( 4.3 امتیاز از 583 )

عصر شیعه ـ على (عليه السلام) مظلومى گمشده در سقيفه است، كه همه بايد اقرار به اعلميتش كنند.

اما نه كسى را بتوانند به در خانه‏اش برسانند و نه كسى به سراغش برود، و نه وى بتواند به ميان اجتماع و به متن جامعه افتد...

مظلومى گمشده در سقيفه، كه 23 سال همه جا چون سايه پيامبر بود و اينك 25 سال بايد در سايه ستون كج سقيفه بنشيند! ...

گنجى از شجاعت و هدايت باشد در 23 سال ارتباط آسمان با مسلمانان و كنجى به عزلت باشد در زمان ارتباط سقيفه با مسلمانان.

در زمان وحى، در قله سازمان بخشى‏هاى سياسى اسلامى جايش باشد و هنگام سقيفه به سرداب تاريخ پناه ببرد...

در سقيفه، ولايت شكست خورد و زعامت پيروز شد.

در سقيفه، عرب بر اسلام فائق آمد...

در سقيفه، صدها اجتهاد در مقابل نص، شرعى شناخته گرديد...

در سقيفه، گفته شد آن كس كه خيبر را گشود، نگذاشتند سقيفه را بگشايد.

در سقيفه گفته شد همان پرچم را كه از دست ابوبكر گرفتند و به على دادند، امروز پرچم سقيفه و فاتح آن است !

در سقيفه گفته شد بنى‌هاشم و پيروان على بهتر است به همان نبوت بچسبند و خلافت از نبوت جداست.

در سقيفه گفته شد: «بخ بخ لك يا على» گفتن در غدير، سخن ناگهان از دهان پريده‏اى بود كه با «ان الرجل ليهجر» جبران گرديد!...

مگر نبى گرامى، على را نسبت به خود چون هارون به موسى معرفى نكرد؟

مگر على اولين كسى نيست كه اسلام آورد؟

مگر نبى گرامى، هر كس از صحابه را دو به دو برادر نكردند و در چند نوبت على را برادر خود نخواندند؟

مگر تمام درهايى كه بر مسجدالنبى باز مى‏شد، به وسيله نبى گرامى بسته نشد، الا باب على؟...

سقيفه! همان خانه محقرى كه درش را به آتش كشيدند و محسن در بين در و ديوارش صدمه ديد و حسن و حسين در اندرونش مضطرب بودند و بدريون و بنى‌هاشم در حجراتش از مظلومى گمشده در سقيفه به حمايت، بيتوته داشتند، در توسعه روز افزون بوده، به صورت «قلمرو حكومت على در افزايش دائمى با گذشت زمان» در آمده است...

سقيفه! چرا سلمان، ابوذر، عمار، ميثم، حبر امت «ابن عباس» و ... را كه هر كدام از طرف نبى گرامى تأييد شده و حداقل يك حديث در فضيلتشان هست، در اينجا نمى‏بينم؟

نكند نامبردگان كه از طرف نبى گرامى راستگو و امين و با فضيلت معرفى شده‏اند، از طرف سقيفه مردود باشند؟

سقيفه! اين چيست كه يك جا اطراف جسد نبى گرامى شيون و زارى و ماتم است، و جاى ديگر سرور و شعف كه ابابكر به خلافت مى‏رسد؟ آيا داغ نبى گرامى كافى نبود كه بايد عترتش متحمل چنين حركاتى بشوند؟...

شما را به اجماع قسم! كه از فرد بگذريد و به اجتماع برسيد.

شما را به انسان‌ها و انسانيت سوگند! كه از محدوديت آدمى به درآييد و به حقيقت نهايى و مطلق بينديشيد. دامنه پرواز را فراخى بخشيد و قلمرو انضباط فكرى را توسعه دهيد. روز تب و بى تابى آن كس كه عرب پريشان حال عصر جاهليت را مبدل به اسلام دروازه چين تا جزاير خالدات كرد و ساعت فتح مكه و دقايق غدير را كه على بر سر دستش بود در نظر آوريد، كه چشم‌انداز تاريخ بسى تيز است!

شما را به تمام آيات نازل شده در شأن على قسم! كه اگر نشانى از على در قرآن است بگذاريد در سقيفه هم باشد.

شما را به تمام جوان‌هايى كه در اطراف نبى گرامى مأمور پذيرش مسؤوليت‏هاى خطير شدند سوگند! كه به بهانه سن و سال و جوانى، محروميت انتخاباتى را بر احقاق حق ترجيح ندهيد.

شما را به قرآن سوگند! در انتخاب آشناترين افراد به قرآن دچار انحراف نشويد.
حضرت علي عليه السلام

شما را به حق سوگند، شما را به خدا قسم! خورشيد به دست گيريد، جستجو آغاز كنيد، هر كُنج و زاويه سقيفه را كاوش نماييد، شايد مظلوم‏ترين مظلومان عالم را بيابيد...

شما را به حوض كوثر و كشتى نجات قسم! اين كه نبى گرامى فرمود: مَثل اهل بيتم مَثل كشتى نجات است، عترتم همه جا با ثقل اكبر «قرآن» است، تا نزد حوض بر من وارد شوند، مگر سقيفه، حوض كوثر است كه كشتى نجات بر آن افتاده و سرنشينانش انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان‏اند؟ و تنها على و اطرافيانش از نجات نايافتگان؟!...

شما را به تمام كسانى كه در غدير حضور داشتند و نصب على را به ولايت پس از رحلت نبى گرامى فراموش نكردند قسم! به همه كسانى كه خلافت و وصايت على را در غدير خم پذيرفتند و از آن روز تا روز تشكيل سقيفه با چنين عقيده‏اى از دنيا رفتند سوگند! چه شد كه محمد در ميان هفتاد هزار جمعيت غدير، على را يافت و امروز، سقيفه على را نمى‏يابد؟!

شما را به تمام عشق‏ها و پيوستگى‏ها كه در راه خدا بوده، به تمام حجت‏ها و به تمام درهاى رحمت الهى قسم! اين كه محمد همه درهاى مسجد را بست جز درى كه به خانه على باز مى‏شد، اين كه قرض مرا على ادا مى‏كند، اين كه من شهر علمم و على در آن شهر، اين كه دست من و دست على در عدالت يكسان است، اين كه هر كس از على پيروى كند از من پيروى نموده و هر كس نافرمانى على نمايد از من نافرمانى كرده است و ... همه وارد است، آيا مى‏توان گفت: اين كه على به سقيفه راه ندارد، محمد هم نخواهد داشت؟... مى‏توان باور كرد كه حديث منزلت و حديث غدير، ناقض يكديگر باشند؟ اگر فضيلت به سبقت در اسلام و تقوا و عمل صالح و جهاد در راه خداست، آيا على در فضيلت پس از چه كسى جز محمد قرار خواهد گرفت؟

شما را به مولا قسم! اين كه نبى گرامى در غدير فرمودند: مگر من مولاى شما نيستم و همه جواب دادند، هستيد. و سپس فرمودند: هر كس من مولاى اويم على مولايش است، آيا مولا بودن محمد و مولا بودن على دو معنى دارد كه با يكديگر فاصله دارند؟

شما را به تمام ثار و ايثار و ثوره‏ها قسم! به هر چه ادله شرعى از كتاب و سنت است، به تمام كسانى كه براى ولايت و در راه ولايت اجتهاد كرده‏اند قسم! به محمدى كه خدا را بهتر از انسان‌هاى ديگر شناخت، به خدايى كه محمد را براى نبوت و على را جهت ولايت معرفى فرمود قسم! بگوييد هر كس در همه جا اجتهاد خود را در طول نص مى‏بيند ساكت نباشد. و به ويژه فرزندان دانشمند سقيفه، آنان كه منصف‏اند و بر مسائل و معارف اسلام دلى آگاه و تسلطى وافر دارند، چرا و چرا و چرا همين كه به مسأله خلافت و ولايت مى‏رسند، تا نزديك دروازه نص، جولانى جانانه مى‏نمايند، اما ناگهان توسن قلم را كشيده و مطلب را كشته، بدون تحقيق و تتبع آن را قيچى مى‏كنند؟ مگر جز اين است كه اگر درباره ولايت، مغزى امتناع ورزيد، يا جوهرى خشكيد، علتش را ژنتيك توجيه كرده و نشانى از زمينه ارثى را از آن مغز و آن قلم بر ملا مى‏سازد. آنچنان كه هزاران سال، بشر تيغ‏هاى برهنه ديد و ترسيد و هم اكنون نيز از يك خنجر برهنه بيش از يك مسلسل دلهره مى‏برد و بازداشتن قلم از ذكر فضايل على و نصر ولايت، ارثى است كه از آباء و اجدادمان به ما رسيده كه مى‏بايست حتى نام على را از ميان غضب‏هاى سر نيزه آلود خلفاى اموى، عباسى و عثمانى به روى برگ آوريم.

شما را به سوگندها و قسم‏ها:

تتبعى بسزا كنيد و صحيح‏ها را از سقيم‏ها جدا سازيد و حق مطلب‏ها را ادا نمايند و حق‌گويى را بر خط نفس برتر داريد و قلم را به راه رضايت خدا بچرخانيد و جوهرى بر اوراق، جز جهت خشنودى خدا نريزيد.

* - بر گرفته از كتاب «مظلومى گمشده در سقيفه»، ج1، انتشارات جواديه يزد. گفتنى است كه اين متن، تدوين يافته و برگزيده از بخش‌هاى مختلف آن كتاب از س 33 تا 137 است.

"شهيد سيدرضا پاك نژاد"

 

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر