
حكايتي از خاك بهشت بر زمین!
عصر شیعه ـ در خزينه جواهر مرحوم شيخ نهاوندی آمده است كه: در زمان یكی از سلاطین صفویه از سوی یکی از پادشاهان فرنگ، سفیری از اركان دولت او به اصفهان (پایتخت آن روز) آمد.
نمایندهای كه در علوم متعدد مانند ریاضی و هیئت و حساب و ستارهشناسی و اسطرلاب و امثال آن چیره دست و ماهر بود. در مجالس متعدد ادعا میكرد كه از غیب، نیت افراد و كارهای مخفی آنان خبر میدهد . او از علمای اسلام خواست كه دلیل قاطع و برهانی شفاف و روشن بر نبوت رسول گرامی اسلام (ص) اقامه نمایند كه هیچ شبههای باقی نگذارد و میگفت: اگر از آوردن چنین دلیل و نشانهای عاجزید بدانید كه دین شما بر حق نیست.
روزی سلطان از علمای بزرگ دین دعوت نمود تا در مجلس او كه با حضور سفیر فرنگ تشكیل شده بود شركت نمایند.
یكی از علماء كه گفتهاند محدث ملا محسن فیض كاشانی (رحمه الله علیه) بوده رو به پیك فرنگ كرده گفت: ای سفیر مسیحی چه قدر سلطان و بزرگان دین شما كم عقلند كه در چنین مساله بزرگی مانند تو را فرستادهاند. كسی لایق این كار است كه بزرگترین مرد ملت خویش و داناترین آنان به فنون علم باشد. آن سفیر چون این كلمات سنگین را شنید از شدت ناراحتی به خود لرزید و نزدیك بود از غضب، بمیرد. صدایش بلند شد: ای عالم مسلمان سر جایت بنشین و خود داری كن، عجله مكن و از گلیم خویش پاي درازتر مدار، به حق مسیح و مادرش سوگند اگر میدانستی چه علوم و كمالاتی نزد من است اقرار میكردی كه مادری مانند مرا نزاییده است و تنها كسی كه شایسته این كار است منم. بدرستیكه در معركه امتحان قدر و منزلت و توان هركس روشن شود. پس امتحان كن تا به حرف من برسی و كلامم را تصدیق نمایی.
در این هنگام مرحوم فیض دست در جیب خود برده و مشت بستهاش را بیرون آورد و روی به مسیحی پرسید: بگو در دست من چیست؟ مسیحی به مدت نیم ساعت در فكر بود به ناگاه رنگش پرید و به زردی گرایید. محدث كاشانی گفت: دیدی كه چگونه نادانیات بر ملا شد و ادعاهایت پوچ از كار در آمد.
سفیر مسیحی گفت: به حق مسیح و مادرش سوگند من میدانم در دست تو چیست ولی فكر و سكوت متحیرانه من از جهت دیگری است.
پرسید: از چه جهت است؟ گفت: آنچه در دست توست مقداري از خاك بهشت است و من در فكرم تو چگونه به خاك بهشت دسترسی پیدا كردهای؟
باز مرحوم فیض گفت: شاید در حساب تو اشتباه شده باشد و قواعد علمی تو ناقص باشد!
مسیحی گفت: نه، به حق مسیح و مادرش چنین نیست. پرسید: پس چگونه میشود خاك بهشت در دست من باشد؟ سفیر گفت: من هم فقط در همین مانده ام؟
آنگاه مرحوم كاشانی با آهنگی متین گفت: ای سفیر! آنچه در دست من است قطعه ای از خاك كربلاست و پیامبر ما (ص) فرمود: "كربلا قطعهای از بهشت است."
پس آیا دیگر جا دارد كه ایمان نیاوری با اینكه به قواعد علمی و حساب خود، یقین داری و میدانی كه اشتباه در آن نیست؟
مسیحی گفت: راست میگویی و صدایش به شهادت وحدانیت پرودگار و رسالت حضرت رسول گرامی اسلام (ص) بلند شد و مسلمان شد.
منبع» پایگاه اطلاع رسانی حج