نمى برد. راست و صريح و قاطع سخن مى گفت و مدرک ارائه مى داد.)
6- زيارات و توسلات
علامه اميني ميفرمودند که موضوع "زيارات" و "ادعيه" بدان گونه که در مکتب تشيع مطرح شده در هيچ دين و مذهبي طرح نگرديده است. و اگر کسي با اين زيارات و ادعيه مانوس بشود و متوجه باشد که چه ميخواند و فلسفه و حکمتش را بداند، اين فرد، شيعه بيسوادي نميشود. ايشان ميگفتند کسي که زيارت جامعه کبيره را بخواند و بداند که چه ميگويد اين فرد، شيعه بيسواد نيست. چرا که ميفهمد دين يعني چه.
علامه اميني روي توسلات خيلي تکيه ميکردند. ايشان شديداً به زيارت جامعه کبيره، زيارت امين الله و زيارت عاشورا معتقد و مقيد به خواندنش بودند. و بسياري از ادعيه را حفظ بودند.
يک قسمت عظيمي از زندگي مرحوم علامه را ادعيه و توسلات و تمناي از اهلبيت و خصوصاً زيارات پر کرده بود. ايشان هر شب به زيارت حرم اميرالمومنين علي عليه السلام مشرف ميشدند و آنقدر آداب را در زيارت رعايت ميکردند که مردم ميايستادند و به ايشان مينگريستند که آداب را بياموزند. ايشان با کمال خضوع و خشوع و با حزن، بالاي سر امام مينشستند و با برخي الفاظِ زيارات با امام سخن ميگفتند و آنقدر اشک ميريختند که بر روي محاسنشان جاري ميشد و آنقدر غرق زيارت ميشدند که اکثراً از يک ساعت هم ميگذشت.
علامه اميني وقتي در حرم اين الفاظ را ميخواند که: اشهد انّک تسمع کلامي و ترد سلامي، يقين داشت که مقابل حضرت نشسته و با ايشان صحبت ميکند و جوابش را نيز از حضرت ميگيرد. و اين رتبهي خيلي بالايي در ولايت است.
ايشان اکثراً وقتي به زيارت حرم حضرت سيدالشهدا عليه السلام مشرف ميشدند با پاي پياده ميرفتند. و مسئله قابل توجه اينست که ايشان از راه اصلي نميرفتند بلکه مسير را از ميان روستاها انتخاب ميکردند و شب را به صورت ناشناس در منزل آنها ميماندند و در آنجا به سخنراني در باب معارف دين و اهلبيت عليهم السلام ميپرداختند و بدين وسيله طعم شيرين معارف الهي را به کامشان مينشاندند.
7- يقين به جواب در توسل
فردي به نام دکتر محمد عبدالغني حسن که شاعر برجسته عرب و از علماي مصر بودند بعد از اين که آقاي اميني، الغدير را براي ايشان فرستادند يک شعري براي علامه سرود و فرستاد که از ايشان تقدير کردند.
آقاي اميني نامهاي برايشان فرستادند که من از شما ممنونم که اين شعر را براي من سروده و فرستاديد. اما چرا اصل را گذاشتيد و فرع را گرفتيد. اي کاش شما غديريه ميسروديد و نام خود را ميان غديريه سراها مضبوط و ماندگار ميکرديد و دوستي خود را نسبت به اميرالمومنين نشان ميداديد.
ميگويند که 2 ماه پاسخ نداد بعد از 2 ماه نامه ايشان آمد که من به اين علت پاسخ نامه شما را دير دادم که در اين دنيا يک دختر بيشتر ندارم و او نيز بيمار شده و اطباء نيز از مداوا کردن او نااميد شدهاند و دخترم در حال احتضار است. به اين علت اصلاً حال شعر گفتن نداشتم. ولي چون شما امر کرده بوديد با چشم گريان اين غديريه را سرودهام و برايتان فرستادهام.
اين نامه روز پنج شنبه به دست علامه رسيده بود. علامه اميني شب به حرم اميرالمومنين علي عليهالسلام مشرف شدند. فرداي آن روز نامهاي به فرزندشان حاج آقا رضا دادند و گفتند که اين نامه را براي محمد عبدالغني حسن پست کن. من ديشب که به حرم رفتم غديريه اين فرد را براي اميرالمومنين عليه السلام خواندم و فکر ميکنم ان شاءالله شفاي دختر را گرفتم.
اين ماجرا به اين معناست که علامه اينقدر با اطمينان از ارتباط شان با امام صحبت ميکردند.
نامه علامه ارسال شد و دو هفته بعد جواب محمد عبدالغني حسن رسيد که سبحان الله، همان شبي که شما ميگوييد در حرم غديريه مرا خوانديد، دخترم تب شديدي کرد و بعد از آن بهبود يافت. و الان شکوفه خانه من است و اين از معجزات مولا اميرالمومنين است.
8- ورد زبان علامه اميني
علامه امينى هواخواه على عليه السلام بود و خود مى دانست كه على عليه السلام او را به شهر خويش فراخوانده است از اينرو ملامت سرزنشگران و كوردلان را به هيچ انگاشت و زير لب زمزمه مى نمود:
ملك در سجده آدم، زمين بوس تو نيت كرد
كه در حصن تو لطفى ديد بيش از حد انسانى
9- غواص بحر معانى
شهر نجف با سابقه ديرينه از عصر شيخ طوسى مهد علم و تقوا و فضيلت بود و بزرگ دانشگاه عالم تشيع محسوب مى گشت و با آشفته بازارى كه در ايران - در آغاز كودتا و سپس سلطنت رضاخان - به وجود آمده، محل مناسبى براى تحصيل به شمار مى رفت. و امينى در صدد بود با تحصيل در عتبات به جهاد علمى پردازد، عالمى فريادگر شود و مسير حق را تداوم بخشد. وى با هجرت به نجف در صدر تكميل معارف الهى بود. از اينرو در مكتب درس حضرات آيات سيدمحمد فيروز آبادى - متوفى 1345 هجرى قمرى - و سيد ابوتراب خوانسارى - متوفى 1346 هجرى قمرى - حاضر شد.
علامه امينى در اولين تاليف خويش ابداع و ابتكارى به كار برد كه پيش از آن كسى به انجامش موفق نشده بود. با تاليف گرانبهاى"شهداء الفضيله" گوى سبقت را از همگان ربوده و بر گذشتگان و معاصران خويش برترى يافت. از كتابهاى قديمى كه در معرض نابودى و فراموشى بود گزارشاتى درباره علماى گذشته و قريب العهد فراهم آورده و به جاودانگى رساند. بدين منظور بار سفر بسته و كشورها را پيموده تا با رنج بسيار، كه براى هر كس تحمل پذير نيست، اين مجموعه از شرح حال را گرد آورد. كتابخانههاى ايران و عراق را زير پا گذاشته و در كتابهاى خطى كمياب به دنبال مردانى گشت كه به راه حق شهيد گشتهاند، وى پس از صرف سالها و ماهها اين مهم را به انجام رساند و پس از اين تاليف به عنوان مجاهدى نستوه زبانزد خاص و عام شد.
برخى از دانشمندان اسلامى كه با تقريظهاى خود، اين اثر جاودانه را ستودند عباتاند از:
1- بزرگ مرجع شيعه آية الله سيدابوالحسن اصفهانى.
2- آية الله العظمى حاج آقا حسين طباطبايى قمى .
3- آية الله شيخ محمدحسين غروى اصفهانى.
4- علامه محقق شيخ آقا بزرگ تهرانى .
به اين ترتيب علامه امينى، با "شهداء الفضيله" مواضع صد و سى تن از علماى دين و پيروان على عليهالسلام و آل على عليه السلام را از قرن چهارم تا چهاردهم به رشته تحرير در آورد. تا امت اسلامى همچنان سرفراز و استوار در مقابل فتنههاى دشمنان ايستادگى نمايند.
زمانى كه استعمارگران با ترتيب دادن جنگهاى جهانى در صدد برآمدند تا ملل اسلامى را مورد تجاوز قرار داده و جزو مستعمرات خويش درآورند. امينى با تاليف كتاب شريف شهداء الفضيلة؛ بزرگ اسوههاى شجاعت و ايثار را در مقابل مردم غيور مسلمان سامان داد و آنان را به پايدارى و استقامت فراخواند.
علامه امينى به عنوان محدث، مفسر، فيلسوف و متكلم و فقيه دست به تحقيقات دامنه دارى مى زند. شيخ بزرگوار در صدد است فلسفه سياسى اسلام را در هر صورت ممكن براى مردم كوچه و بازار هم قابل فهم نمايد. هر چه كه بعضى از بزرگان علم هم از آن غافل ماندهاند.
با تحقيق و تعليق بر كتاب "كامل الزيارات" ابن قولويه قمى كه از مشايخ شيعه محسوب مى گردد، معتبرترين متون زيارات را در اختيار امت اسلامى قرار مى دهد و با تاليف "ادب الزائر لمن يممّ الحائر" كه شرح آداب زيارت حضرت امام حسين عليه السلام است، فلسفه زيارت را بيان مى دارد.
در اين باره شيخ مصلح، عبدالحسين امينى سالهاست كه در پاى مكتب درس اساتيد بزرگى نشسته و فقه و اصول و فلسفه و كلام اسلامى را فراگرفته است. از اين رو "ثمرات الاسفار" را در دو جلد فراهم مى آورد و بر "رسائل" و "مكاسب" شيخ اعظم انصارى حاشيه مى نويسد. همچنين رسالهاى درباره "نيت" مى نگارد و رسالهاى در بيان "حقيقت زيارت"، تا به علماى پاكستان پاسخ داده باشد و "رسالهاى در علم دراية الحديث."
علامه امينى با تاليفات گرانقدر خويش بنيه علمى و نهاد وقاد خود را در معرض معاصران قرار مى دهد و از حضرت آية الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى و حضرت آية الله علامه حاج ميرزا محمدحسين نائينى و حضرت آية الله العظمى شيخ عبدالكريم حائرى و حضرت آية الله شيخ محمدحسين كمپانى اصفهانى، اجازه اجتهاد دريافت مى دارد. و به زادگاه خويش تبريز باز مى گردد تا امين الشرع ديار خويش باشد. اما دل او دگربار آهنگ نجف مى كند.
اينك او رو به قرآن كريم آورده است تا برنامه زندگى بشر و سعادت و خوشبختى و كام روائى وى را از كتاب الهى استخراج نمايد. شاگرد مكتب وحى آياتى از كتاب مبين را برمى گزيند و به تفسير آن مى نشيند.
- سوره اعراف، آيه 172، "ميثاق الاول. "
- سوره اعراف، آيه 180.
- سوره واقعه، آيه 7 .
- سوره مؤمن، آيه 11.
آنگاه "العترة الطاهرة فى الكتاب العزيز" را مى نگارد و حق اولويت و مولويت خاندان رسالت را تبيين مى نمايد.
10-شهر آرمانى غدير
تاليف رسالات گوناگون، جان شيفته وى را خشنود نساخت. لذا بر آن شد، مدينه فاضله اسلامى را به امت اسلامى عرضه دارد و داستان سال دهم هجرت را در خاطرهها زنده كند و آن زمانى است كه استعمارگران با حيلههاى خاص خود امپراطورى عثمانى را از بين بردهاند و در عرصه عقيدتى، دولت سنى مذهبى را كه به عنوان حكومت اسلامى بر سرزمين پهناورى حكومت مى كرد، از صحنه خارج ساختهاند. علامه امينى به عنوان آسيب شناس اجتماعى، اينگونه تشخيص داد كه با زوال دولت عثمانى نبايد به دولتهاى استعمارگر اجازه داد، تا جايگزين دولت؛ ولو ظاهراً اسلامى شوند.
از ديدگاه او، امت اسلام كه با زوال دولت 623 ساله عثمانى روبرو گشته است، و تلخى هاى بسيار چشيده، بهتر است، نظام مدينه فاضله اسلامى را كه در آن اصل بنيادى غدير مطرح است، تجربه نمايد. نظامى كه پيامبر جز به آن سفارش نفرموده است .
علامه امينى با تاليف "الغدير" خاطرات عصر نبوى را تجديد مى کند، عصرى كه سرورى از آنِ امت قرآنى است و رسول اكرم صلى الله عليه و آله رهبرى آن را بر عهده دارد و بعد از خود، ولايت على بن ابى طالب عليه السلام را معرفى كرده است .
امينى، احياگر سنت نبوى ، با "الغدير" جلوههاى شوكت و عظمت امت اسلامى را در خاطرهها زنده مى دارد و اصل اصيل و محور حكومت قرآنى، جريان غدير خم را يادآور مى شود.
امينى در عصرى زندگى مى كند كه شكست دولت عثمانى روى داده است. شكستى كه اگر"اصل غدير" و رهبرى امت آنگونه كه پيامبر اسلام و قرآن كريم فرموده، اجرا مى گرديد، روى نمى داد و انگليس را جرات آن نبود كه عراق را جزء مستعمرات خويش درآورد.
امينى علاوه بر اين كه با رجوع به قرآن و سنت و رعايت موازين "سند شناسى" و "نقد حديث" حقائق غير قابل انكارى را پيش چشم امت اسلامى نهاد و مساله اختلاف اهل يك كتاب و قبله را از ميان برداشت جهانيان را به اين مساله واقف ساخت كه فلسفه امامت و رهبرى از اصول شناخته شده تشيع، از مبانى اصيل اسلامى است .
علامه مصلح با نقد آثار و تاليفات كسانى چون "ابن تيميه"، "آلوسى"، "قصيمى" و "رشيد رضا" در صدد برآمد وحدت و اخوت اسلامى را در جهان اسلام بگستراند و تخمهاى نفاق و تفرقه را بخشكاند. وى در پى اسناد حديث غدير، بيست و چهار كتاب تاريخى، بيست و هفت محدث و چهارده مفسر قرآن و هفت متكلم اسلامى را مى يابد كه به نقد حديث غدير پرداختهاند. آنگاه راويان حديث غدير از صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله را به ترتيب حروف الفبا ذكر مى كند.
وى يكصد و ده تن از اصحاب را نام مى برد كه حديث غدير را روايت كردهاند و به نام هشتاد و چهار تابعى اشاره مى نمايد. سپس طبقات راويان حديث غدير از علما را بر مى شمارد از علماى قرن دوم هجرى تا قرن چهاردهم سيصد و شصت تن را ذكر مى كند كه به نقل از حديث شريف غدير موفق شدهاند و علامه مجاهد براى يافتن مدارك معتبر بارها به اقصى نقاط جهان مسافرت مى نمايد تا آنچه را كه از دين الهى در مورد خلافت كبرى فرود آمده، به امت اسلام برساند. وى نخست در كتاب گرانقدر الغدير به آياتى كه در خصوص اميرمؤمنان على عليه السلام فرود آمده، مى پردازد، برخى از اين آيات نورانى عبارتند از:
آيه تبليغ، آيه اكمال دين، آيات سوره معارج، آيه ولايت، سوره هل اتى . همچنين احاديث نبوى و سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله را با آميختگى شگرفى در آغاز و انجام سخن و يا در مقام استدلال و تاييد و تضمين يادآور مى شود كه بعضى از اين احاديث به قرار زير مى باشند:
حديث غدير و ولايت، حديث اخاء، حديث منزلت، حديث ثقلين، حديث على مع الحق و الحق مع على، حديث تبليغ، حديث انذار العشيرة، حديث ان عليا اول من اسلم و آمن و صلى، حديث ردالشمس، حديث سد الابواب، و صدها حديث ديگر كه در فضل و بزرگى وصى بر حق حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله، بر زبان پيامبر اسلام جارى گشته است .
دكتر سيدجعفر شهيدى كه خود در نجف و تهران از ياران آن فرزانه بود، نقل مى كند كه روزى علامه امينى به من گفت:
«براى تاليف "الغدير" ده هزار جلد كتاب خواندهام.»
وى در ادامه سخن مىگويد:
"او مردى گزافه گو نبود. وقتى مى گفت كتابى را خواندهام، به درستى خوانده و در ذهن سپرده و از آن يادداشت برداشته بود."
