
کشته شدن سیدالشهدا(ع) به تنهایی کافی نبود
عصر شیعه ـ چه بسا کلیدیترین پرسش عاشورا، دلیل اصلی وقوع آن که همان به خاک و خون کشیدن ذریه رسول خدا صلیاللهوعلیهوآله در فاصلهای کوتاه از رحلت آن بزرگوار است، ذریهای که قرآن کریم به صراحت امر به مودت و دوستی آنها دارد.
این سوال مهم هر بار با شروع محرم به اشکال مختلف ظهور و بروز پیدا کرده و دانشمندان و بزرگان دین نیز هر کدام به فراخو و به انحاء مختلف پاسخگوی آن هستند.
از دیگر پرسشها "فلسفه عزاداری سیدالشهداء علیهالسلام" و یا به تعبیری چرایی لزوم بزرگداشت سالانه ماجرای عاشورا آن هم باشکوهتر از هر سال است که شاید هر ساله و بیشتر برای نسلهای جدید ایجاد پرسش میکند.
حضرت آیت الله خوشوقت از علمای نامآشنا در میان عالمان و پژوهشگران و از اساتید برجسته اخلاق در سخنان خود در محرم سال 1390 به تبیین و پاسخ این دو پرسش کلیدی پرداخته است.
آیت الله خوشوقت برای پاسخ به چرایی وقوع عاشورا، این ماجرا را از منظر تاریخ مورود واکاوی قرار داده و با یادآوری سیر تاریخی دشمنی بنی امیه با بنی هاشم، به تحلیل ماجرای شهادت امام حسین علیه السلام پرداخته است.
وی همچنین عزاداری امام حسین علیه السلام را طبق دستور خدای متعال یکی از عبادتهای بسیار بسیار بزرگ برشمرده و تصریح کرده است که حضرت سیدالشهدا علیه السلام وظیفهاش را انجام داد، بعد وظیفه شیعه بود که این خون را با عزاداری زنده نگه دارد.
متن کامل این سخنان در ادامه آمده است:
چرا عاشوراء اتفاق افتاد؟
محرم یکی از ماههای دوازده گانه اعراب - حتی در جاهلیت - بود، بعد هم وارد اسلام شد و اسلام هم چون عرب بودند پذیرفتند و امروز هم هست. معنی محرم این است که جنگ در این ماه - حتی در زمان جاهلیت - حرام بود، اگر دو طایفه و قبیله با هم میجنگیدند وقتی که هلال ماه محرم دیده میشد شمشیرها را زمین میگذاشتند، لذا به این ماه محرم گفتند، در زمان جاهلیت دو طایفه بودند، یکی به نام بنیامیه و دیگری به نام بنی هاشم. هاشم جدّ اعلای پیغمبراکرمصلیاللهوعلیهوآله بود که قبرش در غزّه در کشور فلسطین امروزی است، این دو طایفه با هم دشمن بودند، در آن زمان دشمنی به ارث میرسید، نوه و نتیجهها هم همان دشمنی را نگه میداشتند تا اینکه اسلام ظهور کرد.
پیغمبراکرمصلیاللهوعلیهوآله از نسل هاشم بود، عدهای از عربها که اطراف پیغمبراکرمصلیاللهوعلیهوآله بودند هم از نسل بنیامیه بودند، چون هر دو نسل داشتند به موازات هم جلو آمدند تا به زمان اسلام و خاتم انبیاءصلیاللهوعلیهوآله رسیدند، قدرت اسلام باعث شد که بنی امیه نتوانستند در اسلام کاری بکنند.
وقتی مکه به دست پیغمبراکرمصلیاللهوعلیهوآله فتح شد و بت از بین رفت همه آنها ظاهراً اسلام آوردند، اما قلباً اسلام را قبول نداشتند و منتظر بودند پیامدی بشود که پیغمبراکرمصلیاللهوعلیهوآله از دنیا برود و آنها هم از اسلام برگردند و اهدافشان را پیاده کنند، بعد از رحلت خاتم انبیاءصلیاللهوعلیهوآله اتفاق خطرناکی افتاد و آن این بود که همه بتپرستهایی که از ترس شمشیر پیامبراکرمصلیاللهوعلیهوآله مسلمان شده بودند از اسلام برگشتند، عده خیلی کم و قلیلی ماندند، لذا امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه فرمودند: من دیدم همه از اسلام برگشتهاند و اگر من بخواهم صبحت از امامت و خلافت بکنم جا ندارد و اسلام کاملا نابود میشود، لذا من هم کمک کردم موج خطر برگشت از اسلام از بین برود. اما حکومت دست آنها افتاد. آنها هم کم کم کار را به گونهای تنظیم کردند که آینده به نفع خودشان شود.
برنامه امام حسینعلیهالسلام از بین بردن ریشه بنی امیه بود
عمر بیست سال معاویه را حاکم مطلق شامات کرد، معاویه هم در این بیست سال مقدماتی را فراهم کرد که بیست سال دوم را هم بتواند در آنجا حکومت کند، مجموعا چهل سال شد، در این چهل سال خیلی کارها کرد، فکر مردم شامات را برگرداند، آن دشمنی با بنیهاشم و فرزندان پیغمبراکرمصلیاللهوعلیهوآله هم هنوز سرجایش بود، لذا دیدیم که میخواستند به زور از امام حسینعلیهالسلام برای یزید بیعت بگیرند و ایشان احساس کرد که اگر بیعت کند دیگر اسلام از بین رفته است و بیعت نکرد، بیعت نکردن همانا و کشته شدن هم همان! لذا ایشان آماده کشته شدن شد، چون دید چارهای جز قبول نکردن بیعت ندارد که این هم مساوی است با کشتن خودش و کسانی که با او همفکر هستند.
بنی امیه منتظر چنین برنامهای بودند که انتقام بگیرند، چون در جنگ بدر تعداد زیادی از آنها توسط امیرالمومنینعلیهالسلام کشته شده بودند. لذا امام حسینعلیهالسلام برنامه را به گونهای تنظیم کرد که ریشه بنیامیه از بین برود، اگر ایشان تنها کشته میشد کافی نبود، ایشان به مکه آمدند که حجاج هم آنجا حاضر بودند برای آنها سخنرانی کرد، حقایق را گفتند، کار بنیامیه را گفتند، وظیفه حجاج را گفتند اما عده کمی با ایشان همراه شدند.
چرا امام حسین علیه السلام در مکه نماند؟
بنی امیه نقشه کشیدند امام حسینعلیهالسلام را در همان مکه و مسجد الحرام ترور کنند، لذا ایشان آنجا نماند، اگر آنجا میماند و شهید میشد حالا که دست وهابیها و سنیهاست آن نور خاموش میشد. ایشان آمدند کوفه که مرکز تشیّع بود، اگر چه شیعیان کوفه هم کمک نکردند، اما زمینه آماده بود که بعدها به صورت امروز درآید اما اگر در مکه شهید می شدند وهابیون همه را خراب میکردند و مثل قبرستان بقیع میشد. حضرتعلیهالسلام میدانست و آمد کوفه و ایشان میدانست کوفیها میترسیدند و نمیتوانند کمک کنند، امام حسینعلیهالسلام برنامه را خاص خودش تنظیم کرد.
آمدند کربلا و جنگ را هم عقب انداختند مدتی حرف زدند عدهای از آنها آمدند ملحق شدند و بالاخره به وضع فجیعی ایشان شهید شد و البته جز این نمیشد. اگر ایشان ساده کشته میشد دلها را علیه بنیامیه تحریک نمیکرد و آنها از بین نمیرفتند، کاری کردند که یهودی، مسیحی، بیدین، با دین، بتپرست، همه از این قضیه ناراحت شدند، لذا مدت زمانی نگذشت که بنی العباس که همان نسل بنیهاشم بودند- چون پسرعموی پیغمبراکرمصلیاللهوعلیهوآله بودند- بعد از جنگ های زیادی بنی امیه را منقرض کردند و نسلشان از بین رفت.
یکی از بزرگترین عوامل نگهداری اسلام
همانطور که خود امام حسینعلیهالسلام عملا نشان داد که دفع خطر از اسلام بدون شهادت او امکانپذیر نیست نگهداری شهادت ایشان تا امروز و تا آینده یکی از بزرگترین عوامل نگهداری اسلام است، اگر این نگهداری در جامعه باشد اسلام هم کنارش است، اگر نباشد اسلام از بین میرود. چون این یک چیزی است که همه را تحریک میکند، زمینه را برای شنیدن حرفهای اهلبیتعلیهمالسلام آماده میکند و جریان برائت جستن و دشمنی با دشمنان اهل بیتعلیهمالسلام که تا اینجا آمده است در نسلها ادامه پیدا میکند.
حالا که این به دست ما رسیده، ما هم باید کاری کنیم که از دست ما به نسل بعد برسد، لذا در عزاداری امام حسینعلیهالسلام ما باید خیلی خیلی کوشا و با اخلاص باشیم تا بتوانیم از آثار مثبت این نور مقدس برای بقاء و حفظ اسلام و دعوت مردم به اسلام استفاده کنیم.
عزاداری امام حسین طبق دستور خدای متعال یکی از عبادتهای بسیار بسیار بزرگ است که به ما رسیده است چون داستان کربلا نقشهای است که خود خدا کشید، منتهی توانی به امام حسینعلیهالسلام داد که ایشان توانست به بهترین وجهی آن را پیاده کند، اگر آنطور پیاده نمیشد این اثر را نداشت، خدا به ایشان توانایی داد، صبر داد، تحمل داد، شجاعت و پاکی داد، شهرت معنوی داد، همه اینها را داد که ایشان بتواند در این مدت خودش را حفظ کند و حتی بجنگند و عدهای از آنها را بکشد و بالاخره با آن وضع فجیع که دل مردم را تحریک میکرد به شهادت رسید.
ایشان وظیفهاش را انجام داد، بعد وظیفه شیعه بود که این خون را با عزاداری زنده نگه دارد. وقتی پرچم سیاه بالا میرود، در کنار این پرچم سیاه در این دو ماه محرم و صفر مردم چه میگویند؟ چه کار میکنند؟ مردم برای امام حسینعلیهالسلام عزاداری میکنند، منبر میروند، قرآن میخوانند، حدیث میخوانند، عدهای مردم را به ترک گناه، به تقوی، دعوت میکنند. مسائل اسلام مطرح میشود، بیخبران باخبر میشوند و میآیند، گناهکاران توبه میکنند و می آیند و اسلام قوّت میگیرد و دوباره بعد از محرم و صفر شیطان میآید ایمانها را کم میکند تا محرم آینده که دوباره پرچم امام حسینعلیهالسلام بالا میرود و همه را میشوراند و دوباره عده زیادی در تور معنوی امام حسینعلیهالسلام میمانند و خوب میشوند تا پرچم را دست حضرت حجت(عج) دهند.
بنابراین این داستان امام حسینعلیهالسلام حافظ و نگهبان اسلام است، اگر ما این را خوب توانستیم نگه داریم و از آن قدردانی کردیم از دست ما به دست نسلهای بعدی خواهد رسید و الّا خدای نکرده خطر متوجه خود اسلام میشود، و همه چیز از بین میرود، اما خدا یک برنامهای تنظیم کرده که اگر ما از این جریان پاسداری کنیم به هیچ وجه از بین نمیرود بلکه منتقل به نسلهای بعد میشود.
این خلاصه داستان محرم است، و نمیشد ساده هم انجام بگیرد، باید در آن اسارت باشد، بچه کوچک کشته بشود تا مردم ناراحت شوند و بفهمند این بنیامیه چه کسانی هستند، تا به طرف دوستی با آنها نروند، به طرف دین آنها نروند، لذا تمام این برنامهها و نقشهها تک تک آنها مورد نیاز بود و طبق دستور خدای متعال انجام گرفت و امام حسینعلیهالسلام هم میدانست دارد کجا میرود و میدانست کشته میشود، بله همه را میدانست، اینجور نبود که نداند، و میدانست کجا برود که آیندهاش بهتر است.
آمد کوفه که امروز اینگونه شده است،امیدواریم خداوند متعال همه ما را قدردان خون مقدس امام حسینعلیهالسلام قرار دهد و بتوانیم ما به گونهای عزاداری کنیم که نتیجهاش حفظ و بقا و ادامه اسلام باشد.