
شرح چند حديث از امام صادق(ع)
1ـ از امام صادق(ع) منقول است: «سلُوا الله الغني في الدُّنيا و العافيه، و في الاخره المغفره و الجنّه: از خداوند بينيازي و عافيت در دنيا را درخواست کنيد، و براي آخرت، آمرزش و بهشت را.»(اصول کافي، ج5، ص71)
بينيازي و غنا در دنيا به معناي انباشتن مال و ثروت نيست؛ زيرا انباشتن مال و طلب ثروت، حالت اضطراب، حرص، طمع، حسد، عدم امنيت و... براي انسان پيش ميآورد. چه بسيار انسانهايي که مال فراوان دارند، ولي احساس بينيازي و آرامش ندارند.
«غنا» آن حالت روح است که انسان را از غير خدا بينياز ميسازد و درخواست عافيت براي دين و دنياي خود مينمايد. «عافيت» به معناي اين است که انسان در محافظت و پناه الهي قرار بگيرد و لحظهاي از آن خارج نشود. و در حوادث دنيايي و آخرتي، از لحاظ روحي، جسمي، دنيوي و اخروي و بهخصوص ديني به او لطمه و صدمهاي وارد نشود.
براي همين است که دستور دادهاند از خدا درخواست عافيت در دين، دنيا و آخرت كنيد. عافيت دنيايي و جسمي و... خوب است؛ ممکن است بدن دچار بيماري شود و بالاخره سلامت خود را به دست آورد و يا مشکلات دنيايي با به پايان رسيدن عمر و مورد غفران و بخشش الهي قرارگرفتن، قابل تحمل است؛ ولي عافيت دين آنقدر بزرگ است که اگر به دست نيايد، گريبان انسان را در دنيا و آخرت ميگيرد.
براي آخرت درخواست بخشش گناهان و بعد هم بهشت كنيد؛ زيرا بهشت جايگاه آلودگي نيست و گناهکار وارد بهشت نخواهد شد. اول «تخليه» به معناي پاک شدن از گناهان و بعد «تجليه» به معناي آراستن، زيبا و نوراني شدن.
2ـ عبدالله بن سنان از اصحاب امام صادق(ع) ميگويد: از حضرت پرسيدم: «فرشتگان برترند يا آدميزاد؟» گفتند: اميرالمؤمنين علي(ع) فرمود: «خداوند در وجود فرشتگان عقل را آميخت، بدون آنکه شهوت برايشان قرار دهد و در وجود حيوانات شهوت را درآميخت، بدون آنکه عقل برايشان قراردهد؛ ولي در آدميزاد هر دو آنها را درهم آميخت. فمن غلب عقلُهُ شهوته، فهُو خيرٌ من الملائکه؛ و من غلب شهوتُهُ عقله، فهو شرٌّ من البهائم: هر که عقلش بر شهوتش غلبه کند، او بهتر از فرشتگان است. و هر که شهوتش بر عقلش غلبه نمايد، از حيوان پستتر و شرّتر است.» (بحارالانوار، ج60، ص299)
فرشته سراسر وجودش عقل است و حيوان سراسر وجودش شهوت. انسان آميختهاي از عقل و شهوت است؛ اما انساني که فقط در فکر خوراک، پوشاک، مسکن، ماشين و برآوردن خواهشهاي نفساني است، در رديف حيوان، بلکه پستتر از حيوان است. در مقابل، انساني که دنبال عبادت و اطاعت پروردگار است، يعني از نيروي شهوت مال، مقام و... براي رسيدن به قرب خداوند استفاده ميکند و توان خود را در راه خدا و خدمت به بندگان او صرف مينمايد، نه تنها از ملائکه بالاتر و والاتر است، بلکه ملائکه خادمش هستند.
3ـ «اذا اراد الله بعبد خيراً، زهّدهُ في الدُّنيا و فقّههُ في الدّين و بصّرهُ عُيُوبها و من اُوتيهُنّ، فقد اُوتي خير الدنيا و الآخره: آنگاه كه خداوند به بندهاي ارادة خير بنمايد، او را از دلبستگي و وابستگي به دنيا نجات ميدهد و در معارف ديني عالم ميگرداند و به عيوب دنيا بينايش ميكند. هر كس كه خداوند اين سه خصلت را به او داده، تمام خير دنيا و آخرت را به او عطا و عنايت كرده است.» (بحار، ج70، ص55)
اراده خير الهي نسبت به بنده اين است كه او را ياري ميكند و نميگذارد دلبستگي و تعلق شديدي به دنيا پيدا كند. «زهد» به معناي عدم دلبستگي و تعلق به دنياست و در صورتي حاصل ميشود كه انسان بخواهد و كمك الهي شامل حالش گردد. و گرنه به تنهايي و بدون امداد الهي نميتواند زهد به معناي واقعي را كسب نمايد. انسان زاهد اينطور نيست كه چيزي در دنيا ندارد و يا كسي را دوست ندارد، بلكه دوستي او براي خداست و اگر مال و مقامي دارد، به آنها وابسته نيست، بلكه بيرغبت است. آنها را براي خدا ميخواهد و در راه خدا هم مصرف ميكند.
خصلت دوم اينكه انسان بخواهد به وسيله امدادهاي غيبي، معارف ديني را بفهمد نه فقط به صورت علمي، بلكه شعور و فهم ديني پيدا ميكند.
خصلت سوم اينكه او را به عيوب دنيا آشنا و بينا ميكند. انسان همهاش دنبال زيور و زينت دنياست؛ و دنيا مانند سيبي است كه ظاهري زيبا دارد، ولي از درون كرموست؛ يعني ظاهري آراسته و دروني خراب دارد. اگر انسان بخواهد، خدا باطن دنيا را نشانش ميدهد و عيوب دنيا را ميبيند و خودش دلزده ميشود.
اين سه خصلت، آن خير واقعي دنيا و آخرت است.
4ـ درباره آية «اهدنا الصّراط المُستقيم: ما را به راه راست رهنمون باش»، فرمود: «ارشدنا الصّراط المستقيم. ارشدنا للُزُوم الطّريق المُودّي الي محبّتك و المُبلّغ الي جنّتك من ان نتّبع اهوائنا فنعطب: از خدا درخواست ميكنيم ما را به راهي هدايت كن كه باعث شود به محبت تو برسيم و آن راه ما را به بهشت تو برساند. اگر اين راه را نرويم، پيروي از هواي نفس ميكنيم و به هلاكت ميافتيم.» (بحار، ج47، ص238)
سؤال از «إهدنا» بود، ولي حضرت در جواب، «ارشَدَنا» فرمود. تقاضا از خدا اين است كه ما را راهنمايي كن؛ اما تنها راهنمايي نيست، بلكه راهنمايي با ياري و ارشادي است كه به محبت تو برسيم؛ يعني خدايا، دست ما را بگير تا در راهي قرار بگيريم كه محبت تو در دلمان جاي بگيرد كه اگر دوستي تو بيايد، ما را به بهشت خاصّ تو كه جنّت نام دارد و مخصوص نفوس مطمئنه است، ميرساند و ما هم مورد خطاب اين آيه سورة فجر قرار ميگيريم: «يا ايّتُها النّفسُ المُطمئنّه إرجعي الي ربّک راضيه مرضيه فادخُلي في عبادي و ادخُلي جنّتي».
نكته مهم اين است كه نميفرمايد «الجنه»، بلكه «جنّتك» (بهشت تو). محبتي به من بده كه برسم به آن جايگاهي كه نفوس مطمئنّه به آنجا ميروند. همانطور كه در آيه ميفرمايد «جنّتي»: جنت من. اهل معرفت ميگويند اين جنتِ لقاست. انساني كه محبت، هدايت و ياري الهي را ميخواهد، بايد با حركت در آن مسير، زمينه و مقدماتش را فراهم سازد. نميشود با زبان درخواست كنيم، ولي در عمل برخلاف مسير هدايت برويم. اگر اين راه را نروم، كجا خواهم رفت؟ هر كس هدايت و ياري خدا نصيبش نشود، راهبري نفس امّاره و پيروي از شيطان و هواي نفس نصيبش خواهد شد و آخرش به هلاكت و نابودي ميافتد.
5ـ فرمود: «الدُّنيا بمنزله صُوره رأسُها الكبر: دنيا همانند پيكري است كه سرش خود بزرگبيني است، و عينُها الحرص: و چشمش آزمندي است، و اُذُنُها الطّمع: و گوشش طمع است، و لسانُها الرّيا: و زبانش خودنمايي است، و يدُها الشّهوه: و دستش شهوت است، و رجلها العُجب: و پايش خودپسندي است، و قلبُها الغفله: و دلش غفلت است، و كوْنُها الفناء: هستياش نيستي است، و حاصلُها الزّوال: دستاوردش هم نابودي است.» (بحار، ج70، ص105)
امام صادق(ع) در اين روايت دنيا را به پيكر انسان تشبيه ميفرمايد كه هر كدام از اعضايش براي كاري خلق شده است و ارتباط تنگاتنگي با همديگر دارند و بر هم تأثير ميگذارند: سر دنيا، خود بزرگبيني است، يعني آن حالتي كه انسان خود را از همه برتر ميداند و يك سر و گردن بزرگتر ميبيند.
چشم دنيا حرص است و آن حالتي است كه انسان چيزي را كه مورد احتياجش نيست و فايدهاي هم برايش ندارد، جمع ميكند. حالت دنياداران اينطور است كه هر چيزي را ميبينند، ميخرند، درحالي كه مورد نيازشان نيست.
گوش دنيا طمع است و آن، حالتي است كه هرچه به گوشش ميخورد، ميخواهد زود به آن برسد. چنين فردي هميشه در درونْ خود را محتاج ميداند و با اين حالت نيازي كه در روح خود ايجاد كرده، براي رسيدن به آنچه واقعا نيازمندش نيست، از ديگران توقع دارد كه كمكش كنند؛ اگر چيزي به او بدهند، زبان به مدح و ستايش ديگران باز ميكند و اگر ندهند، سرزنش ميكند!
زبان او ريا و دورويي است. «ريا» در عبادات به معناي انجام اعمال براي غيرخدا و نشاندادن به مردم است كه عمل را باطل ميگرداند. ولي در اين روايت، انجام دادن و ندادن عمل است كه ريشهاش نفاق و دورويي است. دنياداران اينطورند كه در زبانشان صفا و يكرنگي نيست و براي رسيدن به دنيا، مبتلا به ريا، دورويي، تملق، دروغ، تهمت، تمسخر و ديگر آفات زبان ميشوند.
دست دنيا، شهوت است. دست دنياداران به آنچه مطابق عقل و شرع است، دراز نميشود، بلكه به سوي شهوت دراز است كه مخالف عقل و شرع است.
پاي دنيا، خودپسندي است؛ يعني انسان خود را به ديگران نشان دهد كه چه كسي است و به خودستايي و منيّت دچار ميشود.
مركز تمام اعضا و جوارح كه باعث زنده نگهداشتن ميباشد و از آن تغذيه ميكنند، قلب است و درحقيقت آنها را ميچرخاند و اگر بهرهاي از اعتقادات صحيح و اعمال صالح نداشته باشد، به مرض سخت غفلت مبتلا شده كه انسان را نه تنها از خداوند دور ميكند، بلكه از خصايص انساني هم جدا ميسازد؛ لذا به آساني دست به هر جنايتي ميزند.