( 4.1 امتیاز از 1335 )

عصر شیعه ـ ششمين امام معصوم در17 ربيع‏الاول سال‏83 ق در مدينه منوره به دنيا آمد. پدر ارجمندش حضرت محمد بن على الباقر (عليهماالسلام) و مادر گرانقدرش «ام فروه‏»، دختر» «قاسم بن محمد بن ابى بكر» بود.

نام مبارك آن حضرت «جعفر» و كنيه‏هاى حضرتش ابوعبدالله، ابواسماعيل و ابوموسى بود. آن جناب را القاب بسيارى بوده كه از آن جمله صادق، فاضل، طاهر و قائم از همه برجسته‏ترند.

امام صادق در دوران حيات ‏جد بزرگوارش حضرت على‏ بن الحسين (ع) به دنيا آمد و در آن تاريخ كه سيدالساجدين جهان را بدرود مى‏گفت، صادق آل محمد، كودكى دوازده ساله بود و به سال 114 ه.ق كه حضرت باقر(ع) رحلت ‏كرد، وى 31 سال داشت و از آن تاريخ به بعد به مدت‏34سال‏ امامت ‏و راهبرى شيعيان را بر عهده گرفت.

از خصوصيات ظاهرى آن حضرت اين كه ايشان متوسط‏ القامه، ميانه‏ بالا، افروخته ‏رو، داراى پوست سفيد، بينى كشيده ‏و موهاى سياه و مجعد بوده و برصورت ‏زيبايش خال سياه‌هاشمى بود كه بر ملاحتش مى‏افزود. آن امام چهره‏اى جذاب داشت و در نهايت جلالت و هيبت ‏بود؛ چنان كه هر بيننده‏اى ‏را مسحورخويش‏ مى‏ساخت.‏

انتقال‏ امامت ‏به‏ حضرت‏ صادق‏

از آن امام نقل شده است: «در آن دم كه پدرم ديده از ديدار فرو مى‏بست، رو به من كرده فرمود: «چند تن گواه بر بالين من حاضر كن‏». من نيز چهار نفر از رجال برجسته ‏قريش را كه در ميان ايشان «نافع‏» غلام «عبدالله بن عمر» نيز بود، پيش او آوردم. سپس فرمود: «بنويس، اين چيزى است كه يعقوب به ‏پسرانش‏ وصيت‏ كرد كه ‏اى پسران من، خدا دينش‏ را براى شما برگزيده، مبادا كه جز بر سبيل اسلام از دنيا برويد.» آنگاه رو به من كرده فرمود: «اى جعفر، پس از مرگم تو اقدام به غسل و كفن من نما و با آن جامه كه در آن نماز جمعه مى‏خواندم، كفنم بپوشان و عمامه‏ام را به سرم ببند و در دل خاك بند كفنم را باز كن. قبرم را چهارگوشه ساز و آن را چهار انگشت از زمين بالا بياور.» آنگاه به آن چهارتن گواه فرمود: « به خانه‏هاى خويش بازگرديد. خدايتان رحمت كند.»‏

امام صادق(ع) ادامه مى‏دهد: من گفتم: «پدر جان، چه چيز در اين جريان بود كه لازم بود بر آن گواه گرفته شود؟» فرمود: «پسر جان، مى‏خواستم‏ همه ‏بدانند كه پس از من زمام امور به مشيت كيست. دوست نمى‏داشتم كه در امامت تو شبهه و اشكالى به وجود بيايد.»

آرى، از آن زمان به بعد، در محيطى پرآشوب ‏و در ميان ‏اقيانوسى ‏پرتلاطم، حضرت ‏صادق، سكاندار كشتى شيعيان آل محمد(ص) مى‏گردد. كشتى‌يي كه از جور زمانه آسيب‌ها ديده و زخم‌ها برداشته بود و اكنون در ميان گرداب حوادث روزگار، راه خويش را به سوى ساحل آرامش مى‏پوييد.‏

آغاز امامت آن حضرت مصادف با عصر خلافت «هشام بن عبدالملك‏» است. او از سال 105هـ?.ق به خلافت رسيده و مردى بسيار زشت ‏روى و زشت‏ خوى بود. در آن زمان سال نهم خلافتش را در اوج رذالت و پستى و در نهايت ‏خشونت و سنگدلى سپرى مى‏كرد. اما در سال 125 ق با به هلاكت رسيدن هشام، دوران خلافت ننگين او كه آكنده از ظلم و جور نسبت ‏به آل على عليهم‏السلام، و فساد و تباهى بود به پايان رسيد و پس از او زمام امور مسلمين به دست ‏بى‏كفايت مردى ديگر از بنى‏مروان يعنى «وليد بن يزيد بن عبد الملك‏» افتاد.‏

وليد به شرابخوارى و بى‏بند و بارى معروف بود و به نقل مورخين در اواخر عمرش به كيش «مانى‏» گرويده و علناً به انكار خدا و رسول خدا صلى‏ الله عليه و آله و سلم، مى‏پرداخت و سرانجام به خاطر همين اعتقادات و اعمالش مردم بر او شوريده و او را به قتل رساندند.

با هلاكت «وليد بن يزيد» در سال‏126 ق، دو خليفه ديگر بر مسند خلافت نشستند، اما اوضاع زمانه چنان آشفته و پرآشوب بود كه در مجموع خلافت آنها به هشت ماه هم نرسيد و در سال‏127 ق، «مروان بن محمد» معروف به «مروان حمار» از استان جزيره به دمشق حمله كرد و خلافت را به دست گرفت.

مروان به قصد تحكيم اساس سلطنت‏ خود و بازگرداندن قدرت و شوكت از دست ‏رفتة دولت ‏بنى‏اميه و بنى‏مروان، دست ‏به كشتارها و سخت ‏گيري‌هاى بسيار زد، اما بى‏ خبر بود كه دوران اقتدار بنى‏اميه به سر آمده و تاريخ در انتظار رو شدن برگ تازه‏اى از دفتر پرماجراى حكمرانان پس ‏از رسول اكرم صلى‏الله‏عليه ‏و آله است.‏

در آن زمان كه «مروان بن محمد» در منطقه جزيره درگير جنگ با خوارج بود، در خراسان غوغايى ديگر برپا بود و سفيران بنى‏عباس در حال گرفتن بيعت از مردم براى يارى خود بودند و رفته ‏رفته شعله قيام بالا مى‏گرفت.

بالاخره‏ پس ‏از سالها جنگ‏ و خونريزى ميان بنى‏عباس و بنى‏مروان در سال 132 ق «مروان حمار» به قتل رسيده و سرش را به نزد «ابوالعباس سفاح‏» مى‏برند و اين پايان حكومت هزارماه بنى‏اميه و بنى‏مروان و آغاز خلافت ‏بنى‏عباس بود.‏



استقرار خلافت عباسيان

با استقرار خلافت عباسى، « ابوالعباس سفاح‏» بر مسند خلافت تكيه مى‏زند. او در دوران چهارساله خلافتش به انتقام از آل اميه پرداخته و هر كه از بزرگان آنان باقى مانده بود به قتل مى‏رساند و سرانجام در سال‏136 ق به مرض آبله از دنيا رفته و برادرش «ابوجعفر عبدالله‏» معروف به «منصور دوانيقى‏» به خلافت مى‏رسد.

او نيز اگرچه در ابتدا به شيعيان آل على(ع) تمايل‏ نشان‏ مى‏دهد، اما پس از مدتى يكباره تغيير روش داده و سيره اسلاف اموى خود را پى مى‏گيرد تا حدى كه عهد منصور را يكى از پراختناق‏ترين دوره‏هاى تاريخ اسلام برشمرده‏اند؛ دوران پر وحشتى ‏كه ‏حكومت ‏ارعاب‏ نفسهاى مردم را در سينه‏ها حبس كرده و ترس و دلهره همه جا را فرا گرفته بود.‏

امام صادق، ده سال از اواخر عمر خود را در دوران خلافت منصور سپرى ساخت. در حالى كه جاسوسان و ايادى منصور، روابط، ملاقات‌ها و درس و بحث او را از هر نظر تحت مراقبت ‏شديد داشته و هر روز بر اساس گزارش‌هاى بى‏اساس، آن حضرت را با آن همه شكوه و عظمت و با آن همه قدر و منزلت ‏به پيش كثيف‏ترين و جلادترين مرد روزگار احضار كرده و مورد بازخواست قرار مى‏دادند. گاهى به ساحت مقدسش جسارت و اهانت روا داشته و گاه او را تهديد به قتل و كشتار شيعيان مى‏نمودند و بدين وسيله امام ‏را مجبورمى‏ساختند كه به خاطر حفظ خون شيعيان و پيروان خود هم كه شده است، حقايق را حتى به صورت غيرعلنى هم به دوستان خود نرساند و از اينرو پيوسته از ياران و شيعيان خويش مى‏خواستند كه مواظب جاسوسان و خبرچينان باشند و مطالب مهم را جز به افراد شايسته و مورد اطمينان خود بازگو نكنند.‏

اين است كه شاعرى عرب درباره فجايع بنى‏عباس مى‏گويد: «آرزو مى‏كنم كه جور و ستم بنى‏مروان مستدام مى‏گرديد و آرزو مى‏كنم كه اى كاش عدالت ‏گسترى بنى‏عباس آتش مى‏گرفت و از ميان مى‏رفت‏».‏

و به راستى كه اين شاعر به گزافه سخن نرانده است؛ چرا كه تعداد ساداتى كه از نسل حضرت فاطمه عليهاالسلام در زمان منصور به قتل رسيدند، در تمام مدت خلافت ‏بنى‏اميه بى‏نظير است. و بالاخره در ماه شوال سال 148 ق منصور برگ ديگرى بر دفتر زندگانى ننگين و خيانت‏ بار خود افزود و با مسموم ساختن معصوم هشتم و امام ششم شيعيان، امتى را از فيض آن امام محروم و خود را براى هميشه مشمول لعنت الهى ساخت.‏

وضعيت اجتماعى، سياسى و فرهنگى امپراطورى اسلام

رژيم‏ بنى‏اميه‏ درساليان آخر زندگى امام باقر(ع) و نيز سالهاى آغاز امامت فرزندش امام صادق(ع)، يكى از پرماجراترين فصول خود را مى‏گذرانيد. قدرت‏نمايى‏هاى نظامى در مرزهاى شمال شرقى (تركستان و خراسان)، شمال (آسياى صغير و آذربايجان) و مغرب (آفريقا و اندلس و اروپا) از سويى و شورشهاى پى در پى در نواحى عراق عرب، خراسان و شمال آفريقا كه عموما يا به وسيله بوميان ناراضى و زير ستم و گاه به تحريك يا كمك سرداران اموى به‏ پا مى‏شد. ‏

از سوى ديگر، وضع نابسامان و پريشان ملى در همه‏ جا و مخصوصاً در عراق، مقر تيولداران بزرگ بنى‏اميه و جايگاه املاك حاصلخيز و پربركت كه غالباً مخصوص خليفه يا متعلق به ‏سران ‏دولت او بود و حيف و ميل‌هاى افسانه‏اى هشام و استاندار مقتدرش خالد بن عبدالله قسرى در عراق و بالاخره قحطى و طاعون در نقاط مختلف از جمله خراسان و عراق و شام و... حالت عجيبى به كشور گستردة مسلمان ‏نشين كه به وسيله رژيم بنى‏اميه و به دست ‏يكى از معروف‌ترين زمامداران آن اداره مى‏شد، داده بود. بر اين همه بايد مهمترين ضايعه‏ عالم ‏اسلام را افزود؛ ضايعه معنوى، فكرى و روحى.

در فضاى پريشان و غمزدة كشور اسلامى كه فقر و جنگ و بيمارى همچون صاعقه برخاسته از قدرت ‏طلبى و استبداد حكمرانان اموى بر سر مردم بينوا فرود مى‏آمد، مى‏سوخت‏ و خاكسترمى‏كرد؛ پرورش نهال فضيلت و تقوى، اخلاق و معنويت چيزى در شمار محالات مى‏نمود. رجال روحانى و قضات و محدثان و مفسران كه مى‏بايست ملجا و پناه مردم بينوا و مظلوم باشند، نه فقط به كار گره‏ گشايى نمى‏آمدند، بلكه غالباً خود نيز به گونه‏اى و گاه خطرناك‌تر از رجال سياست، بر مشكلات مردم مى‏افزودند.‏

نام‏آوران و چهره‏هاى مشهور فقه، كلام، حديث و تصوف از قبيل: «حسن بصرى‏»، «قتادة بن دعامه‏»، «محمد بن شهاب زهرى‏»، «ابن بشر» و «ابن ابى ليلى‏» و دهها تن از قبيل آنان در حقيقت مهره‏هايى در دستگاه عظيم خلافت و يا بازيچه‏هايى در دست اميران و فرمانروايان بودند. تأسف‌‏آور است اگر گفته شود كه بررسى‏ احوال‏ اين ‏شخصيت‌هاى موجه و آبرومند در ذهن مطالعه‏گر آنان را در چهره‏ مردانى ‏سر در آخور تمنيات پليد، همچون قدرت‏طلبى، نامجويى و كامجويى و يا بينوايانى ‏ترسو، پست ‏و عافيت‏طلب يا زاهدانى‏ رياكار و ابله و يا عالم‏ نمايان سرگرم مباحثات خونين كلامى و اعتقادى مجسم مى‏سازد.

قرآن و حديث كه مى‏بايست نهال معرفت و خصلت‌هاى نيك را زنده بدارد، به ابزارى در دست قدرتمندان يا اشتغالى براى عمر بى‏ثمر اين تبهكاران و تبه ‏روزان تبديل شده بود.

اين چنين اوضاع آشفته سياسى - اجتماعى زمينه مناسبى شده بود براى وقوع حركت‌ها و قيام‌هاى اصلاح‏طلبانه، اگر چه در اين ميان انگيزه‏ها و اهداف قيام يكسان نبودند، ولى در هر حال مردم هر روز شاهد بودند كه در گوشه‏اى از سرزمين پهناور اسلامى كسى علم مخالفت و مبارزه با نظام حاكم را به دست گرفته و داعيه ‏دار احقاق حقوق مظلومان و ستمديدگان مى‏شود.‏

بر همة خصوصيات اين زمان پرآشوب اضافه كنيد ايجاد فرقه‏ها و گروه‌هاى بى‏شمار با عقايد و انديشه‏هاى گوناگون و متضاد و نحله‏هاى مختلف كلامى و فقهى. صوفى ‏پيشه‏ها و زاهد نمايانى كه براى خود طرحى نو در افكنده بودند. رواج انديشه‏هاى مادى و ضدخدايى و بالاخره سيل بنيان‏ كن افكار و عقايد نوينى كه از آن سوى مرزها ايمان فطرى مسلمانان را مورد هجوم قرار داده بود.‏

در اين فضاى مسموم، خفه و تاريك و در اين روزگار پربلا و دشوار بود كه امام صادق عليه‏السلام، بار امانت الهى را بر دوش گرفت و به راستى چه ضرورى و حياتى است امامت ‏با آن مفهوم مترقى كه در فرهنگ شيعى شناخته و دانسته‏ايم براى امتى سرگشته و فريب‏ خورده و ستم ‏كشيده در چنين روزگار تاريك و پربلا.‏

اين شمايى كلى بود از وضعيت زمان و سوانح روزگار در آن عصر پرماجرا؛ اما اين كه در اين ميان، امام چه نقشى را بر عهده مى‏گيرند و چه اهدافى را دنبال مى‏كنند، خود بحث مفصلى است كه اين مجال را فرصت طرح دقيق و كامل آن نيست و ما تنها اشاراتى گذرا به آن خواهيم داشت. اما پيش از آن لازم ديديم كه در حد يك شناخت اجمالى، ساير حركت‌هايى را كه با اهداف اصلاح‏ طلبانه در آن روزگار وجود داشتند، بررسى نماييم تا هر چه بهتر به صحت تدابير اتخاذ شده از سوى امام صادق واقف شويم.‏



قيام‌ها و حركت‌هاى ‏اصلاح‏طلبانه ‏

پيش از اين گفتيم كه نيمه اول قرن دوم هجرى شاهد وقوع قيام‌ها و حركت‌هاى مسلحانه متعددى بر ضد دستگاه اموى بود كه در اين ميان نقش انقلابيون علوى حائز اهميت ‏بسيارى است. بسيارى از انقلابيون علوى سعى داشتند با فداكارى و نثار خون خود، وجدان خفته جامعه اسلامى را بيدار سازند و جامعه را به طريق صحيح خود كه همانا حاكميت امام معصوم بود برگردانند كه نمونة بارز ايشان امامزادگانى چون «زيد بن على بن الحسين‏» و فرزندش «يحيى بن زيد» هستند كه در نهايت اخلاص به حركتى شجاعانه در زمانه سكوت دست ‏يازيدند، اگر چه به دليل نامناسب ‏بودن شرايط جامعه براى چنين حركت‌هايى به نتيجه‏اى مطلوب دست نيافتند.‏



قيام زيد بن على بن الحسين

‏«زيد بن على بن الحسين». در زمان «هشام بن عبدالملك‏» خليفة سفاك اموى به خونخواهى جدش حسين بن على، و در اعتراض به سياست‌ها و عملكردهاى ضد اسلامى خلفاى جابر اموى در عراق، دست‏ به قيامى مسلحانه مى‏زند، اما بار ديگر تاريخ تكرار شده و مردم نابكار كوفه او را نيز چون جد بزرگوارش در ميان دشمنان بى‏يار و ياور رها مى‏سازند. زيد در سال 120 ق به شهادت مى‏رسد و پيكر مطهرش را تا مدت‌هاى مديدى بر دار نگه مى‏دارند؛ اما يك تن از آن بى‏وفا مردم به مخالفت‏ بر نمى‏خيزند تا سرانجام به دستور هشام آن پيكر سر به دار را به آتش مى‏كشند و خاكسترش را بر باد مى‏دهند.‏

هنگامى كه خبر شهادت زيد بن على به امام صادق مى‏رسد، حضرتش را اندوهى عميق فرا مى‏گيرد و بسيار محزون مى‏شوند؛ به حدى كه آثار خون و اندوه به وضوح در چهره‏شان نمايان مى‏گردد و آن حضرت دستور مى‏دهد كه از مال خود، هزار دينار در ميان خاندان كسانى كه با زيد كشته شده‏اند پخش كنند.‏

امام صادق(ع)، در وصف جناب «زيد بن على بن الحسين‏» مى‏فرمايد: «خداوند عمويم ‏زيد را رحمت كند. او مردم را به سوى «رضاى آل محمد» دعوت‏ مى‏كرد و اگر پيروز مى‏گرديد، در پيشگاه خدا عهد خود را وفا نموده و به آنچه گفته بود عمل مى‏كرد.‏



قيام يحيى بن زيد

يحيى پسر زيد، دنبالة فعاليت پدر را گرفت و به منظور نجات و پيروزى هواداران مهاجر كوفى كه «حجاج بن يوسف‏» و ديگر امراى اموى عراق آنان را به خراسان تبعيد كرده بودند، به اين استان دوردست رفت، ولى او نيز به سال 125 ق پس از چند سال مبارزه و تلاش به همان سرنوشت پدر مبتلا گرديد.

اما قيام‌هاى ديگرى هم از سوى علويان واقع مى‏شد كه به دليل اهداف جاه ‏طلبانه و خودپسندانه‏اى كه در رهبران اين قيام‌ها وجود داشت، هرگز مورد تأييد و رضايت امام صادق واقع نگرديد؛ كه از جمله مى‏توان به جنبش مسلحانه نوادگان امام حسن مجتبى(ع) اشاره کرد.‏



قيام نوادگان امام حسن مجتبى‏

‏«عبدالله محض‏» كه پسرزادة امام حسن مجتبى(ع) بود، همواره براى به قدرت ‏رساندن پسرانش تلاش مى‏كرد و پسر خود «محمد» معروف به «نفس زكيه‏» را قائم آل محمد مى‏خواند. از اينرو در پى فرصتى بود كه به اهداف خود جامة عمل بپوشاند و حتى به دنبال اين بود كه از امام صادق(ع) نيز براى پسرش بيعت‏ بگيرد، اما امام در پاسخ او با لحنى خيرخواهانه فرمود: «من تورا اى پسرعمو به پناه خدا مى‏سپارم و هرگز به مصلحت ‏شما نمى‏دانم كه در اين امر ( به ‏دست گرفتن حكومت) دخالت كنيد. من مى‏ترسم كه با اين اقدام، خود و خانواده‏ات به نابودى كشيده شويد.»

 

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر