( 0. امتیاز از 0 )

عصرشیعه : نظر قرآن درباره الوهيت مسيح كه به صورت تثليث مطرح گرديده است چيست؟ و بر بطلان آن چگونه استدلال كرده است؟

پاسخ حضرت آیت الله سبحانی : قرآن در اين باره دو برهان روشن و همگانى دارد كه ما به توضيح مى پردازيم.
1. خدا مى تواند مسيح را نابود كند.
2. مسيح مانند ديگر انسانها غذا مى خوردو...
درباره ى برهان نخست اين چنين مى گويد:
...فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللّهِ شَيْئاً اِنْ اَرَادَ اَنْ يُهْلِكَ الْمَسيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَاُمَّهُ وَمَنْ فىِ الاَْرْضِ جَميعاً وَللّهِ مُلْكُ السَّموَاتِ وِ الاَْرْضِ وَمَابَيْنَهُمَا يَخْلُقُ مَا يَشَآء...).( [1])
«خدا اگر بخواهد مسيح فرزند مريم و مادر او و همه افرادى كه در روى زمين هستند نابود كند، چه كسى مى تواند مانع او از اين كار گردد، براى خدا است
مالكيت آسمانها و زمين و آن چه كه در ميان آنها قرار دارد، آن چه را بخواهد خلق مى كند».
شكى نيست كه همه مسيحيان عيسى را فرزند مريم مى دانند و پيوسته مى گويند «مسيح فرزند مريم».
اگر او فرزند مريم است، قطعاً بشرى بسان بشرهاى ديگر خواهد بو د كه موت و حيات همگى در قبضه قدرت خدا است. او بخواهد به همگى حيات مى بخشد و يا به حيات همگى خاتمه مى دهد. با اين وضع چگونه او را خدا مى دانند در حالى كه او مالك موت و حيات خود نيست.
در اين آيه قرآن عنايت كاملى به بشر بودن او دارد و لذا او را به فرزند مريم بودن توصيف مى كند وانگهى، سخن از مادر او و تمام مردم روى زمين به ميان مى آورد و مى گويد «وامه ومن فى الارض» تا ثابت كند كه او در تمام احكام با مردم ديگر يكسان است و در نتيجه او بشرى بيش نيست.
و به عبارت روشنتر در فلسفه اسلامى قانونى است به نام قانون «حكم الامثال» و اين قانون را چنين بيان مى كنند.

حكم الامثال فيما يجوز و ما لايجوز واحد.

همه نظيرها و همانندها در تمام احكام از نظر جواز و امتناع يكسانند.
اگر نابود كردن ديگر انسان ها ممكن است، پس نابود كردن او نيز امكان پذير مى باشد. با اين وضع چگونه او را خدا مى دانيد.
و براى تكميل مطلب، آيه را باجمله( وللّه ملك السموات والارض و مابينهما ) به پايان مى رساند و در حقيقت اين جمله، علت حكم پيشين است و  آن اين كه خدا مى تواند مسيح و مادر او و تمام افراد را نابود سازد، زيرا همه مملوك او و در قبضه قدرت او مى باشند.

2. مسيح و آثار بشرى

قرآن مى گويد كه مسيح و مادر او بسان ديگر پيامبران غذا مى خوردند و رفع نياز مى كردند.
مَّا الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَاُمُّهُ صِدّيقَةٌ كَانَايَأَكُلاَنِ الطَّعَامَ... ).( [2])
«مسيح فرزند مريم پيام آورى بسان پيام آوران پيشين بود و مادر او راستگو و يا تصديق كننده پيامبران گذشته است هر دو غذا مى خوردند...».
يعنى مسيح و مادر او با ديگر پيامبران تفاوتى نداشته آنان به هنگام گرسنگى غذا مى خوردند و رفع نياز مى كردند و نياز نشانه امكان است و ساخت خدايى از هر نياز و امكانى پيراسته مى باشد.
مسيح انسانى است ممكن، كه از انسان ممكنى پديد آمده است و هر دو خدا را مى پرستيدند و در مقام سد جوع از از غذا استفاده مى كردند. با اين صفات چگونه او را، خدا مى دانند.
اين آيه نه تنها الوهيت مسيح را ابطال مى كند بلكه الوهيت مادر او را باطل مى سازد. از برخى از آيات استفاده مى شود كه در باره ى مادر وى نيز مورد چنين انديشه باطلى بوده است چنانكه مى فرمايد:
...ءَأَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِى وَ أُمِّىَ إِلهَيْنِ مِن دُونِ اللّه... ).( [3])
« آيا تو به مردم گفتى كه تو و مادرت را جز خداوند، خدا اتخاذ كنند».

انديشه فرزند بودن مسيح

مسأله فرزند بودن مسيح يكى از مظاهر شرك در ذات است كه واقعيت خداى يگانه را به صورت خدايان سه گانه جلوه مى دهد و در حقيقت «تثليث» مسيحيت روى اين استوار است.
قرآن به دو طريق اين نظر را باطل كرده و پندارى بودن آن را به روشنى نمايان ساخته است.
الف. از طريق دلايل علمى شش گانه، انديشه فرزند براى خدا را  بطور مطلق محال دانسته است خواه اين فرزند مسيح باشد يا غير او.( [4])
ب. با تشريح تولد مسيح از مادر و زندگى بشرى او، فرزند بودن خصوص مسيح را باطل كرده است اين نه تنها مسيحيان هستند كه مسيح را فرزند خدا قرار داده اند بلكه مشركان عرب فرشتگان را دختران خدا مى انديشيدند. چنانكه مى فرمايد:
وَيَجْعَلُونَ للّهِ اْلبَناتِ سُبْحَانَهُ... )( [5]).( [6])
«براى خدا دخترانى قرار مى دادند منزه است خدا...».
اينك دلايل قرآن در نفى اتخاذ هر نوع فرزند اعم از مسيح و غيره.
الف. او همسرى ندارد. ب. او خالق ماسوى است.
1.بَدِيعُ السَّمَـواتِ وَاْلأَرْضِ أَنَّى يَكُونَ لَهُ وَلَدٌوَلَمْ تَكُنْ لَهُ صَـاحِبَةٌ وَخَلَقَ كُلَّ شَىْء وَ هُوَ بِكُلّ شَىْء عَلِيمٌ ).( [7])
«آفريننده آسمانها و زمين است چگونه براى او فرزندانى است در حالى كه او همسر ندارد و همه چيز را آفريده و او به همه چيز عالم و داناست».
در اين آيه با دو برهان بر امتناع اتخاذ ولد استدلال شده است.
الف. معنى «داشتن فرزند» اين است كه جزئى از پدرم به نام «اسپرماتوزييد» جدا گردد و در رحم مادر گيرد و به مرور زمان به تكامل خود ادامه دهد.  يك چنين عملى نياز به وجود همسر دارد در حالى كه براى او به اعتراف همگان همسرى نيست چنانكه مى فرمايد: و لم تكن له صاحبة. براى او همسرى نيست.
ب. هرگاه معنى اتخاذ فرزند اين باشد كه گفته شد يك چنين موجود مخلوق و مصنوع خدا نبوده بلكه معادل و شريك او خواهد بود زيرا پدر خالق پسر نيست بلكه جزئى از اوست كه در خارج از ذات او، رشد و نمو مى كند در صورتى كه خداوند آفريننده ى همه چيز است چنانكه مى فرمايد.
و وخلق كل شَى ) . همه چيز را او آفريده است. و در آغاز آيه مى فرمايد: ( بديع السموات والارض ) او است آفريننده ى آسمانها و زمين (و آنچه در  ميان آنها است).
***

3. او مالك همه چيز است

2. ( الَّذِى لَهُ مُلْكُ السَّمَواتِ وَاْلأَرْضِ وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِى الْمُلْكِ وَ خَلَقَ كُلَّ شَىْء فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً ) .( [8])
«خدايى كه براى او است مالكيت آسمانها و زمين و هرگز براى خود فرزندى انتخاب نكرده است و براى او در فرمانروائى بر جهان شريكى نيست. همه چيز را آفريده و آنها را اندازه گيرى كرده است».
در اين آيه با يك برهان بر نفى ولد استدلال شده است و آن مسأله ى مالكيت تكوينى مطلق خدا به ماسوى است زيرا مالكيت انسان نسبت به اموال خويش يك قرار داد اجتماعى است كه به منظور گردش چرخهاى زندگى به آن تن داده است. در حالى كه مالكيت خدا به آسمانها و زمين و آنچه كه در ميان آنه قرار دارد، مالكيت تكوينى و از خالقيت و آفرينندگى او سرچشمه مى گيرد.( [9])

[1] . مائده/17. 
[2] . مائده/75. 
[3] . مائده/116. 
[4] . در طريق نخست در ضمن چهار آيه، شش دليل بر نفى ولد وارد شده است و ما براى سهولت، آيات و عناوين دلايل را، شماره گذارى كرديم. 
[5] . نحل/57. 
[6] . به سوره هاى اسراء/40; صافات/149 ـ 153; زخرف/19; طور/39 مراجعه گردد. و به نقل قرآن گروهى از يهود معاصر پيامبر، عزير را فرزند خدا مى دانستند چنان كه مى فرمايد: ( وَقَالَتِ اليَهُودُ عُزَيْزٌ ابْنُ اللّهَ... ) (توبه/30): يهود گفتند كه عزير فرزند خدا است.              1. انعام/101. 
[7] . انعام/ 101 . 
[8] . فرقان/2. 
[9] . منشور جاويد، ج2، ص 202 ـ 206.
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر