
ترجمه يا تأليف؟
اين روزها صنعت نشر را كتابهاي ترجمه پر كرده است. كمتر آثار تأليفي را ميتوان يافت كه مورد استقبال دستاندركاران حوزه نشر قرار گيرد و يا در ويترين پرزرق و برق كتابفروشيها چشمكزن رهگذران گردد.
با كمال تأسف بايد گفت براي چاپ كتاب، نخستين پرسشي كه ناشران از پديدآورندگان آثار ميكنند، اين است كه: «اين اثر ترجمه است يا تأليف؟» و اگر ترجمه باشد، سرنوشت بهتري براي اثر رقم خواهد خورد و به طرز شگفتآوري آغوش باز ناشران را به روي خود خواهد ديد؛ اما اگر تأليف باشد، كمترين اقبالي از ناشران براي چاپ آن اثر ديده نميشود. به راستي چرا؟!
چرا آثار ترجمهاي اين روزها در صنعت نشر بيش از پيش رواج روزافزون يافته است، آنهم به قيمت كمفروغ شدن آثار تأليفي؟ هر موضوعي كه بر خوان ترجمه مينشيند، هرچند كه آن موضوع كمارزش يا بيارزش هم باشد، در ويترين بيروني چشمپركن و پرزيب و فرّ ميآيد، و برعكس آثار تأليفي از آن نويسندگان داخلي، هرچند كه ارزشمند و مهم هم باشد، چنان كه انتظار ميرود توجه بسياري از ناشران را جلب نميكند و متقابلا چنان كه بايد، مخاطبي را به روي خود نميخواند!
امر بر اهل فن مشتبه ميشود كه نكند خداي ناكرده اين روزها آثار مكتوب نيز به سرنوشت توليدات خارجي و محصولات تكنولوژي دچار شدهاند! آنچه از ذهن خارجي تراوش ميكند و قالب نوشتار به خود ميگيرد، عسل ناب و شيره خالص انگور به چشم ميآيد! و آنچه از ذهن نويسنده داخلي ميتراود كماهميت و يا بيارزش در اذهان جلوهگر ميشود!
فراموش نكنيم كه چند دهه پيش كه اراده ملي به شكلگيري انقلابي بزرگ تعلق گرفت، داعيه صدورش را در سر ميپرورانديم و همواره سوداي آن را در سر داشتيم كه در آيندهاي نزديك توليدات فكري خود را در سطحي گسترده در ويترين جهاني عرضه كنيم. آن داعيه بزرگ چه شد و كجا رفت؟ چرا پس از گذشت چند دهه از انقلاب شكوهمند اسلامي، هنوز بايد در صنعت نشر اينچنين شاهد هجوم آثار رنگارنگ ترجمهاي بود و برعكس، كمفروغي آثار تأليفي را روزافزون ديد؟! مگر آثار نويسندگان داخلي حرفي از جنس انديشه ندارند؟ مگر نويسندگان و مؤلفان اين مرز و بوم اين روزها به كاري جز انديشيدن و تفكر مشغولند؟ پس چرا ترجمه آثار نويسندگان خارجي اكنون چنين رونق روزافزون يافته است و بيش از آنكه تأليف در صدر انتشارات كشور قرار گيرد، اين ترجمه است كه سكه رايج بازار چاپ و نشر ميشود؟
فاجعه زماني است كه گاه ميبينيم يك اثر خارجي چند ترجمه متفاوت به خود ميبيند؛ در مواردي پنج يا شش ترجمه! مگر موضوع آن كتاب در چه درجهاي از اهميت قرار دارد كه چند ترجمه را به قلم چند مترجم به خود ميخرد؟! حتي در پارهاي شاهديم ترجمة فصل فصل يك كتاب از نويسندهاي غربي در قامت چند كتاب مستقل و جداگانه به چاپ ميرسد. گويي بازار ترجمه چنان داغ و پررونق است كه كتابهاي خارجي سرنوشت اينچنيني پيدا ميكند. علت چيست!؟
ريشهها
با كمال تأسف بايد يادآور شد در فهرست ترجمه آثار نويسندگان خارجي، موضوعاتي را ميتوان ديد كه با فرهنگ اين مرز و بوم فرسنگها بيگانه است و كمترين سنخيتي با افق انديشه ايراني ندارد. گاه موضوعات كتابهاي خارجي آنچنان سخيف و كممايه است كه اگر ابتدائا به ذهن يك نويسنده داخلي خطور ميكرد، اولا هيچگاه حاضر به قلمزدن پيرامون آن موضوع نميشد و ثانيا در پارهاي حتي قلمزدن پيرامون آن موضوع را كسر شأن خود بهشمار ميآورد. علت چيست كه ترجمه چنين موضوعاتي، هم دل از مترجم ميبرد و هم ناشر و مخاطب را مفتون خود ميسازد؟!
وقتي ناشري رسما و با زباني صريح از نويسندهاي ميخواهد كه به جاي تأليف، به ترجمه روي آورد تا با اقبال ناشر و خواننده مواجه شود، چگونه بايد تعبيرش كرد؟! آيا نبايد و نميتوان آن را به غربزدگي جديد در حوزه نشر و چاپ توصيف كرد؟! در چنين شرايطي اين شبهه را در ذهن مخاطب ايجاد ميكند كه گويي فقط «خارجي»بودن نام نويسنده است كه بر اعتبار اثر هرچه بيشتر ميافزايد و اثر را در نزد ناشران و همينطور خوانندگان معتبر جلوه ميدهد. پنداري اين نام نويسندة خارجي است كه موضوع و متن را اعتبارآور و ارزشآفرين است و نه موضوع و متن اثر كه ارزش و اعتباري براي نويسنده اثر بوده باشد.
البته اشتباه نشود، ترجمه آثار نويسندگان خارجي، نه تنها امري زائد و غيرلازم نيست، كه در جاي خود امري لازم و بايسته هم هست و بايد برايش سرمايهگذاري هم كرد؛ چراكه خواننده را با توليدات فكري و دستاوردهاي نوين ديگران در آن سوي مرزها آشنا ميسازد و گذشته از آن، هر چه بيشتر به كار تبادل افكار و تضارب آرا ميآيد؛ البته مشروط بر اينكه به اين بهانه، «خارجي»بودن اثر تنها معيار داوري قلم قرار نگيرد و بازار تأليف در داخل كشور كمفروغ نشود و آثار پديدآورندگان داخلي از رونق نشر نيفتد.
متأسفانه در ميان آثار ترجمهشده، ترجمههايي را ميتوان شاهد بود كه تنها نام ترجمه را با خود يدك ميكشند؛ ناپختگي عبارات و معادلهاي ناهمساز، كمترين نقص آنهاست؛ بهدشواري ميتوان به فهم درستي از پارهاي عبارات آن ترجمهها دست يافت و مقصود اصلي صاحب اثر را دريافت. از اين روست كه هر كس به خود جرأت ميدهد در اين آشفتهبازار نشر، خود را در زمره مترجمان جاي دهد و با چاپ چند اثر، عنوان جذاب و چشمپركن مترجم را به خود ببندد؛ تا بدينسان به اين و آن فخر بفروشد. آنهم در حالي كه كمترين اطلاعي از فن ترجمه ندارد؛ ترجمههايي غلط و گمراهكننده، بيپايه و سرهمبنديشده كه ارزش تورق را هم ندارد، چه رسد به خواندن!
طبيعتا اين نوع «خارجي»گرايي و به عبارتي «ديگري»زدگي در صنعت نشر كه اين روزها آشكارا شاهد آنيم، موجب شده است ترجمههاي آزاد و ناپخته و يا در پارهاي موارد غلط و غيرحرفهاي به دست شبه مترجمان و ناآشنايان به فن ترجمه همچون آفاتي غيرقابل جبران بر دامن نشر بنشيند؛ تا جايي كه ترجمههاي پخته مترجمان نامآور و چيرهدست، به حاشيه رانده شود و رفته رفته غباري از خاك بر روي آنان فروبنشيند.
بايد هشدار داد اين ترجمهگرايي افراطي كه در صنعت نشر، تهديدي جدي براي ساحت قلم محسوب ميشود؛ به طوري كه ميل به ثروتاندوزي و توجه به بازار فروش، گاه ناشران بازاري را براي جلوگيري از ورشكستگي به چاپ و نشر ترجمه آثار سخيف، با نثري مخلوط و ناپخته و كمحجم، واداشته است. طبيعي است در چنين وضعيتي آثار تأليفي ارزشمند و گرانسنگ كه به خامه نويسندگان متبحر داخلي زيور طبع مييابد، نظر به حجم زياد و به تبع، قيمت بالايش، كماقبالي مشتريان را در پي داشته باشد و سالها در انبار ناشران اصيل و يا قفسه كتابفروشيهاي معتبر خاك خورد. نتيجه اين ميشود كه نويسندگان و مؤلفان داخلي كه ميبايست پاسداران فرهنگ و مروجان محصولات فكري اين مرز و بوم باشند از صرافت قلمزدن بيفتند و درعوض صنعت نشر هر چه بيشتر و غيرمسئولانه به مترجمان آثار خارجي روي آورد.