
علامه امینی؛ احیاگر سنت نبوی
علامه امینى با تألیف «الغدیر» خاطرات عصر نبوى را تجدید میکند، عصرى که سرورى از آنِ امت قرآنى است و رسول اکرم(ص) رهبرى آن را برعهده دارد و بعد از خود، ولایت على بن ابى طالب(ع) را معرفى کرده است. امینى، احیاگر سنت نبوى با «الغدیر» جلوههاى شوکت و عظمت امت اسلامى را در خاطرهها زنده میدارد و اصل اصیل و محور حکومت قرآنى، جریان غدیرخم را یادآور میشود.
۲۸ ربیعالثانی، سالروز رحلت یکی از استوانههای علم، فضیلت و ولایتپذیری؛ علامه شیخ عبدالحسین امینی(ره) است، عالم بینظیر و فرزانهای که با نگارش کتاب گرانسنگ «الغدیر» برگ زرینی در اثبات حقانیت اولین مظلوم عالم مولیالموحدین(ع) به ثمر نشاند و درخت پربار تشیع را بارور کرد. به همین مناسبت مقالهای تحت عنوان «مصلح نستوه» به قلم سیّدعلىرضا سیّد کبارى را در ذیل میخوانید.
ولادت
زمین و آسمان تبریز نورباران بود، بوى گل محمّدى در فضاى شهر پیچیده بود بوى بهار مىآمد تبریز در شبى رؤیایى به سر مىبرد صداى حمد و تهلیل و تکبیر از همهجا بلند بود، على(ع) آن شاهکار آفرینش از خداى کعبه مولودى خواسته بود، خجسته، تا یاد حماسه بزرگ غدیر را زنده کند.
باغبان آفرینش، نداى على(ع) را چگونه بىپاسخ مىگذاشت؟
على(ع) نور خدا، امید امّت، فیض حق بود دعایش مستجاب مىگردید خطه شیران، تبریز به امید طلوع بامدادى بود که ناگه بانگ تکبیر مؤذن، شب را شکست و از نور خبر داد.
هزار و سیصد و بیست سال از هجرت رسول اکرم(ص) از مکه به مدینه مىگذشت که «آقا میرزا احمد» صاحب پسر شد سر به خاک سائید و طلوع آفتاب زندگى در خانهاش را سپاس نهاد در کنار بستر کودک جاى گرفت، بغل کرد، بوسید و بوئیدش اشک شوق از دیدگانش بسان مرواریدى بر گونه کودک غلطید سیماى طفل با جذبه و نورى که در آن بود پدر را از خود برده بود چشم از رخ فرزند برنمىداشت پدر نام فرزندش را «عبدالحسین» نامید تا در سیر امامت و شهادت و حماسه و ایثار گام نهد و بدینصورت عشق وافر خود به پیشواى سوم شیعیان را از خود متبلور ساخت.
سوره تربیت
روزها گذشت فرزند به دورهاى از زندگى رسید که مىتوانست تعالیم پدر را به جان بپذیرد او دیگر به بازى کمتوجه شده بود و در عالم خیال سیر مىکرد، مىخواست بداند بیاموزد و در هستى اندیشه کند نخست آموزههاى مادر را فراگرفت آیات قرآنى و سورههاى کوتاهى که با اوزان مخصوص جان او را صیقلى مىداد تا نوبت به تعالیم پدر شد آقا میرزا احمد از دانشمندان نامى تبریز که در سال ۱۲۸۷ هجرى قمرى در قریه «سَرَدها» از نواحى تبریز متولد شده بود از سال ۱۳۰۴ براى ادامه تحصیل به شهر آمده و بعد از فراگیرى مقدمات، در محضر درس علامه بزرگوار مرحوم حاج میرزا اسدالله حضور یافت و به مرتبهاى از دانشپژوهى رسید که صلاحیت علمى آن بزرگ از طرف زعیم بزرگوار حضرت آیتالله میرزا على آقاى شیرازى و فقیه برجسته حاج میرزا على ایروانى مورد تأیید واقع شد.
علم و عمل از وى شخصیتى برجسته ساخته بود حُسن سیرت، آراستگى طبیعت و پرهیزکارى وى زبانزد خاص و عام بود.
وى اکنون تربیت فرزند خویش را بر عهده مىگرفت تا به نیکى به بار آید و با دین محمّدى و آئین علوى آشنا گردد عبدالحسین به چنین پدرى افتخار مىکرد و خداى را سپاس مىگفت که در خانه علم و تقوا تولد یافته و تربیت میشود.
آموزش علوم توسط پدر شروع شد و در طى سالها آموزش ادبیات فارسى و عربى، منطق، فقه و اصول انجام گرفت عبدالحسین همانگونه که دروس متداول حوزههاى علمیه را فرا میگرفت و به حفظ اشعارى چون «الفیه ابن مالک» در علم نحو مىپرداخت، در سایه هدایت پدر، اشعارى هم از بزرگان دین حفظ کرد.
از اولین شعرهایى که پدر، فرزند و شاگردش را به آموختن و حفظ آن تشویق کرد، شعرى از حضرت على(ع) بود.
او مىدانست همانگونه که براى علم نحو ابیاتى قرار داده شده است تا با حفظ آنها اصول آن علم به آسانى در دست باشد، باید اصول اعتقادات را هم از این طریق به شاگردان مکتب توحید آموخت.
عبدالحسین کتابهاى مختلفى در حدیث و اعتقادات را نزد پدر خواند و از آنها بهره برد و مسایل مشکل را با استاد در میان نهاد و به حلّ آنها پرداخت اهتمام به قرآن و حدیث، به خصوص به نهجالبلاغه، وى را عاشق امام على(ع) کرد چه نیک به یاد داشت آن سخن گرانمایه را که: «هیچ آیهاى در قرآن کریم نیست که اوّل آن «یا ایّها الذّین آمنوا» باشد، مگر آنکه على ابن ابیطالب(ع) سردار مخاطبان آن آیه و امیر و شریف و اوّل ایشان است.
قرآن و نهجالبلاغه دو کتاب گرانقدر براى این محصّل جوان بود وى این دو کتاب را بارها مطالعه کرده و در معانى آن دقیق شده بود گاهى در مطالعه این دو کتاب مىگریست و نم نم اشک برگونهاش جارى مىشد و چون درّى گرانمایه در سینه وى نهان مىگردید.
جدّ وى «مولى نجفعلى» مشهور به «امینالشرع» از اهالى آذربایجان بود که سال ۱۲۷۵ هجرى قمرى متولد شده و خویشتن را به علم و ادب و پاکى و پرهیزکارى آراسته بود آن بزرگ شیفته جمع آثار ائمه اطهار(علیهم السلام) بود و از آنجا که از ادب فارسى و ترکى بهره وافر برده بود، قصایدى چند به این دو زبان داشت خانواده عبدالحسین به مناسبت شهرت جدّش به «امینى» معروف شده بود، عبدالحسین هم راهى را در پیش گرفته بود که امین شرع و مدافع اسلام ناب محمّدى و علوى باشد.
قیام سرو
عبدالحسین چهارده ساله بود که شیخ محمّد خیابانى بر ضد استعمار شوم انگلستان قیام کرد پیش از نهضت خیابانى، انقلاب مشروطیت روى داده بود، انقلابى که مردم تبریز در آن نقش مهمى برعهده داشتند اینک خیابانى به پاس حرمت خون شهیدان، با قیامى دیگر مىخواست با کجروى ها مقابله نماید لذا شانزدهم رجب ۱۳۳۸ هجرى قمرى برابر هفدهم فروردین ۱۲۹۹ هجرى شمسى بر ضد دولت ارتجاعى وثوقالدوله و امپریالیستهاى انگلیسى قیام کرد این قیام به شهرهاى دیگر آذربایجان هم سرایت نمود و ادارات دولتى یکى پس از دیگرى به تصرف انقلابیون درآمد شش ماه اداره شهر بر عهده کمیته ملى به رهبرى خیابانى بود مبارزى که با انگلیس، روس، آلمان و عثمانى مقابله کرده و از استقلال موضع برخوردار بود.
با سقوط وثوقالدوله، مشیرالدوله پیرنیا به نخست وزیرى رسید و حاجى مخبرالسلطنه هدایت را به تبریز فرستاد تا آن مجاهد خستگى ناپذیر را دفع نماید عصر بیست و هشتم ذیحجه مرکز انقلابیون از بین رفت و بعد از سه روز وى را در خانه شیخ حسن میانجى به شهادت رساندند.
عبدالحسین که با سخنان شیخ و اندیشه و افکار متعالى وى آشنایى داشت، چون دیگر دوسـتدارانش عزا گرفت و از پـدر آموخت که باید پس از قیام و شهادت با مکتب دعـا، فرهنگ سیاسى اجتماعى اسلام را در جامعه نشر داد.
هجرت عشق
سال ۱۳۴۲ هجرى بود عبدالحسین بیست و دو سال در کنار پدر با نشست و برخاست او و درسهاى علمى و عملى اش، با اسلام و قرآن آشنا شده بود و از محضر بزرگان دیگرى چون جناب حاج سیّد محمّد مؤلف «مصباحالسالکین» مشهور به «مولانا» و جناب حاج سیّد مرتضى خسروشاهى صاحب «اهداء الحقیر در معنى حدیث غدیر» و جناب شیخ حسین مؤلف «هدیة الانام» بهرههاى علمى برده بود.
عشق به امام على(ع) و علاقه به تحصیلات عـالى وى را بـه کـوى عشـق هـدایت کــرد «نجف اشرف»، شهرى که سابقه تاریخى آن بر همگان روشن است حوزه علمیه نجف از دیرباز جایگاهى براى رشد و تعالى دانشجویان علوم اسلامى بود و اینک مسافر عاشق مى خواست به شهر علم وارد شود.
عبدالحسین داستان هجرت با پدر در میان نهاد پدر بر قامت برومند فرزند نظرى انداخت و با دیدگانى اشکبار بر هجرت فرزند پاسخ مثبت داد پدر از نداى امام آگاه بود و از جاذبه على(علیه السلام)حکایات فراوانى به خاطر داشت چگونه مى توانست عاشق را از معشوق دور نگاه دارد؟ که او بى عشق افسرده مى شد و این بر پدر سخت گران بود پدر لذت دیدار و همنوایى با فرزند را از دامن شست و وى را به امام على(ع)بخشید و فرزندش امام حسین(ع)، همانگونه که فرزند از لذات مادى به حیات جاوید رو آورده بود.
امینى هواخواه على(ع) بود و خود مى دانست که على(ع) او را به شهر خویش فرا خوانده است از اینرو ملامت سرزنشگران و کوردلان را به هیچ انگاشت و زیر لب زمزمه مىنمود:
ملک در سجده آدم، زمین بوس تو نیّت کرد *** که در حصن تو لطفى دید بیش از حدّ انسانى
شهر نجف با سابقه دیرینه، از عصر شیخ طوسى مهد علم و تقوى و فضیلت بود و بزرگ دانشگاه عالم تشیع محسوب مى گشت و با آشفته بازارى که در ایران - در آغاز کودتا و سپس سلطنت رضاخان - به وجود آمده بود، محل مناسبى براى تحصیل به شمار مىرفت.
و امینى در صدد بود با تحصیل در عتبات به جهاد علمى پردازد، عالمى فریادگر شود و مسیر حق را تداوم بخشد وى با هجرت به نجف در صدر تکمیل معارف الهى بود از اینرو در مکتب درس حضرات آیات سیّد محمّد فیروزآبادى - متوفى ۱۳۴۵ هجرى قمرى - و سید ابوتراب خوانسارى - متوفى ۱۳۴۶ هجرى قمرى - حاضر شد.
سپاه شقایق
شیخ مصلح سرزمین عشق، امینى در روزگارى به شهر على ابن ابیطالب(ع) وارد شده بود که با از هم پاشیدن امپراطورى عثمانى، عراق به دست انگلیسیهاى ناپاک افتاده بود.
وى هنوز شهداى انقلاب مشروطیت را به خاطر داشت که با مظلومیتى دیگر مواجه شد و در صدد برآمد تا با یاد شهیدان راه فضیلت، امت متفرق اسلامى را به وحدت و اخوت اسلامى دعوت نماید چرا که خون شهیدان رایجترین سکه تاریخ بشریت در راه آزادى و استقلال و امت اسلامى است و این سکه طلائى نه در ضرابخانههاى آزادیخواهان، بلکه در ضرابخانههاى مستبدان به نفع امّت اسلام زده شده است.