علامه نستوه پس از بررسى اسناد حديث غدير و اثبات واقعه مهم عصر نبوى، شاعران چهارده قرن را كه از سفره قرآن توشه برداشته بودند، به شهادت آورد. تا هم يادى از نام آوران و مبارزان مكتب ارجمند علوى كرده باشد و هم فضايل امام على عليه السلام، وصى حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله را به اثبات رساند. وى ادب متعهد شيعى را يكى ديگر از حجتهاى واقعه غدير دانست و براى فراهم آوردن شعر بزرگ مردان فضيلت سالها تلاش پيگير نمود. تا علاوه بر گردآورى شعر حماسه سرايان غدير، اشتباهات عمدى محققين مغرض را بر ملا سازد.
((او براي تقويت آنچه ميخواست بنگارد رنج سفر به شهرها و كشورهاي مختلف را بر نفس خويش هموار نمود. تشنه دانايي و تدبر بود و اين تشنگي او تنها با درنورديدن بوستان العلما كاهش مييافت. او همه كتابهاي خطي و چاپي كتابخانه مرحوم سيد محمد باقربحرالعلوم، كتابخانه مرحوم آيتالله شيخ محمد حسين كاشف الغطاء، كتابخانه شيخ فرج الله نجفي و كتابخانه حسينيه شوشتريها را مطالع نمود. نقل است كه براي مطالعه در اين كتابخانه علامه سر شب وارد آن ميشد و مدير كتابخانه در ر ا به روي آن بزرگوار قفل مينمود و صبح روز بعد در را ميگشود. مرحوم اميني سپس به مطالعه كتابخانههاي كربلا پرداخت. همه كتب خطي و چاپي كتابخانههاي كاظميه، بغداد، سامرا، حلّه و بصره نيز توسط آن عالم روحاني به طور كامل مطالعه شد.
مرحوم علامه سپس براي مطالعه به ايران آمد و به مطالعه كتب خطي و چاپي كتابخانههاي آستان قدس رضوي، مجلس شوراي ملي، مدرسه سپهسالار، ملك و كتابخانه ملي در تهران، كتابخانه آيتالله بروجردي در بروجرد و كتابخانه سردار كابلي در كرمانشاه پرداخت. مرحوم علامه در سال 1380 قمري به هند رفت و به مطالعه كتب خطي و چاپي در كتابخانههاي آن ديار پرداخت. در سال 1384 قمري علامه به سوريه رفت و به مطالعه كتابخانههاي دمشق و حلب پرداخت و پس از آن در سال 1387 قمري راهي تركيه شد تا به مطالعه كتابهاي آن ديار بپردازد. علامه در اين سير پژوهش و مطالعه از نسخه هاي خطي نفيس و منحصر به فرد اين كتابخانهها نسخه برداري كرده است.
علامه خود چنين فرموده است: «من براي نوشتن الغدير، ?? هزار کتاب را از باي بسم الله تا تاي تمت خواندهام و به ??? هزار کتاب مراجعه مکرر داشتم.». منبع :روزنامه سياست روز))
سال 1364 / 1324 چاپ اول كتاب الغدير در نجف آغاز مى شود و تا نُه جلد آن به طبع رسيده و در سراسر ممالك اسلامى و غير آن منتشر مى گردد. با انتشار كتاب گرانمايه "الغدير" سيل نامهها و ستايشها به دانشمند فرزانه و علامه خبير ارسال مى شود. اين تقريظها گاه از دانشمندان بزرگ شيعه و اهل سنت است و گاه از پادشاهان كشورهاى اسلامى .
نكته واحدى كه در تمام ستايشها به چشم مى خورد. پذيرش غدير است به عنوان محور حركت اسلامى و بنيان حكومت دينى و مذهبى اسلام . پادشاهى فرصت طلب درصدد هستند تا اين جنبش دينى را به نفع خود به پايان رسانند ولى دانشمندان از جايگاهى بى غرضانه به مساله مى انديشند و در حقيقت زنجير متصل به وحى را بعد از قرنها به راهنمايى مصلح بزرگ حضرت علامه امينى مى يابند.
شيخ محمد سعيد دحدوح از دانشمندان متتبع و امام جمعه و جماعت "اريحا" از نواحى حلب نامهاى اديبانه به مؤلف "الغدير" نگاشته و در آن اينگونه مى گويد: «آقاى من، كتاب "الغدير" را دريافت كردم و آن را مورد مطالعه قرار دادم ... قبل از آن كه در امواج انبوه معانى آن وارد شوم نيروى فكر و انديشهام در آن شناور گشت و شمهاى از آن را با ذائقه روحى خويش چشيدم. احساس نمودم كه اين همان يگانه سرچشمه و منبع آب گوارائى است كه هرگز دگرگون نشود. اين منبع جوشان معانى از آب باران صاف تر و گواراتر و از مُشك خوشبوتر است... .»
11- درد دل علامه اميني
يک سخني از علامه اميني نقل کردند، که انسان را منقلب مي کند:
ما يک «الغدير» مي شنويم و خيلي گذرا عبور ميکنيم. يازده جلد چاپ شده و يازده جلدش چاپ نشده است.
بيست و دو جلد کتاب تحقيقي! خدا مي داند که اين مرد در راه نوشتن اين کتاب، فاني شد! چه زحمت هاي طاقت فرسا!
مي گويند بعد از نوشتن الغدير گفته بود: «روز قيامت با دشمنان اميرالمؤمنين مخاصمه خواهم کرد! همان طور که آنها وقت آقا را گرفتند، وقت مرا هم گرفتند؛ و گرنه من ميخواستم معارف اميرالمؤمنين را گسترش بدهم؛ اينها آمدند مرا وادار کردند که من در اثبات امامتش کتاب بنويسم!»
وقتي مي گويند: اول مظلوم عالم؛ بي جهت نيست! حضرت چقدر مظلوم باشد که بعد از قرنها، تازه در اثبات امامتش کتاب بنويسند!
12- ماجرائي ازمطالعات علامه اميني در هندوستان
اين استاد بزرگوار و صاحب انديشه براي نگارش چنين منبع پربار و عظيم تشيع، زحمت هاي فراواني کشيده است و سختي مطالعه و تحقيقات بسيار و شبانه روزي را تحمل کرده است. همچنين، نقل کرده اند: ايشان براي مطالعه از صبح به کتابخانه اي در هندوستان مي رفت و آن چنان غرق مطالعه مي شد که حتي گذشت زمان را هم فراموش مي کرد. يک بار مدير کتابخانه هنگام عصر از کتابخانه بيرون مي آيد و درِ کتابخانه را قفل مي زند، غافل از اينکه علامه اميني داخل کتابخانه است. روز بعد او وقتي به کتابخانه مي آيد، مي بيند علامه در حال مطالعه است. به ايشان مي گويد: شما کي آمديده ايد؟!
علامه پاسخ مي دهد: از ديروز که من را در اين کتابخانه زنداني کردي، تا الان در اينجا به سر مي برم! (10)
13- حال علامه اميني در هنگام نوشتن الغدير
خود آن بزرگوار در اينباره ميگويد: "هرگاه پشت ميز مينشستم که الغدير را بنويسم مثل اينکه حضرت علي(ع) را در کنار ميز ميديدم که مطالب را به من ديکته ميفرمود". (11)
14- فرمايش علامه اميني : توضيحالمسائلم «الغدير» است
مرحوم آيتالله علامه عبدالحسين اميني از نظر فقهي نيز مرتبت علمي قابل قبولي در نجف داشت و برخي وي را تشويق ميکردند که به سنت معمول فقيهان به جاي نگارش الغدير، به نوشتن رساله عمليه (توضيح المسائل) بپردازد، اميني در پاسخ ميگفته که رساله من، توضيح المسائل من و برنامه من همين کتاب الغدير است. (12)
15- خاطره اي از ايشان
علامه اميني (ره) سالها در کشورهاي مختلف مشغول جمعآوري اطلاعات و دادهها درباره اين کتاب بود و عاشقانه پژوهش ميکرد. به گفته يکي از بزرگان، زماني که علامه از سفر علمي و تحقيقي چندماههاش به هندوستان بازگشت، از وي پرسيدند هنگام اقامتتان در هند، با گرماي آن کشور چه ميکرديد؟ اندکي تامل کرد و سپس گفت: عجب، اصلا متوجه گرماي آنجا نشدم! امکانات اندک آن روزگار سبب ميشد که اميني ساعتها در کتابخانه بماند و کتابها را نسخهبرداري کند. تمام تلاش وي بر اين بود با بهرهگيري از منابع مهم اهل سنت، حقانيت واقعه غدير خم و جانشيني امام علي را اثبات کند. کتاب وي اکنون به دايرهالمعارفي ارزشمند و معتبر در راستاي اثبات مهمترين مولفه اعتقادي شيعه بدل شده است.(13)
16- الهام علوي
علامه اميني مي فرمايد: وقتي «الغدير» را مي نوشتم، خيلي مايل بودم کتاب «الصراط المستقيم» را هم ببينم. شنيده بودم نسخه خطي اش در نجف اشرف، نزد شخصي است؛ خيلي مايل بودم ايشان را ببينم و تقاضا کنم کتاب را امانت بدهندکه مطالعه کنم و سپس برگردانم.
يک شب، اوايل مغرب که مي خواستم به حرم مطهر مشرف شود، ديدم همان شخص با يکي دو نفر از علما، در ايوان مطهر نشسته ومشغول صحبت است. خدمت ايشان رفتم و بعداز احوال پرسي، تقاضاي خود را اظهار کردم. عذرهايي آورد. من گفتم: «اگر مي خواهي،به من امانت ده و اگر نمي شود، به بيروني منزلت مي آيم وهمان جا مطالعه مي کنم و اگر اين را هم قبول نداريد، در دالان منزلت مي نشينم و مطالعه مي کنم».
گفتند: «خير، نمي شود». سرانجام آن شخص گفت: «شما هيچ گاه اين کتاب را نخواهيد ديد.» علامه اميني فرمودند: «مثل آن که آسمان را بر سر من زدند (نه از آن جهت که او قبول نکرد؛ بلکه از مظلوميت آقا اميرالمؤمنين علي(ع)، به حرم مشرف شدم و خطاب به آن حضرت عرض کردم: «چقدر شما مظلوم هستيد! يکي از ارادتمندان و شيعيان شما کتابي را در فضايل و حقانيت شما نوشته است و يکي از ارادتمندان وخدمتگزاران شما هم مي خواهد بخواند و به ديگران برساند. اين کتاب، نزد يکي از شيعيان و اراتمندان شما و در محيط شيعيان شماست و در کنار قبر مطر شما تقاضاي امانت گرفتن ويا اجازه مطالعه کتاب را ميکنم؛ اما باز هم او از اين کار ابا دارد. به راستي که مظلوم تاريخ و قرن هايي».
آن مرحوم فرمودند: «حال گريه عجيبي داشتم؛ به طوري که تمام بدنم تکان مي خورد. ناگهان در قلبم افتاد که «فردا صبح به کربلا برو!» به مجرد خطور اين خطاب در قلبم، ديدم حال بکا از ميان رفته و يک شادابي مرا گرفت است. هر چه به خودم فشار آوردم به آن حال خوش و گريه و درد دل ادامه بدهم، ديدم هيچ نمي توانم و به کلي آن حال رفته و تنها يک مطلب در دل من جايگزين شده است «به کربلا برو!» از حرم مطهر به منزل آمدم». صبح به اهل منزل گفتم: «قدري صبحانه به من بدهيد، مي خواهم به کربلا بروم» گفتند: «چرا وسط هفته مي رويد و شب جمعه نمي رويد؟»
گفتم: «کاري دارم.» به کربلا رفتم ويکسره به حرم مطهر حسيني مشرف شدم. در حرم مطهر به يکي از آقايان محترم اهل علم برخوردم. خيلي محبت و احوالپرسي کردند. گفتند: «آقاي اميني! چه عجب، وسط هفته به کربلا آمده ايد؟»
زيرا رسم علما آن بودکه پنج شنبه ها مشرف شوند تا زيارت شب جمعه را درک کنند.
گفتم: «کاري داشتم!» گفت: «آقاي اميني، ممکن ست از شما خواهشي کنم؟» گفتم: بفرماييد! گفت: «تعدادي کتاب نفيس از مرحوم والد باقي است که بدون استفاده مانده و تقريبا محبوس است؛ بياييد ببينيد، اگر چيزي به درد شما مي خورد، به صورت امانت ببريد و بعد برگردانيد.» گفتم: کي بيايم؟ گفت: «من امروز کتاب ها را بيرون مي آورم و آماده مي کنم؛ جناب عالي فردا صبح براي صرف صبحانه به منزل ما تشريف بياوريد. هم صبحانه صرف کنيد و هم کتاب ها را ملاحظه بفرماييد.» قبول کردم و رفتم. مقدار بيست و چند جلد کتاب روي هم گذاشته بود. من تا نشستم دست دراز کردم و اولين کتاب را که برداشتم، ديدم نسخه اي بسيار پاکيزه، نفيس و جلد شده از کتاب «صراط مستقيم» است. حالت گريه شديدي به من دست داد. صاحب خانه علت را جويا شد. من قضيه کتاب را در نجف نقل کردم. ايشان هم ازلطف الهي به گريه افتادند، کتاب مذکور و چند جلد کتاب نفيس ديگر را به امانت دادند و مدت سه سال نزد من بود تا بعد از به انجام رسيدن کارم به شخص مذکور بازگرداندم.(14)
17- عنايت اميرالمؤمنين(ع)
از قول آيتالله بهاءالديني(ره) نقل شده است كه: «علامه اميني(ره) براي تصنيف كتاب الغدير به كتابي نياز داشت، امّا هر چه گشت آن را پيدا نكرد تا آنكه متوسل به حضرت امير(ع) شد. روزي در حرم به حالت توسل حضور داشت كه ديد عربي آمد و رو كرد به ضريح حضرت و جسارتآميز اظهار كرد، اگر مردي، كار مرا انجام بده! مرد عرب رفت و هفته ديگر كه باز علامه در حرم، بود آمد و رو كرد به ضريح و گفت بله، مردي! كار ما انجام شد. علامه اميني خيلي ناراحت ميشود كه ما در خدمت شما هستيم، چند وقت است مراجعه ميكنيم، اعتنايي نميشود. شب در عالم رؤيا حضرت را زيارت ميكند، آقا ميفرمايد: آخر آنها بدوي و بياباني هستند. زياد نبايد آنها را معطل كنيم. بايد با آنها مطابق طفوليتشان عمل كرد ولي شماها كه آشنايي با ما داريد معطل هم بشويد از ولايت و ارادت شما كاسته نميشود. روز ديگر پيرزن همسايه ميآيد خدمت علامه و دستمال بستهاي كه اوراقي از كتاب در اوست ميدهد و ميگويد: خانه تكاني ميكرديم اين كتاب بود، گفتم شايد به درد شما بخورد. وقتي علامه نگاهي ميكند، ميبيند همان كتابي است كه مدتها دنبال آن ميگشته است». (15)
18- عنايتي ديگر از اميرالمومنين
(به نقل ازحجت الاسلام و المسلمين حسين شهرستاني، نماينده حضرت آيت الله العظمي سيستاني در ايران که در ديدار با رييس و اعضاي پژوهشکده مهدويت و برگزار کنندگان دومين همايش دکترين مهدويت بيان شده است)
مرحوم علامه اميني در ايامي که کتاب الغدير را تاليف مي کردند، مي فرمودند، که من دنبال کتاب ربيع الابرار زمخشري بودم. علامه زمخشري نسخه اي دارد که پيش شيخ محمد سماوي بود. شيخ محمد سماوي از نسخه شناسان معروف کتابهاي خطي بود. مرحوم علامه اميني مي فرمايد: من پيش ايشان رفتم و گفتم اين نسخه از کتاب را براي تحقيق و تاليف نياز دارم ايشان قبول نکرد که کتاب را به من بدهد هر چه اصرار کردم، ايشان قبول نکرد من رفتم خدمت آقاي سيد حسن که مرجع عصر بودند، خدمت ايشان عرض کردم که شما واسطه شويد و کتاب را از ايشان بگيريد. آقا سيد حسن، شيخ محمد سماوي را خواست و از ايشان پرسيد که مرجع تقليد شما کيست؟ ايشان گفت: شما.
آسيد حسن فرمودند: من امر مي کنم که شما کتاب را به آقاي اميني بدهيد. آقاي سماوي گفت: امر شما در هر حال مطيع است الا در اين زمينه، من معذورم هستم و اين کتاب را نمي توانم بدهم. هر چه آسيد حسن اصرار کرد، ايشان امتناع کرد. مدتي گذشت، شيخ محمد حسين که از علماي معروف و بسيار عصبي بود هم واسطه شد تا کتاب را بگيرد، نشد که نشد. بعد از آن هم مرحوم کاشف الغطاء را واسطه کرد که آن هم جواب نداد. مرحوم علامه اميني مي فرمود که يک روز که در حرم حضرت علي (ع) نشسته بودم، ديدم که يکي از اين دهاتي ها آمد و بچه اش را که مريض بود، دخيل بست و از حضرت شفاي بچه را خواست و رفت. مرحوم اميني مي گويد: من هم نشستم تا جريان را ببينم.حدود نيم ساعتي گذشت تا سرو صداي بچه بلند شد و معلوم شد که شفا پيدا کرد ده دقيقه گذشت و پدر آمد و از حضرت علي تشکر کرد و رفت.
من خيلي ناراحت شدم و رو به حضرت کردم و گفتم: من دارم براي شما کار مي کنم، شما به جاي اينکه از آقاي سماوي بخواهيد کتاب را به من بدهد، اين طوري با من رفتار مي کنيد، خيلي متاثر شدم. مي فرمود: با ناراحتي به منزل رفتم همان شب در عالم رويا ديدم که حضرت امير آمدند و گفتند: شما با آنها فرق مي کنيد من عذر خواهي کردم ايشان به من فرمودند که تو برو حاجتت را از پسرم در کربلا بگير. علامه مي فرمايد: براي من خيلي مهم بود که حضرت فرموند، تو با ايشان خيلي فرق داري. وضو گرفتم و رفتم حرم حضرت امام حسين و زيارت کردم بعدش رفتم خدمت حضرت عباس زيارت کردم و دوباره برگشتم حرم امام حسين. خيلي ناراحت و متاثر شدم که از هيچ کدام جوابي نگرفتم. رو به حضرت کردم و گفتم، با آن دهاتي آن طور بر خورد مي کنيد و با من اين طور برخورد مي کنيد که با ناراحتي آمدم بيرون محسن ابوالفتح که از منبري هاي معروف کربلا بود، روضه هايش را تمام کرده بود و مي خواست به خانه برود مرا که ديد دعوت کرد تا به خانه اش بروم و با او صبحانه بخورم. من هم که به شدت ناراحت بودم، قبول نمي کردم به هر حال به زور مرحوم علامه را به منزل مي برد. محسن ابوالفتح مي رود براي ايشان چاي بياورد شيخ ابوالفتح مي گويد: صدايي شنيدم فکر کردم ک شايد ماري، عقربي ايشان را گزيده است فورا بلند شدم و نزد علامه رفتم.
ديدم يک کتاب دستش گرفته و زار زار گريه مي کند. پرسيدم: چه شده؟ گفت: تو را به خدا بگذار گريه هايم را بکنم بعدا مي گويم. بعد از چند دقيقه که آرام شد،کل ماجرا رابراي شيخ نقل مي کند و مي گويد: الان که آمدم اينجا اولين کتابي که بيرون کشيدم همين کتاب علامه زمخشري بود. شيخ ابوالفتح مي گويد: پس تو بشين تا من داستانم را نقل کنم. اين کتاب را آسيد رجب که يکي از کتاب فروش هاي اهل سنت بغداد بود مدتي دنبالش بود و مي گفت: من اين کتاب را هزار دينار از تو مي خرم با هزار دينار مي شد آن وقت دو تا خانه خريد. من ندادم من ترسيدم که اين نسخه منحصر به فرد دست يک سني بيفتد و از بين برود يا بخش هايي از آن را حذف بکنند الان اين افتخار نصيبم شد که امام حواله دادند، اين را هديه مي دهم به تو. علامه مي گويد: نه من هديه نمي خواهم، نقدا مي خواهم مطالعه و تحقيق کنم و بياورم ايشان قبول نکرد و آن را به من هديه داد و گفت،اين افتخار نصيب من شد که امام آن را به من حواله داده است.
19- علامه اميني و بي نيازي از خلق
علامه اميني، از روز اول که به نجف آمدند، تصميم گرفتند به وجوه شرعيه و سهم امام(ع)، و يا ساير وجوهات دخالت نکرده و از آن راه امرار معاش نکنند. مي فرمودند: «من هنگامي که به نجف آمدم، يک مقداري پول داشتم، بعد اتمام شد و در نجف رسم بود افرادي که از هر شهري مي آمدند، اسامي آنها به وسيله نماينده آن شهر يادداشت مي شد تا اگر پولي از آن شهر براي آقا فرستاده شد، بين طلاب آن شهر تقسيم گردد. اين آقا آمد پيش من و به من گفت: من اسم شما را نوشتم و شما از ماه آينده اين قدر از من حقوق مي گيريد. ولي شما بايستي از يکي از اين مراجع اجازه بگيريد که به اين مرحله رسيده ايد که مي توانيد صرف وجوهات نماييد.
من از اين موضوع خيلي ناراحت شدم و به حرم مطهر اميرالمؤمنين(ع)، مشرف شدم و عرض نمودم يا علي! من آمده ام در جوار شما درس بخوانم، مرا به اين و آن محتاج مکن! اگر مي تواني مرا بپذيري و قبول کني و تأمين نمايي من هم مي مانم و شما را خدمت مي کنم. ايشان فرمودند: از آن لحظه تا هنگام بازگشت از نجف حقوق شرعيه و وجوهات از کسي نگرفتم. (16)
20- گفتاري چند در مورد علامه اميني (ره)
آيت الله جعفر سبحاني
کتاب «الغدير»، بيت القصيده آثار علامه اميني است. اقيانوسي است در موضوعات مختلف. يکي از مباحث مهم کتاب الغدير، محاکمه مورخان است؛ محاکمه اي علمي با استناد به قرآن و حديث. الغدير، منادي وحدت حقيقي است.
استاد علي دواني(ره)
علامه اميني، با هيبت بودو بلند قامت.در اولين برخورد، انسان مجذوبيش مي شد. شب ها ديدن او در حرم علي(ع)، عالمي داشت. شب ها در حرم چنان گريه مي کردکه همه را به گريه مي انداخت.
يکي از نويسندگان لبناني خطاب به علامه اميني چنين گفته است: شما تمام گوهرهاي درياها را يکجا در الغدير جمع کرده ايد. کاري کرده ايد که بايد گروهي از دانشمندان آن را انجام دهند. چطور شما توانسته ايد به تنهايي اين کار را بکنيد؟
آيت الله جناتي
علامه اميني، از تواضع و فروتني فوق العاده اي برخوردار بود. در مجالس، تادليل قطعي نداشت، چيزي را بيان نمي کرد. سعي مي کرد نظراتش را بر اساس احاديث معتبر تثبيت نمايد.
دکتر ابوالقاسم گرجي
مرحوم علامه اميني، بزرگ ترين خدمت را درعالم اسلام به مذهب تشيع انجام داده است که همان اثبات تواتر حديث غدير است. او مردي بسيار بزرگوار، متعصب و عالم در مساله دين ومذهب بود. (17)
شهيد مرتضي مطهري
نقش مثبت الغدير در وحدت اسلامي، از اين نظر است که اولا منطق مستدل شيعه را روشن مي کند و ثابت مي کند که گرايش مسلمانان به تشيع، برخلاف تبليغات زهرآگين عده اي، مولود جريان هاي سياسي يا نژادي نبوده است. ثانياً ثابت مي کندکه پاره اي از اتهامات به شيعه که سبب فاصله گرفتن مسلمانان ديگر از شيعه شده است، به کلي بي اساس و دروغ است. ثالثاً شخص شخيص اميرالمومنين علي(ع) را که مظلوم ترين و مجهول القدرترين شخصيت بزرگ اسلامي است و مي تواند مقتداي عموم مسلمين واقع شود و همچنين ذريه اطهارش را به جهان اسلام معرفي مي کند. (18)
21- الغدير دردانشنامه آزاد اينترنتي ويکي پديا
در دانشنامه آزاد اينترنتي ويکي پديا درباره کتاب الغدير چنين نوشتهاند:« الغدير نام کتابي است به قلم علامه اميني در ?? جلد به زبان عربي که تاکنون ?? جلد آن به زبان فارسي ترجمه شده است. موضوع عمده کتاب، واقعه غدير خم به روايت اهل تسنن است. نويسنده در اين کتاب به ??? نفر از صحابه و ?? نفر از تابعين پيامبر که حديث غدير را رويات کردهاند اشاره ميکند. آنگاه ??? نفر از راويان حديث غدير از قرن دوم تا چهاردهم را برميشمارد. در پايان هم اشعار شاعران مختلف را درباره اين موضوع ذکر ميکند. نويسنده براي تدوين اين کتاب به کتابخانههاي کشورهاي مختلف از جمله عراق، هندوستان، پاکستان، مغرب، مصر و کشورهاي ديگر دنيا مسافرت کرد. اميني گفته است که براي تدوين الغدير، ?? هزار کتاب را از باي بسمالله تا تاي تمت خواندهو به صد هزار کتاب مراجعه مکرر داشته است. (19)
22- علامه اميني و مسئله تقريب مذاهب
علامه اميني را بايد سمبل هويت گرايي شيعي دانست که توانست با تدوين کتاب مهم «الغدير» به مصاف وهابي ها برود. وي به شدت اعتقاد داشت که بايد در برابر اهل سنت به دفاع برخاست و سکوت را جايز نمي دانست. از همين رو وي سال هاي متمادي عمر خود را صرف اين رسالت کرد. علامه اميني خواهان اثبات حقانيت تشيع بود و ?? سال از عمر68 ساله اش را مصروف اين امر کرد. اوتقريب مذاهب شيعه و اهل سنت را به معناي عقبنشيني از اصول مذهبي خود قبول نداشت علامه اميني بيش از آنکه به تقريب معتقد باشد، باور داشت که با دفاع از عقايد شيعه ميتوانيم سنيها را قانع کنيم. (20)
23- الغدير، منادي وحدت
علامه اميني راجع به نقش الغدير در وحدت اسلامي کاملاً توجه داشتهاند و براي اينکه از طرف معترضان اعم از آنان که در جبهه مخالف خودنمايي ميکنند و آنهايي که در جبهه موافق خود را جا زدهاند مورد سوء استفاده واقع نشود، نظر خود را مکرر توضيح داده و روشن کردهاند كه طرفدار وحدت اسلامي هستند و با نظري وسيع و روشن بينانه بدان مينگرند. معظم له در فرصتهاي مختلف در مجلدات الغدير اين مسئله را طرح کردهاند و ما قسمتي از آنها را در اينجا نقل ميکنيم.
در مقدمه جلد اول، اشاره کوتاهي ميکنند به اينکه الغدير ، چه نقشي در جهان اسلام خواهد داشت. ميگويند: «و ما اينهمه را خدمت به دين ، و اعلاء کلمه حق ، و احياء امت اسلامي ميشماريم.»
در جلد سوم، صفحه هفتاد و هفت، پس از نقل اکاذيب ابن تيميه و آلوسي و قصيمي، مبني بر اينکه شيعه برخي از اهل بيت را، از قبيل زيد بن علي بن الحسين دشمن ميدارد، تحت عنوان " نقد و اصلاح" ميگويند: «اين دروغها و تهمتها تخم فساد را ميکارد و دشمنيها را ميان امت اسلام بر ميانگيزد و جماعت اسلام را تبديل به تفرقه مينمايد و جمع امت را متشتت ميسازد و با مصالح عامه مسلمين تضاد دارد.»
نيز در جلد سوم ، صفحه دويست و شصت و هشت، تهمت سيد رشيد رضا را به شيعه، مبني بر اينکه «شيعه از هر شکستي که نصيب مسلمين شود خوشحال ميشود تا آنجا که پيروزي روس را بر مسلمين در ايران جشن گرفتند» نقل ميکنند، و ميگويند:
«اين دروغها ساخته و پرداخته امثال سيد محمد رشيد رضاست . شيعيان ايران و عراق که قاعدتا مورد اين تهمت هستند، و همچنين مستشرقان و سياحان و نمايندگان ممالک اسلامي و غير هم، که در ايران و عراق رفت و آمد داشته و دارند خبري از اين جريان ندارند. شيعه بلا استثناء، براي نفوس و خون و حيثيت و مال عموم مسلمين اعم از شيعه و سني احترام قائل است. هر وقت مصيبتي براي عالم اسلام در هر کجا و هر منطقه و براي هر فرقه پيش آمده است، در غم آنها شريک بوده است. شيعه هرگز اخوت اسلامي را که در قرآن و سنت بدان تصريح شده محدود به جهان تشيع نکرده است. و در اين جهت فرقي ميان شيعه و سني قائل نشده است.» علامه اميني در مقدمه جلد پنجم، تحت عنوان "نظرية کريمة" به مناسبت يکي از تقدير نامههايي که از مصر، درباره الغدير رسيده است، نظر خود را در اين موضوع کاملا روشن ميکنند و جاي هيچ ترديدي باقي نميگذارند، ميگويند:
«عقايد و آراء درباره مذاهب آزاد است و هرگز رشته اخوت اسلامي را که قرآن کريم با جمله «انما المؤمنون اخوه» بدان تصريح کرده پاره نميکند، هر چند کار مباحثه علمي و مجادله کلامي و مذهبي به اوج خود برسد، سيره سلف و در رأس آنها صحابه و تابعين همين بوده است.
ما مؤلفان و نويسندگان در اقطار و اکناف جهان اسلام ، با همه اختلافي که در اصول و فروع با يکديگر داريم، يک جامع مشترک داريم و آن ايمان به خدا و پيامبر خداست. در کالبد همه ما يک روح و يک عاطفه حکمفرماست و آن روح اسلام و کلمه اخلاص است.»
24- نقش مثبت الغدير، در وحدت اسلامي
نقش مثبت الغدير، در وحدت اسلامي از اين نظر است که اولا منطق مستدل شيعه را روشن ميکند و ثابت ميکند که گرايش چند صد ميليون مسلمان به تشيع بر خلاف تبليغات زهر آگين عدهاي مولود جريانهاي سياسي يا نژادي و غيره نبوده است، بلکه يک منطق قوي متکي به قرآن و سنت موجب اين گرايش شده است ، ثانيا ثابت ميکند که پارهاي اتهامات به شيعه که سبب فاصله گرفتن مسلمانان ديگر از شيعه شده است از قبيل اينکه شيعه غير مسلمان را بر مسلمان غير شيعه ترجيح ميدهد و از شکست مسلمانان غير شيعه از غير مسلمانان شادمان ميگردد ، و از قبيل اينکه شيعه به جاي حج به زيارت ائمه ميرود، يا در نماز چنين ميکند و در ازدواج موقت چنان، به کلي بي اساس و دروغ است، ثالثاً شخص شخيص اميرالمؤمنين علي عليه السلام را که مظلومترين و مجهول القدرترين شخصيت بزرگ اسلامي است و ميتواند مقتداي عموم مسلمين واقع شود، و همچنين ذريه اطهارش را به جهان اسلام معرفي ميکند.»
25- سخنان شهيد استاد مطهري (ره)در مورد برداشت تعداد زيادي ...
25- سخنان شهيد استاد مطهري (ره)در مورد برداشت تعداد زيادي از دانشمندان منصف و بيغرض اهل سنت در مورد کتاب الغدير
استاد مطهري برداشت تعداد زيادي از دانشمندان منصف و بيغرض غير شيعه را هم سو با برداشتي كه ذكر شد، ميدانند؛ از جمله افرادي كه شهيد مطهري نام ميبرد، محمد عبدالغني حسن مصري است. محمد عبدالغني در تقريظ خود بر الغدير كه در مقدمه جلد اول ، چاپ دوم، چاپ شده است ميگويد: «از خداوند مسئلت ميكنم كه بركه آب زلال شما را (غدير در عربي به معناي گودال آب است) سبب صلح و صفا ميان دو برادر شيعه و سني قرار دهد كه دست به دست هم داده، بناء امت اسلامي را بسازند.»
شخص ديگري که آيت الله مطهري از او اسم ميبرد، عادل غضبان مدير مجله مصري «الكتاب» است، وي در مقدمه جلد سوم الغدير ميگويد: «اين كتاب، منطق شيعه را روشن ميكند و اهل سنت ميتوانند به وسيله اين كتاب شيعه را به طور صحيح بشناسنند. شناسايي صحيح شيعه سبب ميشود كه آراء شيعه و سني به يكديگر نزديك شود ، و مجموعا صف واحدي تشكيل دهند.»
سومين شخصي كه مطهري به سخن او استناد ميكند، استاد فلسف? دانشكده اصول دين جامع الأزهر، دكتر محمد غلاب است، او در تقريظي كه بر الغدير نوشته و در مقدمه جلد چهارم چاپ شده است ميگويد:
«كتاب شما در وقت بسيار مناسبي به دستم رسيد، زيرا اكنون مشغول جمع آوري و تأليف كتابي درباره زندگي مسلمين از جوانب مختلف هستيم، لهذا خيلي مايلم كه اطلاعات صحيحي درباره شيعه اماميه داشته باشم. كتاب شما به من كمك خواهد كرد و من ديگر مانند ديگران درباره شيعه اشتباه نخواهم كرد.»
اذعان دكتر عبدالرحمان كيالي حلبي، گواه ديگر استاد مطهري در اثبات نظرشان است، او در تقريظ خود كه در مقدمه جلد چهارم الغدير چاپ شده، پس از اشاره به انحطاط مسلمين در عصر حاضر، و اينكه چه عواملي ميتواند مسلمين را نجات دهد، و پس از اشاره به اينكه شناخت صحيح وصي پيغمبر اكرم يكي از آن عوامل است، ميگويد: «كتاب الغدير و محتويات غني آن ، چيزي است كه سزاوار است هر مسلماني از آن آگاهي يابد ، تا دانسته شود چگونه مورخان كوتاهي كردهاند، و حقيقت كجاست. ما به اين وسيله بايد گذشته را جبران كنيم و با كوشش در راه اتحاد مسلمين به اجر و ثواب نايل گرديم.»
با توجه به نظر استاد مطهري و شواهدي كه ايشان از انديشمندان مسلمان غير شيعه ذكر كرد، به خوبي روشن ميشود كه يكي از رسالتهاي كتاب گرانسنگ الغدير، دعوت به تقريب و وحدت مسلمين است. از همين رو از علامه اميني بايد به عنوان مصلح نام برد. مصلحي كه در راه اصلاح بسياري از سختيها و ناملايمات را تحمل كرد. آري آن بود نظر علامه اميني درباره مسئله مهم اجتماعي عصر ما، و اين است عكس العمل نيكوي آن در جهان اسلام .
26- تعريف ها و تمجيدهااز علامه بعد از انتشار الغدير
با انتشار کتاب گران مايه «الغدير» سيل نامهها و ستايش ها به دانشمند فرزانه و علامه خبير ارسال ميشود..
نکته واحدي که در تمام ستايشها به چشم ميخورد. پذيرش غدير است به عنوان محور حرکت اسلامي و بنيان حکومت ديني و مذهبي اسلام.
هر دانشمندى که الغدير را مطالعه کرده ولو بخشى از آن را در تعريف و تمجيد آن و مولفش سطورى را به نگارش درآورده است. براى روشن شدن اهميت اين کتاب بزرگ که گوياى بزرگى آن عالم ربانى است, به چند نمونه بسنده مى کنيم:
* استاد عادل غضبان, از مصر مى گويد: (مولف الغدير کتاب خويش را از بحث هايى آکنده است دامنه دار, پيرامون مسائل بسيارى از شريعت و تاريخ, بحث هايى که نظرگاه شيعه را روشن مى کند; نظرگاهى که بر اهل سنت واجب است آن را بشناسد, به شناختى درست.
* دکتر محمد غلاب, فيلسوف مصرى و استاد دانشگاه الازهر درباره کتاب الغدير مى گويد: "الغدير شما در وقتى مناسب به دستم رسيد, زيرا من هم اکنون سرگرم تحقيق و تاليف در بخش هايى چند از مسائل اسلامى هستم. از اين رو براى من بسيار اهميت دارد که اصول اساسى و آراى درست شيعه اثناعشرى در برابرم روشن و مستند قرار داشته باشد. تا ديگر بار, در برابر اين فرقه خليل چونان فلان [دکتر طه حسين] و فلان [استاد احمد امين] و ديگر نويسندگان تازه کار شتاب زده دچار لغزش نشويم."
* شيخ محمد سعيد دحدوح, روحانى نويسنده و امام جمعه حلب در اين خصوص چنين مى گويد:
"لازم بود که اين رويداد (تاليف الغدير) روى دهد و ما را با حقايق آشنا سازد, تا از نو پايه هاى افکار و اعتقادات خود را بر مبناى آن استوار سازيم و از اصل ماجرا و ماوقع آگاه گرديم."
* استاد علإالدين خروفه, از علماى دانشگاه الازهر مصر مى گويد:
"من تشنگى سخت و عشقى فراوان داشتم که فقه شيعه و اصول مذهبشان را بدانم, تا اين شش جلد از کتاب[ الغدير] را خواندم, خواندن اين کتاب در شناختن حقايق ياريم کرد."
* يک عالم سنّي ديگر مينويسد:
"بنده با مطالعه کتاب پراهميت الغدير که جناب عالي معرفي فرموده بوديد دانستم که تا به امروز عمر خود را بر سر يک مشت مطالب خرافي و پوچ گذراندهام و بيجهت شيعيان پاک و موحّد را مشرک و کافر دانستهام..."
* استاد محمدرضا حکيمى نيز در اين خصوص مى گويد:
"از روزى که نخستين جلد الغدير از چاپ نخستين آن منتشر شده است تاکنون که حدود 25سال است به جز اين که محققانى که از اين کتاب اطلاع يافته اند, آن را جزو ماخذ موثق خويش قرار داده اند ده ها بحث و مقاله و شعر و تقديرنامه درباره کتاب و مولف و ارجمندى کار او, در مجلات, کتاب ها, فهرست ها, روزنامه هاى کشورهاى اسلامى نوشته و منتشر شده است."
* آقاى سيد محمدمهدى جعفرى, مترجم الغدير مى گويد:
"هم چنان که چشمانم در ميان سطور و کلمات اين کتاب مى گردد, درک و هوشياريم سر آن دارد در جهان بى کران از معرفت راه گم کند و سرگردان شود[ که] آيا به حقيقت کتابى است يا غديرى؟ بلکه مى توان گفت دريايى است سرشار از مرواريد و گوهرهايى که چشمان ظاهربين به خيرگى افتد, ... کتاب را مى بينم که از آيات قرآن راه مى جو يد, از حديث استمداد مى کند و پس از اين دو گوهر تابان, از نسيم هدايتى پيروى مى کند که خامه نسل هاى پى درپى راويان و شاعران و نويسندگانى را به حرکت درآورده است."
* حضرت آيت الله حکيم درباره اين کتاب ميفرمايد: "لايأتيه الباطل من بين يديه"
برخي ديگر هم گفتهاند: «لاريب فيه هدي للمتقين».
* استاد يوسف اسعد دانشمند مسيحي مينويسد:
"به خدا سوگند! اگر براي شيعه در قرن چهاردهم هجري نميبود جز اميني بزرگ و الغديرش و مرحوم سيد محسن امين و اعيان الشيعهاش و علامه کبير شيخ آقابزرگ و الذريعهاش در نظر خردمندان، همين مردان دين براي خدمت به علم، اجتماع و هدايت افکار کافي بودند..."
27- ديگر آثار علامه اميني
از علامه اميني آثار بزرگ ديگري وجود دارد که عبارتند از:
1- شهداء الفضيله اولين اثر علامه امينى, شهداى فضيلت بود. وى اين اثر را در سى سالگى به رشته تحرير درآورد و در آن به زندگى نامه 130 شهيد عالم شيعه در طول ده قرن يعنى از قرن4 تا 14 هجرى قمرى پرداخت. اصل کتاب به عربى است که به زبان فارسى نيز ترجمه شده است.
شايد تاليف اين کتاب به لحاظ علاقه علامه امينى به شهادت و شهيد بوده است و شايد مظلوميت عالمان شهيد, وى را وادار به خلق اين اثر کرده است. ايشان در مقدمه اين کتاب مى گويد: "کتابى که در گردآورى مطالب و تاليفش رنج ها برده و در ترتيبش وقت هاى گران بها صرف کرده ام, تاريخ عالمان مشهور و بزرگ ما است که در راه حقايق اسلامى جان باخته و به افتخار شهادت نايل آمدند." اين کتاب در سال 1355 هجرى قمرى در نجف اشرف و در سال 1393 هجرى قمرى در شهر مقدس قم به چاپ رسيده است.
2- ادب الزائر لمن يممّ الحائر اين کتاب در شرح آداب زيارت حضرت امام حسين(ع) است و براى اولين بار در سال 1362 هجرى قمرى در نجف اشرف به چاپ رسيد.
علامه امينى در اين کتاب به تبيين فلسفه زيارت خصوصا زيارت ابا عبدالله الحسين(ع) مى پردازد و به جنبه هاى پرورشى زيارت اهميت بيش ترى مى دهد.
3-سيرتنا و سنتنا پاسخ به پرسش هاي يکي ا زعلماي حلب
4-تحقيق وتصحيح کامل الزيارات
اين کتاب از تاليفات ابن قولويه قمى از مشايخ قديم شيعه است و يکى از معتبرترين متون زيارتى شيعه به شمار مى آيد.
کتاب مذکور با تحقيق و تعليق علامه امينى در سال 1356 هجرى قمرى در نجف اشرف به زيور طبع آراسته شد.
5-تفسير فاتحه الکتاب
6-پيوست هايي در فقه و اصول بر مکاسب و رسائل شيخ انصاري
7- رياض الانس در ادبيات، تاريخ، تفسير، حديث، به عربي و فارسي
8- رجال آذربايجان شرح حال 234 نفر از علما، ادبا وشعراي آذربايجان
9- ثمرات الاسفار شرح سفرهاي علمي به ايران، هند، سوريه، ترکيه و...
10- الايات النازله في العتره الطاهره
11- المقاصد العلّيه في المطالب السّنيه
در تحليل وتفسير برخي آيات قرآن (21)
28- غروب آفتاب
تلاش بيوقفه علامه اميني در دوران زندگيش باعث ضعف جسماني ايشان شده که منجر به بيماري و زمينگير شدنشان در دو سال آخر عمر ايشان شد. خستگيها و تحمل رنجهاي علامه اميني در راه اعتلاي دين اسلام و مذهب تشيع و تحصيل و تدريس معارف اهلبيت عليهم السلام در ظهر روز جمعه 12 تير ماه 1349ه. ش (28 ربيع الثاني 1390ه .ق) به پايان رسيد و صاحب الغدير، آن پير فرزانه و پر مايه، پس از 68 سال تلاش و كوشش، به ديدار يار شتافت تا از دست صاحب غدير و از چشمه زلال كوثر بياشامد و غبار خستگي را از تن بزدايد. او رفت اما الغدير وي چراغ خانه دلهاي با صفا و مشعل هدايت امت تا طلوع خورشيد ولايت شد. استاد جلال الدين همايي ميگويد: «كثرت كار و زحمت بيشماري كه اميني در راه خدمت به مذهب كشيد، كم كم قواي بدني او را ضعيف ساخت تا منتهي به مرگ ايشان گرديد.»
هنگام احتضار لبهاي علامه را با آب مخلوط به تربت مقدس كربلا مرطوب ساختند و فرزندشان ـ حاج شيخ رضا اميني ـ دعاهاي عديله، مناجات متوسلين و مناجات المعتصمين را ميخواند و علامه هم با حزن و اندوه و در حالي كه اشك از چشمانشان سرازير بود، دعاها را تكرار ميكردند.(22)
آخرين سخناني كه در لحظههاي آخر زندگي بر لبان آن مرد بزرگ جاري شد، اين بود:
"اللهم هذه سکرات الموت قد حلّت فاقبل اليّ بوجهک الکريم، و اعنّي علي نفسي بما تعين به الصالحين علي انفسهم ... "؛ «خداوندا! اين سكرات مرگ است كه به سويم ميآيد. پس به سوي من نظري كن و مرا با آن چه صالحان را كمك ميكني، كمك نما.» (23)
پس از ختم اين دعا، نداي خداوند را لبيک ميگويد و روح شريفش به سوي خداوند عروج مينمايد.
بامداد روز شنبه 13 تير ماه، پيكر علامه از خيابان شاهپور تا سه راه بوذر جمهري و از آن جا تا مسجد ارك تشييع شد. مردم همانند كسي كه عزيزترين كس خود را از دست داده باشند، در تشييع پيكر امين خود شركت كردند به گونهاي كه: «ميدانها و خيابانها پر بود از جمعيت؛ همه سياهپوش و غرق در تجليل علم.» (24)
پس از انتقال پيکر مطهر علامه اميني به عراق، در شهرهاي بغداد، كاظمين، كربلا و نجف نيز پيكر علامه با شكوه فراواني تشييع شد و پس از طواف دادن پيكر بر گرد آستان مقدس علوي، به وصيت خودشان، در حجرهاي از كتابخانه اميرالمؤمنين علي عليهالسلام ـ كه خود بنيانگذار آن بود ـ به خاك سپرده شد. پس از مراسم خاكسپاري، مردم تا مدتها در شهرهاي بزرگ ايران، عراق و ديگر كشورهاي اسلامي، مجلسهاي ترحيم برگزار و از مقام علمي و معنوي آن بزرگمرد عرصه علم و تقوا تجليل كردند.
هر چند پيكر خسته صاحب الغدير از ميان شيفتگان ايشان پنهان گشت، ولي الغدير او مانند نگيني درخشان در عرصه دين و دانش باقي مانده است. به تعبير استاد جلال الدين همايي: «علامه اميني در واقع نمرده، بلكه حيات جاوداني يافته است.» (25)
-
"امير" مرگ چنين شهسوار عرصه علمچنين مصيبت عظمي، نبود دانش راز فيض بحر ولايت غريق رحمت باد
-
نه مرگ يک تن، بل مرگ يک جماعت بوداگر دريغ و اَسف بود، اگر مصيبت بودکه خود ز بحر ولايت، "غدير" رحمت بود (26)
1- ترجمه الغدير، محمدتقي واحدي و ديگران، ج 1، ص 154/ علماي بزرگ شيعه، ص 410.
2- شهيدان راه فضيلت، ص 7.
3- مقدمه الغدير، ج 1، ص 58، چاپ 1368.
4- کتاب فاطمه زهرا، دکتر محمد اميني نجفي، مقدمه، ص 20.
5- علماي بزرگ شيعه، ص 410.
6- ربع قرن مع العلامه، حسين شاكري، ص 299.
7- گلشن ابرار، جمعي از پژوهشگران، ج 2، ص 727.
8- مقدمه الغدير، ج 1، ص 64 - 68، چاپ 1368.
9- مقدمه الغدير، ج 1، صص 77 – 78، چاپ 1368 .
10-منبع :سايت حوزه
11-منبع :طرقبه آنلاين
12- يادنامه علامه اميني، ص ?
13- به نقل از نشريه ساليانه کتابخانه اميرالمومنين شماره ?، سال ????، صفحه ??
14- داستان از معجزات و کرامات امام علي(ع)، عباس عزيزي، قم، سلسله، 1378، صص 342 ـ 344. منبع :سايت حوزه –تهيه و تنظيم: سهيلا بهشتي
15- سايت موعود
16- داستان از معجزات و کرامات امام علي(ع)، عباس عزيزي، قم، سلسله، 1378، ص 252. منبع :سايت حوزه - تهيه و تنظيم: سهيلا بهشتي
17- علي شيرين، الغدير و علامه اميني از منظر صاحب نظران حوزان و دانشگاه، راه مردم، 12/4/1385.
18- همان. منبع :سايت حوزه
19- دانشنامه آزاد اينترنتي ويکي پديا
20- منبع : سايت تورجان
21- مرزبانان حماسه جاويد
22- مقدمه الغدير، ج 1، ص 122، چاپ 1368.
23- مقدمه الغدير، ج 1، ص 122، چاپ 1368.
24- حماسه غدير، محمدرضا حکيمي، ص 347.
25- حماسه غدير، ص 551.