( 4.5 امتیاز از 1462 )

فرمانده نيروي قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي گفت: جامعه بدون ايثار جامعه‌اي بدون حيات و حرارت است.

سردار سرلشکر حاج قاسم سليماني شامگاه چهارشنبه در همايش دفاع مقدس، شهدا و ايثارگران از برنامه‌هاي جشنواره فرهنگي اقتصادي کرمان در برج ميلاد تهران كه با حضور استاندار كرمان و وزيردادگستري برگزار شد، افزود: ايثار فقط در جان باختن نيست، بلکه در همه سطوح جامعه معنا دارد و ارزش پيدا مي‌کند.

وي ادامه داد: نمي‌توانم از کرمان بدون توجه به سيستان و بلوچستان و هرمزگان نام ببرم، زيرا لشکر 41 ثارالله که به نوعي نماد سلحشوري خطه شرق کشور ما است، اجتماعي از جوانان و مردان دلاور اين سه استان است.

وي گفت: کرماني‌ها به شخصيتي مانند شهيد ميرحسيني نه قائم مقام بلکه فرمانده واقعي لشکرشان افتخار مي‌کنند.

* من حقم را ادا كردم 

فرمانده نيروي سپاه قدس سپاه پاسداران افزود: کرماني‌ها همچنين به شهيداني مانند فرخي افتخار مي‌کنند که زماني خون از بدنش جاري شد، در قايق ايستاد و رو به من کرد و در حالي که نصف بدنش از خون قرمز بود فرياد زد «من حقم را ادا کردم».

وي با اشاره به اينکه در کرمان دو خصيصه مشهور است و يک خصيصه مجهول مانده است، گفت: کرماني‌ها در افتادگي، محجوب بودن و کريم بودن زبانزد هستند اما به سلحشوري کرماني‌ها کمتر پرداخته شده است.

سردار سرلشکر سليماني با اشاره به جنايات صدام افزود: صدام طمع کرد و لشکر ساماندهي کرد و به کشور ما حمله کرد.

وي گفت: اما مهم اين است در تاريخ، مردم هر سرزمين چه نقشي داشتند که در جايگاه خودش قابل اندازه گيري است.

فرمانده لشکر41 ثارالله در دوران دفاع مقدس اضافه کرد: استان کرمان زمان جنگ در سال 1367 حدود يک ميليون و 600 هزار نفر جمعيت داشت که600 هزار نفر از آنها قابليت حضور در جنگ را داشتند.

وي گفت: از اين جمعيت120 هزار نفر وارد جنگ شدند و از اين جمع حدود 26 هزار نفر ايثارگر هستند.

سردار سرلشكر سليماني تاکيد کرد: اين عدد ارزشمند و قابل توجهي است و يک نمونه بارز بالندگي از نمايش يک ملت در يک جغرافيايي مانند کرمان است که در فاصله هزار کيلومتري از حادثه قرار داشت.

وي ادامه داد: من يادم هست در گيلان غرب بوديم که کاروان‌هايي از جيرفت آمده بودند و آنقدر مرکبات آوردند که خرمن‌هاي بزرگي از ميوه ايجاد شده بود. از مناطق محروم به جبهه کمک ارسال مي‌شد. از منطقه محروم زابل که واقعا خودش مرکز محروميت است کاروان‌هايي به سمت جبهه مي‌آمد که آدم متحير مي‌شد. جبهه را اداره مي‌کردند. ‏

فرمانده سپاه قدس گفت: در خانه يکي از علماي کرمان نوجواني کم سن و سال بود، فرمانده گردان به امام جمعه گفت فرزند شما به درد جبهه مي‌خورد و آن امام جمعه گفتند سنش پايين است، ولي چون تو گفتي اجازه مي‌دهم. ‏

سردار سرلشكر سليماني اضافه كرد: جامعه‌اي که ايثار در آن حاکم شود يک جامعه پيروز و سربلند است و اين جامعه هرگز شکست نمي‌خورد و در هيچ حصار و تهديد و در هر تهاجمي شکست نمي‌خورد و آن چيزي که فکر تهاجم را در ذهن دشمنان ما محو کرد همين ايثارگري بود.‏

‏* اداره جنگ توسط مردم 

وي گفت: تقريبا بيش از90 درصد اداره عمومي جنگ منهاي بخش‌هاي تخصصي توسط مردم بود که اين جنگ را از استثنايي‌ترين جنگ‌هاي دنيا قرار داد.

فرمانده نيروي قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ادامه داد: کرماني‌ها در آن دوران خودشان اداره جنگ را بر عهده گرفتند که کم نظير است و مانند ندارد.

وي گفت: هرگز نمي‌توانيم اين حرکت عظيم را فراموش کنيم.سردار سليماني گفت: در جنگ ما 12 تا 13 عمليات مهم داشتيم و30 تا40 عمليات متفاوت که پنج عمليات از آنها پايان بخش تهاجم و اشغال در خاک ما بودند.وي افزود: اينها عمليات سرنوشت‌ساز بودند و بر همه اراضي اشغالي ما پايان دادند.

فرمانده نيروي قدس سپاه پاسداران گفت: استان‌هاي کرمان، سيستان و بلوچستان و هرمزگان سهم بزرگ و سرنوشت سازي را در يک شمشير به نام ثارالله در اين عمليات داشتند.

سردار سرلشكرسليماني اظهار داشت: ما افتخار مي‌کنيم شهسواري مال ما بود. شهسواري که با دست‌هاي بسته در محاصره دشمن فرياد زد مرگ بر صدام ضد اسلام. اين خيلي ارزش دارد و قابل قيمت گذاري نيست. ما افتخار مي‌کنيم ميرحسيني مال ما بود. انساني که به تنهايي يک لشکر بود. وقتي در تنگناي جنگ در طول اين خط جنگي که بعضي وقت‌ها جنازه‌ها و مجروحين و زنده‌ها آنقدر در هم تنيده بود و قابل تفکيک نبود، وقتي صداي مير حسيني شنيده مي‌شد مثل اين بود که يک لشکر وارد مي‌شد. افتخار مي‌کنيم که حسين عالي مال ماست. او نوجوان بود. ما افتخار مي‌کنيم که علي حاجبي مال ماست. جلوه زيباي ارزشمندي که در خلوص بي همتا بود. ما افتخار مي‌کنيم که مغفوري امروز قبرش امامزاده شهر ماست، مال ماست و در هيچ شبي نافله شب او قطع نمي‌شد. ما افتخار مي‌کنيم به مغفوري که در حفظ بيت‌المال موقع وضع حمل همسرش براي انتقال او از موتورسيکلت سپاه استفاده نکرد. افتخار مي‌کنيم که حسين يوسف الهي مال ماست. او که عارف بود و مدعي شد حضرت فاطمه پيروزي والفجر 8 را به او بشارت داده بود. ما افتخار مي‌کنيم که مشايخي مال ماست و در شب خوف کربلاي 5 گفت چراغ‌ها را روشن کنيد تا در روشنايي حرف بزنم. گفت برادران اگر من خواستم عقب نشيني کنم من را با تير بزنيد. ما افتخار مي‌کنيم حاج علي محمدي مال ماست. ما افتخار مي‌کنيم جمع عظيمي از آن 23 نفري که دشمن را به سخره گرفتند مال ما بودند. ما افتخار مي‌کنيم به عظيمي. آن عارفي که دعاي او دل‌ها را مي‌سوزاند. ما افتخار مي‌کنيم كه شيخ عباس شيرازي شهيد ماست.

وي ادامه داد: ما افتخارات بزرگي داريم و افتخار مي‌کنيم به جواناني که عمر خودشان را در انتظار و در کمين رسيدن به محبوب گذر کردند. مثل بادپا، الله دادي و جمالي که پس از 25 سال خود را به قافله شهدا رساندند. ما افتخار مي‌کنيم به بي‌بي سکينه که جز يک فرزند هيچ قومي نداشت و ندارد. او مادر شهيد ماست. ما افتخار مي‌کنيم عباس ماريچي مال ماست که پدر او از فقر فرار کرد. ما افتخار مي‌کنيم پيرمرد 70 ساله شمس‌الديني غواص لشکر ماست. ما افتخار مي‌کنيم به مادران شهيد. اينها افتخارات شهر ماست. افتخارات ابدي کرمان ماست. ما افتخار مي‌کنيم به تاجيک که او از روي پل کانال ماهيگيري در حال عبور بود و از يک فاصله هزار متري از گردان سيصد نفري صد نفر شهيد شدند و او کمر خم نکرد و ايستاده مي‌دويد و خود را به طرف ديگر کانال رساند. ‏

سردار سرلشكر سليماني گفت: ما افتخار مي‌کنيم باهنر مال ماست. ما افتخار مي‌کنيم به افتخارات بزرگي که بايد نام برده شود تا مردم بدانند. ما افتخار مي‌کنيم به آن جواني که از لانه جاسوسي بالا رفت. ‏ وي تأکيد کرد: اينها همه افتخارات ابدي و هميشگي کرمان است.

فرمانده دفاع مقدس گفت: من به عنوان يک کرماني که افتخار چنين نسبي را دارم و زادگاهم کرمان است به همه خيرمقدم مي‌گويم.

سردار سرلشكر سليماني افزود: از همه عوامل دست اندرکار بويژه استاندار عزيز و ايثارگر که شهيد زنده است به خاطر همه زحماتشان و برادر عزيزمان ياسر سليماني تقدير مي‌کنم.

* دلنوشته‌اي از دختر

يك شهيد

دختر شهيد حسين بادپا شامگاه چهارشنبه در همايش ايثارگران با حضور حاج قاسم سليماني، استاندار کرمان و جمعي از مسئولان در جشنواره هفته فرهنگي اقتصادي کرمان در تهران دلنوشته‌اي را براي پدرش خواند که اشک همه حاضران را جاري کرد.

نامه دختر شهيد اينگونه شروع شد: شاعري جايي نوشته بود: عقل پرسيد که دشوار‌تر از مردن چيست، عشق فرمود که فراق از همه دشوارتر است؛ بگذشت در فراق تو شب‌هاي بي شمار هرشب به اين اميد که فردا ببينمت.

باباي من

مرد بالابلند ديروز و هزار تکه امروزم، هرگز تصور نمي‌کردم روزي بيايد که ثانيه‌ها برايم سالي بگذرد از غم فراقت، روزي بيايد که لبخندت را گم کنم بين خطوط مبهم روزگار، روزگاري که هيچ وقت بي تو بودن را در آن نمي‌ديدم.

بابا هميشه دعايت اين بود که پيوند بخوري به دوستان رفته‌ات و بشوي يکي از همان سنگ‌هاي مشکي گلزار شهدا، دست به کار شدي و مريدگونه مرادت سردار سليماني را راضي کردي تا بتواني از تعريف‌هايي به اسم مرز بگذري و در کنار حريم بزرگ بانوي قصه عاشورا به پاسباني بپردازي.

باباي خوبم

تو مشق عشق را از سنگرهاي تف ديده اهواز شروع کرده بودي و در آب‌هاي خروشان الوند به اوج رسانده بودي؛ رفقايت که آسماني مي‌شدند شوقت براي رهايي بيشتر مي‌شد غافل از اينکه اذن رفتن شما در دست‌هاي با کفايت عمه سادات بود و خونت مي‌بايست بشود سنگفرش حرم بانوي ستم کشيده‌اي که مادر من و همه زنان مؤمنه سرزمينم حاضرند سرهاي شريک زندگيشان را هديه کنند تا خللي به آستانه شان وارد نشود.

باباي خوبم

ما حاضريم شب‌هاي تنهايي‌مان را زير سقف پرغبارشهر تا صبح ستاره بشماريم و نبود تو را به هر زجري که باشد تحمل کنيم، ولي مقابل نگاه‌هاي عمه سادات و دختر سه ساله ارباب بي کفنمان شرمگين نباشيم.

باباي خوبم

بعد از فدايي شدنت به پاي‌ ام‌المصائب کربلا برادرهايم صبورتر شدند و انگار پايان تو شروع فصل بي‌قراري‌هايم بود، بي‌قراري‌هايي از جنس رفتن و ماندن و مانند تو قرباني آستان دوست شدن، بعد از تو هر روز مادرم صبر را در کلاس تقوايش مشق مي‌کند و غصه نديدن لبخندت را مي‌زد در کاسه تحملش.

هر روز به ما يادآور مي‌شد که ولايت بايد خط قرمزمان باشد تا مانند تو فدايي علمدار چفيه به دوشمان شويم؛ فدايي رهبري که در ديدارشان اينگونه برايمان دعا کردند که انشاء‌الله عاقبت بخير شويد و چه عاقبتي بهتر از شهادت درست مثل شما.

باباي مهربانم

دلم اين روزها وقتي بهانه گيرت بشود با ترنم (و ما رايت الا جميلا)آرام مي‌شود ولي بهانه‌هايش را ميريزد توي کلمات اين شعر و آتشم مي‌زند آنجا که مي‌گويد، اي پيش پرواز کبوترهاي زخمي، باباي مفقود الاثر، باباي زخمي برگرد تنهايي بغل باباي من باش و يا يک بغل بابا بيا و جاي من باش.

شايد هم تو شرمنده يک مشت خاکي جامانده‌اي در ماجراي بي پلاکي

عيبي ندارد خاک هم باشي قبول است يک چفيه و يک ساک هم باشي قبول است

و اما در آخر حرف‌هاي گفته ونگفته ام درد دلي سخت قلبم را مي‌فشارد که جايي گوشه ديوان حافظ نوشته بود

يوسف گم گشته باز‌آيد به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور

و اميد است که تو برگردي و کلبه احزان ما را منور کني

باباي خوبم

باباي مهربانم

دعايمان کن، مثل هميشه.‏

شهيد بادپا، جانباز 70 درصد و از رزمندگان و فرماندهان دوران دفاع مقدس و يکي ديگر از غيورمردان ديار کريمان بود که در روزهاي آغازين ماه رجب در دفاع از حريم حضرت زينب(س) به همراه همرزم خود شهيد‌هادي کجباف ظهر دوشنبه ششم ارديبهشت امسال در عملياتي که در منطقه بصري الحرير استان درعا در سوريه انجام شد، توسط تکفيري‌ها به درجه رفيع شهادت نايل آمد.

شهيد حسين بادپا از افراد بسيار زحمتکش و مخلص لشکر 41 ثارالله بود که بيش از چهار سال در دوران دفاع مقدس به عنوان مسئول محور شناسايي و در مقاطعي نيز فرمانده گروهان و معاون گردان در جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل مشغول فعاليت بود.

با وجود اينکه سردار بادپا در دوران دفاع مقدس يک چشم خود را از دست داد ولي در ماموريت‌هاي جنوب شرق لشکر 41 ثارالله در مبارزه با عناصر ضد انقلاب و اشرار در سال 70 پيشتاز بود.‏

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر