
خلوتنشين محرم راز
خاندان خسروشاهي
خاندان سادات خسروشاهي منتسب به زادگاه و موطن اصلي خويش، از چندين قرن پيش خاستگاه عالمان و فقيهان و مجتهدان بزرگي بوده است كه معروفترين آنها در دو قرن اخير، حضرات آيات: سيدابوالحسن، سيدمحمد، سيدعلي، سيداحمد و سيدمرتضي خسروشاهي بودهاند كه هر يك از آنها در دوره خود، از فحول علما و مجتهدان صاحب رساله و از اساتيد معتبر حوزههاي علمية خسروشاه، تبريز، نجف، كربلا و قم بهشمار ميرفتهاند. آخرينهاي اين سلسله، والد معظم، آيتالله سيدمرتضي خسروشاهي و دو برادر بزرگوار، آيتالله سيدابوالفضل و آيتالله حاج سيد احمد خسروشاهي به اضافه بنيعم گرامي، آيتالله سيدابراهيم خسروشاهي بودند و از بزرگان علم و تقوا در عصر ما به شمار ميرفتند و هر كدام به نوبه خود منبع درخشش نور و حكمت و مروج شريعت نبوي و مكتب علوي بودند كه حقير، شرح حال كامل آنها را در كتاب «خاندان علم و تقوي، فقاهت و سياست» به تفصيل آوردهام. و آخرين اين سلسله از سادات خاندان آيتالله سيدابراهيم خسروشاهي بود.
نخست بيمناسبت نخواهد بود كه در اينجا اشارهاي كوتاه به مقام و موقعيت علمي و روحاني والد ماجد، داشته باشم و سپس از فقيد سعيد آيتالله سيدابراهيم خسروشاهي يادي بنمايم.
آيتالله سيدمرتضي خسروشاهي از علماي تحصيلكرده نجف اشرف و صاحب اجازات متعدد از شخصيتهاي برجسته حوزه نجف و قم بود؛ از جمله آيات عظام: سيدمحمدكاظم طباطبائي يزدي، شيخ محمدحسين غروي نائيني،شيخمحمد نجفي خراساني، سيدابوالحسن انگجي و شيخ عبدالكريم حائري يزدي و... آيتالله والد ماجد دهها نفر از شاگردان برجسته و شخصيتهاي علمي معروفي را در مكتب خود در تبريز تعليم داده و تربيت نموده بود كه اسامي بعضي از آنها عبارت است از آيات معظم: سيدمحمد حجت كوهكمري، شيخ عبدالحسين اميني (صاحب الغدير)، ميرزا كاظم تبريزي، سيدجواد خطيبي، ميرزا وليالله اشراقي و دهها عالم برجسته و فرهيخته ديگر... ايشان علاوه بر رساله عمليه، تأليفاتي بالغ بر 25 جلد در فقه و اصول و مباحث كلامي و عقيدتي دارد كه بعضي از آنها به چاپ رسيده و بقيه متأسفانه تاكنون به صورت مخطوط باقيمانده است.
آيتالله سيدابراهيم خسروشاهي
آيتالله سيدابراهيم خسروشاهي از بنياعمام معظم، يكي ديگر از علماي وارسته منسوب به خاندان خسروشاهي است. خود ايشان درباره تاريخ زندگي و سرگذشت خود گويد: «خانواده پدري بنده از ارحام و خويشان مرحوم آيتالله حاج سيدمرتضي خسروشاهي تبريزي هستند كه ايشان در زمان خود از مراجع به حساب ميآمدند و نسبت به مرحوم علامه اميني(صاحبالغدير) سمت استادي داشته است. بنده خودم خدمت ايشان و يكي از فرزندانشان در قم مشرف شدهام.
پدر بنده در اوان جواني از همان خويشان در تبريز، همسري اختيار ميكنند. ايشان از تبريز براي زيارت عتبات عاليات با پدرش مرحوم حاج سيد عبدالمطلب و ساير اعضاي خانواده با كاروانهاي زيارتي سابق، عازم عراق ميشوند؛ اما ظاهرا با شروع جنگ اول جهاني موفق به خروج نميشوند و در مسير اجبارا در كرمانشاه ميمانند و پس از فوت همسرشان در كرمانشاه، با يك خانوادة متدين يزدي الاصل ساكن كرمانشاه وصلت ميكنند. ايشان پس از مدتي زندگي و كسب و كار، و در عين حال اشتغال به عبادت در لباس روحانيت خانوادگي در كرمانشاه، عازم قم ميشوند؛ چون ميفرمودند كه دستور ديني داريم كه در آخرالزمان به قم مقدسه برويم تا از فتنهها و فساد زمانه در امان بمانيم.
در حضور مرحوم حاج شيخ عباس تهراني وقتي نقل شد كه انگيزه هجرت مرحوم ابوي بنده، حاج سيدهاشم خسروشاهي از كرمانشاه به قم چه بوده است، ايشان فرمودند: «اين اقدام او حكايت از اهتمام كامل به امور ديني دارد. آن مرد وارسته و عارف دلسوز بر مهاجرت بسيار تأكيد ميفرمود و خود از تهران كه در آنجا شايد به مرتبه عالي روحاني مشهور به طور كلي صرفنظر كرده و در زمان رضاخان، به قم آمد و به سختي زندگي ميگذراند...»1
بدين ترتيب آيتالله سيدابراهيم خسروشاهي، سلاله پاك حجتالاسلام سيدهاشم خسروشاهي است كه از خسروشاه ميآيد و به علت عدم امكان سفر به نجف اشرف، نخست در كرمانشاه اقامت ميكند و در اين ديار ساكن ميشود و با بانويي اصيل از ديار يزد پيوند ازدواج ميبندد و ثمره اين پيوند فرزند صالح او، سيدابراهيم بوده كه در سال 1303 شمسي در آن سامان به دنيا ميآيد. پدر او جناب آقا سيدهاشم براي عمل به حديثي كه قم را در دوره «آخرالزمان» پناهگاه مؤمنان معرفي ميكند، به اين شهر هجرت مينمايد و پس از سالياني چند كه سيدابراهيم هنوز به ده سالگي نرسيده بود، به رحمت حق ميپيوندد.
از حسن تصادف و يا تقدير و سرنوشت آن بوده كه منزل آقا سيدهاشم در قم، در كنار منزل مرحوم آيتالله حاج شيخ عباس تهراني قرار گيرد كه پس از فوت او در عمل، به تربيت سيدابراهيم ميپردازد و در واقع «حق پدري» بر گردن وي دارد و البته همين رابطه باعث ميگردد كه سيدابراهيم به عالم طلبگي وارد شود و خود شيخ، بهرغم مقامات عالي و موقعيت خاص خود، با تواضعي كه ويژه بندگان خاص خداست، كتابهاي مقدماتي ادبيات عرب و دروس حوزوي را به او و چند نفر از همسنهايش تدريس ميكند.
تربيت معنوي در چنين محيطي و نظارت چنان شخصيتي، سيدابراهيم را وارد عالم خاصي ميكند و او همزمان با تحصيل، به وادي «معنويات برتر» قدم ميگذارد و بهتدريج و سرانجام خلوتنشين و محرم راز ميگردد؛ اما اين خلوتنشيني، او را از كارهاي اجتماعي و خدمت در كثرت، باز نميدارد و سيدابراهيم، پس از ارتباط با شهيد نواب صفوي علاقه ويژهاي به فعاليتهاي اجتماعي از خود نشان ميدهد و در همين جهت، ديدگاه اجتماعي ـ سياسي خاصي به دست ميآورد كه پس از آشنايي با امام خميني به مرحله تكاملي ميرسد.
وي دروس حوزوي را تا سطح و خارج در قم و سپس نجف اشرف به پايان ميبرد و در اين زمينه علاوه بر آيتالله شيخ عباس تهراني، از محضر اساتيد ديگري بهرهمند ميشود كه جملگي از شخصيتهاي معروف به علم و تقوا بودند؛ از جمله آيات عظام: سيدمحمدرضا گلپايگاني، شيخ عبدالجواد اصفهاني، سيدعبدالاعلي سبزواري، و بعد آيتالله سيدحسين بروجردي... و براي درك مقام علمي او همين كافي است كه آيتالله بروجردي ايشان را همراه چند نفر ديگر از شاگردان مبرزش، براي تدوين اثر گرانسنگ «جامعالاحاديث» انتخاب ميكند. علاوه بر اساتيد فوق، آيتالله خسروشاهي به تلمذ خاص در محضر امام و سپس علامه طباطبايي ميپردازد و از شاگردان برجسته آن دو بزرگوار محسوب ميشود.
آشنايي و تلمذ او در محضر علامه طباطبائي پس از حاج شيخ عباس تهراني، موجب شيفتگي و علاقه وافر او به عالم معني و سير و سلوك عرفاني ميگردد و در همين راستا در محضر آيتالله شيخ بهاءالدين و آيتالله بهجت هم به درسآموزي اخلاقي ميپردازد و همراه عارفاني چون آيتالله شيخ عزيزالله خوشوقت و آيتالله شيخ علي پهلواني (سعادتپرور) و سيدكمال شيرازي و... سالك راه حق ميگردد و همزمان با جامعيت تمام به تبليغ و تدريس معارف الهي ميپردازد.
مراحل سير و سلوك
چگونگي تلمذ معنوي آيتالله سيدابراهيم خسروشاهي، در محضر علامه طباطبائي و آيتالله شيخ عباس تهراني، بر خواص دوستان وي روشن بود؛ ولي او بي هيچ داعيهاي اين مسير را طي كرد و حتي در درس تفسير علامه طباطبائي كه در مسجد مدرسه حجتيه و يا درس اصول امام خميني كه در مسجد سلماسي برقرار بود، اغلب مستمع بود و از «مستشكل» بودن پرهيز داشت كه مبادا نوعي تظاهر به علم و يا تفاخر درسي، محسوب شود.
تا آنجا كه اين جانب خود شاهد بودم، او در اين دو درس محو تماشاي جمال و كلام استاد بود و آنهايي كه دقت ميكردند، بهوضوح ميديدند كه او در معنويت استاد ذوب شده است. روزي در درس تفسير علامه طباطبائي كه در كنارش نشسته بودم، پرسيدم: «شما چرا مسئلهاي مطرح نميكنيد؟» با لحن آرام خاصي كه داشت، گفت: «بنده كه نبايد وقت ديگر دوستان را بگيرم. آنها سؤالات را مطرح ميكنند و ما استفاده ميكنيم...»
براي آگاهي بيشتر از مرحله سير و سلوكي آيتالله خسروشاهي نقل قولي از يك سالك و عارف ديگر، بيمناسبت نخواهد بود. مرحوم آيتالله حاج سيدمحمدحسين حسيني تهراني از علما و عرفاي معروف معاصر كه از دوستان و رفقاي ديرينه ايشان بودند، در كتاب «روح مجرد» شرحي از فضائل او مرقوم نموده است كه ميزان محبت و مودت ميان اين دو بزرگوار از آن آشكار ميشود. ايشان در شرح يكي از سفرها كه به محضر مرحوم حضرت آقاي حداد ميرسند، مينويسند:
«در همين ايام زيارتي رجب يك روز صبح جناب دوست صميمي و رفيق شفيق و پاكدل و فاضل و سابقهدار حقير، حضرت آيتالله حاج سيدابراهيم خسروشاهي كرمانشاهي (ادام الله ايام بركاته)، براي ملاقات حقير و در ضمن زيارت حضرت آقاي حاج سيدهاشم حداد بدانجا تشريف آوردند. بنده در اين كنار اتاق نشسته بودم و حضرت آقاي حداد در آن كنار خوابيده بودند. حقير سابقا در عظمت حضرت آقاي حداد، و قدرت علمي و توحيدي و سعة علوم ملكوتي و واردات قلبيه، و تجليل و تكريم استاد اعظم آيتالله حاج ميرزاعلي آقاي قاضي (قدّسالله تربته) از ايشان، به طور تفصيل براي اين دوست مهربانتر از برادر و صميميتر از هر يار و دوست و بيشائبهتر از هر گونه توهم شائبه، مذاكره نموده بودم و جدا ايشان را دعوت به ارادت و تسليم در برابر ولايت آقاي حداد نموده بودم...»2
و پس از بيانات مبسوطي در اين زمينه، مينويسند: «اوقاتي كه حقير در حوزة طيبة قم به تحصيل مشغول بودم، استاد سلوكي ما فقط حضرت آيتالله علامه طباطبائي بودند كه دستورات خاصي ميدادند و جلسات چند نفري مقرر ميفرمودند؛ اما جناب آقاي حاج سيدابراهيم به آيتالله حاج شيخعباس تهراني توجه و دلبستگي بيشتري داشتند و از ايشان در جميع امور اطاعت محض مينمودند. منزلشان را كه در آن زمان فقط با مرحومة والدة گراميشان بودند، نزديك منزل آقاي حاج شيخ عباس قرار داده بودند و در نمازها و اوقات مخصوصه از محضرشان بهرهمند ميشدند. و روي همين زمينه و بر اثر شدت علاقه، بالاخره داماد ايشان شدند؛ اما حقير چون در جستجوي حقيقت، آزادي بيشتري داشتم، لهذا در نجف و كربلا ايشان را با وجود حيات مرحوم حاج شيخ عباس، به پيروي از دستورات مرحوم آقاي انصاري دعوت مينمودم؛ اما دعوت به حضرت آقاي حاجسيدهاشم بعد از ارتحال آن مرحوم بود.
باري، جناب دوست حميم و صديق ارجمند اين حقير، آيتالله حاج سيدابراهيم (ادام الله ايام سعادته) پس از ارتحال مرحوم آقا شيخ عباس تهراني (رضوانالله عليه)، مدتي را به موطن خود باختران مراجعت نموده و در مسجد صاحب اقامة جماعت و تدريس و ترويج مينمودند، و سپس به تهران آمده در قلهك در مسجدي به وظايف ارشاد و هدايت مردم مشغول، و اينك قريب پانزده سال است كه در دزاشيب نياوران در مسجدالمهدي به اقامة جماعت و ارشاد و تبليغ و ترويج و تدريس اشتغال دارند. حقا مردي است عالم و وارسته و خوشفهم و دقيقالنظر و سريعالانتقال و دلسوز، و براي دين و شريعت حميم و غمخوار كه روي همين مسائل با امراض مختلفي ساليان دراز دست به گريبانند.»3
فرزند ارجمند ايشان آيتالله سيد محمدصادق حسيني تهراني، درباره روابط والد خود با ايشان مينويسند: «آيتالله سيدابراهيم خسروشاهي از دوستان قديم والد بودند و سابقه ارتباطشان با هم به دوران تحصيل علامه والد در قم و استفاده ايشان از دروس اخلاقي مرحوم آيتالله حاج شيخ عباس تهراني برميگردد. مرحوم والد هم از جهات علمي و فقهي آيتالله خسروشاهي و هم از جهات تقوا و ديانت ايشان، بسيار تعريف ميكردند و سالها پيش كه در تهران ساكن بودند، ميفرمودند: «ايشان از معدود فضلايي هستند كه در تهران در مسائل علمي متضلع بوده و دروسشان را عميق و متقن خوانده و به مراتب عالي علمي رسيده و جمع ميان علم و تقوا نمودهاند.»4
تكليف
به نوشته يكي از شاگردان آيتالله سيدابراهيم خسروشاهي، ايشان در علم و معارف الهي، فقه و اصول، فلسفه و كلام صاحب نظر و از احاطه بالايي برخوردار بود و مجلس تفسير و درس اخلاق او، شيريني و لذت و حلاوت ديگري داشت. از ويژگي اين عالم عاليمقام، دقت و غور در متون و كتب و اظهارنظرهاي دقيق و علمي است كه در حاشيه كتابهاي مختلفي از وي به يادگار مانده است. شيوه جذاب تدريس ايشان در فقه و اصول و تفسير و در شاگردي و پرورش روحيه مناظره علمي و پرسشگري مورد تأكيد شاگردان و دوستان ايشان است.
در كنار همه اين فضايل علمي و معنوي، يك خصيصه آيتالله كه بيش از همه به چشم ميآمد، روح تسليم و رضا در مقابل اراده الهي بود. با وجود اينكه ايشان سالياني دراز و طولاني با بيماريهاي مختلفي دست و پنجه نرم ميكرد و در طول حيات پربركتش با رنجها و مصيبتهايي فراوان مواجه شده بود، اما حرفش هميشه اين بود كه: «استاد ما مرحوم آيتالله حاج شيخ عباس تهراني ميفرمودند: در راحتي چيزي به آدم نميدهند، شايد در مشكلات چيزي دادند!»
آيتالله سيد ابراهيم خسروشاهي كه از اواخر دهه 40 به تهران آمد، به اقامه نماز جماعت در «مسجد المهدي» پرداخت. از آن تاريخ مسجد المهدي محل مراجعه علاقهمندان معارف الهي و تفسير قرآن كريم شد. در كنار امامت جماعت در مسجد المهدي، تدريس در مدارس علميه تهران و در منزلشان همواره وجهه همت اين عالم بزرگوار و خدمتگزار بود. تلاش ايشان در توسعه و ساخت مساجدي در تهران و برخي از شهرها و روستاها نيز ستودني است. شصت سال تلاش علمي، تبليغي و خدمات اجتماعي او در كرمانشاه و قم و تهران، آثار ماندگار و بركات بسياري داشته است كه دوستان و علاقهمندان از آنها آگاهي كامل دارند. اگرچه مجاهدت علمي و تبليغي آيتالله خسروشاهي همواره زبانزد بوده است، اما آنچه محضر، محفل، مسجد و منزل وي را خواستني كرده بود، جان پاك و انديشه تابناك و دامن پرمهر تربيتي او بود كه بيش از دو نسل از فضلاي حوزه علميه تهران را تربيت كرد و سه نسل از گروهي از شيفتگان معارف ديني را بهرهمند از محفل روحاني وي نمود.
اين وجود بابركت اگرچه اين سالها به علت كسالت در خانه و منزل خود خلوت گزيده بود، اما همچنان دامن تربيت و هدايتش به روي شيفتگان تربيت اسلامي و معارف وحياني گشوده بود و حتي در آستانه نود و چند سالگي فيض حضورش استمرار داشت.
آيتالله خسروشاهي پس از پيروزي انقلاب اسلامي از پذيرفتن سمت و مقامي خودداري نمود و هميشه ميگفت: «هر كسي يك تكليفي دارد و من تكليفم احياي مساجد، اقامه نماز جماعت، جلسه تفسير و درس حوزوي در مدرسه است...»
پايان
امام خميني(ره) در نامهاي از ايشان با عنوان «سيدالعلماء» نام ميبرند و خطاب به مردم كرمانشاه مينويسند: «آنچه لازم است اهالي محترم كرمانشاه به آن توجه داشته باشند، آن است كه امثال ايشان كه مأنوس با حوزههاي علميه و مراكز علمي هستند، با كمال سختي از اين مراكز مفارقت ميكنند، بلكه بتوانند خدمتي به اسلام و مسلمين بفرمايند. تكليف اهالي محترم آن است كه در جلب رضاي ايشان كوشش كنند و اجتماعات خود را در مسجد و مجامع ديني هرچه ميتوانند، بيشتر كنند...»
اين شخصيت برجسته و عالم وارسته و سالك راه حق كه علامه طباطبايي در تعبيري خطاب به ايشان فرمود: «شما در قلب ما جاي داريد»، سرانجام در اوائل بهمن ماه 1395 درگذشت و در بارگاه حضرت عبدالعظيم الحسني(ع)، به خاك سپرده شد.
پينوشتها:
1. خلوتنشين: شرح حال آيتالله سيدابراهيم خسروشاهي، ص32ـ31. و خاندان تقوي و فقاهت، ص55.
2. روح مجرد، ص122.
3. روح مجرد، ص132 و 134.
4. كتاب نور مجرد، يادنامه آيتالله سيد محمدحسين حسيني تهراني، چاپ مشهد مقدس، ص102، به تاريخ 1437.