
برخی از نویسندگان فقط از تاریخ رونویسی میکنند
هارون به پایان زندگیاش میرسد و به طوس میآید، با گرگبانی که زندانبان زندان او در هارونیه است دیدار میکند. هارون بهخاطر بیماری، کسوت نفاق پوشیده و میخواهد زندانیان سادات را آزاد سازد، اما زندانبان همه را کشته است. این روایت، تیتر تاریخ است، روایتی که سعید تشکری در نوشتن داستانش از آن بهره برده است.
هارون به پایان زندگیاش میرسد و به طوس میآید، با گرگبانی که زندانبان زندان او در هارونیه است دیدار میکند. هارون بهخاطر بیماری، کسوت نفاق پوشیده و میخواهد زندانیان سادات را آزاد سازد، اما زندانبان همه را کشته است. این روایت، تیتر تاریخ است، روایتی که سعید تشکری در نوشتن داستانش از آن بهره برده است. او قصه گرگبانی و زندانبان هارون را مینویسد که سادات رضوی را شهید میکند. او این قساوت هولناک را بهعنوان پلات رمان «ولادت» مینویسد و قصه دو عاشقی که پدرانشان میان این کشتهها بودهاند و حالا یکی در قافله حضرت رضا(ع) است و یکی در قافله حضرت معصومه(س)، روایت میکند.
در گفتوگو با سعید تشکری، نویسنده کتابهای «بارِ باران»، «غریب، قریب»، «هندوی شیدا»، «از پشت پنجره» و چند کتاب دیگر که برگزیده چندین دوره کتاب سال رضوی هم بوده، به بررسی باید و نبایدهای رمان دینی پرداختیم.
یک داستان خوب با محوریت زندگانی امام رضا(ع) و زیارت چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟
داستان، رمان و آثاری که ساخت دراماتیک دارند، باید صاحب بزنگاه کنشگری باشند تا خوانده شوند. کنشگری همان تعلیق در ادبیات یا همان «بعد چه میشود» است، اما وقتی مخاطب با روایت امام رضا(ع) و مستندات زندگی ایشان روبهرو میشود، برای او چه جذابیتی دارد که واقعهای را که بارها شنیده یا خوانده و باورمند اوست، دوباره بخواند؟ عمیقتر اینکه بخواهد با خواندن داستان هم مکاشفهگر باشد و بتواند با خواندن رمانی با این ویژگی خودش را هم پیدا کند، یعنی معاصرسازی صورت بگیرد و آنوقت رمان را با روح زلالشده به ذوق و ذوب ادبیات برساند. این بحث جدی ماست. نویسندگانی هستند که کاشف و خلاق نیستند و اصلاً این کاشفیت را باور ندارند، چون میترسند خود را در داستان امام معصوم(ع) جا بگذارند و فقط تاریخ را رونویسی میکنند. ادبیات چیزی نیست مگر بهخاطر سپردن! خوب من روی همین یکی بحث دارم. زندگی حضرت رضا(ع) باید درطول داستان دیگری به مخاطب گفته شود. آن داستان دیگر کار داستاننویسی است که به دو باور رسیده؛ یکی اینکه زندگی امام معصوم برایش عینیت شهود دارد، قهرمانی خلق میکند و داستانی مینویسد. حضور در این شهود باورمند است و مینویسد که به خاطر بماند، اما چهچیز به خاطر بماند؟ این اصل نهفته و نگفته شده است. اگر میخواهید فقط رویداد مستند بخوانید بهتر است سراغ متون کهن و تاریخی بروید. رمان، کشف تیتری از تاریخ و تبدیل به قهرمان نو درکنار معصومیت حضرت رضا(ع) است. نگاه جدید به وقایع تاریخی، وظیفه رماننویس است؛ طوریکه نه جعلی صورت بگیرد و نه خلاقیت ادبیات راهش را گم کند. چیدمان ادبیات تیترهای تاریخ را شکار میکند تا رمان شهودی را خلق کند. رمان رضوی، معنایافته رمان شهودی است و صورت امکانیافته و توسعهگر در جامعه ایمانی و تشرف. یادم هست یکی از منتقدان بنام در زمان انتشار چاپ اول «ولادت» گفت به زائران حضرت رضا(ع) و حضرت معصومه(س) پیشنهاد میکنم در مسیر رفتن به آستان این دو بزرگوار، رمان ولادت را بخوانند تا حس زیارت نابتری بیابند. این همان رویدادی است که رماننویس باید برای فرهنگ رضوی و گسترش آن انجام دهد.
چطور باید مذهب و احساسات دینی را به درام تبدیل کرد؟
این راه طولانی است. لذت نوشتن ادبیات دینی، زندگی در آن است. در یک باور، من برای خادمی او کتابت میکنم. این رفتار نیازمند شورآفرینی در لذت وقف است. اما سوی دیگر سؤال شما درام است. نقطه طلایی ادبیات دراماتیک و رمان چیست؟ سی و شش موقعیت طلایی داشتههای عمر جاودانه ادبیات است. حالا به این سی و شش موقعیت کلاسیک، یک موقعیت شگفت هم اضافه کنید. داستانهای شگفت یا معجزهگر و یا درستتر شهودی. نویسنده باید آگاهمند این رویداد کهن و نو در حوزه درام و شهود باشد. داستانهای کهن باید از نو کشف ادبیات شوند و درکنار قهرمان کهنسال و زنده یک قهرمان معاصر و نو هم باشد. خویشاوندی با قهرمان نو، کشف ادبیاتی است که من دلمشغول آن هستم.
چرا برخی از داستانهای مذهبی، داستان از آب درنمیآیند و شبیه قطعه ادبی میشوند؟
ادبیات شهودی و کمالگرا یک نشست معرفتی و معاشرت با کمال دینداری است. نمونه جهانی آن ادبیات تشرف نام دارد. هر معاشرتی که موجب کمال نشود، موجب انحطاط خواهد بود؛ پس بدانیم با چهکسانی معاشرت میکنیم! این احساسگرایی رقیق، نتیجه عدم معاشرت ادبیات و نویسندگان با زندگی معصومان(ع) است. شرحنویسی، داستاننویسی نیست و قهرمان ندارد!
محدودیتهای پیش روی داستاننویس مذهبی چیست؟
همان محدودیت همیشگی؛ اینکه حقِ رونویسی از تاریخ و مثلاً مستندنویسی از «منتهیالامال» نداریم، باید قصه را بسازیم. مستندات تیترند و محتوا، نه اینکه راه چاره نانویسندگان بشوند. نویسندگانی که خاطره مردم را قصه میکنند و یا در پناه یک سنگر لورفته از داستانهای خود نام نویسنده را جعل میکنند. تعارف نمیکنم، نویسنده واقعی باید بتواند ادبیات دینی در جهان امروز را به تفسیر معاصر بکشاند و اسطوره مفهومی بسازد تا مخاطب، ردیابی جایگاه خودش و معصومان(ع) را با ادبیات بهروز شده دنبال کند. نه آنچنان سهل موضوعنویسی کند و بنویسد که هیچ ارزش ادبی نداشته باشد و نه آنچنان پیچیده و اسطورهای که فقط باستانشناسان حروف خفیه آن را بفهمند. اینها واقعاً مشکلات نویسندگان دینی است که درطول زمانهای متفاوتی که من وظیفه داشتم بهعنوان داور جشنوارههای ادبی و یا ارزیاب رمانهایی که مناسب چاپ ناشران وزین و ممتاز هستند و نیز بهعنوان کارشناس و مشاور خواندهام، عرض میکنم.
آیا با معیارهای معمول داستاننویسی میتوان داستان مذهبی را نقد و بررسی کرد؟
معیار نقد مگر در داستاننویسی دینی متفاوت است؟ خواننده میخواهد داستان بخواند و درگیر شمایل داستانی که میخواند بشود. هر فرم و تکنیک باید در روند مشارکت او با داستان ایجاد تحرک کند. رمانی که نمیتواند با مخاطب رابطه برقرار کند که اصلاً رمان نیست. همه حرفم درباره آثاری است که ویژگی اصلی آنها رمان بودن آنهاست، نه کتابسازی که دیگر امروز تقریباً توسط نانویسندگان امری رایج شده است و البته بسیار هم پشتیبانی میشود و قهر خواننده با کتاب هم ناشی از همین پشتیبانیهای مدیریتی و نه خلاقانه است. من امیدوارم نانویسندگان بهجای محفلهای ادبی بهسوی یادگیری نوشتن خلاق پیش بروند. خوانندگان امروز کتاب، خوشبختانه سختگیرند و آسانخوان نیستند. روزگار پاورقینویسی سالهاست گذشته است.