
حجربن عدی؛ مدافع شجاع ولايت در برابر جسارتهای حاكمان كوفه
عصر شیعه ـ محمدحسين رجبی دوانی، عضو هيئت علمی دانشگاه امام حسين(ع) در گفتوگو با ايكنا، به بيان مطالبی درخصوص نقش حجربن عدی(رض) در تاريخ اسلام پرداخت.
وی گفت: حجربن عدی(رض) از اصحاب رسول خدا(ص) و ياران اميرالمومنين(ع) بوده است. اين بزرگوار از قبيله كنده از قبايل سرشناس يمنی و از بزرگان اين قبيله به شمار میآيد. میدانيم كه حضرت علی(ع) در سال 10 هجرت از سوی رسول خدا(ص) برای تبليغ اسلام به يمن رفت و مردم عرب اين منطقه را در مدت 6 ماه كه حضرت در آن جا حضور داشت، مسلمان كرد.
اين مدرس دانشگاه افزود: حجر بن عدی(رض) از همانجا به حضرت علی(ع) اعتقاد و ايمانی راسخ پيدا كرد و باعث مسلمان شدن تعداد زيادی از افراد قبيلهاش يعنی كنده شد و بعد از ارتحال رسول خدا(ص) در هنگام فتوحاتی كه توسط خلفا صورت گرفته بود، ايشان در منطقهای از شام به نام «مرج عذرا» نقش اساسی داشت و در واقع فاتح اين منطقه بود و از عجايب پيرامون شخصيت اين انسان بزرگوار اين بود كه در همين منطقه نيز به شهادت رسيد و در همان جا هم دفن شد.
رجبی دوانی گفت: حجربن عدی(رض) در كوفه ساكن شده بود و از بزرگان و رجال اين شهر به شمار می آمد، وقتیكه اميرالمومنين(ع) به خلافت رسيد، يكی از اعاظم اصحاب آن حضرت شد و او كه در زهد و كثرت عبادت مشهور و مورد توجه بسيار اميرالمومنين(ع) بود، در جنگ صفين فرماندهی كنديان حاضر در سپاه حضرت را به عهده داشت و پيش از آن در جنگ جمل شركت داشت و در جنگ نهروان هم از فرماندهان رده اول سپاه اميرالمومنين(ع) بود.
اين پژوهشگر تاريخ اسلام در ادامه افزود: میدانيم كه بعد از جنگ نهروان، موقعيت اميرالمومنين(ع) عوض شد و بعد مردم بیبصريت و بیوفای كوفه در ياری آن حضرت كوتاهی میكردند و هرچه آن بزرگوار تلاش كرد كه مجددا لشكری برای سركوبی معاويه حاكم ياغی و خودرای شام فراهم كند و كار او را يكسره كند، مردم كوفه با وجود اينكه نظامی بودند و از آن حضرت حقوق دريافت میكردند تا به امر او به مقابله با دشمنان بروند، كوتاهی كردند و نگذاشتند كه سپاهی فراهم شود.
وی ادامه داد: از سوی ديگر، معاويه از طريق جاسوسان خود خبر گرفت كه مردم كوفه در اطاعت حضرت سستی می كنند و آن بزرگوار نتوانسته است سپاهی برای مقابله با او مجددا فراهم كند، لذا در اين موقعيت معاويه است كه در قلمرو اميرالمومنين(ع) به حملات غافلگيرانه كه در اصطلاح زبان عربی به نام «غارت» تعبير میشود، اقدام میكند و دستههای جنايتكار رعب و وحشت را به اعماق قلمرو حضرت اعزام میكرد و با كشتار و چپاول مردم، باعث ناامنی حكومت اميرالمومنين(ع) و نااميدی مردم از آن حضرت شوند.
وی گفت: در جريان يكی از اين غارتها كه فرماندهی آن را يكی از جنايتكاران شام به نام «سفيان بن عوف غامدی» به عهده داشت و به عراق هجوم آورده بود، اميرالمومنين(ع) وقتی گروهی را بسيج كرد و فرماندهی آنان را به «حجربن عدی» داد، اين مرد بزرگ وفاداری خود را اين گونه نسبت به اميرالمومنين(ع) اعلام كرد كه گفت:«به خدا سوگند در راه شما و دفاع از شما، اگرچه دارايی ما به غارت برود و اعضای قبيلههايمان كشته شوند، ما هيچ باكی نداريم».
اين استاد دانشگاه ادامه داد: وقتیكه حجراين معرفت را از خود نشان داد، امام علی(ع) در تجليل از او فرمود: «خدا شهادت را برتو ای حجر حرام نكند، چرا كه میدانم و شهادت میدهم كه تو از اهل شهادت هستی» و حجر به تعقيب نابهكاران پرداخت و آنان را از عراق فراری داد؛ مورد ديگر غارتی است كه «ضحاك بن قيس فهری» يكی از جنايتكاران مورد اعتماد معاويه در راس گروه كثيری به اطراف كوفه حمله كرد و اميرالمومنين(ع) مجددا حجر را برای مقابله با اين جنايتكاران اعزام كرد كه حجر موفق شد ضحاك بن قيس را شكست بدهد و او هم بگريزد و از عراق فراری شود. حجر به قدری مورد اعتماد اميرالمومنين(ع) بود كه آن حضرت در نظر داشت «اشعث بن قيس كندی»، بزرگ يمنیهای مقيم كوفه را كه از قبيله حجر بود و رئيس يمنیهای كوفه به شمار میآمد، از آن جايگاه عزل كند، چرا كه اشعث نفاق و دشمنیاش با اميرالمومنين(ع) آشكار بود و حضرت قصد داشت كه به جای او حجربن عدی را به عنوان رهبر يمنیهای مقيم كوفه بگمارد كه نقطه مقابل اشعث بود، منتها حجربن عدی به سبب نفرتی كه از اشعث بن قيس داشت و كينه او نسبت علی(ع) را میدانست، به حضرت عرض كرد تا زمانی كه اشعث به عنوان يك كندی زنده است، من نمیتوانم رياست كندیها و يمنیها را به عهده بگيرم.
وی اشاره به تيزبينی حجر و ارادت او به اميرالمومنين(ع) گفت: اظهار كرد: حجر در سحرگاه 19 رمضان در مسجد مشغول عبادت بود و ديد كه اشعث بن قيس با ابن ملجم مشغول صحبتی به راز است. حساس شد و به سخنان آنها توجه كرد و ديد كه اشعث به ابنملجم میگويد: «در كار خودت شتاب كن، پيش از آن كه صبح تو را رسوا كند». با اينكه به رمز سخن گفته بودند، حجر متوجه شد كه اشعث و ابن ملجم قصد سوئی نسبت به علی(ع) دارند، لذا برگشت و به او گفت: ای اعور(يك چشم)! تو قصد جسارت و قصد سوء نسبت به اميرالمومنين(ع) داری. نخواهم گذاشت كه موفق شوی و حركت كرد كه به نزد اميرالمومنين(ع) برود و آن بزرگوار را از توطئه اين افراد منافق و خبيث آگاه كند، ولی متاسفانه از راهی به سراغ حضرت رفت كه اميرالمومنين(ع) از راه ديگری به سوی مسجد میآمد، لذا وقتی رفت و حضرت را نيافت و به مسجد بازگشت، هنگامی رسيد كه شنيد می گويند كه اميرالمومنين علی(ع) را ضربت زدند.
حجر ياور هميشگی ولايت
دوانی ادامه داد: حجربن عدی بعد از شهادت اميرالمومنين(ع) همراه با امام مجتبی(ع) بود و در موقعيتی كه اكثريت رجال و اشراف كوفه و مردان بیبصيرت اين شهر، امام مجتبی(ع) را رها كرده بودند، حجر مردانه در دفاع از فرزند پيامبر(ص) و خلافت مشروع و حق آن بزرگوار، در عرصه بود و بعد از پذيرش صلح كه برای حجر و شيعيانی نظير او بسيار سنگين و سخت بود، شاهد جسارتهای وقيحانه و گستاخانه حاكمان كوفه از سوی معاويه بود كه به فرمان او به ساحت مقدس اميرالمومنين(ع) برفراز منبر كوفه لعن و سبّ میكردند. حجر در برابر سبّ و لعن حضرت توسط مغيره بن شعبه ثقفی، حاكم معاويه در كوفه ايستاد و لعنی را كه او میكرد به خود او و به معاويه باز میگرداند و نهايتا مغيره نسبت به او تاحدی مدارا میكرد.
وی همچنين خاطرنشان كرد: بعد از مرگ مغيره، هنگامی كه «زياد بن ابيه» به فرمانروايی كوفه رسيد، شروع به سبّ و لعن اميرالمومنين(ع) كرد و حجر مقابله میكرد، البته زياد چون با حفظ سمت، فرمانروای بصره هم بود، هنگامی كه در بصره بود، عمرو بن حريص به جای او در كوفه حكومت میكرد. «عمروبن حريص» هم به تبع فرمان معاويه به سبّ اميرالمومنين(ع) پرداخته بود كه حجر و يارانش در برابر او ايستادند و از ساحت قدسی علی(ع) دفاع كردند. «عمروبن حريص» كه در خود يارای مقابله با حجر را نمیديد، موضوع را به «زياد بن ابيه» خبر داد، زياد به كوفه آمد و حجر را تهديد كرد كه اگر دست از حمايت علی (ع) برندارد، بلايی به سر او خواهد آورد كه باعث عبرت ديگران شود.
دوانی با تأكيد بر شجاعت حجر و عدن ترس او از تهديدهای مطرح شده، گفت: حجر از اين تهديدها نهراسيد و به دفاع از اميرالمومنين (ع) و بازگردان لعن و سبّ به معاويه ادامه داد كه تحت تعقيب زيادبن ابيه قرار گرفت و به همين سبب متواری شد و از سوی ديگر «زياد بن ابيه» گروهی از رجال قبيله او را گرفته بود و میخواست به جرم «حجر»، آنها را مجازات كند تا اينكه گروهی همچون جريربن عبدالله بجلی و عبدالله بن حارث، برادر مالك اشتر، نزد زياد بن ابيه رفتند و از او برای حجر امان خواستند كه حجر اگر خود را معرفی كرد، با او كاری نداشته باشد و او را نزد معاويه بفرستد و زياد قبول كرد.
وی ادامه داد: آنها هم به حجر خبر دادند و حجر از مخفی گاه بيرون آمد و نزد زياد آمد، ولی آن ملعون او را به زندان انداخت و يارانش را دستگير كرد و جز دو نفر از ياران او به نامهای «عمروبن حمق خزاعی» و «رفاعه بن شداد بجلی» كه از كوفه گريختند، بقيه كه 12 تن بودند، دستگير شدند و با حجر در زندان بودند. زياد بن ابيه گروهی از بزرگان كوفه و روسای قبايل را از جمله «ابوبرده فرزند ابوموسی اشعری» را حاضر كرد و از آنها خواست شهادت بدهند كه حجر و يارانش از اسلام برگشتهاند و مسلمان نيستند و عقيده دارند كه خلافت فقط بايد به اولاد ابوطالب برسد و از ديگران هم برائت میجويند و آنها را نكوهش میكنند.
دوانی گفت: اين گواهی را گروهی از اشراف كوفه هم از جمله «شريح قاضی» دادند و درپی اين طوماری كه بر ضد حجربن عدی و يارانش فراهم شده بود، زياد بن ابيه، اين مرد بزرگ و همراهانش را در بند به سوی معاويه فرستاد و اين ها وقتی به «مرج عذراء» در شام رسيدند، معاويه آنها را در همانجا نگه داشت و به آنها پيغام داد كه بايد از علی(ع) برائت بجويند تا با آنها كاری نداشته باشند، ولی اينها مردانه ايستادند و حاضر نشدند چنين جسارتی به علی (ع) بكنند. گروهی از نزديكان معاويه وساطت كردند و 6 نفر از ياران حجر را كه از قبيله آنها بودند، معاويه به خاطر آنها بخشيد و آزاد كرد، اما حجر و بقيه يارانش را به خاطر اين كه حاضر به برائت از علی (ع) نبودند، محكوم به اعدام كردند.
اين پژوهشگر تاريخ افزود: حجر پيش از اين كه به شهادت برسد، گفت بگذاريد من وضو بگيرم و نماز بخوانم، چرا كه وضويی نگرفتم، مگر اينكه با آن نماز خواندم. او نماز كوتاهی خواند و فرمود:«به خدا قسم نمازی از اين كوتاهتر نخواندم و اگر گمان اين را نداشتم كه شما تصور میكنيد كه من از مرگ میترسم، دوست داشتم اين آخرين نماز را بسيار طولانی بخوانم، اما خداوندا از امت خود به تو شكايت میبرم كه اهل كوفه برضد ما گواهی دادند و اهل شام هم مارا می كشند. به خدا اگر براساس آن گواهی ما را بكشيد، بدانيد كه من اولين قهرمان مسلمانان هستم كه در اين وادی به قتل رسيدم و نخستين مسلمانی هستم كه به اينجا آمده و سگها به من پارس میكردند».
شير بيشه ولايت
رجبی دوانی در پايان خاطرنشان كرد: يكی از جنايتكاران معاويه برای كشتن حجر شمشير برداشت و حجر لرزيد. ماموران معاويه گفتند: «مگر تو نگفتی از مرگ نمیترسی؟ اگر از علی(ع) برائت كنی، تو را رها میكنم»؛ حجر گفت: «من چرا نلرزم، درحالی كه برای من قبرهايی حفر شده و كفنهايی آماده شده و شمشيرها كشيده شده. اگر از قبر بترسم، چيزی نمیگويم كه خدا را به خشم بياورم. سپس او را گردن زدند و 6 نفر از همراهانش را به شهادت رساندند و در مرج عذرايی كه خود حجر فاتح آنجا بود پيكر مقدسش را به خاك سپردند. فاجعه شهادت حجر چنان جانكاه بود كه حتی عايشه بر معاويه خرده گرفت كه تو برای چه كسی مثل حجر را به قتل رساندی كه معاويه عذری آورد و ازكشتن حجربن عدی اظهار پشيمانی كرد.