
امیری که سخاوتش طعم عرفان داشت
جود و کرم در سیره امیرالمؤمنین (ع) چه جایگاهی دارد و تبلورهای بیرونی آن چیست؟
- عالم مظهر صفات الهی بوده و بر این اسماء بنا شده است و امیرالمؤمنین (ع) به عنوان مظهر جود و بخشش، تصویر این اسماء حسنی هستند. ایشان چون مظهر اسماء الهی است نمی تواند که نبخشد، نمی تواند که دستگیری نکند و از این رو حتی هنگام رکوع انگشتری خویش را به فقیر بخشیده و یا شبها به در خانه فقرا رفته و نیاز آنان را پاسخ میدهد، به ایتام سر می زند و اینها نیست مگر به دلیل آنکه امیرالمؤمنین (ع) تجلی و مظهر رحمانیت و رحیمیت خدای متعال است.
نه تنها شیعه به آن حضرت (ع) عشق میورزد، بلکه تمامی پیروان ادیان آسمانی به وجود ایشان عشق دارند.
از آنجا که امیرالمومنین (ع) مظهر صفات و اسمای حسنای الهی است در راس هرم انسانیت پس از پیامبر (ص) قرار دارند و در رکوع زکات می دهند که در قرآن نیز در آیه 55 سوره مائده به این مهم اشاره شده است و قاطبه مفسران بویژه بیشتر مفسران اهل سنت شأن نزول این آیه را بخشش امیرالمؤمنین (ع) به فقیر آن هم در حال رکوع بیان کرده اند.
همین اتفاق نظر درباره تفسیر این آیه نشان می دهد شخصیت و سجایای اخلاقی منحصر به فرد امیرالمومنین (ع) بر اثر عصبیت های قومی و مذهبی ما در حاشیه قرار نگرفته است، زیرا ایشان مخصوص یک مذهب نیست، بلکه الگوی بشریت است و بخشش و جود و کرم ایشان مظهر کریمی خدای متعال است.
این جود و بخشش امیرالمؤمنین (ع) در عرفان ناب شیعی چگونه راه یافته و نمود عینی آن چیست؟
- در عرفان رویکردهای مختلفی داریم، یکی رویکرد اهل بیتی است که بیشتر عرفای بزرگ اهل سنت نیز، عرفان خود را از اهل بیت (ع) گرفته اند و وامدار معارف اهل بیت (ع) هستند. باید توجه داشت عرفان بدون آموزه های عترت (ع) تهی است، چنانکه امیرالمومنین (ع) فرموده اند “ما رایت شی الا رایت ا... قبله معه و بعده”
و شاید باباطاهر همدانی با الهام از همین بیان می گوید: به دریا بنگرم دریا تو بینم، به صحرا بنگرم صحرا تو بینم.
بنابراین عرفان علوی چنین است که در آن هیچ چیز دیده نمی شود مگر قبل از آن، حین آن و بعد از آن خدا دیده شود، زیرا گوش و چشم امیرالمؤمنین(ع) گوش و چشم خدایی است اگرچه خداوند گوش و چشم مادی ندارد، اما سمیع و بصیر است و امیرالمؤمنین(ع) مظهر این دنیایی این اسم سمیع و بصیر است و به جایگاهی رسیده است که حدیث قدسی به آن اشاره دارد، یعنی بنده به جایی می رسد که به راه خدا میرود او را می بیند و ندای او را می شنود. آنچنان که ما نیز در نمازهایی که می خوانیم در موقع برخاستن می گوییم نشست و برخاست من به کمک خدا ست.
این اوج عرفان است که خواب را از چشمان امیرالمؤمنین (ع) ربوده است و زمینه ای را فراهم کرده تا چنین مناجاتهای دلنشینی در دل شب از ایشان به یادگار بماند. اگر غیر از این است چرا دیگران دعایی همچون کمیل یا مناجات امیرالمؤمنین (ع) در مسجد کوفه ارایه نکرده اند یا چرا نتوانسته اند حتی فرازی همچون یکی از فرازهای عرفه سیدالشهدا (ع) ارایه کنند.
باید توجه داشت در عرفان دو واژه از اهمیتی خاص برخوردار است، یکی وصال و دیگری فراق؛ آنچنان که امیرالمومنین (ع) در دعای پرفیض کمیل می فرمایند: الهی! من جهنم تو را تحمل می کنم، اما جدایی ات را هرگز.از این رو، هرگز چنین مفاهیم عرفانی که در مناجاتها و ادعیه آن حضرت (ع) دیده میشود در جایی دیگر به چشم نمی خورد وقتی می فرمایند: اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعا، اللهم اغفرلی ذنوب التی تنزل البلاء...
پس چرا در میان دیگر مذاهب اسلامی چنین درجه ای از نیایش و عرفان دیده نمیشود.
آیا می توان این حد از عرفان و معرفت را که در وجود، گفتار و رفتار امیرالمؤمنین (ع) وجود دارد در نسخه های امروزی عرفان که به جنبش های معنوی شهرت یافته اند، جست و جو کرد و به پاسخ رسید؟
- در ابتدا باید توجه داشت جنبش های معنوی و عرفانهای نوظهور در ایران به نام «عرفان» خوانده می شود وگرنه معلوم نیست اینها در اصل چه هستند!؟
به عنوان مثال آرای «پائولو کوئیلو»ی برزیلی تکنولوژی فکر است نه عرفان؛ اینها هیچ یک عرفان نیست، شاید فقط کمی از عرفان واره های هندوستان ریشه های عرفانی داشته باشند بنابراین آنچه در بحث های رسانه ای باید مطرح شود این است که اگر آنچه ارایه می شود، عرفان است چطور عنوان دروغین به خود می گیرد!؟ زیرا عرفان عین حقیقت و معرفت و شناخت واقعی است نه کذب و دروغ، معرفت حقیقی است نه آنکه ساخته و پرداخته شود، علاوه بر این، عرفان، مؤلفه ها و فرجامی خاص دارد.
از این رو، آنچه به عنوان جنبش های معنوی یا عرفانهای نوظهور چه در آمریکای لاتین، چه در شرق آسیا و چه در هندوستان از آنها نام برده می شود، رویکردهای روان شناسانه و تکنولوژی فکر است نه عرفان!
به عنوان مثال اگر تنها زندگی شخصی «اوشو» را مطرح کنیم آن را به همه چیز شبیه می یابیم جز تبلور عرفان، به گونه ای که در اندیشه های وی قمار، آزادی جنسی، زنا و اعمالی از این دست راه وصول به عرفان است که در هیچ عرفانی چه یهودی، چه مسیحی، چه حنفی و مالکی و اسلامی دیده نمی شود و اصلا به عرفان ربطی ندارد.
بنابراین، ضرورت دارد نسل جوان و تحصیلکرده برای وصول به عرفان حقیقی و ناب، سراغ عرفان و ادعیه اهل بیت (ع) بروند و اشعار حافظ شیرازی که عرفان اهل بیتی و قرآنی در آن تبلور دارد را مرور کنند، زیرا وقتی حافظ سخن از ساقی به میان می آورد منظورش شراب طهوری است که قرآن از آن یاد می کند.
از این رو، جز آموزه های وحی و سیره اهل بیت (ع) عرفان ناب و حقیقی در هیچ جای دیگر اعم از شرق آسیا یا در آمریکای لاتین یافت نمی شود و گزاره هایی که به اسم عرفان در این بسته های تکنولوژی فکر ارایه میشود نه تنها به شناخت خدا نمی انجامد، بلکه نسل جوان و جویای معرفت را با بحران هویت مواجه می کند.
قدس آنلاین