( 0. امتیاز از 0 )

روحیه مقاومت وتحمل زنان در شهادت عزیزان خود در كربلا، درس دیگر نهضت بود، اوج این صبوری وپایداری در رفتار و روحیات حضرت زینب كبری(س) جلوه‏گر بود. سیّدبن طاووس پس از اینكه نقل رویای صادقه امام حسین(ع) درباره شهادت خود برای خواهرش حضرت زینب(س) را ذكر می‏كند، درباره توصیه امام حسین(ع) به خواهرش در مورد صبر و حفظ آرامش می‏نویسد: راوی گفت: هنگامی‏كه حضرت زینب(س) این سخن رویای صادقه را شنید، بر صورت خود سیلی زد وبا صدای بلند گریست، امام حسین(ع) به او فرمود: خواهرم! آرامش خود را حفظ كن و كاری مكن كه دشمن زبان به طعن و ملامت ما بگشاید.(1)
 
در مقابل فرومایگی های دشمن در غارت خیام و آتش زدن آنها پس از شهادت حضرت اباعبدالله‏ الحسین(ع) و اصحاب و یاران وفادارش، كتك زدن زنان و كودكان، تاخت وتاز دشمنان بااسب به روی اجساد مطهر شهداء و مشاهده این مناظر توسط زنان و كودكان، اسارت اهل بیت، تنهایی و كودكان، عبور كاروان اسرا از قتلگاه شهداء، رنج وتعب سفر اسارت، عبور از میدان‌های كوفه، حضور در مجلس ابن‏ زیاد و سفر به شام و حضور در بارگاه یزید در غل و زنجیر، تنها چیزی كه امیدبخش زنان و كودكان داغدار و ستمدیده بود، صبر و مقاومت زنان با تأسی بر صبر و مقاومت حضرت زینب(س) و دیگر زنان اهل‏بیت(ع) مانند ام ‏كلثوم(ع) و ... بعد از امید به خداوند رحمان بود. به نمونه‏ هایی از فرومایگی‏ های دشمن در افزودن به رنج و تعب اهل‏بیت پیامبر(ص) اشاره می‏كرد:
 
غارت خیام و آتش زدن خیام
 سیّد بن طاووس می‏نویسد: لشكر ابن سعد برای غارت كردن اهل بیت پیامبر(ص) و نور دیدگان حضرت زهرا(س) از یكدیگر سبقت می‏گرفتند، آنها حتّی به چادری كه زنی به كمر بسته بود، رحم نكردند و آن را گرفته و بردند. دختران خاندان پیامبر(ص) از خیمه‏ها خارج شدند و همگی زار می‏زدند و می‏گریستند، آنها هر یك بر بالین شهیدی رفته و شروع به نوحه‏ سرایی نمودند. 
 راوی گفت: لشكر ابن سعد، زنان را از خیمه ها خارج نمودند و خیمه ها را به آتش كشیدند و بانوان اهل‏بیت(ع) را در حالی كه سر آنها برهنه و لباسهایشان به تاراج رفته بود، با پای برهنه و نالان و گریان بیرون آورده و آنها را با ذلت و خواری اسیر كردند.(2) 

 صدوق به اسناد خویش از محمّد بن سنان از ابوالجارود زیان بن منذر از عبدالله‏بن‏الحسن از مادرش فاطمه بنت حسین(ع) روایت میكند كه گفت:
 غارتگران به خیمه ما آمدند، آن‏گاه كه من دختر بچه‏ای بودم و خلخالی از طلا به پا داشتم. مردی خلخال را از پایم درآورد و گریه می‏كرد. گفتم: ای دشمن خدا چرا گریه می‏كنی ؟ گفت: چرا گریه نكنم در حالی كه دختر رسول خدا(ص) را غارت می‏كنم. گفتم: غارت نكن. گفت: ترسم اگر من غارت نكنم دیگری بیاید و بگیرد. فاطمه گوید: همه چیز را به غارت بردند، حتّی پارچه‏های سر ما را بردند .(3) در حیاةالامام‏الحسین(ع) آمده است:

 پس از شهادت امام حسین(ع) سپاه كوفه به خیمه‏ها حمله كرده، ضمن به آتش كشیدن آنها، هر چه در خیمه‏ها بود، غارت كردند و از گوشها و پاهای اطفال، گوشواره و خلخال بیرون آوردند . (4)

 از فاطمه صغری دختر امام‏حسین(ع) نقل شده است كه پس از شهادت امام(ع) یكی از سواران سپاه عمر سعد به طرف او كه جلوی یكی از خیمه‏ ها ایستاده بود، حمله‏ور می‏شود و با نیزه به او ضربتی می‏زند كه بر زمین خورد، آن‏گاه گوشواره از گوشش می‏كند و خون جاری می‏شود .(5) در عوالم الامام‏الحسین(ع) این مطلب در مورد ام‏كلثوم(ع) ذكر شده است.(6)  

عبور از قتلگاه شهدا و توصیه به صبر
 رسولی محلاتی می‏نویسد: از امام سجّاد(ع) روایت شده است كه در حدیثی به مردی به نام «زائده» فرمود: در آن حال كه ما را از كنار كشتگان عبور دادند، من به اجسادی كه روی زمین افتاده و كسی آنها را به خاك نسپرده بود چشم دوخته بودم و مشاهده آن منظره سخت بر من ناگوار آمد و سینه‏ام را در هم فشرد و اضطراب و نگرانیم از دیدن آن اجساد شدید شد و چیزی نمانده بود كه جان از تنم بیرون رود! 

عمه‏ ام زینب‏ كبری دختر علی(ع) كه حال مرا دید گفت: ای بازمانده جد و پدر و مادرم! تو را چه شده كه می‏بینم جان خود را به كف گرفته و می‏خواهی قالب تهی كنی؟ 

در پاسخ گفتم: چگونه بی تاب نشوم و شكیبایی از دست ندهم در حالی كه به چشم خود سرور خود و برادران و عموها و عموزادگان خود را می‏بینم كه بدنهای به خون آغشته‏ شان روی زمین افتاده و جامه‏هاشان را از تنشان ربوده و كسی نیست كه آنها را كفن و دفن كند؟ نه كسی به سوی آنان می‏رود و نه انسانی به ایشان نزدیك می‏شود گویا اینان از خانواده «دیلم» و «خزر» (غیر مسلم) هستند. 

عمه‏ ام زینب كه این سخنان را شنید به من گفت: مبادا آن‏چه می‏بینی تو را بی تاب كند كه به خدا سوگند این ماجرا روی عهد و پیمانی بود كه رسول خدا(ص) كه از جد و پدر و عمویت گرفته وهمانا خدا تعالی از گروهی از این امت سركشان و فرعونان امت آنها را نمی‏شناسند امّا در میان اهل آسمانها شناخته شده و معروف هستند پیمان گرفته كه بیایند و این اعضای پراكنده)و بدنهای قطعه ‏قطعه و جسدهای به‏ خون آغشته) را جمع‏ آوری كنند و به‏ خاك بسپارند و در این سرزمین برای قبر پدرت «سیدالشهداء(ع)» نشانه و علامتی نصب خواهند كرد كه با گذشت زمانها و شب و روزها از بین نخواهد رفت. 

 پیشوایان كفر و پیروان ضلالت و گمراهی كوشش زیادی خواهند كرد تا آن قبر مطهر را محو كنند و آثار آن را ویران كرده و از بین ببرند، امّا از این تلاش و كوشش هیچ نتیجه‏ای نگرفته و بلكه روزبه روز این اثر آشكارتر شود و كار او برتر و بالاتر رود. 

 امام سجّاد فرماید: ازعمهام پرسیدم: این عهد و پیمان را ازكجا دانستی و این خبر را ازكجا شنیدی؟ پاسخ داد: این مطلب را«ام ایمن» از پیغمبر برای من نقل كرده و سپس به‏دنبال آن حدیث مفصلی را از «ام یمن» نقل می‏كند .(7) از این جالب‏تر آن كه در برخی ازكتابها نقل شده است كه چون زینب(س) خواست از آن سرزمین برود، كنار بدن مطهر برادر آمد، دستهای خود را زیر آن جسد قطعه قطعه و بی‏سر انداخت و آن را روی دست بلند كرد و گفت: «اَللَّهُمَّ تَقَبَّل مِنّا هذَا القَلیلَ مِنَ القُرْبان»! خدایا این قربانی كوچك را از ما خاندان قبول فرما.(8)  

 جلوه‏گری صبر و مقاومت و روحیه‏ بخشی در زنان عاشورا بالاخص در وجود حضرت زینب(س) علاوه بر عظمت روحی ایشان، توصیه‏های مكرری است. امام حسین(ع) قبل از شهادت می‏فرماید: حضرت علی‏بن‏الحسین(ع) در روایتی چنین فرموده است: در شب عاشورا در خیمه‏ام نشسته بودم و عمه‏ام زینب(ع) از من پرستاری می‏كرد، در آن هنگام پدرم به خیمه خود رفت و»جوین « غلام آزاد شده ابی ذر غفاری نزد او نشسته و شمشیر آن حضرت را اصلاح می‏كرد، پدرم شروع به خواندن اشعار زیر كه حاكی از بی‏وفایی دنیاست:
 ای روزگار! اف بر دوستی تو! چه بسا یاران و طالبانی را كه در بامداد و شامگاهت كشتی آری! روزگار به‏جای آنان دیگری را نپذیرد. 

 به راستی كه پایان كار دست خدای شكوهمند است و هر زنده‏ای باید این راه را طی كند. و این اشعار را دو یا سه بار تكرار كرد و من از خواندن این اشعار مقصود او را دانستم، بغض گلویم را گرفت، امّا خودداری كردم و به‏هر ترتیبی بود خاموش شدم و دانستم فرمان زمان بلا فرارسیده است. ولی عمه‏ام زینب چون دل نازكتر بود با شنیدن این اشعار، بی تاب شد و نتوانست خودداری كند و لذا بی‏تابانه از جا برخاست و به نزد امام(ع) دوید و گفت: «برادر جان! این حرف كسی است كه به كشته شدن خویش یقین پیدا كرده است.»

 امام فرمودند: «آری خواهرم!» حضرت زینب(ع) فرمودند: آه چه مصیبتی! این حسین است كه از خبر شهادت و مرگ خویش می‏دهد. راوی گفت: زنان همگی شروع به گریستن نمودند. به صورتهای خویش سیلی می‏زدند و گریبان چاك می‏نمودند، ام‏كلثوم(ع) پیوسته فریاد می‏زد: «وامُحَّمداه! واعَلیّاهُ! وااُمّاهُ! وااَخاهُ! وا حُسَیناهُ! وای از بیچارگی پس از تو ای اباعبدالله! راوی گوید: «امام حسین(ع) خواهرش را دلداری داد و می‏گفت: خواهرم! دلت را به وعده‏های الهی امیدوار ساز! زیرا كه اهل آسمان و زمین همگی فانی شده و می‏میرند و تمامی آفریدگان رو به هلاكت می‏روند.» سپس فرمودند: « خواهرم ام‏كلثوم! تو ای زینب! و تو ای فاطمه و ای رباب! گوش دهید، هنگامی كه من به شهادت رسیدم، گریبان چاك مسازید و صورتهایتان را با ناخن نخراشید و سخنان بیهوده بر زبان میآورید! »(9) 

امام(ع) مانند این كه با این سخنان ضمن سفارش خواهر و اهل‏بیت به صبر و سكون و بردباری و نوعی تصرف و تكوینی در دل آنان او را برای روبه‏رو شدن با مصایب دشوار بعدی آماده نمود. 

صبر در زندان ابن زیاد
 طبری می‏نویسد: در روایت دیگر ازعوانه بن حكم چنین آمده است كه وقتی حسین كشته شد و بنه و اسیران را در كوفه نزد عبیدالله‏بن‏زیاد آوردند، در آن اثنا كه اسیران را برداشته بودند، سنگی در زندان افتاد كه نوشته‏ای بدان بسته بود به این مضمون پیك درباره شما به فلان و فلان روز سوی یزیدبن‏معاویه روان شد، فلان و فلان روز می‏رود و فلان و فلان روز باز می‏آید، اگر تكبیر شنیدید یقین كنید كه كشتن است و اگر تكبیری نشنیدید امان است ان شاءالله. گوید: دو روز یا سه روز پیش از آمدن پیك شد، سنگی به زندان افتاد كه نوشته‏ای بدان بسته بود و با یك تیغ و نوشته چنین بود: وصیت كنید و سفارش بگویید كه فلان و فلان روز در انتظار می‏كنید. گوید: پیك آمد و تكبیر شنیده نشد و نامه آمد كه اسیران را پیش من بفرست.(10)

پی‌نوشت‌ها:
1. تاریخ طبری، ج 7، ص 3018 ـ 301(ع) ؛ لهوف، ص 127. 
2. تاریخ طبری، ج 7، ص 3040 و 3062؛ لهوف، ص 181؛ نفس المهموم، ص 474 و 479. 
3. امالی صدوق، موسسه الاعلمی المطبوعات، 1400 ق، ص 161، حدیث 2؛ محدثات شیعه، ص246؛ بحار الانوار، ج 45، ص 83.
4. حیاة الامام حسین بن علی7، القرشی، باقر شریف، دارالكتب العلمیه قم، 1396ق، ج3، ص301؛ فیض الدموع، نواب تهرانی، محمّد ابراهیم (ملقب به بدایع نگار)، تصحیح اكبر ایرانی،ص212. 
5. بحارالانوار، ج 45، ص 41. 
6.  عوالم‏الامام الحسین7، ص 305. 
7. كامل الزیارات، ابن قولویه، جعفر بن محمّد، مكتب المرتضویه، نجف، 1356ق، ص261ـ266؛ زینب عقیله بنی هاشم، رسول محلاتی، سیّد هاشم، نشر مشعر، ص 64 ـ65. 
8. زینب عقیله بنی هاشم، ص 66. 
9. تاریخ طبری، ج 7، ص 3017؛ الكامل فی التاریخ، ج 5، ص 165؛ لهوف، ص 117؛ زینب عقیله بنی‏هاشم، ص 44 ـ 46. 
10. تاریخ طبری، ج 7، ص 307(ص) 3075 ؛ الكامل فی التاریخ، ج 5، ص 197. 
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر