( 4.1 امتیاز از 1526 )

عصر شیعه :  
 1 - جابر گويد : پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود : 
 هر كس مشتاق ديدار سرور و آقاى جوانان اهل بهشت است ، به حسن بن على عليهما السلام نگاه كند .۱

سی و هفت فضیلت ویژه امام حسن مجتبى عليه السلام‏

 

 2 - براء گويد : پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم را ديدم در حالى‏كه حسن بن على‏عليهما السلام بر دوشش سوار بود مى‏فرمود : 

 خدايا ؛ به راستى من او را دوست مى‏دارم ، تو نيز او را دوست بدار۲ و هر كس كه او را دوست مى‏دارد .۳

  3 - ابوهريره گويد : پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم ، حسن را به سينه مباركش چسبانيد و فرمود :  خدايا ؛ به راستى من او را دوست مى‏دارم ، تو نيز او را دوست بدار و هر كس كه او را دوست مى‏دارد .۴

  4 - هانى گويد : حضرت اميرالمؤمنين على‏عليه السلام فرمودند :

 حسن ، از سينه مبارك تا سر ، شبيه‏ترين مردم به پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم است .۵

  5 - و نيز آن حضرت فرمودند :

 حسن از چهره تا ناف ، شبيه‏ترين مردم به پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم است .۶

  6 - حارث از امير مؤمنان على عليه السلام نقل كرده است كه آن حضرت فرمود :

 روزى پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم بر ما وارد شده و فرمودند : پسربچّه خردسال كجا است ؟ آيا پسربچّه خردسال اينجاست ؟ در اين هنگام حسن (عليه السلام) بيرون آمد و به طرف رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم آمد در حالى‏كه گردن‏بندى از قرنفل - كه گياه خوشبويى است - به گردن داشت و دست خود را به سوى آن حضرت دراز كرد .

 پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم او را دربرگرفت و فرمود : پدر و مادرم فدايت ؛ هر كس مرا دوست دارد بايد اين كودك را (نيز) دوست بدارد .۷

  7 - يعلى بن مرّه گويد : همراه پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم به طرف محلّى كه براى طعام دعوت شده بوديم به راه افتاديم ، در بين راه به امام حسن‏عليه السلام برخورد كرديم كه در حال بازى بود ، پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم با ديدن امام حسن عليه السلام به سرعت از جمعيّت جدا شده خود را به نزديك امام حسن عليه السلام رسانده و دست‏هاى مبارك خود را گشودند ، به دنبال امام حسن‏عليه السلام اين طرف و آن طرف مى‏رفته و او را مى‏خندانيدند تا آن‏كه وى را گرفتند ، يكى از دست‏هايش را زير چانه و دست ديگر را بالاى سرش قرار داده و او را بغل كرده و بوسيدند سپس فرمودند : حسن از من است و من از حسن ، خداوند دوست مى‏دارد هر كس كه او را دوست بدارد .۸

 

 8 - ابو سنان از مردى از اهل كوفه نقل كرده است كه وى گفت : حسن بن على‏عليهما السلام در ضمن صحبت با شخصى فرمود :   از كدام شهر هستى ؟ عرض كرد : از كوفه هستم .

 حضرت فرمود : اگر در مدينه بودى ، مكان‏هاى نازل‏شدن جبرئيل را در خانه‏هايمان به تو نشان مى‏دادم .۹

 9 - جابر بن عبداللَّه گويد : امام حسن عليه السلام سنگينى زبان داشت و كلام را به كندى ادا مى‏كرد ، پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم در يكى از اعياد براى اداى نماز از منزل خارج شد، امام حسن عليه السلام نيز همراه آن حضرت بيرون آمد ، پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم براى شروع نماز «اللَّه اكبر» گفت ، امام حسن‏عليه السلام نيز پس از او «اللَّه اكبر» گفت . پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم با شنيدن تكبير امام حسن عليه السلام خوشحال شده و تكبير را تكرار فرمود ، امام حسن‏عليه السلام نيز به همراه آن حضرت تكرار نمود تا هفت تكبير گفت و با  گفتن تكبير هفتم توقّف كرد ، پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم نيز از گفتن بازايستاد .

 سپس آن حضرت براى ركعت دوّم از جا برخاست، در اين ركعت امام حسن‏عليه السلام تكبير گفت تا رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم پنج تكبير را ادا كردند، در پنجمين تكبير امام حسن عليه السلام توقّف كرد و اين ، در تكبيرات نماز عيد فطر و قربان سنّت گرديد .

 در روايتى ديگر وارد شده كه اين جريان در مورد امام حسين‏عليه السلام اتّفاق افتاده است .۱۰

  10 - حذيفه نقل كرده است كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم فرمود :

  آگاه باشيد ؛ از فضيلت و برترى چيزى به حسن بن على عليهما السلام عطا شده است كه به هيچ‏يك از فرزندان آدم جز يوسف بن يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم عطا نشده است .۱۱

  11 - زيد بن ارقم گويد: امام حسن عليه السلام از منزل بيرون آمد در حالى‏كه لباس گرانبهايى به تن داشت و پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم بر فراز منبر خطبه مى‏خواندند .

 در بين راه پاى آن حضرت لغزيده و بر زمين افتادند، رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم فوراً از منبر پايين آمده و مردم نيز شتاب كرده و آن حضرت را از زمين برداشتند، پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم خود را به آن حضرت رسانده و او را  گرفته و در دامان خويش نهاد و فرمود :

  به راستى كه فرزند وسيله امتحان و آزمون است ، من از منبر پايين آمدم و به سوى او روانه شدم در حالى‏كه نمى‏دانستم كجا است؟۱۲

  12 - ابن عبّاس گويد : پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم از منزل خارج شدند در حالى‏كه امام حسن‏عليه السلام را بر شانه مباركش حمل مى‏كردند، شخصى در بين راه به امام حسن‏عليه السلام رو كرد و گفت : پسر جان ؛ خوب مركبى را سوار شده‏اى . پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: و او خوب راكب و سوارشونده‏اى است .۱۳

  13 - جناب جابر از امام باقرعليه السلام روايت كرده است :

  امام حسن عليه السلام همراه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم بود كه در بين راه تشنگى شديدى به آن حضرت دست داد و چون آبى نيافتند پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم زبان مبارك خود را در دهان او نهاد و او مكيد تا سيراب گرديد .۱۴

  14 - عبداللَّه بن شدّاد از پدرش روايت كرده است كه گفت : پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم نماز را با اصحاب برگزار كردند، هنگامى كه به سجده رفت، امام حسن عليه السلام بر پشت آن حضرت سوار شد، رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم سجده را ادامه داد تا او پايين آمد، چون از نماز فارغ گشت عرض كردند : اى رسول خدا ؛ سجده را طولانى كرديد .

 پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود :

 پسرم (حسن) بر پشتم سوار شده بود و من دوست نداشتم او را پياده كنم تا آن‏كه خواسته‏اش برآورده شود و خودش به ميل و اراده خود پياده شود .۱۵

  15 - پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم به امام مجتبى‏عليه السلام فرمود : 

 تو به راستى از نظر صورت و سيرت شبيه من هستى .۱۶

  16 - پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم در حالى‏كه امام حسن عليه السلام را روى شانه مبارك خود نهاده بود فرمود : 

 حسن از من است و من از حسنم ، خداوندا ؛ من او را دوست مى‏دارم ، تو نيز او و دوستانش را دوست بدار .۱۷

  17 - ابن عبّاس در ضمن حديثى طولانى مى‏گويد : روزى رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم نشسته بودند كه امام مجتبى‏عليه السلام وارد شد ، همين‏كه چشم مبارك پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم به آن حضرت افتاد گريست ، سپس فرمود :   پسرم ؛ به سوى من بيا ، به سوى من بيا . تا آنجا  كه حضرت را به نزديك خود خواند و بر زانوى مبارك نشانيد - ... سپس فرمود: -

 امّا حسن‏عليه السلام ؛ به راستى او پسر من، فرزند من و از من است . او نور چشمان من، روشنايى قلب من و ميوه دلم مى‏باشد .

 او سرور جوانان اهل بهشت و حجّت خدا بر همه امّت است . دستور و فرمان او ، فرمان و دستور من ؛ و گفتار او گفتار من است . هر كس از او پيروى كند از من شمرده مى‏شود و هر كس او را نافرمانى كند از من نيست .۱۸

  18 - امام باقرعليه السلام از پدران بزرگوارش ، از حذيفه نقل كرده‏اند كه گفت :

  پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم در ميان جماعتى از مهاجرين و انصار بر روى كوه احد بودند كه ناگهان حسن بن على‏عليه السلام از دور پيدا شد در حالى‏كه با آرامش و وقار خاصى راه مى‏رفت، رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم و همراهانش به او چشم دوخته بودند .

 بلال عرض كرد : اى رسول خدا ؛ كسى را در (پاى كوه) اُحد نمى‏بينم كه او را (در بالا آمدن از كوه) كمك كند ؟

 پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: همانا جبرئيل راه را به او نشان مى‏دهد ، ميكائيل او را يارى و همراهى مى‏كند ، و او فرزند من، روح و روان من، و پاره‏اى از تن من است. او سبط اكبر من و نور چشمان من است، پدرم فداى او باد .

 آن‏گاه برخاست و ما نيز به همراه او برخاستيم در حالى‏كه مى‏فرمود : تو سيب خوش‏بوى من، حبيب من، و سرور قلب من هستى . و دست آن حضرت را گرفته و با او راه مى‏رفت ، ما نيز به همراه ايشان راه مى‏رفتيم تا آن‏كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم نشستند و ما گرد او حلقه زديم . پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم در حالى‏كه لحظه‏اى چشم از ميوه دلش برنمى‏داشت ، فرمود :

 او پس از من هادى و راهنماى امّت خواهد بود، و اين هديه‏اى از طرف پروردگار جهانيان به من است، از من خبر مى‏دهد و مردم را با آثار من آشنا مى‏كند و سنّت و روش مرا زنده مى‏گرداند، و در كارهايش همان امور مرا عهده‏دار مى‏شود، خداوند تبارك و تعالى به او مى‏نگرد و او را غرق رحمت و محبت خويش مى‏سازد، خداوند رحمت كند كسى را كه اين‏گونه او را بشناسد و به من در مورد او نيكى و احسان كند، و مرا در مورد او گرامى بدارد .۱۹

  19 - انس بن مالك گويد : امام حسن‏عليه السلام بر رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم وارد شد ، من خواستم او را دور كرده و مانع ورودش شوم ! پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود :

  واى بر تو اى انس ؛ پسرم و ميوه دلم را رها كن (و او را آزاد بگذار)، به راستى هر كس او را آزار دهد مرا آزار داده و كسى كه مرا آزار دهد، خدا را آزار داده است .۲۰

  20 - امام مجتبى‏عليه السلام در بالاى منبر مشغول ايراد خطبه بودند و در ضمن خطبه فرمودند :

  اى مردم ؛ در مورد (امر) پروردگارتان انديشه كنيد ؛ «خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برگزيد * آن‏ها ذريّه و دودمانى هستند كه فضائل و كمالات را بعضى از آن‏ها از بعضى ديگر گرفته‏اند، و خداوند شنوا و دانا است»۲۱ .

 ما از ذريّه و دودمان آدم، خانواده نوح، گزيده ابراهيم، برگرفته از اسماعيل، و خاندان محمّدصلى الله عليه وآله وسلم هستيم .

 ما در ميان شما همچون آسمانى برافراشته و زمين گسترده و خورشيد روشنى‏بخش و آن درخت زيتونه‏ايم كه نه شرقى و نه غربى است و روغن آن مبارك و بابركت است ؛ پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم ريشه آن ، على‏عليه السلام تنه آن، و ما به خدا سوگند؛ ميوه آن درخت هستيم .

 هر كس به شاخه‏اى از شاخه‏هاى آن درآويزيخته و چنگ زند رهايى يابد و هر كس از آن دورى گزيند به سوى دوزخ سقوط مى‏كند .

 حضرت اميرالمؤمنين‏عليه السلام كه در فاصله دورترى نشسته بودند از جا برخاسته و در حالى‏كه جبّه مباركش از پشت سر بر زمين كشيده مى‏شد به طرف منبر حركت كرد تا آن‏كه بر فراز منبر بالا رفته و بين ديدگان امام حسن‏عليه السلام را بوسيد و فرمود :

 اى فرزند رسول خدا ؛ حجّت خود را بر اين مردم ثابت كردى و اطاعت خويش را بر آنان واجب گردانيدى ، پس واى بر كسى كه با تو مخالفت كند .۲۲

  21 - محمّد بن اسود بن خلف از پدرش روايت كرده است كه : پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم ، امام حسن‏عليه السلام را گرفت و او را بوسيد ، سپس رو به مردم كرد و فرمود :

 به راستى كه فرزند تمام توجّه پدر و مادر را به سوى خود جلب مى‏كند .۲۳

  22 - انس بن مالك گويد : حسن بن على‏عليه السلام شبيه‏ترين مردم از نظر چهره به رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم بود .۲۴

 23 - بهى گويد : به عبداللَّه بن زبير گفتم : نزديك‏ترين مردم از نظر شباهت به رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم چه كسى است؟

 گفت : حسن بن على‏عليه السلام از نظر شباهت نزديك‏ترين مردم به پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم و محبوب‏ترين آنان نزد آن حضرت بود ، گاهى مى‏آمد و رسول خدا در حال سجده بود، بر پشت آن حضرت سوار مى‏شد، رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم سر از سجده برنمى‏داشت تا او پائين آيد و گاهى مى‏آمد و زير شكم مبارك پيامبر قرار مى‏گرفت، آن حضرت پاهاى خود را باز مى‏كرد تا حسن‏عليه السلام خارج شود .۲۵

 24 - سخاوى به اسناد خود از محمّد بن زياد روايت كرده است كه گفت : از ابوهريره شنيدم كه مى‏گفت: حسن بن على‏عليه السلام خرمايى از خرماهايى كه براى صدقه‏دادن آورده بودند گرفت و در دهان خويش نهاد ، پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم به او فرمود : كخ كخ تا آن را بيرون آورد ، سپس فرمود:

  مگر نمى‏دانى كه ما خاندان صدقه نمى‏خوريم ؟

 اين روايت ، مورد اتّفاق همگان است و در عبارتى كه مسلم (در صحيح خود) نقل كرده چنين آمده :

  إنّا لاتحلّ لنا صدقة . به راستى صدقه براى ما حلال نيست .

 احمد نيز آن را اين‏گونه نقل كرده است : «همانا صدقه براى آل محمّدعليهم السلام حلال نيست».

 همچنين «طحاوى» اين حديث را از امام مجتبى‏عليه السلام به اين صورت نقل كرده است كه آن حضرت فرمود :

  همراه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم بودم كه در بين راه گذرمان به محلّ خشك‏كردن خرماهاى صدقه افتاد ، من يكى از آن‏ها را برداشته و در دهانم گذاشتم، رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فوراً آن را از من گرفت و فرمود : همانا براى ما آل محمّد صدقه حلال نيست .

 صاحب «قادتنا كيف نعرفهم» گويد : سند اين روايت ، قوى است و طبرانى و طحاوى اين حديث را از ابى ليلاى انصارى نقل كرده‏اند .

 همچنين ابن ابى شيبه و خلاّل اين روايت را از حديث ابى مليكه از عايشه نقل كرده‏اند ، و ترمذى نيز اين روايت را صحيح شمرده است .۲۶

 25 - از مقبرى نقل شده كه گفت : ما با ابوهريره بوديم كه حسن بن على‏عليه السلام آمد و سلام كرد، همه افراد سلام آن حضرت را پاسخ گفتند جز ابوهريره كه گويا نفهميد .

 به او گفتند : اين حسن بن على عليهما السلام است كه سلام مى‏كند ، فوراً نزديك آن حضرت آمد و عرض كرد : عليك يا سيّدى ؛ «درود بر شما اى سرور من» .

 به او گفتند: آن حضرت را با  كلمه «يا سيّدى» خطاب كردى .

 گفت : شهادت مى‏دهم كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود :  به راستى كه او آقا و سرور همگان است .۲۷

  26 - جابر روايت كرده است كه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: 

 حسن عليه السلام سرور و آقاى جوانان اهل بهشت است .۲۸

 

 27 - بخارى به اسناد خود از ابوهريره روايت كرده است كه گفت : هيچ‏گاه حسن‏عليه السلام را نديدم جز اين‏كه اشك از چشمانم جارى شد ، و اين به خاطر آن بود كه :

 روزى پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم مرا در مسجد ديد، دست مرا گرفت و به همراه حضرت راه افتادم، سخنى با من نگفت تا به بازار بنى‏قينقاع وارد شديم، در آنجا گشتى زد و نگاهى كرد و بازگشت و من با آن حضرت همراه بودم تا به مسجد برگشتيم ، در آنجا نشست و دو زانوى خود را در بغل گرفت ... پس (امام) حسن‏عليه السلام وارد شد و خود را به سرعت در دامان آن حضرت انداخت، و دست خود را در ميان محاسن رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم كرد ، آن‏گاه پيامبر دهان مباركش را گشود و او دهان خود را در ميان دهان آن حضرت نهاد، سپس رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود : 

 خداوندا ؛ به راستى من او را دوست مى‏دارم، پس او و دوستدار او را دوست بدار .۲۹

  28 - ابو سلمه از ابوهريره روايت كرده است كه گفت : پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم (امام) حسن‏عليه السلام را در حضور شخصى بنام اقرع بن حابس تميمى بوسيد، اقرع عرض كرد: من ده فرزند دارم تاكنون يكى از آن‏ها را نبوسيده‏ام .

 پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم نگاهى به او كرد و فرمود :  كسى كه رحم ندارد ، مورد ترحّم قرار نمى‏گيرد .۳۰

  29 - رجاء بن ربيعه گويد : در مدينه ، مسجد رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم در ميان حلقه‏اى كه در آن ابوسعيد و عبداللَّه بن عمرو بودند نشسته بودم، ناگهان حسن بن على‏عليهما السلام از كنار ما عبور نمود و سلام كرد، همگى پاسخ سلام آن حضرت را گفتند جز عبداللَّه بن عمرو كه ساكت ماند ، او فوراً به دنبال امام حسن‏عليه السلام رفت و عرض كرد: درود و رحمت خداوند بر شما باد، و پس از آن به ما گفت : او از همه اهل زمين نسبت به اهل آسمان محبوب‏تر است ، به خدا سوگند؛ از شب‏هاى صفين تاكنون با او سخن نگفته‏ام .

 ابوسعيد گفت: آيا نمى‏آيى با هم نزد او رويم و عذرخواهى كنيم؟

 گفت: آماده‏ام و از جابرخاست، ابوسعيد بر آن حضرت وارد شد و اجازه خواست، به او اجازه فرمود، سپس براى عبداللَّه بن عمرو اجازه طلبيد، به او هم اجازه داد و وارد شد .

 ابوسعيد به عبداللَّه بن عمرو گفت: آن حديثى را كه هنگام عبور امام حسن‏عليه السلام براى ما گفتى اكنون بازگو .

 گفت : آرى ؛ من گفتم كه او محبوب‏ترين انسان روى زمين نسبت به اهل آسمان است.

 امام حسن‏عليه السلام به او فرمود: 

 اگر مى‏دانستى كه من از همه اهل زمين نسبت به اهل آسمان محبوب‏ترم ، پس چرا به جنگ ما آمدى يا باعث زيادشدن دشمنان ما در جنگ صفين شدى؟

 عبداللَّه عرض كرد : به خدا سوگند ؛ نه به خاطر سياهى لشكر دشمن آمدم و نه همراه آن‏ها شمشيرى زدم، ولى به همراه پدرم حاضر شده بودم - يا كلمه‏اى شبيه آن گفت - .

 امام مجتبى عليه السلام فرمود: 

 مگر نمى‏دانى كه در نافرمانى خداوند ، اطاعت كردن از هيچ مخلوقى جايز نيست ؟ (اطاعت از هر كسى بايد دائر مدار اطاعت خدا باشد و خارج از محدوده اطاعت خدا از هيچ كس نبايد اطاعت كرد)... .۳۱

  30 - حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام در ضمن حديثى طولانى (خطاب به ابوبكر و عمر) فرمودند :

  امّا حسن پسرم ؛ شما دو نفر مى‏دانيد و همه اهل مدينه نيز مى‏دانند كه صف‏ها را مى‏شكافت تا خود را به پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم مى‏رسانيد و در حالى‏كه آن حضرت به سجده رفته بود بر پشت مباركش سوار مى‏شد، رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم سر از سجده برمى‏داشت و برمى‏خاست در حالى كه دستى به پشت حسن و دستى بر زانوى مباركش و اين‏گونه نماز را تمام مى‏كرد .

 آن‏دو گفتند : آرى ؛ همين‏طور است و ما مى‏دانيم .

 سپس فرمود : شما دو نفر مى‏دانيد و همه اهل مدينه نيز مى‏دانند كه حسن به سوى پيامبر مى‏دويد و بر گردن مبارك آن حضرت سوار مى‏شد و پاهاى خود را روى سينه ايشان آويزان مى‏كرد ؛ بطورى كه برق خلخال‏هاى پاهايش را از دورترين نقطه مسجد مى‏ديدند، و رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم با آن حال براى مردم خطبه مى‏خواند و سخنرانى مى‏نمود و چه بسا او بر گردن آن حضرت سوار بود تا از خطبه فارغ مى‏شد .

 و چون آن كودك (امام حسن عليه السلام) غير پيامبر را بر منبر پدرش مشاهده كرد بر او بسيار گران آمد ، به خدا سوگند ؛ نه من به او دستور داده بودم و نه او اين كار را به دستور من انجام داد۳۲ .۳۳

  31 - محمّد بن احمد بن شاذان از طريق مخالفين از جابر بن عبداللَّه از رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم روايت كرده است كه آن حضرت فرمود :

 حسن (عليه السلام) ، «حسن» ناميده شد ؛ زيرا به احسان خداوند آسمان‏ها و زمين برپا است و حسن بازگرفته از احسان است و على و حسن دو نام از نام‏هاى خداوند متعال است و حسين تصغير حسن مى‏باشد .۳۴

  32 - حاكم از زهير بن اقمر روايت كرده است كه گفت :

 پس از شهادت (حضرت) علىّ بن ابى‏طالب‏عليه السلام ، امام مجتبى عليه السلام براى مردم خطبه خواند و سخنرانى فرمود . مردى اصيل از طايفه ازد از جا برخاست و گفت : گواهى مى‏دهم كه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم را ديدم كه او را بر دامان خود نهاده بود در حالى‏كه مى‏فرمود :

 هر كس مرا دوست دارد بايد او را دوست بدارد و حاضرين بايد اين حديث را به افراد غايب برسانند.

 وى افزود : اگر كرامت و بزرگوارى رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم نبود ، هرگز اين حديث را نمى‏گفتم .۳۵

 33 - عمير بن اسحاق گويد : همراه حسن بن على‏عليهما السلام بودم كه با ابوهريره برخورد كرديم ، به امام‏عليه السلام عرض كرد : اجازه دهيد تا جايى را كه ديدم رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم از اعضاى تو مى‏بوسيد ببوسم ، آن‏گاه اشاره كرد كه پيراهنت را باز كن ، و آن را از روى ناف مباركش كنار زد .۳۶

 34 - ابو مشعر گويد : بعضى از اساتيد ما گفته‏اند : هنگامى كه حضرت امير المؤمنين على‏عليه السلام از ميان قبر پيامبر بيرون آمد ، مغيره انگشتر خود را درون قبر انداخت و به آن حضرت گفت : انگشترم .

 حضرت اميرالمؤمنين‏عليه السلام به امام حسن عليه السلام فرمود : داخل قبر شو و انگشترش را به او بده . امام حسن‏عليه السلام نيز به دستور پدر عمل كرد .۳۷

 مؤلّف رحمه الله گويد: گويا مقصود مغيره از انداختن انگشتر به درون قبر پيامبر پس از بيرون آمدن اميرالمؤمنين عليه السلام اين بود كه خودش داخل قبر شريف شده و سپس بر اصحاب افتخار كند كه او آخرين كسى بوده كه با رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم ديدار كرده است . امير مؤمنان على‏عليه السلام كه به اين نكته توجّه داشتند به امام حسن‏عليه السلام دستور داد كه آن حضرت اين كار را انجام دهد، و او - كه پدر و مادرم فدايش باد - آخرين كسى شد كه با رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم ديدار كرد .۳۸

 35 - ابو هريره گويد : (امام) حسن‏عليه السلام نزد پيامبر بود و آن حضرت او را بسيار دوست مى‏داشت ، به او فرمود : حسن جان ؛ به سوى مادرت برو .

 عرض كردم : اجازه مى‏دهيد او را همراهى كنم ؟

 پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود : نه ، در اين هنگام برقى از آسمان پديدار شد و راه را روشن نمود، و امام حسن‏عليه السلام در پرتو نور آن حركت كرد تا به مادر (بزرگوارش) رسيد .۳۹

 36 - حذيفه گويد : رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم را ديدم كه دست امام حسن عليه السلام را گرفته و مى‏فرمود : 

 اى مردم ؛ اين فرزند على (عليه السلام) است، او را بشناسيد ، سوگند به حقّ كسى كه جان محمّد در دست قدرت اوست ؛ به راستى كه او در بهشت است ، دوستان او در بهشتند و دوستان دوستانش نيز در بهشت هستند .۴۰

  37 - روايت شده است : رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم امام حسن‏عليه السلام را ديدند كه به طرف ايشان مى‏آيد ، براى آن حضرت دعا  كردند و فرمودند:

  خداوندا ؛ او را سلامت بدار و از آفت‏ها رهايى بخش .۴۱

 

 

پاورقی ها

۱. تاريخ دمشق ابن عساكر (بخش احوالات امام حسن عليه السلام) : 78 .

۲. صحيح بخارى : 5/33 ، صحيح مسلم : 7/130 ، صفوة الصفوة : 1/759 ، تاريخ بغداد : 1/139 ، اسد الغابة : 2/13 ، التاج الجامع للاصول : 3/357 ، الفصول المهمّة : 153 .

۳. تاريخ دمشق ابن عساكر (بخش احوالات امام حسن عليه السلام) : 37 .

۴. سنن ابن ماجه: 1/51 ح 142 .

۵.تاريخ دمشق ابن عساكر (بخش احوالات امام حسن عليه السلام) : 33 .

۶. تاريخ دمشق ابن عساكر (بخش احوالات امام حسن عليه السلام) : 33 .

۷. تاريخ دمشق ابن عساكر (احوالات امام حسن عليه السلام) : 52 .

۸. بحار الأنوار : 43/306 .

۹. المناقب، ابن شهرآشوب : 4/11 .

۱۰. المناقب، ابن شهرآشوب : 4/13 .

۱۱. تاريخ دمشق ابن عساكر (احوالات امام حسن عليه السلام) .

۱۲.تاريخ دمشق ابن عساكر (احوالات امام حسن عليه السلام) : 90 ، انساب الأشراف : 3/7 (با اندكى تفاوت) .

۱۳. تاريخ دمشق ابن عساكر (احوالات امام حسن عليه السلام) : 95 ، دخائر العقبى : 131 ، سير أعلام النبلاء : 3/257 ، مستدرك الصحيحين : 3/170 ، جامع الاُصول : 10/19 .

۱۴. تاريخ دمشق ابن عساكر (احوالات امام حسن عليه السلام) : 104 .

۱۵. تاريخ دمشق ابن عساكر (احوالات امام حسن عليه السلام) : 92 .

۱۶. سيرة الأئمّة الإثنى‏ عشر : 1/513 ، اهل البيت عليهم السلام (از توفيق ابوعلم) : 266 .

۱۷. سيرة الأئمّة الإثنى‏ عشر : 1/597 .

۱۸. فرائد السمطين : 2/35 ، أمالى شيخ صدوق رحمه الله : مجلس 24 ح 2 .

۱۹. الثاقب فى المناقب : 316 ، بحار الأنوار : 43/333 .

۲۰. أهل البيت عليهم السلام (از توفيق ابوعلم) : 274 .

۲۱ سوره آل عمران ، آيه 33 و 34 .

۲۲. بحار الأنوار : 43/358 .

۲۳. تاريخ دمشق ابن عساكر (احوالات امام حسن عليه السلام) : 86 ، سير أعلام النبلاء : 3/256 .

۲۴. صفوة الصفوة : 1/760 ، سير أعلام النبلاء : 3/249 ، تهذيب التهذيب : 2/296 .

۲۵. مجمع الزوائد : 9/175 - 176 .

۲۶. قادتنا كيف نعرفهم : 5/216 - 217 .

۲۷. مجمع الزوائد: 9/178 .

۲۸. مجمع الزوائد: 9/178 .

۲۹. قادتنا كيف نعرفهم : 5/214 .

۳۰ صحيح بخارى : 8/8 ، قادتنا كيف نعرفهم : 5/214 .

۳۱. مجمع الزوائد : 9/176 - 177 .

۳۲. اين جريان ، مربوط به زمانى است كه امام حسن‏عليه السلام به مسجد پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم وارد شده و مشاهده كردند كه ابوبكر بالاى منبر نشسته است . آن حضرت طاقت نياورده و به او فرمودند : از منبر پدرم پايين بيا . اين امر بر آن‏ها گران آمد و به امير مؤمنان‏عليه السلام اعتراض كردند كه تو فرزندت را فرستادى و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام چنين جواب دادند .

۳۳. بحار الأنوار : 43/205 .

۳۴. حلية الأبرار : 1/499 .

۳۵. المستدرك على الصحيحين : 3/173 - 174 ، الصواعق المحرقة : 136 ، سير أعلام النبلاء : 3/253 ، الطبقات الكبير ابن سعد (احوالات امام حسن عليه السلام قسمتى كه چاپ نشده) : 45 (با اندكى تفاوت) .

۳۶. بحار الأنوار : 43/317 .

۳۷. الطبقات الكبرى : 2/302 ، فضائل الخمسة : 3/240 - 241 .

۳۸. فضائل الخمسة : 3/241 .

۳۹. حلية الأبرار : 1/532 .

۴۰ بحار الأنوار : 27/136 .

۴۱. كشف الغمّة : 1/523 .

 

 

منبع : کتاب امام مجتبی علیه السلام روح قلب مصطفی (صلی الله علیه و آله )

تالیف:آیت الله رحمانی همدانی

ناشر: عطر عترت 

 

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر