( 4.7 امتیاز از 1052 )

عصر شیعه : تا ابد، جلوه گه حق و حقيقت، سرِ تست  /   معنىِ مكتب تفويض، على اكبر تست

سكوت و جمود
 
حضرت امام حسين علیه السلام را همه ما مى‌شناسيم و شرح زندگى انفرادى و اجتماعى آن امام را، تاكنون خيلى از نويسندگان شيعه و سنّى و خارجى، با عناوين مختلف نوشته‌اند. براى رعايت اختصار، ما در اينجا به شرح مطالبى كه ارتباطى با نهضت كربلا ندارد، نمى‌پردازيم. مقصود از اين مقدّمه، اين است كه: به طور اجمال بدانيم كه چرا امام حسين علیه السلام قيام كرد؟ و هدف او از اين قيام چه بود؟! و تكليف ما با شرايط و امكانات موجود، چيست و چه بايد كرد؟

آيا راهى را كه حسين علیه السلام رفت، بايد برويم، يا بايد به «سكوت»، «ركود» و «جمود» فعلى مسلمين جهان، در قبال اين همه ظلم و ستم، قتل و غارت، چپاولِ بيت المال، تجاوز و حمله‌هاى مستقيم و غير مستقيم دشمنان اسلام و كفّار و صليبى‌ها و كمونيست‌ها به ممالك و سرزمين هاىِ عزيز اسلام، و توهين و استهزاء علنى و عملى به مقدّسات مذهبى و اصول اسلامى، و اشاعه مظاهر كفر و بُت‌پرستى، ادامه داد؟!

آيا بايد همه مسلمانان سراسرِ روى زمين، با جنبشى عالم‌گير به پاخيزند، يا عكس‌العملِ عدمِ اجراى احكامِ نورانى خدا و عاطل و باطل ماندن حدود و قوانين مقدس و جاويد قرآن و توسعه فساد و منكرات و انحراف جوانان و فرزندان مسلمان، بايد سكوت باشد؟!
آيا اسلام هميشه ما را امر به سكوت مى‌كند؟ و با ازدياد منكرات، امر به معروف با قلم و قدم و زبان و عمل، بر هر كس ـ از كوچك و بزرگ، بازارى و كارگر، محصل و مجتهد ـ لازم نيست؟

آنچه مسلم است، اين است كه: سكوت ما در مقابل منكرات و اعمال ضدّ اسلامى، برخلاف رضاى خدا بوده و با دستورات اسلامى سازگار نيست. مثلاً اسلام دستورى داده كه در زمان غيبت امام علیه السلام هر حمله و هجومى كه بر اسلام و مسلمين و بيضه اسلام (به اصطلاح فقهى) ضرر داشته باشد، بر همه مسلمين؛ اعم از زن و مرد، واجب است كه دفاع كنند. آيا ما به آن عمل مى‌كنيم؟

بنابراين اصل مسلم، تنها اختلافى كه شايد بين ما و عدّه‌اى ديگر وجود دارد، عدم درك روح زمان و شناخت سرعت سير قهقرائى اوضاع مادى و معنوى مسلمين در وضع كنونى است. يعنى آن‌ها اگر تعمّق بيشترى در جريانات عادى زندگى بنمايند، خواهند ديد چه خطر و حمله و هجومى بر اسلام و مسلمين، بالاتر از اين است كه در دنياى اسلام، از اسلام و مسلمانى، جز نام و شناسنامه «مسلمان بودن» و چند عملى كه صورت عادت به خود گرفته و يا براى «ريا» و «تظاهر» است، چيزى باقى نمانده است!

چه توهين و حمله‌اى بر اسلام و مسلمين، بزرگ‌تر از تهيه شدن بخشى از بودجه ممالك و دولت‌هاى مسلمان، از ربا، مالياتِ مشروبات الكلى و منحرفين و بدبختان است؟

آرى! اگر كسى عميقانه فكر كند، مى‌فهمد خطرى مهم‌تر و بزرگ‌تر از اين نمى‌شود كه امروز جوانان ما، در اثر اعتياد به مشروبات الكلى و مواد مخدر و تماشاى فيلم‌هاى بى‌شرمانه و ضدّاخلاقى در سينماها، دين و ايمان خود را بر باد داده و از مبانى اسلامى رويگردان گشته و به سوى خدانشناسى و شهوات گرائيده‌اند.

آيا تجاوز و هجوم بالاتر از اينكه امروزه مسلمين خوار و زبون شده و مجبور به گدائى از كفار و دشمنان خدا گشته‌اند؟ انسان وقتى به اين مسائل فكر مى‌كند، آتش مى‌گيرد و مى‌سوزد!...

و از طرفى وقتى به مسئله نهضت حسين علیه السلام مى‌رسد، مى‌بيند قسمت عمده مسئوليت، بر عهده اشخاصى است كه تاكنون ساكت نشسته و در مقابل اعمال ضدّ اسلامى، جز حرف، عكس‌العملى از خود نشان نداده‌اند.

متأسفانه اگر به بحث بيشترى در اين موضوع بپردازيم، «مقدمه» از «ذى المقدمه» زيادتر خواهد شد و «فرع» مزيد بر «اصل»... لذا از بحث در اصل موضوع  دور نمی شویم و اكنون مختصرى پيرامون مسئله نهضت حسين علیه السلام بحث می کنیم.

مسئله نهضت
 
مسئله نهضت و شهادت حضرت حسين علیه السلام را اگر به صورت كامل تجزيه و تحليل كنيم، مى‌بينيم كه نهضت او يكى از مهم‌ترين و ارزنده‌ترين نهضت‌هاى نجات بخش تاريخ بشريت است و مسلّمآ در صفحات تاريخ و افكار انسان‌ها، قرن‌ها باقى خواهد ماند و اهميّت آن هرگز فراموش نخواهد شد، زيرا نهضت حسين علیه السلام برضدّ يزيد و دستگاه ظلم و ظالم‌پرور و حكومت ضدّاسلامى اموى، درسى فناناپذير است كه طبعآ تا ابد تازگى دارد و هيچ وقت كهنه نخواهد شد و بلكه مى‌توان گفت: با تعالى سطح افكار و با تكامل طرز تفكّر در طرق جهاد فكرى و عملى بشرى، عمق نهضت او بيشتر و بهتر فهميده و درك خواهد شد.

در واقع اين نهضت، درسى عملى و آموزنده است، براى انسانى كه مى‌خواهد آزاد و سربلند و شرافتمندانه زندگى كند و البته هميشه و در همه‌جا مى‌تواند سرمشق همگان باشد.

كسانى كه لذّت زندگى را در محيطى دور از عوالم مادى و در خدمت به اسلام و جامعه مسلمين و اصلاح اوضاع آشفته كنونى تشخيص داده‌اند، ولى قدرت شان در مقابل نيروهاى پر زرق و برق پول و سرنيزه، به مثابه سرمايه يك رنجبر در مقابل ميليون‌ها ثروت يك سرمايه‌دار مى‌ماند، و همين نكته موجب سستى اراده‌ها و يأس سرهاى پرشور و ازدياد بهانه سكوت و تن دادن به قبول هر عمل ضدّ بشرى و اسلامى مى‌گردد.

ولى اگر منطقى و عميقانه فكر كنيم، از مكتبى كه حسين علیه السلام باز كرد و از درسى كه او عملاً بر همه آموخت، به خوبى مى‌توان سرمشق گرفت و مرعوب دبدبه و كبكبه قدرت‌هاى توخالى نگشت و از حوادث شوم زندگانى و عدم پيروزى در مسائل مقدّماتى جنبش‌ها، و يا شكست عده‌اى از مسلمين جهان در مبارزات و جنبش‌ها و... هيچ يأس و دلسردى و سستى به خود راه نداده و بلكه سرسختانه‌تر، اوقات خود را صرف جهاد و مبارزه در راه تحقّق يافتن آرمان بزرگ و هدف بسيار عالى و مقدس خود ـ كه برتر و بالاتر گشتن عملى اسلام بر همه چيز است ـ خواهيم نمود.

مسئله نهضت حضرت حسين علیه السلام، به ما مى‌آموزد: قلّت افراد و يا عدم وجود كامل وسائل مادّى، نبايد باعث تن دادن به ذلّت، خوارى، و اسارت و بندگى اجانب و ننگ و خفّت گردد. پروردگار بزرگ در قرآن مجيد فرموده: (كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةَ بإِذْنِ آللهِ وَآللهُ مَعَ آلصَّـابرِينَ) ـ چه بسيار از گروه‌هاى اندك، كه بر گروه بسيار به اذن خدا، غلبه كرده‌اند «خداوند با صابران است» ـ و روى همين اصل و همين پشتيبانى‌هاى خداى مقتدر، مسلمان نبايد از كمى افراد هم‌فكر و مجاهد و نقص وسائل ظاهرى جهاد، ترس و هراسى داشته باشد.

به طور كلّى: طرفداران راه حق، در همه زمان‌ها نيز در اقليّت بوده‌اند، ولى همانگونه كه تجربه و تاريخ نشان مى‌دهد، پيروزى نهايى و قطعى، هميشه از آنِ طرفداران حق بوده است.

شما صفحات تاريخ را ورق بزنيد و ببينيد در كدام دوره، فتح و نصرت‌ها از آنِ اقليت طرفدار حق نبوده است؟!! بنابراين، ما و همه برادران مسلمان، نبايد از جلال و جبروت ظاهرى قدرت‌هاى پوشالى باك داشته باشيم و تن به پذيرش زورگوئى و ظلم و ستم بدهيم.

اگر تن به قبول ظلم و ستم و... بدهيم، فردا در دادگاه عدل الهى مورد مؤاخذه سخت قرار خواهيم گرفت، چنانكه پيشواى اسلامى مى‌فرمايد: «يؤخذ من المظلوم كما يؤخذ من الظّالم»، در روز رستاخيز، از مظلوم نيز بازپرسى مى‌شود، همانطور كه ظالم مورد مؤاخذه قرارمى‌گيرد.
 
قيام مظهر حق

امام حسين علیه السلام پس از پيغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و اميرالمؤمنين على علیه السلام و برادرش امام حسن علیه السلام، مظهر و مصداق واقعى طرفدار حق بود. اين حقيقتى است كه كوچكترين شك و شبهه‌اى در آن وجود ندارد و از اين لحاظ، قيام حسين علیه السلام قيام مظهر حق بود، عليه مظهر باطل، مظهر پستى و پليدى، مظهر عيّاشى و شهوت‌رانى، مظهر حكومت جابرانه و ظالمانه يزيد كه به «ناحق» بر مسند رياست و جايگاه مقدس پيغمبر خدا و خانواده‌اش نشسته بود و دستگاه عدالت بار حكومت اسلامى را به دستگاه و دربار ضد اسلام، تبديل كرده بود.

قيام حسين علیه السلام و ياران وفادارش، قيام صاحبان سرهاى پرشور از عشق به معشوق، دل‌هاى مشتاق، و قلب‌هاى روشن و فروزان از نور ايمان به آفريننده طبيعت بود؛ برضدّ يزيد پليد و اطرافيان دنياپرست و ستمگر او، عليه صاحبان سرهاى مست و بى خبر از عالم انسانيت كه در لجن‌زار شهوت و حيوانيت غوطه مى‌خوردند.

حسين علیه السلام فرمانده عالى و پرچمدار اين نهضت و رهبر ايثاركنندگان، با قيام خود، به دنيا ثابت كرد كه: «مسلمان» بايد برضدّ ناكسانى كه بدون لياقت، بر جان و مال مردم مسلمان حكومت كرده و بيت‌المال مسلمين را مورد دستبرد و غارت قرار مى‌دهند، قيام كند.
 
«فرمانرواى جائر!»

حسين علیه السلام در خبرى كه از آن حضرت نقل شده و ذيلاً نقل مى‌شود، تكليف همه مسلمان‌ها را به وضوح روشن كرده است. اين خبر، مبنا و علّت‌العلل قيام حسين علیه السلام را بر همه ملل محروم، با صراحت روشن ساخته و مى‌رساند: هرگز نبايد تسليم حكومت زر و زور شد.

امام حسين علیه السلام مى‌فرمايد: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هركس فرمانرواى ظالمى را ببيند كه حرام خدا را حلال كرده، ناقض عهد و پيمان خدا بوده، مخالف سنّت رسول خدا عمل كرده، در ميان بندگان خدا بدرفتارى مى‌كند و برضدّ او با فعل و قول خود عملى انجام ندهد، براى خدا حق است آن شخص را مانند او قرار داده و به كيفرش برساند.

و بدانيد كه اينان به اطاعت شيطان گرائيده و از اطاعت خدا رو گردانده‌اند. فساد را آشكار و حدود را معطل نموده و اموالى را كه از آنِ همه مسلمين است، حيف و ميل كرده و حرام را حلال، حلال را حرام نموده‌اند. و من بر اينكه با گفتار و رفتار با يزيد ستمكار مخالفت كنم، سزاوارترم.» (2)  
و روى همين اصل امام حسين علیه السلام به گفتار جدّ بزرگوارش عمل كرد و حاضر نشد زنده بماند و حدود الهى را جارى نشده و احكام اسلام را اجرا نگرديده ببيند.

حسين علیه السلام آن روز با قيام خود، و با نثار خون خويش و خون يارانش و با رضايت به اسير شدن اهل‌بيت و خاندانش، نهال اسلام را بارور ساخت.

دكتر اقبال لاهورى، ضمن چند بيت، طى قطعه‌اى در اين باره مى‌گويد:
 
چون خلافت رشته از قرآن گسيخت         حريّت را زهر اندر كام ريخت
خواست آن سر جلوه خير الامم                چون سحاب قبله باران در قدم
بر زمين كربلا باريد و رفت                        لاله در ويرانه‌ها كاريد و رفت
تا قيامت قطع استبداد كرد                      موج خون او، چمن ايجاد كرد
بهر حق در خاك و خون غلطيده است        پس بناى «لا اله» گرديده است
مدّعايش سلطنت بودى اگر                    خود نگردى با چنين سامان سفر
دشمنان چون ريگ صحرا لا تعُد                دوستان او به يزدان هم عدد
تيغ بهر عزّت دين است و بس                  مقصد او حفظ آئين است و بس
ما سوى الله را مسلمان بنده نيست        پس فرعونى سرش افكنده نيست
خون او تفسير اين اسرار كرد                   ملّت خوابيده را بيدار كرد
تيغ «لا» چون از ميان بيرون كشيد            از رگ ارباب باطل خون كشيد
نقش «الّا الله» بر صحرا نوشت                 سطر عنوان نجات ما نوشت
شوكتِ شام و فرّ بغداد رفت                     سطوت غرناطه هم از ياد رفت
تار ما از زخمه‌اش لرزان هنوز                   تازه از تكبير او ايمان هنوز
اى صبا اى پيك دور افتادگان                     اشك ما بر خاك پاك او رسان (3)
 
آرى حسين علیه السلام علاوه بر اينكه باعث استحكام «لا اله الا الله» گشت، دربار ستمگر خاندان معاويه را ويران و كاخ‌هاى فرعون‌منشانه دودمان دنائت و رذالت بنى‌اميّه را براى ابد درهم  كوفت و ويران ساخت.
 
زندگى چيست؟!

عبدالحميد جودة السّحار، نويسنده مصرى و مولف كتاب «ابوذر غفارى» و «مبانى اقتصادى در اسلام»، در «حياة الحسين» ـ كه از طرف هيئت نشر و تأليف دانشگاه قاهره منتشر شده است ـ مى‌نويسد:

«... حسين علیه السلام نمى‌توانست با يزيد بيعت كند و به حكومت او تن بدهد، زيرا در اين صورت بر فسق و فجور صحّه مى‌گذاشت و اركان و پايه‌هاى ظلم و طغيان را محكم مى‌كرد و از حكومت باطل تمكين مى‌نمود. ولى حسين علیه السلام راضى به اين كارها نمى‌شد، ولو اينكه اهل و عيالش به سختى و شدّت بيفتند و خود و يارانش زنده نمانند».

علاوه بر اين، حسين علیه السلام زندگى را از دريچه چشم حقيقت‌بين خود بررسى نموده و قضاوت مى‌كرد. افرادى كه حب دنيا، رياست و مقام، چشم باطن‌شان را كور و گوش‌شان را كر كرده، نمى‌توانند عقيده و راه حسين علیه السلام را درك نموده و در آن راه گام بردارند.

امام حسين علیه السلام روى اصل طرزِ تفكّر صحيح خود مى‌فرمايد كه : «انّما الحيوة الدنيا عقيدة و جهاد» ـ زندگى دنيا، عبارت است از عقيده و جهاد در راه آن ـ و با صداى رسا اعلام مى‌دارد كه: «لا ارى الموت الّا سعادة و لا الحيوة مع الظّالمين الّا برمآ». مرگ را جز سعادت و زندگى با ظالمين را جز ذلّت و عدم سعادت نمى‌بينم.

از طرف ديگر مى‌فرمايد :

فان تكن الابدان للموت أنشئت          فقتل امرء بالسيف فى الله افضل

ـ هرگاه بدن‌ها براى مرگ آماده شده‌اند، كشته شدن با شمشير در راه «حقّ» و «خدا»، فضيلت بارتر است ـ

صاحب چنين ديدگاه و فكرى، نمى‌تواند با حكومت يزيد بسازد و يزيد را زمامدار مردم مسلمان ببيند، اين است كه مردانه به پا مى‌خيزد و با جهاد و انقلاب خونين خود، به دنيا نشان مى‌دهد كه : يزيد و اطرافيان پست او، حقّ حكومت ندارند و حكومت، حقّ خاندان پاك پيغمبر خدا و تربيت شدگان مكتبِ پر افتخار اسلام است.

حسين علیه السلام در اين نبرد آشتى‌ناپذير، حتى حاضر شد كه اهل و عيالش به عنوان «خارجى!» به اسيرى بروند، ولى امروز دنيا به حسين علیه السلام درود مى‌فرستد و نام جاويد او با افتخار و احترام ذكر مى‌شود، اما يزيد و جيره خواران و غلامان حلقه به گوش او، با ننگ و نفرت و انزجار هميشگى قرين شده‌اند و مسلمآ يزيد صفتان قرون ديگر نيز سرنوشتى بهتر از ارباب اصلى خود نخواهند داشت.
 
ياران حسين علیه السلام

اى بسا انبوه لشگرها كه با ايمان لرزان          روز بازى حوادث جرئت ميدان ندارد
اى بسا سرباز جان بر كف كه با نيروى ايمان           باك از سرلشگر و فرمانده و فرمان ندارد
بشكند بازوى تقوى مشت فولادين بى‌دين           گرچه مرد متقى سر پنجه طغيان ندارد

حسين علیه السلام وقتى از مدينه خارج شد، عدّه زيادى از افراد طمع كار، به خيال اينكه حكومت و رياستى در كار است! همراه امام حسين علیه السلام بودند و تا شب عاشورا نيز، حداقل هزار سرباز سواره و يكصد نفر پياده در ركاب حضرت ماندند، ولى شب عاشورا امام حسين علیه السلام همه را جمع كرد و با قيافه و چهره دُرفِشان و ملكوتى و خاصّ خويش ـ كه در پرتو شمع‌هاى لرزان خيره كننده بود ـ فرمود:

«خدايا! من تو را حمد مى‌كنم كه ما را با نبوّت مكرّم كردى و قرآن را به ما آموختى و در دين، فقيهمان نمودى. اينجا كربلاست، فردا ميدان گاهى است براى مردان خدا، مردانى كه دنيا را با تمام مظاهرش با تمام خوشى‌ها و زيبائى‌ها، براى مبارزه با فساد يزيد وداع مى‌گويند... واى به حال كسى كه فردا اينجا باشد، صداى ما را بشنود، گريه و ضجّه زنان و كودكان به گوش او برسد و از كمك به ما كوتاهى بكند. من بيعت را از شما برداشتم، اينك تاريكى شب همه‌جا را فرا گرفته است، دست زن و بچه‌هاى خود را بگيريد و به شهرها و آبادى‌هاى خود برويد. زيرا اين قوم، تنها مرا مى‌خواهند...»

... حضرت شمع‌ها را خاموش كرد، آنانى كه به ظاهر، مرد جلوه مى‌كردند! ولى بوئى از مردانگى و انسانيّت نبرده بودند، فرزند زهرا علیه السلام را تنها گذاشته و رفتند... و سرانجام براى حسين علیه السلام 40 نفر پياده و 32 نفر سواره، يار وفادار و سرباز فداكار باقى ماند...

البته 72 نفر در مقابل متجاوز از 45 هزار نفر؟! خيلى عجيب است، ولى تاريخ مى‌گويد نيروى ايمان 72 نفر، انبوه لشگرهاى كفر را به لرزه در آورده بود. برادر امام حسين علیه السلام، حضرت عباس علیه السلام پس از آن ماجرا گفت: برادر چرا اين كار را بكنيم؟! براى اينكه پس از تو زنده بمانيم؟! خدا آن وقت را هيچ وقت بر ما نشان ندهد...
 

حضرت رو به بنى‌عقيل كرد و فرمود: يا بنى عقيل! من به شما اجازه مى‌دهم كه همه‌تان برويد. بنى‌عقيل گفتند: مردم چه مى‌گويند؟! مى‌گويند: ما آقا و بزرگ و بهترين پسر عمّهاى خود را ترك كرديم و با دشمنان او مبارزه و جهاد ننموديم؟! لا والله! ما اين كار را نمى‌كنيم، ما خود را، مال و اهل خود را فداى تو مى‌كنيم و همراه تو جهاد مى‌كنيم تا هميشه با تو باشيم، زندگى پس از تو براى ما فايده ندارد.


يكى از انصار حسين علیه السلام برخاست و گفت: آيا ما تو را تنها بگذاريم؟ آن وقت براى تو چه عذرى بياوريم؟ نه به خدا، تا نيزه‌ام را در سينه آنها نشكنم و تا آنها را با شمشير خود آن هنگام كه در دستم مى‌باشد، نزنم، از تو جدا نمى‌شوم و هرگاه سلاحى نداشته باشم، با سنگ با آنها جهاد مى‌كنم، تا در پيشگاه تو بميرم.

يكى ديگر گفت: به خدا سوگند، ما تو را تنها نمى‌گذاريم، تا خداوند شاهد باشد ما در غيبت رسول خدا صلی الله علیه و آله حق تو را اداء كرديم. به خدا اگر بدانم من كشته شده و دوباره زنده مى‌شوم و بعد مرا زنده مى‌سوزانند و دوباره زنده مى‌شوم و هفتاد مرتبه هم تكرار شود، باز از تو جدا نمى‌شوم. در پيشگاه تو كشته مى‌شوم، و چطور اين كار را نكنم، در حالى كه مرگ بيش از يك بار نيست، ولى پس از آن افتخار و شرافتى است كه پايان ندارد...

... اين است نمونه‌اى از طرز تفكّر ياران حسين علیه السلام كه تا آخرين نفس، وفادارى خود را به خدا و مكتب مردان خدا، با جان و هستى ثابت كردند.

اين 72 نفر، پروانه وار گردِ شمع حقيقت گرديدند و تا در راه وصال به معشوق خود، بال و پرشان نسوخت، از پاى ننشستند.
اينان براى اينكه زودتر شهيد شوند، از خدا مى‌خواستند شب عاشورا زودتر تمام شود. از شدّت شوق گريه مى‌كردند، در روز نبرد در ميدان خونين، براى اينكه زودتر به لقاء حق برسند، لباس جنگى را بيرون آورده و دور مى‌انداختند و در جلو حسين علیه السلام مى‌ايستادند، سينه و سر خود را سپر قرار مى‌دادند، تا تيرهاى زهرآلود دشمن به آنها بخورد و به حسين عزيز علیه السلام صدمه‌اى نرسد.

اينها به راستى «مرد» بودند و مردانه هم جنگيدند و نام و افتخار جاويد در دنيا و نجاتى خدائى درآخرت، براى خود كسب كردند.
اينها در جواب حسين علیه السلام كه مى‌فرمودند: «بياييد و برويد من بيعت را از شما برداشتم»، گريه مى‌كردند و مى‌گفتند: آيا ما را از پيشگاه مقدّست رانده و طرد مى‌كنى؟!...

البتّه ما هم امروز به صورت ظاهر مى‌گوئيم: «اى كاش با شما بوديم و با شما به فوز و مقام بزرگى مى‌رسيديم»! ولى بياييد درست فكر كنيم و ببينيم: آيا اگر ما آن روز در صحنه بوديم، واقعآ حاضر به عمل هم مى‌شديم؟! شوخى نيست: سر و تن، نيزه و شمشير، تير و خنجر، سنگ و آهن، بيابانى سوزان، جگرى عطشان، زخم از روى زخم... و نثار خون.

مگر از جان و تن گذشتن بازى است؟! مگر نثار خون در نزد همه بى ارزش است؟! مگر گذشت از جان، مردانگى نمى‌خواهد؟! مگر همه مى‌توانند چون گلگون‌كفنان و شهيدان كربلا، مردانه از تمام مظاهر و لذّات دنياى مادّى صرف نظر كنند؟!...

خوشا به حال آنان كه با شجاعت و شهامت، و با كمال افتخار و سربلندى، شربت شهادت نوشيدند و واى به حال كسانى كه از ترس كشته شدن، و از ترس از دست رفتن مقام و جاه خود، قشرهاى وسيع مسلمين را بنده و برده ظالمين و دشمنان اسلام كرده و مى‌كنند.

و درود به آنانى كه با خون خود، نهالِ اسلام را آبيارى كرده و براى يارى دين خدا قيام نمودند، درود بر آنها كه به صورت ظاهر و براى چند روزى شكست خوردند، ولى تا ابد فاتح و پيروز گشتند.

سلام بر آنها، بر خون‌هاى به ناحق ريخته شده آنها.

سلامى سوزان، گرم و آتشين...

سلام بر آنها.. و بدن‌هاى پاره پاره و به خون آغشته شده آنان كه تا آخرين قطره خون و تا آخرين لحظه حيات از حق و عدالت، آزادى و انسانيّت، و از اصول نجات‌بخش اسلام دفاع كردند...

و ننگ و نفرت ابدى بر پست فطرتان و دون‌صفتانى كه براى دنيا و براى حكومت رى، براى پول و مقام، فرزندان عزيز زهرا و مردان پاك و مسلمان را كشتند و خيال كردند كه هميشه دنيا بر وفق مراد آنها بوده و هميشه بر روى يك پاشنه خواهد چرخيد و آن‌ها هميشه در رأس حكومت باقى مانده و عهده‌دار رياست «شبه مردان!» خواهند بود، غافل از اينكه دنيا چند روزى بيش نيست و ما عند ربك خير وأبقى.
 
---------------------------------------------------------------------------------------------
۱-بخشی از، مقدمه استاد خسروشاهی بر ترجمه كتاب «السياسة الحسينيّة» مرحوم آيت الله شيخ محمدحسين آل كاشف الغطاء است كه در ماه رمضان  ۱۳۷۶ هجرى - فروردین 1336 - در تبريز چاپ و منتشر شده است.

۲.رجوع شود به: كتاب‌هاى «نفس المهموم»، «تاريخ طبرى»، «حياة الحسين» / تأليف عبدالحميد جودة السّحار ـ نويسنده معروف مصرى ـ، «جنگ و صلح در اسلام» / تأليف دكتر خدورى ـ استاد علوم شرقى دانشگاه پكنس امريكا ـ و ماهنامه «گنج شايگان»،نشريه انجمن اسلامى دانشجويان دانشگاه تهران. متن عربى خبر از اين قرار است :«ايّها النّاس! انّ رسول الله صلی الله علیه و آله قال: من رأى سلطانآ جائرآ مستحلا لحرام الله ناكثآ لعهد الله،مخالفآ لسنة رسول الله صلی الله علیه و آله يعمل فى عباده بالاثم والعدوان، فلم يغيّر عليه بفعل و لا قولكان حقآ على الله ان يدخله مدخله الا وانّ هولاء قد لزموا طاعة الشّيطان و تركوا طاعة الرّحمن واظهروا الفساد وعطّلوا الحدود واستأثروا بالفئى و احلوا حرام الله وحرّموا حلاله وانا احقّ من غير».

۳. نقل از قطعه «آزادى اسلامى و سرّ حادثه كربلا» / ديوانِ «اسرار و رموز»، محمد اقبال لاهورى، چاپ پاكستان.
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر