
سِفْرعشق؛ هرآنچه در پیاده روی اربعین در جمع دانشجویی می بینید
عصر شیعه : گروه فرهنگ و هنر قدس آنلاین/رضا فضائلی:کتاب ((سِفْرعشق)) سفرنامه ایست از همین انواع نادر مسافرت! کتابی که شرح حرکت گروهی از دانشجویان با پای پیاده در اربعین به مقصد کربلا...
سفر رفتن به قصد تفریح و یا زیارت و یا یک ضرورت کاری ویا به دلیل علاقه شخصی و یا به دلایل دیگری می تواند صورت پذیرد اما شاید یکی از بهترین شکل های آن سفری باشد که در آن دلایل مختلفی وجود دارد که همگی شور و هیجان بیشتری به مسافر می دهند تا هرچه بیشتر و بهتر از سفرش استقبال کند و از آن لذت ببرد. اتفاقی که همیشه و برای همه پیش نمی آید...
کتاب ((سِفْرعشق)) سفرنامه ایست از همین انواع نادر مسافرت! کتابی که شرح حرکت گروهی از دانشجویان دانشگاه امام صادق علیه السلام است به مقصد کربلا...
اما نه از سفرهای معمول به کربلا، بلکه به قصد حضور در اجتماع عظیم شیعیان در اربعین حسینی و حرکت پیاده از نجف تا کربلا و یا به تعبیر نویسنده کتاب، آقای ((رضا احسانی)): سفریست از غدیر به عاشورا...
این سفر برای نویسنده هم سفر کاریست از آن جهت که حضورش به جهت نگارش همین سفرنامست و هم زیارت است و هم علاقه شخصی او که در سرتاسر اثر موج می زند! که این خود از جنبه های زیبایی کتاب است.
نویسنده در این کتاب یک نوع قالب ابتکاری یا تلفیقی ابتکاری دارد که باعث جذابیت و تنوع بیشتر شده است. به این صورت که در هر فصل هم به ذکر نکته ای تاریخی که مرتبط با فضای آن فصل است می پردازد و هم یک متن ادبی تاثیر گذار را در آن فصل می گنجاند و هم سیر طبیعی سفر را از دست نمی دهد.
حاشیه نگاری های نویسنده که مرتبط با اصل سفر نیست هرچند گاهی از اصل موضوع پررنگ تر است اما یاعث می شود این کتاب از نوشته های هم نوع خود فراتر رفته و شیرین تر باشد. حواشی ای که جزء همیشگی سفرهای دانشجوییست و البته خاطره انگیز!
سفرعشق شامل خاطرات و حواشی مقدمات سفر، حرکت تا مرز، از مرز مهران تا نجف، حضور در نجف، پیاده روی تا کربلا و حضور در کربلاست که البته جای بخش بازگشت، در آن خالیست! هرچند ممکن است نویسنده قصد داشته مخاطب را در اوج سفر رها کند و فرود را به خواننده بسپارد.
این اثر خوب، جدا از جانب داری از عشق در دعوای عقل و عشق، شدیدا در سبک نگارش و نوع نگاه به حواشی سفر، متاثر از سفرنامه یکی از مسافرت های رهبر معظم انقلاب به نظر می رسد که آن اثر هم حقیقتا در خور تحسین است اما شاید نزدیکی به آن نوشتار، برای این کتاب نکته مثبتی نباشد!
گذشته از نکته اخیر، گاهی به مطالبی در متن کتاب بر می خوریم که یا مورد مناقشه جدیست و یا از نظر بسیاری از بزرگان مردود است و اگر در یک نوشتار علمی، و نه در یک سفرنامه انفسی می بود، حتما به عنوان یک نکته منفی از آن یاد می شد!
برش هایی از کتاب
1. و داستان کربلا، داستان عشق است امام کربلاییان، امام عشق. عقل معاش اندیشِ مصلحت سنجِ ناسوتی را راهی به درک عشق و آن چه که بر مذهب عشق می شود، نیست؛ که عاقلان امام علیه السلام را از سلوک عاشقانه اش منع کردند و خود نیز به گوشه ای خزیدند و دامن از ورطه بلا برچیدند؛که عقل، عافیت جو است و از زمره اهل بلا نیست، هرچند مکرر به گوش وی راز ((البلاء للولاء)) را بخوانی...
2.ضربان قلبم تند شده. مو بر اندامم سیخ شده. پلک زدنم از شدت بهت و تعجب متوقف شده و کاملا حس می کنم که بدنم دارد می لرزد. به نفس نفس افتاده ام. گویی از یک سربالایی نفس گیر گذشته ام. چشمم به گنبد و گلدسته های برافراشته می افتد... میخ کوب می شوم.
حال عجیبی دارم. حالی که قطره ای کوچک از تقابل با بی کرانگی یک اقیانوس پیدا می کند: شرمساری و حقارت محض. حالی که ذره و غباری در برابر آفتاب دارد: چیزی شبیه ((هیچ)) در مقابل ((وجود)) ناب.
بی اختیار به زانو می افتم. توان گام برداشتن ندارم. زبانم بند آمده است و حتی نمی توانم کلمه ای سخن بگویم. گویا تمام حواس و مجاری ادراکی و دستگاه معرفتی ام از کار افتاده و من اکنون به یک((حیرت خالص)) تبدیل شده ام. تجلی این همه ((علو)) و مجد و بزرگی فراتر از درک شهودی قلب من است، و یک لحظه به کسانی که در حق صاحب این بارگاه ((غلو)) می کنند حق می دهم...
3.فواد آمد و گفت که شام را در فضای باز موکب بخوریم. رفتیم سفره ای پهن کردیم و شش نفری نشستیم: من و میثم و شیخ یاسر و حسین و فواد و محمد. قاشق نگرفته بودند؛ به خیال این که ما هم مثل خودشان باید این چلو مرغ را با انگشت بخوریم. ما ایرانی ها هم دست به کار(!) شدیم و شروع کردیم با دست هایمان خوردن. هرچند مهارت فواد را نداشتیم که هر بار در دستش به اندازه حد اقل سه قاشق غذا جای می داد. حین شام خوردن تازه شوخی ها گل کرده بود. نطق میثم هم باز شد و تازه فضایل حضرتشان بر ما آشکار شد؛ که علاوه بر انگلیسی دانی به عربی هم مسلط اند. مصداق آن که خواجه فرمود: ((زبان خموش و لیکن دهان پر از عربی (و انگلیسی) است))
معده کوچک من با یک بشقاب غذا اشباع شد اما فواد و عماد دست بردار نبودند. هر بشقاب که تمام می شد، می رفتند و دو ظرف دیگر می گرفتند.حسین هم چای آورد و سیگاری آتش کرد. گفتم:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است چاییِ بعد سیگار، سیگارِ بعد چایی
برایش ترجمه کردم، کلی خندید. چنان جانانه می کشید که مرا هم به هوس انداخت!
حسین می گفت: ((جوانان عراقی هیچ امکاناتی برای تفریح سالم ندارند، به ناچار اوقاتشان را با سیگار و چیزهای نا سالم پر می کنند)). سوغاتی های آمریکایی برای کشور هایی که به آن ها دموکراسی(!) هدیه می دهند، یکی دو تا نیست...
نام کتاب: سِفْر عشق (سفر به معنای کتاب که جمع آن اسفار است)
نویسنده: رضا احسانی
ناشر: نشر سدید - بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیه السلام