( 0. امتیاز از 0 )

عصر شیعه :  1 - كمال الدين محمد بن طلحه شافعى مى‏گويد:
 امام حسن و امام حسين‏عليهما السلام امتيازى دارند كه احدى آن امتياز را ندارد، آن دو، نوه‏هاى پيامبر خدا و ريحانه قلب او و دو سيد جوانان اهل بهشت هستند.
 

 

 جدّ آن‏ها پيامبر خدا و پدرشان على بن ابى‏طالب بن عبدالمطلب بن هاشم و مادرشان طاهره مطهره زهراى بتول دختر عزيز رسول خدا و سيده زن‏هاى همه عالم مى‏باشد، نسب و قرابتى كه مانند خورشيد مى‏درخشد و مانند طلوع فجر صبحگاهان بسان عمودى از نور جلوه مى‏كند.(1)

  2 - علّامه اربلى مى‏گويد:

 نسب آن حضرت نسبى است كه همه نسب‏ها در نزد او ناچيز است و شرافت او شرافتى است كه كتاب خداوند و روايات، آن را ستايش مى‏كند، او و برادرش دو درخت بزرگ و تنومند هستند كه سراسر پاكى و قداستند، و دو شعبه جوانمردى و كرمند كه عظمت آن انسان را متحير مى‏كند و ايشان مردمك دو چشم آقايى و فخرند، آن دو فرزندان خانواده شرف و كرامتند كه ظاهر نمود بزرگى را در قبيله‏ها تا اين كه گفته شد: شرف و جايگاه آن‏ها مانند ستاره ثرياست كه دست احدى به آن نمى‏رسد.

 نسب آن‏ها بدون فاصله از مادرشان فاطمه به پيامبرصلى الله عليه وآله متصل مى‏شود، و از طرف پدرشان جمع مى‏شود با شرف و بزرگى عبدالمطلب، و چه تعجب آور است پاكى و قداست اين فرع و طهارت و نجابت اين اصل.

 أنتم ذوو النسب القصير وطولكم‏

باد على الكبراء والاشرافِ(2)

 شما صاحبان نسبتى كوتاه با پيامبر هستيد ولى طول عظمت شما همه بزرگان و اشراف را پشت سر گذاشته است.

  3 - منهال بن عمرو مى‏گويد:

 معاويه از امام مجتبى درخواست كرد كه آن حضرت بر فراز منبر رفته و حسب و نسب خويش را بيان كند. آن حضرت بعد از حمد و ثناى خداوند فرمود: اى مردم؛ هر كس مرا مى‏شناسد كه مى‏شناسد و هر كس مرا نمى‏شناسد، همانا نسب خود را براى او مى‏گويم: شهر من مكه و منى‏، و من فرزند مروه و صفايم، جدّم محمد مصطفى همان كسى كه كوه‏هاى بلند مرتبه شرف را بالا رفته و فتح نمود، و محاسن و زيبائى‏هاى صورتش را حياى او پوشانيد؛ من فرزند فاطمه سيده زن‏هاى عالمم، من فرزند كسانى هستم كه منزّه از هر عيب مى‏باشند و دامانشان پاك است.

 در اين هنگام مؤذن مشغول گفتن اذان شد، وقتى به كلمه «اشهد ان محمداً رسول اللَّه» رسيد حضرت به معاويه نگاهى كرده و فرمود: اى معاويه؛ اين محمد پدر من است يا پدر تو؟ اگر بگوئى پدر من نيست همانا كافر شده‏اى، و اگر بگوئى او پدر من است اقرار به شرف بالاى من نموده‏اى، سپس فرمود: همانا قريش افتخار نمايد بر عرب كه محمد از آن‏هاست، و عرب افتخار مى‏نمود بر غير عرب كه محمد از آن‏هاست، و غير عرب حق عرب را داند كه محمد از عرب است ولى هيچ گاه با توجه به اين شناخت حق ما را به ما نداده و پيوسته غاصب حق ما بودند.(3)

  4 - روزى معاويه در حضور بزرگان قريش و قبايل ديگر عرب گفت:

 به نظر شما چه كسى از جهت پدر و مادر و عمو و عمه و دائى و خاله و جدّ و مادر بزرگ از همه مردم شريف‏تر مى‏باشد؟

 در اين هنگام مالك بن عجلان به امام حسن‏عليه السلام اشاره نموده و گفت: اين شخص همان است كه تو مى‏گوئى، پدرش على بن ابى‏طالب و مادرش فاطمه دختر رسول خدا، و عمويش جعفر طيار و عمه‏اش ام‏هانى دختر ابى‏طالب و دائى او قاسم فرزند رسول خدا و خاله‏اش زينب دختر رسول خدا و جدش پيامبر خدا و مادر بزرگش خديجه دختر خويلد مى‏باشد.

 در اين هنگام همه ساكت شدند، و امام‏عليه السلام مجلس را ترك نمود. عمروبن عاص رو به مالك بن عجلان نموده و گفت: آيا حبّ و دوستى بنى هاشم تو را وادار مى‏كند كه حرف باطل بر زبان جارى نمائى؟

 مالك بن عجلان در جواب گفت: هرگز جز حق حرفى نزده‏ام، اين را بدان هيچ انسانى نمى‏طلبد رضايت مخلوقى را به معصيت و گناه خداوند مگر اين‏كه خداوند او را نا اميد مى‏گرداند در دنيا، و در آخرت او را در زمره و گروه اشقياء قرار مى‏دهد.(4)

  5 - حبيب بن ثابت مى‏گويد:

 هنگامى كه معاويه - لعنة اللَّه عليه - وارد كوفه گرديد خطبه‏اى خوانده و در محضر امام حسن و امام حسين‏عليهما السلام از على‏عليه السلام به بدى ياد كرد، سپس زبان به توهين به امام حسن‏عليه السلام گشود. در اين هنگام امام حسين برخاست تا جواب معاويه را بدهد ولى امام حسن‏عليه السلام دست برادر را گرفته و او را به زمين نشاند، سپس خود آن حضرت رو به معاويه نموده فرمود:

 اى كسى كه زبان به توهين على‏عليه السلام گشوده‏اى، بدان كه من حسن و پدرم على است و تو معاويه‏اى و پدرت صخر، مادر من فاطمه و مادر تو هند است.

 جدّ من رسول خدا و جد تو عتبة بن ربيعه، و مادر بزرگ من خديجه و مادر بزرگ تو قتيله است.

 پس خداوند لعنت كند آن‏كه ذكرش كم‏تر و پست‏ترين حسب و نسب را داشته و بدترين مردم است از قديم و جديد و پيشى گيرنده به كفر و نفاق است.

 در اين حال جمعى از اهل مسجد به اين دعاى حضرت آمين گفتند.

 ابوالفرج از ابوعبيده و او از فضل نقل كرد كه فضل گفت: من هم در اين دعاى حضرت آمين مى‏گويم. على بن حسين اصفهانى هم مى‏گويد: آمين.

 عبدالحميد بن ابى‏الحديد مصنف اين كتاب هم مى‏گويد: آمين.(5)

 

 

پاورقی:

1) مطالب السؤول: 64.

2) كشف الغمة: 1/517.

3) مناقب آل ابى طالب: 4/12.

4) صلح الامام الحسن‏عليه السلام: 55، ترجمه الامام الحسن‏عليه السلام: 138.

5) شرح نهج البلاغه: 16/46-47.

 

 

منبع : کتاب امام مجتبی علیه السلام روح قلب مصطفی (صلی الله علیه و آله )

تالیف:آیت الله رحمانی همدانی

ناشر: عطر عترت

 

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر