(
2014
)
امتیاز از

از نحوه قرائت و تفسیر تا انس با قرآن در آخرین لحظات
عصر شیعه : آیتالله العظمی گلپایگانی مقید بودند هر روز بعد از نماز صبح و بعد از نماز عشاء قرآن بخوانند؛ یکی از شاگردانش نقل کرده بود که ایشان حدود ۶۰ سال پیش که ما به درسشان می رفتیم فرموده بود: من هر روز صبح که قرآن میخوانم یکی از آیات را در نظر میگیرم و درباره آن تا شب فکر میکنم تا ببینم از نظر تفسیری، آیه دارای چه پیامها و مطالبی است.
در هشتمین روز ماه ذیقعده 1316 ق. در بخش گوگد گلپایگان، کودکی پا به عرصه وجود نهاد که بهمناسب تقارن ولادتش با سالروز ولادت امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا(ع) نامش را محمد رضا و کنیهاش را ابوالحسن و لقبش را هبةالله نهادند.
دعای مستجاب پدر
پس از مراسم نامگذاری، پدر دست به آسمان بلند کرد و در حق فرزند دعایی کرد و آن را در پشت صحیفه سجادیه در ذیل تولد ایشان این چنین نوشت: «اللهم طوّل عمره، و وسع رزقه، و اجعله من العلماء العاملین بفضلک و کرمک یا ارحم الراحمین »؛ خدایا عمر فرزندم را طولانی کن و بر وی وسعت روزی مرحمت فرما و او را از علماء عاملین و با تقوی قرار ده خدایا این خواستههای ما را با فضل و بزرگواریت عطا فرما ای رحمکنندهترین رحمکنندگان که این سه دعا در حق فرزندش به استجابت رسید.
شروع به تحصیل
اولین شالوده فکری او در زمان حیات پدر در همان گوگد منعقد شد؛ ایشان در حیات پدر خویش تحصیلات اولیه را شروع کرده و به فراگیری و خواندن و نوشتن و قرائت قرآن پرداخت و به سفارش پدر کتاب «حیاه القلوب» مجلسی را در مکتب پیش استاد فرا گرفت.
پس از فراغت از مکتب فصل تازهای در حیات ایشان پیش آمد و ایشان مشغول به فراگیری مقدمات علوم اسلامی شد و کتاب «نصاب الصبیان» را در محضر مرحوم آیتالله محمدتقی گوگدی شروع کرد اما چون این استاد دو شاگرد بیشتر نداشت که یکی محمدرضا گلپایگانی و دیگری فرزند استاد بود به خاطر از دنیا رفتن فرزند استاد کتاب نصاب به پایان نرسید و این درس تعطیل شد.
به خاطر استعداد قوی و ذوق سرشار تحصیلات ابتدایی نتوانست پاسخگوی طبع بلند ایشان باشد. روی این جهت ایشان بار سفر به گلپایگان را بست و چند سالی در آنجا مشغول به تحصیل شد. در اثناء این سالها سفری هم به خوانسار میکنند و چند ماهی و شاید نزدیک به یک سال در مدرسه علمیه خوانسار به تحصیل میپردازند.
پس از خواندن دروس سطح در شهر گلپایگان شهرت و آوازه حوزه علمیه اراک که با مهاجرت آیتالله العظمی حائری، رونق خاصی پیدا کرده بود به گوش آقا سیدمحمدرضا میرسد. ذوق سرشار و حرص به تحصیل علم در ایشان عزم هجرت به آن دیار را ایجاد میکند؛ روی این جهت تصمیم میگیرند به اراک بروند؛ در پی این تصمیم در اوایل سال 1336 قمری به آن شهر مهاجرت میکنند و در مدرسه آقا سید ضیاءالدین اراک مشغول تحصیل میشوند.
اواخر زمستان 1300 هـ.ش آیتالله العظمی حائری و فرزندش آیتالله شیخ مرتضی حائری به همراه آیتالله محمدتقی خوانساری به قصد زیارت حضرت معصومه(س) از اراک به سمت قم حرکت کردند؛ به خاطر درخواست مردم و علمای قم از آیتالله حائری ایشان رحل اقامت در قم میافکنند و به دنبال اقامت استاد در قم آیتالله گلپایگانی و جمعی دیگر به دعوت رسمی استادشان آیتالله حائری به سوی قم حرکت میکنند و پس از آمدن به قم در مدرسه فیضیه ساکن میشوند و به تحصیل خود در محضر آیتالله حائری ادامه میدهند.
تا سال 1355 هـ.ق از محضر آن مرد بزرگ استفاده میکنند؛ تا اینکه توان استنباط و ذوق سرشار فقهی ایشان شکوفا میشود و به درجه فقاهت دست مییابند، ایشان با اینکه آن موقع بیش از 24 سال نداشته در درس مرحوم حاج شیخ یکی از شاگردان مبرز وی بود که همواره اشکالات وی مورد توجه استاد قرار میگرفت.
نحوه قرآن خواندن و درس تفسیر
آیتالله العظمی گلپایگانی مقید بودند هر روز بعد از نماز صبح و بعد از نماز عشاء قرآن بخوانند؛ یکی از شاگردانش نقل کرده بود که ایشان حدود 60 سال پیش که ما به درسشان میرفتیم فرموده بود: «من هر روز صبح که قرآن میخوانم یکی از آیات را در نظر میگیرم و درباره آن تا شب فکر میکنم تا ببینم از نظر تفسیری، آیه دارای چه پیامها و مطالبی است».
روی همین اهتمامی که به قرآن داشتند علاوه بر درسهای متعدد فقه و اصول که همواره افاضه میفرمودند، اشتغال به درس تفسیر هم داشتهاند. محور بحث ایشان تفسیر صافی بود و در این درس طبقات مختلف مردم از روحانی و بازاری و غیر آنها، شرکت میکردند. خود ایشان فرموده بودند: «تفسیر قرآن را از پایان (یعنی سورههای کوچک) شروع کردیم و تا حدود نصف قرآن شریف را تفسیر کردیم».
انس با قرآن در ل حظات آخر حیاتشان
عاقبت آن مجاهد نستوه پس از عمری تلاش و کوشش رو به افول گرائید؛ روز تولد حضرت زهرا(س) مردم با اشتیاق برای دیدن ایشان مشرف شده بودند که با همان حالت کسالتشان جلوس کرده بودند و تا وقت نماز مغرب و عشاء در خدمت مراجعین بودند؛ بعد از اذان، نماز مغرب و عشاء را خواندند و مشغول مناجات با خداوند شدند.
به فرزندش فرمودند: الحمدالله که نماز مغرب و نافلهاش را خواندم، الحمدالله نماز عشاء و نافلهاش را خواندم و مشغول تعقیب هستم. عرض شد: آقا بهتر است که شما روی تخت بنشینید و تعقیبات را انجام دهید، که عده ای منتظر هستند با شما ملاقات کنند.
خواستند ایشان را بر روی تخت بنشانند که لرز شدیدی بر ایشان عارض شد، چنان انسی با قرآن داشت که در این حال هم به جای جزع و ناله قرآن میخواند.
لرز شدیدتر گردید با آمدن دکترهای قم مثمر نشد و دکترهایی از تهران آمدند و قرار شد که به تهران منتقل شود که به دنبال این قضیه ایشان به تهران منتقل و در بیمارستان شهید رجائی بستری شدند و عاقبت در شامگاه روز پنجشنبه 18 آذر 1372 برابر با 24 جمادیالثانی 1414 قمری آن صاحب نفس مطمئنه سوار بر کشتی حسینی شد و به اوج ملکوت پر کشید.
امیرمحسن سلطاناحمدی
پس از مراسم نامگذاری، پدر دست به آسمان بلند کرد و در حق فرزند دعایی کرد و آن را در پشت صحیفه سجادیه در ذیل تولد ایشان این چنین نوشت: «اللهم طوّل عمره، و وسع رزقه، و اجعله من العلماء العاملین بفضلک و کرمک یا ارحم الراحمین »؛ خدایا عمر فرزندم را طولانی کن و بر وی وسعت روزی مرحمت فرما و او را از علماء عاملین و با تقوی قرار ده خدایا این خواستههای ما را با فضل و بزرگواریت عطا فرما ای رحمکنندهترین رحمکنندگان که این سه دعا در حق فرزندش به استجابت رسید.
شروع به تحصیل
اولین شالوده فکری او در زمان حیات پدر در همان گوگد منعقد شد؛ ایشان در حیات پدر خویش تحصیلات اولیه را شروع کرده و به فراگیری و خواندن و نوشتن و قرائت قرآن پرداخت و به سفارش پدر کتاب «حیاه القلوب» مجلسی را در مکتب پیش استاد فرا گرفت.
پس از فراغت از مکتب فصل تازهای در حیات ایشان پیش آمد و ایشان مشغول به فراگیری مقدمات علوم اسلامی شد و کتاب «نصاب الصبیان» را در محضر مرحوم آیتالله محمدتقی گوگدی شروع کرد اما چون این استاد دو شاگرد بیشتر نداشت که یکی محمدرضا گلپایگانی و دیگری فرزند استاد بود به خاطر از دنیا رفتن فرزند استاد کتاب نصاب به پایان نرسید و این درس تعطیل شد.
به خاطر استعداد قوی و ذوق سرشار تحصیلات ابتدایی نتوانست پاسخگوی طبع بلند ایشان باشد. روی این جهت ایشان بار سفر به گلپایگان را بست و چند سالی در آنجا مشغول به تحصیل شد. در اثناء این سالها سفری هم به خوانسار میکنند و چند ماهی و شاید نزدیک به یک سال در مدرسه علمیه خوانسار به تحصیل میپردازند.
پس از خواندن دروس سطح در شهر گلپایگان شهرت و آوازه حوزه علمیه اراک که با مهاجرت آیتالله العظمی حائری، رونق خاصی پیدا کرده بود به گوش آقا سیدمحمدرضا میرسد. ذوق سرشار و حرص به تحصیل علم در ایشان عزم هجرت به آن دیار را ایجاد میکند؛ روی این جهت تصمیم میگیرند به اراک بروند؛ در پی این تصمیم در اوایل سال 1336 قمری به آن شهر مهاجرت میکنند و در مدرسه آقا سید ضیاءالدین اراک مشغول تحصیل میشوند.
اواخر زمستان 1300 هـ.ش آیتالله العظمی حائری و فرزندش آیتالله شیخ مرتضی حائری به همراه آیتالله محمدتقی خوانساری به قصد زیارت حضرت معصومه(س) از اراک به سمت قم حرکت کردند؛ به خاطر درخواست مردم و علمای قم از آیتالله حائری ایشان رحل اقامت در قم میافکنند و به دنبال اقامت استاد در قم آیتالله گلپایگانی و جمعی دیگر به دعوت رسمی استادشان آیتالله حائری به سوی قم حرکت میکنند و پس از آمدن به قم در مدرسه فیضیه ساکن میشوند و به تحصیل خود در محضر آیتالله حائری ادامه میدهند.
تا سال 1355 هـ.ق از محضر آن مرد بزرگ استفاده میکنند؛ تا اینکه توان استنباط و ذوق سرشار فقهی ایشان شکوفا میشود و به درجه فقاهت دست مییابند، ایشان با اینکه آن موقع بیش از 24 سال نداشته در درس مرحوم حاج شیخ یکی از شاگردان مبرز وی بود که همواره اشکالات وی مورد توجه استاد قرار میگرفت.
نحوه قرآن خواندن و درس تفسیر
آیتالله العظمی گلپایگانی مقید بودند هر روز بعد از نماز صبح و بعد از نماز عشاء قرآن بخوانند؛ یکی از شاگردانش نقل کرده بود که ایشان حدود 60 سال پیش که ما به درسشان میرفتیم فرموده بود: «من هر روز صبح که قرآن میخوانم یکی از آیات را در نظر میگیرم و درباره آن تا شب فکر میکنم تا ببینم از نظر تفسیری، آیه دارای چه پیامها و مطالبی است».
روی همین اهتمامی که به قرآن داشتند علاوه بر درسهای متعدد فقه و اصول که همواره افاضه میفرمودند، اشتغال به درس تفسیر هم داشتهاند. محور بحث ایشان تفسیر صافی بود و در این درس طبقات مختلف مردم از روحانی و بازاری و غیر آنها، شرکت میکردند. خود ایشان فرموده بودند: «تفسیر قرآن را از پایان (یعنی سورههای کوچک) شروع کردیم و تا حدود نصف قرآن شریف را تفسیر کردیم».
انس با قرآن در ل حظات آخر حیاتشان
عاقبت آن مجاهد نستوه پس از عمری تلاش و کوشش رو به افول گرائید؛ روز تولد حضرت زهرا(س) مردم با اشتیاق برای دیدن ایشان مشرف شده بودند که با همان حالت کسالتشان جلوس کرده بودند و تا وقت نماز مغرب و عشاء در خدمت مراجعین بودند؛ بعد از اذان، نماز مغرب و عشاء را خواندند و مشغول مناجات با خداوند شدند.
به فرزندش فرمودند: الحمدالله که نماز مغرب و نافلهاش را خواندم، الحمدالله نماز عشاء و نافلهاش را خواندم و مشغول تعقیب هستم. عرض شد: آقا بهتر است که شما روی تخت بنشینید و تعقیبات را انجام دهید، که عده ای منتظر هستند با شما ملاقات کنند.
خواستند ایشان را بر روی تخت بنشانند که لرز شدیدی بر ایشان عارض شد، چنان انسی با قرآن داشت که در این حال هم به جای جزع و ناله قرآن میخواند.
لرز شدیدتر گردید با آمدن دکترهای قم مثمر نشد و دکترهایی از تهران آمدند و قرار شد که به تهران منتقل شود که به دنبال این قضیه ایشان به تهران منتقل و در بیمارستان شهید رجائی بستری شدند و عاقبت در شامگاه روز پنجشنبه 18 آذر 1372 برابر با 24 جمادیالثانی 1414 قمری آن صاحب نفس مطمئنه سوار بر کشتی حسینی شد و به اوج ملکوت پر کشید.
امیرمحسن سلطاناحمدی
منبع : قدس آنلاین به نقل از ایکنا