علامه امینى زندگى شهداى راه حق و فضیلت را اوّلین تألیف خویش قرار داد تا با جمعآورى گلهاى بوستان فضیلت امّت اسلامى را به بزرگ آرمان الهى سوق دهد آرمان والایى که براى تحقق آن رادمردان بسیارى وضوى خون ساخته بودند و درمحراب عشق به نماز ایستادند.
تألیف شهداء الفضیلة
علامه امینى در اوّلین تألیف خویش ابداع و ابتکارى به کار برد که پیش از آن کسى به انجامش موفق نشده بود با تألیف گرانبهاى «شهداء الفضیلة» گوى سبقت را از همگان ربوده و بر گذشتگان و معاصران خویش برترى یافت از کتابهاى قدیمى که در معرض نابودى و فراموشى بود گزارشاتى درباره علماى گذشته و قریبالعهد فراهم آورده و به جاودانگى رساند.
بدین منظور بار سفر بسته و کشورها پیمود تا با رنج بسیار، که براى هرکس تحملپذیر نیست، این مجموعه از شرح حال را گرد آورد کتابخانههاى ایران و عراق را زیر پا گذاشته و در کتابهاى خطى کمیاب به دنبال مردانى گشته که به راه حق شهید گشتهاند، وى پس از صرف سالها و ماهها این مهم را به انجام رساند و پس از این تألیف به عنوان مجاهدى نستوه زبانزد خاص و عام شد.
برخى از دانشمندان اسلامى که با تقریظهاى خود این اثر جاودانه را ستودند، عبارت اند از:
الف)بزرگ مرجع شیعه آیت الله سید ابوالحسن اصفهانى
ب)آیت الله العظمى حاج آقا حسین طباطبائى قمى
ج)آیت الله شیخ محمد حسین غروى اصفهانى
د)علامه محقق شیخ آقا بزرگ تهرانى
به این ترتیب علامه امینى، با «شهداء الفضیلة» مواضع صد و سى تن از علماى دین و پیروان على(ع) و آل على(ع) را از قرن چهارم تا چهاردهم به رشته تحریر درآورد تا امت اسلامى همچنان سرفراز و استوار در مقابل فتنههاى دشمنان ایستادگى نمایند.
زمانى که استعمارگران با ترتیب دادن جنگهاى جهانى در صدد برآمدند تا ملل اسلامى را مورد تجاوز قرار داده و جزو مستعمرات خویش درآورند امینى با تألیف کتاب شریف شهداء الفضیلة بزرگ اسوههاى شجاعت و ایثار را در مقابل مردم غیور مسلمان سامان داد و آنان را به پایدارى و استقامت فرا خواند.
در این دوره است که مجتهد مجاهد تبریز، آقا میرزا صادق تبریزى (۱۲۷۴ - ۱۳۵۱) علیه فساد و استبداد رضاخانى نهضت را شکل مى دهد و آیت الله العظمى حاج آقا حسین قمى (۱۲۸۲ - ۱۳۶۶) نهضت خراسان را رهبرى مى نماید و آیتالله کاشانى که تازه از عراق و جبهه جنگ علیه انگلیس به ایران آمده است، حرکت سیاسى خود را در مقابل استبداد رضاخانى آغاز کرده است.
غوّاص بحر معانى
علامه امینى به عنوان محدّث، مفسر، فیلسوف و متکلم و فقیه دست به تحقیقات دامنه دارى مىزند شیخ بزرگوار در صدد است فلسفه سیاسى اسلام را در هر صورت ممکن براى مردم کوچه و بازار هم قابل فهم نماید هرچند که بعضى از بزرگان علم هم از آن غافل ماندهاند.
با تحقیق و تعلیق بر کتاب «کامل الزیارات» ابن قولویه قمى که از مشایخ شیعه محسوب مى گردد، معتبرترین متون زیارات را در اختیار امّت اسلامى قرار مى دهد و با تألیف «اَدَبُ الزّائر لِمَنْ یَمُمُّ الحائر» که شرح آداب زیارت حضرت امام حسین(ع) است، فلسفه زیارت را بیان مى دارد.
در اینباره شیخ مصلح، عبدالحسین امینى سالهاست که پاى مکتب درس اساتید بزرگى نشسته و فقه و اصول و فلسفه و کلام اسلامى را فرا گرفته است از این رو «ثمرات الاسفار» را در دو جلد فراهم مى آورد و بر «رسائل» و «مکاسب» شیخ اعظم انصارى حاشیه مى نویسد.
همچنین رسالهاى درباره «نیّت» مى نگارد و رسالهاى در بیان «حقیقت زیارت»، تا به علماى پاکستان پاسخ داده باشد و «رسالهاى در علم «درایة الحدیث».
علامه امینى با تألیفات گرانقدر خویش بنیه علمى و نهاد وقّاد خود را در معرض معاصران قرار مى دهد واز حضرت آیت الله العظمى سیدابوالحسن اصفهانى و حضرت آیت الله علامه حاج میرزا محمد حسین نائینى و حضرت آیت الله العظمى شیخ عبد الکریم حائرى و حضرت آیت الله شیخ محمد حسین کمپانى اصفهانى، اجازه اجتهاد دریافت مى دارد و به زادگاه خویش تبریز باز مىگردد تا امینالشرع دیار خویش باشد امّا دل او دیگر بار آهنگ نجف مى کند.
اینک او رو به قرآن کریم آورده است تا برنامه زندگى بشر و سعادت و خوشبختى و کامروائى وى را از کتاب الهى استخراج نماید شاگرد مکتب وحى آیاتى از کتاب مبین را برمى گزیند و به تفسیر آن مىنشیند:
- سوره اعراف، آیه ۱۷۲، «میثاق الاول»
- سوره اعراف، آیه ۱۸۰
- سوره واقعه، آیه ۷
- سوره مؤمن، آیه ۱۱
آنگاه «اَلْعِترَةُ الطّاهِرَةُ فى الکتابِ العزیز» را مىنگارد و حق اولویّت و مولویّت خاندان رسالت را تبیین مىنماید.
شهر آرمانى غدیر
تألیف رسالات گوناگون، جان شیفته وى را خوشنود نساخت؛ لذا بر آن شد، مدینه فاضله اسلامى را به صورت منقحى امّت اسلامى عرضه دارد و داستان سال دهم هجرت را در خاطرهها زنده کند و آن زمانى است که استعمارگران با حیلههاى خاص خود امپراطورى عثمانى را از بین بردهاند و در عرصه عقیدتى دولت سنى مذهبى را که به عنوان حکومت اسلامى بر سرزمین پهناورى حکومت مى کرد، از صحنه خارج ساختهاند علامه امینى به عنوان آسیبشناس اجتماعى، اینگونه تشخیص داد که با زوال دولت عثمانى نباید به دولتهاى استعمارگر اجازه داد، تا جایگزین دولت ولو ظاهر اسلامى شوند.
از دیدگاه او، امت اسلام که با زوال دولت ۶۲۳ ساله عثمانى روبرو گشته است، و تلخى هاى بسیار چشیده، بهتر است، نظام مدینه فاضله اسلامى را که در آن اصل بنیادى غدیر مطرح است، تجربه نماید نظامى که پیامبر جز به آن سفارش نفرموده است.
علامه امینى با تألیف «الغدیر» خاطرات عصر نبوى را تجدید مى کند، عصرى که سرورى از آن امت قرآنى است و رسول اکرم(ص) رهبرى آن را بر عهده دارد و بعد از خود، ولایت على بن ابى طالب(علیه السلام) را معرفى کرده است، امینى، احیاگر سنت نبوى، با «الغدیر» جلوههاى شوکت و عظمت امت اسلامى را در خاطرهها زنده مى دارد و اصل اصیل و محور حکومت قرآنى، جریان غدیرخم را یادآور مى شود.
امینى در عصرى زندگى مى کند که شکست دولت عثمانى روى داده است شکستى که اگر «اصل غدیر» و رهبرى امت آنگونه که پیامبر اسلام و قرآن کریم فرموده، اجرا مى گردید، روى نمى داد و انگلیس را جرأت آن نبود که عراق را جزء مستعمرات خویش درآورد.
امینى احیاگر مدینه فاضله قرآنى، با قرآن و حدیث و شعر و حماسه، مبانى فلسفه سیاسى اسلام را به جهانیان ابلاغ نمود وى علاوه بر اینکه با رجوع به قرآن و سنت و رعایت موازین «سندشناسى» و «نقد حدیث» حقائق غیر قابل انکارى را پیش چشم امت اسلامى نهاد و مسأله اختلاف اهل یک کتاب و قبله را از میان برداشت جهانیان را به این مسأله واقف ساخت که فلسفه امامت و رهبرى از اصول شناخته شده تشیع، از مبانى اصیل اسلامى است که با رعایت آن حکومت اسلامى برقرار مى گردد، آنگونه که در صدر اسلام رسول اعظم الهى و امیرمؤمنان با تکیه به این اصل، حکومت اسلامى را بنیاد نهاده و حیات سیاسى اسلام را استمرار بخشیدند.
علامه مصلح با نقد آثار و تألیفات کسانى چون «ابن تیمیه»، «آلوسى»، «قصیمى» و «رشید رضا» در صدد برآمد وحدت و اخوت اسلامى را در جهان اسلام بگستراند و تخمهاى نفاق و تفرقه را بخشکاند وى در پى اسناد حدیث غدیر، بیست و چهار کتاب تاریخى، بیست و هفت محدث و چهارده مفسر قرآن و هفت متکلم اسلامى را مىیابد که به نقد حدیث غدیر پرداختهاند آنگاه راویان حدیث غدیر از صحابه پیامبر(ص) را به ترتیب حروف الفبا ذکر مى کند.
وى یکصد و ده تن از اصحاب را نام مى برد که حدیث غدیر را روایت کردهاند و به نام هشتاد و چهار تابعى اشاره مى نماید سپس طبقات راویان حدیث غدیر از علما را بر مى شمارد از علماى قرن دوّم هجرى تا قرن چهاردهم سیصد و شصت تن را ذکر مى کند که به نقل از حدیث شریف غدیر موفق شدهاند و علاّمه مجاهد براى یافتن مدارک معتبر بارها به اقصىنقاط جهان مسافرت مى نماید تا آنچه را که از دین الهى در مورد خلافت کبرى فرود آمده، به امت اسلام برساند وى نخست در کتاب گرانقدر الغدیر به آیاتى که در خصوص امیر مؤمنان على(ع) فرود آمده، مى پردازد، برخى از این آیات نورانى عبارتند از:
آیه تبلیغ، آیه اکمال دین، آیات سوره معارج، آیه ولایت، سوره هل اتى همچنین احادیث نبوى و سخنان پیامبر را با آمیختگى شگرفى در آغاز و انجام سخن و یا در مقام استدلال و تأیید و تضمین یادآور مى شود که بعضى از این احادیث به قرار زیر مى باشند:
حدیث غدیر و ولایت، حدیث أخاء، حدیث منزلت، حدیث ثقلین، حدیث علىّ مع الحقّ و الحقّ مع علىّ، حدیث تبلیغ، حدیث انذار العشیرة، حدیث اِنَّ علیاً اوّل من اسلم و آمن و صلّى، حدیث ردّ الشمس، حدیث سد الابواب، و صدها حدیث دیگر که در فضل و بزرگى وصى برحق حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)، بر زبان پیامبر اسلام جارى گشته است.
دکتر سید جعفر شهیدى که خود در نجف و تهران از یاران آن فرزانه بود، نقل مى کند که روزى علامه امینى به من گفت:
«براى تألیف «الغدیر» ده هزار جلد کتاب خواندهام»
وى در ادامه سخن مى گوید:
«او مردى گزافهگو نبود وقتى مى گفت کتابى را خواندهام، بدرستى خوانده و در ذهن سپرده و از آن یادداشت برداشته بود»
علامه نستوه پس از بررسى اسناد حدیث غدیر و اثبات واقعه مهم عصر نبوى، شاعران چـهارده قرن را که از سـفره قــرآن توشه برداشته بودند، به شـهادت آورد تا هـم یـادى از نامآوران و مبارزان مـکتب ارجـمند عـلوى کرده باشد و هم فضایل امام على(ع)، وصى حضرت رسول اکرم(ص) را به اثبات رساند وى ادب متعهد شیعى را یکى دیگر از حجتهاى واقعه غدیر دانست و براى فراهم آوردن شعر بزرگ مردان فضیلت سالها تلاش پیگیر نمود تا علاوه بر گردآورى شعر حماسهسرایان غدیر، اشتباهات عمدى محققین مغرض را برملا سازد.
سال ۱۳۶۴/۱۳۲۴ چاپ اوّل کتاب الغدیر در نجف آغاز مى شود و تا نه جلد آن به طبع رسیده و در سراسر ممالک اسلامى و غیر آن منتشر مىگردد با انتشار کتاب گرانمایه «الغدیر» سیل نامهها و ستایشها به دانشمند فرزانه و علامه خبیر ارسال مىشود این تقریظها گاه از دانشمندان بزرگ شیعه و اهل سنت است و گاه از پادشاهان کشورهاى اسلامى.
نکته واحدى که در تمام ستایشها به چشم مى خورد پذیرش غدیر است به عنوان محور حرکت اسلامى و بنیان حکومت دینى و مذهبى اسلام پادشاهان فرصتطلب درصدد هستند تا این جنبش دینى را به نفع خود به پایان رسـانند ولى دانشـمندان از جایگاهى بى غرضانه به مسأله مى اندیشند و در حقیقت زنجیر متصل به وحى را بعد از قرنها به راهنمایى مصلح بزرگ حضرت علامه امینى مىیابند.
شیخ محمّد سعید دحدوح از دانشمندان متتبع و امام جمعه و جماعت «اریحا» از نواحى حلب نامهاى ادیبانه به مؤلف «الغدیر» نگاشته و در آن اینگونه مى گوید:
«آقاى من، کتاب، «الغـدیر» را دریافت کردم و آنرا مورد مطالعه قرار دادم قبل از آنکه در امواج انبوه معانى آن وارد شوم نیروى فکر و اندیشهام در آن شناور گشت و شمهاى از آن را با ذائقه روحى خویش چشیدم احساس نمودم که این همان یگانه سرچشمه و منبع آب گوارائى است که هرگز دگرگون نشود این منبع جوشان معانى از آب باران صافتر و گواراتر و از مشک خوشبوتر است»
بوستان هدایت
صاحب الغدیر سال ۱۳۷۳ هجرى قمرى، هشت سال پس از انتشار نخستین جلد «الغدیر» به تأسیس کتابخــانهاى اقـدام نـمود که نـام آن را «مکتـبة الامـام امیـرالمـؤمنـین» نهـاد و در روز عـید غدیر افتـتاح کرد.
آغاز فعـالیت ایـن کـتابخانه با ۴۲۰۰۰ جـلد کتاب خطى و چـاپى بود در تأسیس این کتـابخـانه نسخههاى خـطى از کتابخـانههاى معتبرى تهیه شـد که شـمارى از آنـها به قـرار زیـر مى بـاشـند:
* کتابخانه ناصریه، ۳۰۰۰۰ جلد کتاب، لکنهو
* کتابخانه مدرسة الواعظین،۲۰۰۰۰جلدکتاب، لکنهو
* کتابخانه سلطان المدارس،۵۰۰۰ جلدکتاب، لکنهو
* کتابخانه معتاز العلماء، ۱۸۰۰۰ جلد کتاب، لکنهو
* کتابخانه فرنگى محل، ۹۰۰۰ جلد کتاب، لکنهو
* کتابخانه نَدْوَةُ العلماء، ۶۰۰۰۰ جلد کتاب، لکنهو
* کتابخانه امیرالدولة، ۱۱۰۰۰۰ جلد کتاب، لکنهو
* کتابخانه دانشگاه اسلامى علیگره، ۵۰۰۰۰۰ جلد کتاب، علیگره
* کتابخانه عمومى رظلا، رامپور
* کتابخانه خدابخش، ۵۰۰۰۰ جلد کتاب، پتنه
* کتابخانه عمومى دانشگاه عثمانى، ۱۱۱۰۰۰ جلد کتاب، حیدرآباد
* کتابخانه عمومى آصفیه، ۱۲۵۰۰۰ جلد کتاب، حیدرآباد
* کتابخانه سالارجنگ،۵۲۰۰۰ جلدکتاب،حیدرآباد
و این غیر از آن کتابخانههاى خصوصى و عـمومى است که در ایران و عراق دیده و استفاده شده بود.
بایدهاى جهان تشیع
علامه مصلح در طى سالهاى متمادى با جهان تشیع و تاریخ پرفراز و نشیب آن آشنائى کامل داشت او به مقدار هر حرفى از کتاب الغدیر تجربه اندوخته بود و نانوشتههایى داشت که باید در جامعه پیاده مى شد، تا نظام اجتماعى، نظام الهى گردد.
زمانى که علامه امینى از - دارالتبلیغ قم - دیدن کرد و برنامههاى آن مؤسسه در اختیار ایشان قرار گرفت، فرمودند:
باید درسى تحت عنوان «ولایت» غیر از آنچه که در تدریس علم کلام و اعتقادات مطرح مىشود، به طلاب آموزش داده شود. این جز از ژرفنگرى مصلح اجتماعى چیز دیگرى نیست علامه امینى براى احیاى بنیان فلسفه سیاسى اسلام تدریس مبحث ولایت را امرى ضرورى تشخیص داده بود و آموزش آن در محدوده کتب کلامى و اعتقادى را کافى و وافى نمى دانست.
وى با مشکلات تألیف و نشر کتاب آشنا بود و در این اندیشه بود تا با تأسیس «دارالتألیف» - خانه نویسندگان - رفاه مورد نیاز محققین را در این مکان فراهم آورده و نویسندگان بدون هیچ آشفتگى خیال به تحقیق و تألیف مشغول شوند و اگر تألیف مناسب حوزه کار گردانندگان آن بود، خود به چاپ و نشر آن اقدام نمایند.
از طرفى دیگر در طى تألیف الغدیر به نشریات بسیارى در اقصىنقاط جهان برخورد نموده بود که درباره اسلام سخنى داشتند علامه در صدد بود مجمعى تأسیس نماید تا این نشریات گردآورى شده و مورد ارزیابى قرار گیرد مباحثى که درباره اسلام، فرق اسلام، تاریخ، جغرافیا، فلسفه، کلام، ادبیات، اخلاق، حقوق، اقتصاد، تفسیر قرآن کریم، سیاست و حکومت و دیگر علوم و صنایع اسلامى و مى شود به دقّت مورد مطالعه قرار گیرد و سره از ناسره شناخته گردد.
حضرت علامه امینى با مطرح نمودن ولایت و امامت و بحثهاى عمیق علمى و کاوشگرانه پیرامون آن از نخستین متفکران اسلامى بود که به «ولایت فقیه» در عصر غیبت رسید و بحث و درس اختصاصى پیرامون آن را امرى لازم و ضرورى دانست حکومت را از آن ولى فقیه به حساب آورد و گفت:
«دیگران غاصبند و این مقام، حقّ مسلّم آن فریادگر است» و در جاى دیگر به صراحت هرچه تمام تر ندا برداشت: «الامام الخمینى ذخیرة الله للشیعة؛ امام خمینى ذخیره خدا براى جهان تشیع است»
چه او از طلوع فجر صادق خبر داشت و رسالتى که بر دوش مجدّد قرن نهاده شده بود از این رو شاگردى تربیت کرد چونان حضرت نواب صفوى تا حکومت علوى را فریاد زند و با یاران خویش پایههاى حکومت غاصبان را به لرزه افکند.
نماز آخر
تلاش بى پایان، معمار مدینه غدیر را دچار فتور جسمى کرد و بیمار شد بیمارى اندک اندک رو به فزونى گرفت وى از کار باز ماند کتاب از جلو دیدگانش دور شد و قلم از حرکت ایستاد بیمارى و بسترى شدن علامه حدود دو سال به طول انجامید و معالجات خارج از کشور هم مفید واقع نشد تا اینکه آیتى از آیات الهى و عاشقى از عاشقان ولایت و مجاهدى نستوه روز جمعه ۱۲ تیرماه ۱۳۴۹ برابر ۲۸ ربیعالثانى ۱۳۹۰ هجرى قمرى نزدیک ظهر بدرود جهان گفت وى که همواره در نماز بود و جز به عبادت خداى کعبه و خدمت به مولود آن کارى دیگر نداشت، در شصت و هشت سالگى از دنیا رفت و جهانى را در غم ارتحال خویش فرو برد.
نویسنده: سیّدعلىرضا سیّد کبارى