
تعداد محبان واقعی اهل بیت در زمان امام سجاد(ع) کمتر از ۲۰ نفر بودند!
مدیرگروه تاریخ و سیره مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات گفت: امام سجاد(ع) میفرمودند: «در تمام مکه و مدینه محبین واقعی اهل بیت به ۲۰ نفر نمیرسند. نمیدانم با این مردم چه کنم، اگر آنچه از پیامبر شنیدم بگویم میخندند و اگر در مقابل پرسش آنها سکوت کنم پذیرا نیستند».
از آنجایی که ترویج فساد سیاست حساب شده فرهنگی بنی امیه بود، بدیهی است که معاویه و فرزندش یزید مظاهر فساد و فحشاء را که در جاهلیت رایج بود، دوباره احیاء کردند، خلفای اموی خوانندگان و مغنیهها (زنان آوازهخوان) را وارد دستگاه خلافت کردند و در این زمان غنا، قماربازی و نردبازی رواج یافت و فرهنگ مردم به شدت متنزل و منحط و ارزشها دگرگون شد و فرهنگ دوران جاهلیت احیا شد.
بعد از سال شصت و پنجم هجری قمری، مدینه گرفتار تباهی اخلاق و فساد عمومی گشت که مقدمات آن از سالهای قبل آغاز شده بود، برخی خانوادههای اشراف قریش که از بخششهای خلفا بهرهمند بودند و از خزانه دولت درآمد کلانی داشتند، به ثروتاندوزی پرداختند، بالا رفتن رقم ثروت و خرید ملکها و مستغلات، آنان را به زندگانی پر تجمل و اشرافی کشاند و در این باره با یکدیگر به رقابت و همچشمی برخاستند، کنیزان و غلامان بسیار خریدند، به خصوص کنیزکانی که از موسیقی و خوانندگی آگاه باشند.
اندک اندک بقیه مردم نیز در این کارها به آنان اقتدا کردند، تا اینکه قتل عام مردم مدینه توسط یزید در واقعه حرّه رخ داد. (این واقعه در سال 63 هجری بود که جنگ سختی بین سپاه یزید و مردم در مدینه در حرّه منطقهای نزدیک مدینه درگرفت و سپاه شام پس از پیروزی به قتل عام و غارت مردم در شهر مدینه پرداختند)، این قتل عام، مردم شهر مدینه را دگرگون ساخت و ثروتمندان، بی اعتنا به مقررات دینی و اخلاقی به میگساری و شنیدن آواز مغنیهها روی آوردند. آنها میخواستند خود را از رنج درون و یا آنچه پیرامونشان میگذرد بیخبر نگه دارند و این قتل عام فجیع را فراموش کنند. لذا غنا، خنیاگری و لهو در مدینه مورد توجه قرار گرفت. هنگامیکه جمیله یکی از مغنیّهها از محل خود که نزدیک مدینه بود به قصد حج بیرون شد از بزرگان مغنیهها عده زیادی او را مشایعت کردند، جمیله مغنیّه در مدینه برای تعلیم غنا مینشست و مردم به ویژه دختران به خانهاش هجوم میآوردند و آوازهای او را میآموختند، او در همسایگی ابوجعفر سائب خاثر بود. سائب نغمههای او را شنیده و از بر میکرد تا اینکه آواز خوان مشهوری در مدینه شد.
اینها تنها گوشهای از فضای فرهنگی و اجتماعی دوران امامت امام سجاد(ع) است، به مناسبت سالروز شهادت این امام همام با حجتالاسلام والمسلمین امیر علی حسنلو گفتوگو کردیم که در ادامه میآید:
در تمام مکه و مدینه محبین واقعی اهل بیت به 20 نفر نمیرسید
* شرایط دوران امامت حضرت زینالعابدین(ع) چگونه بود؟
-امام علی بن الحسین(ع) نیمه دوم زندگانی خود را در چنین محیطی گذرانده است محیطی که به شدت تحت مراقبت مأموران حکومت بنی امیه بود تا مبادا اهل بیت(ع) و معارف ایشان ترویج شود، آنان چنان در این کار سخت میگرفتند که مردم میکوشیدند خود را از چشم آنها دور نگه دارند مبادا متهم شوند تا آنجا که امام سجاد(ع) در تنگنای شدید قرار گرفته و ناچار شد غیر مستقیم عمل کند؛ امام در قالب دعا و مناجات به اصلاح جامعه پرداخت.
نیایشهای امام آینهای است که تصویر اجتماع آن روز مخصوصاً مدینه را در آن میتوان دید، مانند بیزاری از گفتار و کردار زشت مردم آن روز، پناه بردن به خدا از آنچه میبیند و میشنود، روشن نمودن راه درست در پرتو تربیت دین و قرآن و پاکیزه ساختن جانها از آلایش. گویی امام میخواهد تا آنجا که ممکن است، با زبان دعا مردم را از شیطان جدا کرده و به خدا پیوند دهد.
امام سجاد(ع) میفرمودند: «در تمام مکه و مدینه محبین واقعی اهل بیت به بیست نفر نمیرسند. نمیدانم با این مردم چه کنم، اگر آنچه از پیامبر شنیدم بگویم میخندند و اگر در مقابل پرسش آنها سکوت کنم پذیرا نیستند».
دورانی که امام در آن زندگی میکرد، دورانی بود که مردم از ترس، امام را رها کرده بودند و ارزشهای دینی و اخلاقی دستخوش تحریف امویان قرار گرفته بوده و میگساری غنا، فساد و فحشاء جامعه را فرا گرفته بود، به گونهای که در دو شهر مکه و مدینه برخی فقیهان و زاهدان به سر وقت خنیاگران میرفتند(علما و زاهدان مکه با اهل بیت سرسازش نداشتند). انگار که این دو شهر را برای خنیاگران ساختهاند.
زمانی که احکام اسلامی بازیچه افرادی چون معاویه و یزید و ابن زیاد، حجاج و عبدالملک بن مروان باشد، نباید توقعی غیر از این داشت و اینچنین بود که امام قدرتی نداشت و چارهای نمی دید جز اینکه به صورت غیر مستقیم و با استفاده از روشهای خاص و با عبادت، دعا، نیایش و با رفتار خویش مردم را به اسلام و اهل بیت فرا خواند و از انحراف و ابتذال جدا سازد تا موجبات تداوم و حفظ و بقای تشیع را فراهم سازد.
اختناق شدید در اثر فاجعه کربلا ایجاد شده بود
*در این برهه از زمان، امام سجاد(ع) در عرصه سیاسی هم حضور داشتند؟
-دوران امامت امام سجاد(ع) دورهای بسیار سخت و مشقت بار بود، اختلافات در بطن مسلمانان در حدی بود که بیم آن میرفت که جهان اسلام تجزیه شود، مدعیان خلافت متعدد بوده و هر یک به بخشی از مناطق حکمرانی میکردند و درگیریهای داخلی و مفاسد اجتماعی از سوی امویان رواج یافته بود. امام در 34 ساله امامتشان شاهد ناگواریهای تلخ و بدعتهای فراوان در دین بودند، از این روی مواضع امام بسیار حساب شده و بیشتر سعی در حفظ مکتب عاشورا داشتند.
مواضع امام را از دو جهت میتوان مورد بررسی قرار داد:
1. از کربلا تا شام
1-1- مبارزه: در این دوره حضرت با یزید و اطرافیان او ازموضع قدرت بود، با لحن سیدالشهدا و حماسی و شجاعانه بود؛ در این دوره کوتاه ایشان تقیه را به مصلحت اسلام ندانسته و جو اختناق و سکوت حاکمیت را شکست و چون پتکی آهنین بر سر ستمگران فرود آمد.
2-1- انتقال پیام عاشورا: وظیفه دیگر امام در این برهه پیامآوری بود؛ مهمترین پیام عاشورا مبارزه با انحرافات و امربه معروف و احیای سنت پیامبر و بیداری مردم در مقابل ظلم بود، امام این وظیفه را از آغاز حرکت به سوی شام شروع و تا پایان عمر خود به آن با ابزارهای گوناگون از جمله دعا و نیایش تأکید کرد و حماسه کربلا و پیام شهدای کربلا و سالار شهیدان را از فراموشی نجات داد و هرگز به سکوت تن در نداد.
2. در مدینه
در این برهه از زمان روش مبارزاتی امام فرق کرد، حضرت در حالی به مدینه بازگشت که مردم شهر به خاطر مشغول شدن به امور دنیایی و عیش و نوش و غوطهور شدن در انحرافات اخلاقی و فساد اجتماعی، به اهل بیت پیامبر(ص) گرایش ضعیفی داشتند. در این شرایط با توجه به اختناق شدیدی که در اثر فاجعه کربلا ایجاد شده بود، زمینه برای فعالیت آشکار امام(ع) نبود، در نتیجه، کسی جرأت برقراری ارتباط با حضرت، به عنوان بازمانده اهل بیت را نداشت، بنابراین امام(ع) چارهای جز تغییر روش ندید، از این رو در بقیه دوره حکومت یزید، امام(ع) از مردم کناره گرفت و حتی بنابر بعضی نقلها، در خارج از شهر مدینه، زیر خیمه و چادر زندگی کرد.
از طرفی قیامها و شورشهایی علیه امویان به بهانههای مختلف شکل گرفت که از جمله آنها واقعه حرّه 63 ه ق، قیام توّابین 61ـ65 ه ق، قیام مختار 66ـ67، شورش عبدالله بن زبیر 61ـ73 ه ق و ... میتوان نام برد که هر کدام از اینها دارای نقاط مثبت و منفی بود که حضرت به خاطر آن نقاط منفی و شرائط خاص شیعیان، از شرکت و حمایت مستقیم از آنها خودداری کردند ولکن امام(ع) تلویحاً بعضی از آن قیامها را تأیید کردند.
بصیرت سیاسی امام زین العابدین در مواجهه با فتنهها
*چرا امام از شرکت در قیام حرّه اجتناب کردند؟
-قیام مردم مدینه یا همان واقعه حره نقاط مثبتی در برداشت که برخی آنها عبارتند از:
1. قیام ضداموی بود و انگیزه در آن ساقط کردن خلیفهای فاسد، ستمگر و بیلیاقت مانند یزید بود.
2. مردانی عابد و زاهد رهبری حرکت را عهدهدار بودند.
اما این قیام دارای نقاط منفی نیز بود که به دلیل آنها امام(ع) از شرکت در قیام دوری کرد؛ که برخی آنها عبارتند از:
1. حرکت مزبور از ماهیت اصیل شیعی برخوردار نبود و عبدالله زبیر در این شورش نقش اساسی، و نفوذ زیادی میان صفوف شورشیان داشت.
2. در این قیام، از امام(ع) نظرخواهی نشد، اما چون رهبران شورش مثل عبدالله بن حنظله افرادی مؤمن و صالح بودند و انتقادها و اعتراضهای آنان به حاکمیت یزید بجا و کاملاً درست بود، امام حرکت آنها را تخطئه نکرد.
نهضت توابین یک قیام شیعی محض بود و رهبری آن را «سلیمان بن صرد خزاعی» از اصحاب پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) بر عهده داشت، هدف آنها از این قیام خونخواهی شهیدان کربلا و جنگ با قاسطین و مارقین بود و در صورت پیروزی واگذار کردن حکومت به اهل بیت پیامبر اکرم(ص) بود و طبعاً از نسل فاطمه(س) کسی جز علی بن الحسین شایسته این کار نبود. هر چند که دلیل و روایت خاصی دال بر تأیید صریح این نهضت از جانب امام(ع) وجود ندارد، اما بدون تردید، قیام توابین مورد تأیید ایشان بوده است. زیرا آنها با اعتقاد به امامت امام سجاد(ع) دست به قیام زدند.
قیام مختار هم توسط مختار، فرزند ابوعبیده ثقفی رخ داد، وی از کسانی بود که به خاطر قیام علیه قاتلان امام حسین(ع) شهرتی تاریخی یافت. او قبل از قیام امام حسین(ع) از شیعیان معروف کوفه بود و وقتی مسلم بن عقیل، فرستاده امام حسین(ع) به کوفه رفت در منزل او اقامت کرد، مختار همچون توابین در صدد خونخواهی امام حسین(ع) و جنگ با قاتلان او بود، ولی سلیمان را شایسته رهبری توابین نمیدانست و لذا به صراحت اظهار میکرد: سلیمان آشنایی با جنگ و سیاست ندارد.
مختار پس از آنکه موفق شد در کوفه شیعیانی را به سوی خود جذب کند، برای پیشرفت قیامش، به امام سجاد نامهای نوشت و از آن حضرت یاری جست. ولی حضرت پاسخ مثبت ندادند، مختار چون از همکاری امام سجاد(ع) مأیوس شد، نامهای به محمد بن حنفیه نوشت و همان درخواست را کرد، محمد درخواست مختار را پذیرفت و مختار به عنوان نماینده او، مردم را به خویش دعوت میکرد.
چنین موضعی از جانب امام(ع) با توجه به اوضاع سیاسی عصر آن حضرت، کاملاً منطقی و درست بود زیرا امام سجاد(ع) در آن شرایط خاص نباید، اقدام به کاری میکرد که نابودی شیعه را در پی داشته باشد. بنابراین امام رابطه مستقیم با این حرکت را به مصلحت ندید، بلکه با تأیید کلّی این نهضت، رهبری آن را به محمد بن حنفیه واگذار کرده و در اینباره او را جانشین خود ساخت. چنانکه حضرت فرمود: «ای عمو! اگر بردهای زنگی به پشتیبانی از ما اهل بیت(ع) خروج کند، حمایت او بر مردم لازم است و در این مورد شما را ولایت دادم، هرگونه صلاح میدانی عمل کن».
علت واگذاری رهبری نهضت به محمد این بود که او از طرف دستگاه حاکم به مخالفت متهم نبود. از این موضعگیری درست امام(ع) که بگذریم ایشان در مواقعی نیز قیام مختار را تأیید کردند. چنان که زمانی که سر عبیدالله بن زیاد و دیگر قاتلان امام حسین(ع) را برای ایشان آوردند، حضرت سجده شکر بجا آورد و برای مختار دعا کرده و طلب خیر نمود و فرمود خدا مختار را پاداشی نیک دهد.
هنگامی که معاویه مرد و یزید به حکومت رسید و از مردم برای خود بیعت گرفت، عبدالله بن زبیر از بیعت با یزید سرباز زد. وی خود دعوی خلافت داشت، اما مردم به وی توجه چندانی نداشتند، هدف او از شورش علیه امویان حکومت و ریاست بود چنانکه از فرمایشات امام حسین(ع) قبل از شهادتشان، در حجاز مشهود است که حضرت فرمود: به راستی هیچ چیز در دنیا برای او (ابن زبیر) بهتر از این نیست که من از حجاز بیرون روم، زیرا میداند که با وجود من، مردم به او روی نمیآورند، پس دوست دارد که من از مکه خارج شوم تا میدان برای او خالی بماند.
امام سجاد(ع) با توجه به دیدگاه خصمانه و کینهتوزانه و نیز اعمال ناشایست ابن زبیر نسبت به بنیهاشم و اهلبیت، نه تنها شورش او را تأیید نکرد، بلکه از فتنه وی نسبت به اهل بیت و شیعیان بیم داشت و از آن اظهار نگرانی میکرد، ولی بر ضد آن نیز اقدامی نکرد، زیرا هرگونه اقدامی علیه حاکمیت ابن زبیر، به سود امویان تمام میشد.
طرح استقلال اقتصادی امام سجاد(ع)
*درباره شیوه مدیریت اقتصادی امام سجاد(ع) در دوران امامتشان مثالی میزنید؟
-اگر چه امام سجاد، همچون دیگر امامان حکومت امویان را نامشروع و غاصبانه میدانست و روشهای حکومتی آنان را مردود اعلام کرده بود، اما اگر زمانی کیان اسلام و عزت و آبروی جامعه اسلامی، از سوی بیگانگان مورد تهدید و تعرض قرار میگرفت، حضرت برای حفظ آن از هیچ اقدامی فروگذار نمیکرد.
در زمان عبدالملک، پارچههایی به روم صادر میشد که روی آنها شعار «لاالهالاّالله، محمد رسول الله» نوشته شده بود. این مسأله بر حاکم کافر روم گران آمد. از این رو ضمن فرستادن نامهای تهدیدآمیز به عبدالملک، مبنی بر حذف این شعار به وی اعلام کرد که اگر این کار را ترک نکند، در سکهها، نام پیامبر(ص) را به زشتی خواهد نوشت،(زیرا در آن زمان سکههای رایج در کشورهای اسلامی در روم ضرب میشد)، عبدالملک که در حل این مشکل ناتوان و درمانده بود، از امام سجاد(ع) کمک خواست، امام(ع) که آبروی جامعه اسلامی را در خطر میدید، برای حفظ عزت و سرفرازی مسلمانان، این مشکل را حل کرد. حضرت به عبدالملک فرمود که استفاده از سکههای رومی را ممنوع سازد و به جای آن، سکه اسلامی بزند و روش ضرب سکه را هم توضح داد، با این طرح امام(ع) نیرنگ رومیان کارساز نشد و عزت و استقلال اقتصادی جامعه اسلامی از گزند بیگانگان محفوظ ماند.