
از سرخ سرخ تا سبز سبز
عصر شیعه : «سلام»، اگر سلام باشد، یعنی تو را شناختهام؛
یعنی باورت دارم؛
یعنی حریمت راپاس میدارم؛
یعنی رفتارت را میپسندم؛
یعنی به احترام تو سر فرو میآورم؛
یعنی پیرو تو هستم...
«سلام» اگر سلام باشد، دل تو را نزدیک ميكند به آنکه سلامش ميكني،
پای تو را میگذارد جای قدمهای او،
و مرام تو را ميكند مرام او....
اگر به پاکان سلام کنی، از جنس پاکی ميشوي،
اگر به خورشید سلام کنی، قلبت آفتابی ميشود و ملکوت آسمان و زمین را باز میتاباند....
سلام بر آدم و شیث و ادریس، انتخاب و اختیار و قیام الهی را به تو می آموزد.
سلام بر نوح و هود و صالح، اجابت و امداد و کرامت خدا را نشانت ميدهد.
سلام بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، قصّة دوستی و مهرورزی را برایت تکرار ميكند.
سلام بر یعقوب و یوسف، رحمت و رهایی را به یاد میآورد.
سلام بر سلیمان و ایّوب و یونس و عزیر و زکریّا و یحیی و عیسی که روح خدا بود و کلمة او، تصاویر شگفتی از لطف و اعجاز را آشکار ميكند
و سلام بر محمّد(ص)، حبیب دوست داشتنی خدا و علی(ع)، برادر و جان او و فاطمه(س) دختر و چشم او و حسن(ع) میوة دل او، نابترین حسّ نزدیکی به خدا را به تو میچشاند....
امّا سلام برحسین(ع) ...
سلام برحسین(ع)، بینظیر است!
سلام بر حسین، سلام بر سخاوتمندی است که جان خود را پیشکش کرد؛
سلام بر کسی است که در نهان و آشکار، خدا را فرمان برد؛
سلام بر حسین، سلام بر شفا بخشیِ خاک است؛ بر اجابت دعا در زیر گنبد؛
سلام بر حسین، سلام بر سدرة المنتهی است؛ سلام بر جنّةالمأوی است؛ سلام بر زمزم و صفاست؛
سلام بر حسین، سلام بر شهید است و شهادت؛ سلام بر خیمة به غارت رفته است؛ سلام بر پنجمین اهل کساء؛ سلام بر غریب غریبان؛
سلام بر حسین، سلام بر کشته شده به دست حرامزادگان است؛ سلام بر ساکن کربلاست، سلام بر اشک فرشتگان است؛ سلام بر همة خوبیهاست؛
سلام بر حسین، سلام بر شاه دین است، جایگاه دلایل؛
سلام بر حسین، سلام بر همة امامان بزرگوار است؛ سلام بر گریبانهای دریده و لبهای خشکیده است؛
سلام بر جانهایی است که از کالبد تن بیرون آمدند؛ سلام بر تنهای رنگ باخته و خونهای روان است؛
سلام بر حسین، سلام به جامههای به غارت رفته است؛ به جسدهای بر خاک افتاده در بیابان؛ به سرهای جدا شده از بدن؛
سلام بر حسین، سلام بر پاک مردی است که افتخار جبرئیل بود و میکائیل لالاییاش را میخواند؛
سلام بر حسین، سلام بر محاسن خونین است و سرهای به نیزه بر افراشته...
به حسین که سلام کنی، به حرمت او آگاه ميشوي، ولایتش را خالصانه میپذیری و از دشمنانش بیزار میگردی؛
مصیبتهایش دلت را زخم ميكند؛ اشکهایت خواسته و ناخواسته میبارد و آرزو ميكني که بودی و همراهیاش میکردی با روح و بدن و مال و فرزند و همه چیز و همة کسانت؛
به حسین که سلام ميكني، مرامت حسینی ميشود...
نماز را به پا میداری و زکات ميدهی؛
امر به معروف و نهی از بدی مینمایی؛
فرمان میبری و نافرمانی نميكني؛
به ریسمان خدا چنگ میزنی و به دنبال لبخند او میگردی؛
فتنهها را خاموش میسازی؛
راه را میشناسی و از بیراهه پرهیز ميكني و جهاد ميكني و جهاد و جهاد ...
دلت برای اسلام و مسلمانان میسوزد؛
حق را یاری ميكني؛
مدافع دین ميشوي؛
عدالت را میگستری؛
حقّ مظلوم را از ظالم فرومایه باز میستانی و یتیمان را پناه ميشوي؛
عهد و پیمان را نمیشکنی؛
پشتیبان قرآن و تلاشگر طاعت ميشوي؛
و رغبتت به دنیا کم ميشود و کمتر!
به حسین که سلام میکنی، پردهها از پیش چشمت کنار میرود و چون او راه میافتی تا حق و حقیقت را آشکار کنی؛
با منطق،
با اندرزهای نیکو،
با راه نمودنها،
با اتمام حجّت کردنها،
با ایستادگی و مقاومت و تسلیم ناپذیری....
آن وقت، هر سلاحی که برای مبارزه با ظلم در دست بگیری، ميشود ذوالفقار علی!
پر دل و جرئت ميشوي و بیباک و بیهراس، حتّی اگر شمر بر روی سینهات بنشیند و خنجر در گلویت بفشارد
و تو خوب میفهمی معنایِ بلندِ گریستنِ کعبه و مقام و مشعر و حلّ و حرم را....
به حسین که سلام ميكني، در زمرة حسینیان در میآیی،
لایق شفاعت آنان ميشوي و در قیامت هم امان یافتهای و هم مطمئن،
هم رستگاری و هم شاد و خرّم.
به حسین که سلام ميكني، دستهای دعایت پر از خدا ميشود و یکسره با او نجوا ميكني:
مسلمانم گردان، همراه صالحان؛
نامم را نیکو قرار ده، دشمن یاغیان؛
حیلة حسودان و مکر ماکران را دور فرما؛
دست ظالم را کوتاه کن؛
و مرا با نعمت دادگان به رحمت رسان؛
مرا به روزی قسمت شدهام، راضی کن؛
و باران کرمت را بر من بباران؛
دورم ساز از لغزش گناه؛
استوارم بدار در گفتار و کار؛
و عمرم را برای بندگیات طولانی بگردان، با عافیت و رها از بیماری؛
قسم به اشک، توبهام را بپذیر!
و پاک کن مرا از گناه و عیب؛
از اندوه و تباهی؛
از رنج و تنگی ...
به حسین که سلام ميكني، صبوریات بسیار ميشود....
مرد انتظار ميشوي
و چشم بر راهی میدوزی که منتقم خون حسین از آن خواهد آمد.
او میآید.... به همین زودیها...
و با آمدنش پایان عاشورا، آنطور که خدا میخواهد رقم میخورد....
چه بلند روزی است عاشورا که آغازش با حسین است و پایانش با نهمین فرزند او، آن هم از پس روزگاران!
چه رنگین است عاشورا، با سرخ سرخ آغاز ميشود و پایانش سبز سبز است!
چه شگفت است عاشورا، هم تشنگی دارد، هم سیرابی، هم آزار و اذیّت، هم عزّت و سربلندی، هم اشک و خون و آتش، هم به بار نشستن و گل دادن....
چه بلند روزی است عاشورا!
به حسین(ع) که سلام ميكني، مهدی(عج) پاسخت را ميدهد....
تو دست بر سینه میگذاری و درود میفرستی بر محمّد(ص) و علی(ع) و فاطمه(ع) و حسن(ع) و حسین(ع) و خاندان پاک او تا حجّت عصر که قیامکننده به عدالت است؛
درودی همیشگی، به عدد قطرههای باران؛
به وزن کوهها و جنگلها؛
تا هر وقت که درخت برگ دهد؛
و نور و تاریکی بیایند و بروند ...
و او تو را مینگرد و به تو لبخند میزند؛
و درودت فرجی نزدیک ميشود؛
صبری شایسته؛
نصرتی چیره؛
هدایتی پایدار؛
و توفیق رضایت و شکر....
سلام بر حسین!
سلام بر فرزندان حسین!
سلام بر سلام کنندگان بر حسین!
نویسنده :سهیـلا صلاحـی اصفهانی