
کاش در روضه بمیرم
هر كه میداند بگوید، من نمیدانم چه شد مست بودم مست، پیراهن نمیدانم چه شد من فقط یادم میآید گفت: وقت رفتن است دیگر از آنجا به بعد اصلا نمیدانم چه شد شاعر اشعاری كه خواندید حمیدرضا برقعی است شاعری جوان و زاده و بزرگ شده شهر قم كه سالهاست به عشق اهل بیت شعر میسراید. با او همصحبت شدم تا از این علاقه و عشق بیشتر برایمان بگوید و از نگاهش به واقعه كربلا.
شعر عاشورایی، شعر شعور است یا احساس و هیجان؟
به نظرم فلسفه عاشورا و حادثه كربلا را میتوان از منظرهای متفاوت نگاه كرد و به آن پرداخت. عرفان، حماسه و حادثه در واقعه كربلا نهفته است و میتوان همه اینها را بررسی كرد و درباره آن نوشت. واقعه كربلا گسترده است و كشتی امام حسین(ع) آنقدر بزرگ است كه همه آدمها با هر سلیقه و نگرش و رویكردی در آن جای میگیرند. از هر زاویه به این اتفاق نگاه كنیم، چراغی میبینیم كه میتواند هدایتمان كند.
امام حسین (ع) را باید با واقعه كربلا شناخت یا حادثه كربلا را با سیدالشهدا (ع)؟
از هر منظری كه به حادثه كربلا نگاه كنیم، معیار و متر و اندازه ما امام معصوم (ع) است. هر تصمیم و كاری كه او انجام دهد، درست است. حتی اگر در لشکر مقابل قرآن هم سر نیزه رفته باشد، آن تصمیم و رویكردی كه امام علی (ع) انجام داد، درست است. بعد از او، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) درستترین تصمیم را گرفتند. حتی اگر امام حسین (ع) در مدینه میماند و خروج نمیكرد، درست بود. خروجش از مدینه باز هم درست است. همانطور كه صلح امام حسن (ع) درست بود. تصمیم معصوم (ع) در هر شرایطی درست و سنگ محك است. قطعا تصمیم امام حسین (ع) واقعه كربلا را رقم زد كه درستترین تصمیم بود هرچند حادثهای بزرگ و جانگداز را رقم زد.
اولین خاطرهای که از هیات در ذهنتان مانده؟
دورترین خاطرهای كه دارم، مربوط به سالی است كه كلاس دوم یا سوم ابتدایی بودم و تصمیم گرفتم تنهایی با دسته عزاداری محلهمان به حرم حضرت معصومه (س) بروم. یكی از پیرغلامان مسجد محله كه مرا میشناخت، نزدیكم آمد و گفت تو سیدی، شالی سبز دور گردنم انداخت و كمی گِل روی پیشانیام مالید و مرا برد جلوی دسته عزاداری و گفت: سادات باید جلوی دسته حركت كنند. عزتی كه آن پیرمرد به من كه كودك بودم، داد هرگز فراموش نمیكنم. حس خوب سادات بودن را آن زمان درك كردم.
تصویری از كربلا كه بیشتر ذهنتان را متاثر میكند، یادش كه میافتید احساس میكنید باید دربارهاش شعری بنویسید و واكنشی داشته باشید؟
شاید یك اتفاق خاص مد نظرم نباشد اما واقعیت این است كه اتفاقات حماسی واقعه كربلا مرا تحتتاثیر قرار میدهد. روایتی است كه میگوید امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) با هم به میدان وارد میشوند برای آوردن آب. هر چند دقیقه یك بار رجزی برای هم میخواندند تا صدای یكدیگر را بشنوند. اما آخرین رجزی كه سیدالشهدا میخوانند، بیجواب میماند و متوجه میشود كه حضرت عباس (ع) حتما از روی اسب افتاده و دیگر صدای او را نخواهد شنید. این روایت برایم خیلی بزرگ است و دوست دارم خدا توفیق دهد كه این اتفاق را به شعر تبدیل كنم.
اگر جزو یاران امام حسین (ع) بودید، دوست داشتید جای كدامشان باشید؟
اصلا نمیتوانم خودم را جای یكی از آن بزرگواران بگذارم. یاران امام (ع) انتخاب شده بودند و از ازل تا ابد قرار بر این بوده كه آنها در آن زمان و مكان جزو لشکر امام حسین (ع) باشند و هیچكس نمیتواند حتی تصور كند جای یكی از آنها باشد. ما معتقدیم همه شهدا و شهدای دفاع مقدس جزو لشکر امام حسین (ع) هستند، اما اتفاق روز تاسوعا و عاشورا مختص آن آدمها بوده و اگر بخواهیم حتی در خیال خودمان را جای آنها بگذاریم، خود را فریب دادهایم.
بیت عاشورایی كه به آن معروف شدهاید یا مردم شما را با آن بیت میشناسند؟
شاید هنوز شعر و بیتی كه آنقدر عظیم باشد تا بر زبان مردم بنشیند، نگفته باشم. اما شعر « به نام نامی سر بسمه تعالی سر / بلند مرتبه پیكر بلند بالا سر...» شاید بیشتر شنیده شده باشد.
نام چند شخصیت را میگویم، صفتی كه دفعتا به ذهنتان میرسد را بگویید؟
حضرت عباس (ع): بیدست ماند و داد خدا دست خود به او
حضرت زینب (س): مرد آفرین روزگار
حضرت علیاصغر (ع): تو در شش بیت حق مطلب خود را ادا كردی
حضرت علیاكبر (ع): مست از كام پدر
حضرت قاسم (ع): احلا من عسل
حُر: مصرعی از آقای اسفندقه: قرار بود بمیری، خدا شهیدت كرد
زهیر: عاقبت به خیر
اُم وهب: بنازم ام وهب را به پاره تن گفت / برو به معركه با سر ولی میا با سر
عابس: مست بودم، مست، پیراهن نمیدانم چه شد
دوست دارید چگونه بمیرید؟
دوست ندارم معمولی بمیرم. شهادت بهترین نوع مرگ است، اما اگر شهید نشدم دوست دارم در حال عرض ادب و ارادت به اهل بیت (ع) باشم. میتواند موقع شعر گفتن باشد یا گریه كردن یا در مراسم روضهخوانی.
شعر عاشورایی، شمشیر است یا سپر یا نیزه؟
شعر عاشورایی سلاحی است با هزاران لبه برنده كه به فراخور روزگار و در برابر سلاحی كه دشمن انتخاب میكند خودنمایی میكند و رجز میخواند.
یك عاشقانه عاشورایی؟
بگو چه شد من اینقدر دوستت دارم / بگو محبت ما ریشه در ازل دارد.
شعر نیمهكاره؟
من و این مجال اندك كه مقیم آستانم / نكند زیارتم را به نماز بگذرانم