
اخلاق نبوي مبتني بر صداقت است
عصر شیعه ـ در قرآن کريم براي شخصيت پيامبر اکرم(ص) چندين عنوان به کار رفته است که برخي از اين عنوانها به مساله اخلاق سياسي نبوي ارتباط مييابد. يکي از عناويني که در قرآن کريم براي حضرت رسول(ص) به کار رفته، لقب «اسوه» است. خداوند ميفرمايد که مسلمانان، پيامبر براي شما الگوست. پيامبر(ص) سرمشق زيبا و الگوي زيبايي براي شما است که بايد آن را سرمشق خود قرار دهيد. عنوان ديگر «شاهد» است. برخي تصور ميکنند شاهد براي روز قيامت است در حالي که شاهد با شهيد تفاوت دارد. شهيدي که در قرآن آمده به معناي شهادتدهنده در روز قيامت است، در حالي که شاهد به معناي الگو و سرمشق است.
کساني که نهضتي را انجام ميدهند و مردم را دعوت به پيروي ميکنند چند راه براي هدايت مردم ارائه ميکنند. يک راه اين است که مرامنامه و مانيفستشان را ارائه ميکنند؛ همانند قرآن که در آن، کلام خدا بهصورت وحي توسط نبي به مردم ارائه شد. اين متن قابل تفسير است و قرائتهاي مختلفي را ميتوان از آن ارائه کرد، اما در کنار آن چيز ديگري وجود دارد و آن اينکه رهبران موفق، حرکتهاي اصلاحي را از طريق تجسم مانيفستشان ارائه ميکنند؛ افرادي که نمونه کامل عمل به آن کتاب و مانيفست هستند و ميتوان ايشان را مصداق عيني آن مرامنامه خواند.
مصداق عيني يعني اگر کسي بخواهد به اين دستورات عمل کند تا ببيند چگونه نتايجي به دست ميآيد اين شخص نمونه اين نتايج است. پرسشي که ممکن است پديد آيد اين است که قرآن از چه جهت و به چه مناسبتي پيامبر(ص) را نمونه عيني معرفي کرده است؟ قرآن مجموعهيي متشکل از چندين بخش است. يک بخش آن به جهانبيني و دستورات عملي اختصاص دارد. اما قسمت مهم ديگر که به نحو بسيار زيبا و هنري ارائه شده بحث دستورات عملي تربيتي است که موجب رشد بشر ميشود. ما اين نمونه را در دستورات عملي و اخلاقي خود پيامبر(ص) ميبينيم. خداوند به پيامبر(ص) ميفرمايد که تو داراي جنبهها و سيرتها و کردارهاي عظيم هستي. با توجه به اين آيه معجزه ديگري غير از خود قرآن که بر پيامبر(ص) نازل شده، يعني معجزه اخلاق پيامبر(ص) را هم ما شاهد هستيم.
قرآن در مورد اخلاق پيامبر(ص) واژه «عظيم» را به کار ميبرد. اما وقتي به ريشه اين لغت مراجعه ميکنيم اين است که اخلاق پيامبر، القاشده از سوي خداوند است. من معتقدم عظمت اخلاق پيامبر(ص) در اخلاق سياسي ايشان است. اولا سياست در اينجا به معناي عام کلمه است. امروزه در دنياي سياست عدهيي ميگويند آيا معيارهاي فضيلت براي اخلاق فردي ميتواند در مديريت نقش داشته باشد؟ اينکه دروغ بد است، آيا امکان دارد که مدير سياسي يک جامعه دروغ نگويد؟ خدعه بد است؛ ميتواند يک شخص، مدير جامعه باشد اما خدعه نکند؟ عدهيي گفتهاند چون اين عمل ممکن نيست، بياييم اخلاق ديگري ارائه کنيم به نام اخلاق سياسي. مدير سياسي خوب کسي نيست که دروغ نگويد بلکه کسي است که لازم باشد دروغ بگويد. ميگويند دروغ براي فرد عادي بد است اما فرد سياسي ميتواند دروغ بگويد.
اما اينجا مشکلي پديد مي آيد و آن اين است که کسي که مدير سياسي باشد و دروغ بگويد بحران سياسي در جامعه ايجاد ميکند و کسي که دروغ را ترويج ميکند باعث ميشود که مردم هم اخلاق فرديشان را از دست بدهند. ما دو گونه اخلاق نداريم؛ همانطور که معنا ندارد کسي بگويد که بيماري يک فرد عادي در جامعه با بيماري کسي که زعامت جامعهيي را برعهده دارد، فرق ميکند. از نظر پزشکي هر دو بيماري است و اينگونه فکر کردن در حد شوخي است.
به نظر من قواعد اخلاقي مانند قواعد رياضي است. کسي ميتواند بگويد رياضيات در زمان افلاطون با زمان اکنون متفاوت است؟ قواعد اخلاقي بايدها و نبايدهاي حکمت عملي است. حکمت عملي مقتضاي عقل بشري است. بشر از آن جهت که بشر است برخي قواعد اخلاقي را درک ميکند و زمان در اين مورد هيچ تاثيري ندارد. بنابراين ما بايد از نظر تحقيقاتي بحث کنيم که آيا پيامبر(ص) که اخلاقش در حد عظيم بود و الگوي کامل در جامعه بود آيا ميتواند ارزشهاي اخلاقي را وقتي که در راس قدرتي بزرگ است مورد توجه قرار ندهد؟ از نظر تاريخي ثابت شده است که پيامبر در طول زندگياش حاضر نشد حتي يک بار بر خلاف اخلاق عمل کند و آنچه امروزه سياستمداران ميگويند که «دروغ مصلحتآميز به ز راست فتنهانگيز» اصلا در نظر ايشان مطرح نبوده است؛ بنابراين به نظر من پيامبر(ص) با اين اقدام ميخواسته اثبات کند که «دروغ مصلحتآميز به ز راست» نيست. دروغ هيچ وقت مورد تاييد نيست؛ حتي در سياست. شايد برخي بگويند اين حرف قابل مناقشه است اما به اعتقاد من دروغ مصلحتآميز تحت هر شرايطي درست نيست .ادعاي پيامبر(ص) و تربيتشدگان کامل ايشان اين بوده که چه در زمان گوشهنشيني در خانه و چه در زمان در راس قدرت قرار گرفتن همان اخلاق را رعايت کردهاند. اگر در جنگ صفين علي(ع) آب را بر دشمن ميبست قطعا پيروز بود اما اين کار را خلاف فتوت ميديد. شايد از نظر استراتژي جنگي اين کار درست بود اما خلاف اخلاق نبوي بود. امروزه صحبت از حقوق بشردوستانه ميشود که بنيانش در همين مسائل است. ادعاي قرآن و نمونه عملي آن -رسولالله(ص)- ميخواهد بگويد اخلاق سياسي همان ارزشهايي را دارد که اخلاق فردي دارد؛ نميشود شما بهعنوان يک فرد به برخي معيارهاي اخلاقي پايبند باشيد و وقتي که در راس قدرت قرار ميگيريد آن اخلاق را کنار بگذاريد.
خاتم انبيا(ص) يعني کسي که آمده جمع بين ارشاد و مديريت قدرت کرده، اين است که در مديريت قدرت ميتوان دستورات اخلاقي به مردم داد و عمل کرد. ادعاي پيامبر(ص) يک نظر است و يک عمل. از همين کتاب مقدس اسلام، اشعريون جبر و معتزله اعتزال را برداشت کردند. در همين کتاب مقدس در تمام مکاتب مختلف فقهي، از صفر تا بينهايت قرائت وجود دارد و اين متن لفظي است. اما در قرآن يک ميزان هست و ميزان، همين حکمت عملي است که بعد اخلاقي آن در پيامبر(ص) مجسم شده است. من معتقدم تنها مکتبي که اين را جاودان ميداند و معتقد است تا ابد جاودان است مکتب تشيع است. ادعاي قرآن و پيامبر(ص) است که تمام وعدهها پس از اينکه به قدرت رسيديد بايد اعمال شود؛ در غير اين صورت کار غيراخلاقي کردهايد. اگر کسي کانديداي رياستجمهوري شود و صدها وعده به مردم بدهد اما پس از اينکه به قدرت رسيد تمام آن را فراموش کند اين کار غير از اخلاق سياسي است. ادعاي قرآن اين است که شما بايستي هنگامي که در راس قدرت قرار ميگيريد، اخلاقهاي فردي را فراموش نکنيد و به آن اخلاقها با يک معيار نگاه کنيد؛ مانند پيامبر شدن که بسيار کار سختي است اما بايد تمام تلاشتان را بکنيد تا نزديکترين فرد به پيامبر باشيد. ما معتقديم که ممکن است خطا کنيم پس بايد خود را نزديکتر به اخلاق کنيم تا درصد اين خطا پايين باشد.
ميزان را نيز آنطوري که پيامبراکرم(ص) بودند بايد دانست. پيامبر واقعيت را همانگونه که بود با مردم طرح ميکرد؛ چيزي را از مردم پنهان نميکرد. ادعاي پيامبر اسلام و قرآن اين است، که حق را بگو حتي اگر به قيمت جانت تمام شود. اگر اين ادعا از بين برود، خاتميت پيامبر هم از بين ميرود؛ و اين يعني دستبرداشتن از هدايتهاي نبوي. اگر کسي به اين ادعا عمل کند سعادتمند ميشود و اگر مدير جامعه به اين جمله عمل کند آن جامعه پيروز و موفق خواهد بود. در اين جمله رابطه بين مقدم و تالي، رابطه ضرورت است؛ پس اين گزاره جاودان است؛ مانند مثلث که سه زاويه دارد. مجموع زواياي مثلث سه تا بيشتر نيست و اين اختصاص به زمان گذشته و حال و آينده ندارد. در تمام دوران تاريخ اگر جامعهاي به اين دستورات عمل کند سعادتمند خواهد بود.ما هميشه راستگويي را تجربه نکرديم؛ اگر تجربه کرده بوديم و متضرر ميشديم آنگاه از اين مسائل دست برميداشتيم. اما در کدام مقطع، مسلمانان به الگوي نبوي عمل کردند و ناموفق شدند؟ در کدام موقع مکتب اسلام بوده و بدان عمل شده و باز اهل ريا و خيانت بر مسلمانان پيروز شدهاند؟ آيا در زمان خود پيامبر مردم به اخلاق نبوي عمل کردند؟ در زماني که خلفايي آمدند و خلافت را تبديل به سلطنت و نقطه مقابل رسولالله قرار دادند به اين دستورات عمل کردند؟ اگر عدهاي از صاحبنظران سياسي اينگونه سخن ميگويند که سياست امر پيچيدهاي است و نميتوان به مردم از روي صدق گفت، توجيه کردار خودشان است.آنها که ميخواهند خيانت کنند و با يک بمب تمام جامعه را از بين ببرند و نسلهاي جامعه را نابود کنند و به کشوري حمله کنند و اشغال بيجا کنند کار خودشان را توجيه ميکنند. من معتقدم که ادعاي قرآن بايد عمل شود نه اينکه در صحبت و کلام بماند. عظمت رسولالله در اين است که مردمي که تا ديروز فرزندان خودشان را با دست خودشان زير خاک ميکردند در ميانشان الگوهاي کاملي ظهور کردند که مايه افتخار شدند. آيا معجزه از اين بالاتر که کسي معتقد است دخترش را بايد زنده به گور کند اما با بيان و عمل اخلاقي رسول خدا دست از اين اعتقاد بشويد؟ اين معجزه بالاتر از عصا اژدهاکردن است. بنابراين اخلاق سياسي نبوي مبتني بر صداقت است نه خدعه و مصلحت .
چشمانداز كشف خلاقيت هنري و لذت زيبايي
آريامن احمدي
مردمشناسي هنر (هنر ابتدايي) از معدود آثار كلاسيك در حوزه مردمشناسي هنر به شمار ميرود. تاليف و انتشار اين كتاب، تاريخ جديد و مهمي را در رشته مردمشناسي امريكا رقم زده است. در واقع با انتشار اين كتاب، شاهد انتشار اثري پيشرو هستيم كه منشا هرچه غنيترشدن چشمانداز مردمشناسي و تفكر درباره منشا و توسعه هنري است موسوم به «هنر ابتدايي»؛ هنري كه در جهان و بهويژه در آلمان و اتريش تا پيش از آن به همت مورخين و تاريخشناسان چون گوتريفت زمپر و آلوييس ريگل هدايت و معرفي ميشد. هنر ابتدايي از ديدگاه كلي و مطالعات داخلي مراجع اين كتاب، باعث شد تا در امريكاي شمالي براي انجام تحقيقات ميداني درباره هنر جوامع سرخپوستان امريكا، انگيزه لازم ايجاد شود. در اروپا، در سالهاي پس از انتشار اين كتاب، با وجود توجه مختصري كه به مطالعه هنرهاي آفريقايي و اقيانوسيه ميشود، متوجه خواهيم شد چنين اتفاقي رخ نداده و اين نوع تحقيقات، توسعه چنداني پيدا نكردهاند. در حالي كه در آلمان – زادگاه بوآس- اين كتاب را اثري دانستهاند كه نقش زيادي در پيدايش نگرش نوين درباره هنر «سياه» ايفا كرده است.
فرانتس بوآس (1942-1858) دكتراي رشته فيزيك را در سال 1881 با موضوع وارياسيون رنگ آب كسب كرد. او مولف شش كتاب و هفتصد مقاله است كه مهمترين آنها كتاب «مردمشناسي هنر» (هنر ابتدايي) است. بوآس نقش تعيينكنندهيي در تشكيل و قانونمندسازي رشته علمي مردمشناسي داشت، و توسعه و آموزش، همچنين پژوهش در اين رشته را، كه بر حسب سنت در امريكاي آن زمان شامل مردمشناسي و باستانشناسي ميشد به خوبي مديريت كرد.
كلود لوياستروس مردمشناس شهير فرانسوي درباره بوآس و كتاب مردمشناسي هنر (هنر ابتدايي) گفته است: «بوآس يكي از غولهاي مردمشناسي قرن نوزدهم است كه شبيه آن را ديگر نخواهيم ديد، و اين اثر كاملترين اثري است كه در رشته مردمشناسي هنر ميتوان يافت. نسلي كه بوآس تربيت كرد هر يك توانستند قسمتي از آموزههاي او را استخراج و توسعه دهند.»
مردمشناسي هنر (هنر ابتدايي)، نقطه اوج تفكر بوآس درباره هنر جوامعي موسوم به «ابتدايي» محسوب ميشود كه حاصل تلاش طولاني چند دهه او بر اساس مطالعاتش در زمينه هنر ساحل غربي امريكاي شمالي است. مردمشناسي هنر (هنر ابتدايي)، بيشك نخستين اثري است كه از خلال تحليل اشكال مختلف حالات هنري (مجسمه، نقاشي، بافتهها، سبد، تزيينات بدن، موسيقي، شعر و رقص) از مجموعه وسيع قبايل امريكا (امريكاي سيبري، آفريقا و اقيانوسيه) براي تبيين خلاقيتهاي هنري و لذت زيبايي، تدوين و منتشر شده است.
خواننده در مردمشناسي هنر (هنر ابتدايي) هرگز به تعريف كامل و بهتري از هنر و زيبايي نميرسد، بلكه بيشتر به فرضيههايي بر پايه مثال و نمونههاي مختلف و پرتعداد بسنده ميكند، آن هم طبق خواسته بوآس، در معرفي دليل ارزشيبودن مواضعش. طبق انديشه بوآس، هنر از فن و زيبايي آهنگ (ريتم) تشكيل ميشود: هنر زماني به وجود ميآيد كه تسلط و مهارت فني به ايجاد شكل كامل بينجامد: «زماني كه كيفيت فني به حد مطلوب و مشخصي از كمال نزديك ميشود، هنگامي كه تسلط بر اجراي ترتيب اجراي فنون تا حدي است كه سرانجام به توليد اشكال مشخص منتهي ميشود، ميگوييم اثر هنري به وجود آمده است.»
مردمشناسي هنر (هنر ابتدايي) تلاشي است براي توصيف و تحليل ويژگيهاي بنيادي هنر ابتدايي. و رويكردي كه در اين كتاب پيشنهاد ميشود بر پايه دو اصل است: اول آنكه جريانهاي ذهني همه مردمان امروزي، با هر نژاد يا فرهنگ، يكسان است و دوم آنكه ميتوان آن را در تمامي پديدههايي همچون رويدادهاي تاريخي مشاهده كرد.
اين كتاب براي مسائل مربوط به توسعه سبكهاي هنري خاص جايگاه ثانويه در نظر ميگيرد و بيشتر به دنبال گردآوري مجموعه شرايط پويايي است كه به سبكهاي هنري امكان ظهور ميدهند. براي بررسي مشكلات تاريخي دقيق، بايد روي اطلاعات وسيعي نسبت به دادههاي امروزي كار كنيم. مناطقي كه در دنيا امكان ترسيم شكل سبكهاي هنريشان را ميدهند، بسيار اندكاند، چه به وسيله انحرافات باستانشناسانه باشد و چه جغرافياي مقايسهيي. حفاريهاي باستانشناختي در اماكن باستاني پيش از تاريخ اروپا و آسيا و پس از آن، در امريكا نشان داده؛ همانطور كه پديدههاي فرهنگي دايما در حال تغييرند، سبكهاي هنري نيز تغيير ميكنند و گسيختگي زندگي هنري اقوام در اغلب موارد به سرعت اتفاق ميافتد. كتاب مردمشناسي هنر (هنر ابتدايي) مهمترين و بنياديترين اثر مردمشناس معروف امريكايي فرانتس بوآس است كه در سال 1927 به چاپ رسيده است. اين كتاب حاصل چهلسال فعاليتهاي پژوهشي بوآس در رشته مردمشناسي هنر ابتدايي است.
بوآس در امريكا به عنوان بنيانگذار مردمشناسي امريكايي شهرت دارد. روش تحقيقي كه او در مطالعات ميداني به كار بست، باعث شد تا «هنر ابتدايي» در بين سرخپوستان امريكا و اسكيموهاي آلاسكا به درستي درك و شناخته شود. او قبل از هر چيز قصد داشت انواع رفتارهايي كه به ما كمك ميكند تا بتوانيم آنچه در ذهن انسان ميگذرد تا يك اثر هنري خلق شود را شناسايي و معرفي كند.
مرگانديشي در ادبيات و هنر
منيژه كنگراني
مرگ پرسشي پيچيده و معمايي ناگشوده است كه همواره ذهن و انديشه آدمي را به خود مشغول داشته است. پرسشي كه خرد و علم در پاسخگويي به آن توفيقي نيافته و در حل آن عاجز ماندهاند. در اين خلأ، دو حوزه دين و تخيل براي پاسخگويي به اين پرسش مورد توجه قرار گرفت و با طرح مباحثي اساسي و بنيادين توانست بهعنوان محور كانوني نظر بسياري را به خود جلب كند. زيرا كه هر دين و مكتبي كه ادعاي فراگيري و شمول دارد بايد درباره معماي مرگ پاسخي درخور و قانعكننده داشته باشد. از سوي ديگر رابطه تخيل و مرگ نيز چندجانبه و بسيار تنگاتنگ است. از ميان قواي ظاهري و باطني جان آدمي خيال، فارغ از حدود و تعينات از همه آزادتر و مختارتر است و ميتواند مرزهاي عالم را بشكند و به فضايي وراي عالم جسماني راه يابد و آزادانه به كمك هنر صورتهاي بديع خلق كند به اين دليل به آن قوه مصوره گويند. بنابراين ميتوان گفت كه تخيل هنري براي ايجاد ميان عوالم خيال و زندگي روزمره نقش ميانجي ايفا ميكند. همچنين بايد گفت كه انديشه مرگ نيروي محركه تخيل يا بخش چشمگير و گستردهيي از آن است. آدميان با خلاقيتهاي هنري و خلق آثار كوشيدهاند تا زندگي با مرگ را متعادل كنند تا مواجهه با اين حقيقت را به زيبايي مبدل كنند. آفرينشهاي ادبي و هنري گونهيي از مقاومت در مقابل مرگ و حتي بهچالش كشاندن آن بهشمار ميآيند. خلق اسطورههاي ناميرايي و جاودانگي از حس گريز و ترس از مرگ نشأت گرفته است. آدمي با ياري و مدد تخيل توانسته است مهمترين آرزوي خود يعني ناميرايي را در برخي آثار ادبي و هنري تخيل بخشد. بازنمود تصويري مرگ به علت تعدد فرهنگها، باورها، پيشينهها و تجربيات تاريخي جوامع بسيار متنوع و گسترده است. كتاب مجموعه مقالات «تخيل و مرگ در ادبيات و هنر» شامل هفده مقاله برگزيده است كه نخستينبار در سال 88 در قالب همانديشي تخيل و مرگ در دانشگاه شهيد بهشتي برگزار شد. برخي از مقالات با تاملات حكمي و فلسفي به اين پديده نگريستهاند و برخي با تدقيق در اسطورهها، ادبيات و هنر به بازنمايي واقعه مرگ در فرهنگهاي گوناگون پرداختهاند. چهار مقالهآغازين كتاب، تخيل و مرگ را از زاويه انديشه فلسفي مورد بررسي قرار ميدهند. بررسي تخيل در عرفان اسلامي تاليف دكتر نصرالله حكمت است. مولف معتقد است آدمي در دو وضعيت به عرصه تناقضات و محالات عقلي قدم ميگذارد، در خواب و در خيال و براي گسترش عوالم خيالي كه به بيداري منجر شود بايد در لحظههاي زندگي با مرگ زندگي كرد. تخيل و مرگ در اسفار اربعهملاصدرا نوشته خانم دكتر پيراوي ونك نگاهي به مقوله مرگ در باور انديشمندان اسلامي دارد. در مقاله پسين دكتر بلخاري با توجه به داستاني از افلاطون به اين نكته ميپردازد كه افلاطون چگونه هنگامي كه درصدد تبيين و تصوير جهان پس از مرگ برآمده با بهرهگيري از تخيل داستان را آفريده است. دكتر اسداللهي مرگ آگاهي در انديشه مكتبهاي وجود شناختي را با تاكيد بر انديشههاي هايدگر، سارتر و كامو مورد مطالعه قرار داده است. بخش مطالعات اسطورهيي با مقالهيي از دكتر بهمن نامور مطلق آغاز شده است. ايشان ضمن مطالعه تطبيقي سفرنامههاي جهان پس از مرگ در دو تمدن ايراني و يوناني بر اين نكته تاكيد كرده است كه در باور ايرانيان روان انسان در يك حالت لطيف كرتيري سفر ميكند اما در سفرنامههاي يوناني جسم انسان به دنياي مردگان ميرود و اين سفر بخشي از حماسه است. دكتر كهنمويي پور در ديگر مقاله اين بخش، به بررسي داستان اورليا اثر نروال، نويسندهمشهور قرن 19 فرانسه ميپردازد. نويسندهيي كه دلمشغولي وي به مساله مرگ در تمامي آثارش مشهود است و اين توجه را از طريق ساختن بهشت گمشدهيي كه شخصيتهايش همواره در جستوجوي آنند، نشان ميدهد. مقاله نمادپردازي روح در داستان بلبل سرگشته نوشته دكتر بهار مختاريان نمونهيي مناسب از پيوند اسطوره و نماد است. ايشان بر اين باورند در تمام فرهنگها طبيعت نمادي از زندگي و حيات انساني بوده و نابودي و فساد اشيا در جهان طبيعي نشاندهنده همين رويه در جهان انساني است. زايش و رويش دوباره طبيعت بيانگر آن است كه انسانها با مرگ تمام نميشوند بلكه در جهاني ديگر به حيات خود ادامه ميدهند. مقاله به جنبه دراماتيك حيات و مرگ ميپردازد. در بخش بازنمايي مرگ درهنر، منيژه كنگراني با توجه به منظومه خسرو و شيرين نظامي و نگارههاي مصور از اين داستان، به مطالعه تطبيقي تصوير مرگ در دو نظام ادبي و تصويري پرداخته است. دكتر علي عباسي در مقالهيي ديگر با شرح داستان طوطي و بازرگان از مثنوي مولوي نشان ميدهد چگونه مرگ باعث بارور شدن تخيل در ادبيات و هنر ايراني ميشود. از نظر ايشان، مرگ نيستي است و انسانها آن را خيال ميكنند. هنر نيز نوعي تخيل مرگ و به همين دليل رهاشدگي است. بنابراين داستان نشان ميدهد كه در تخيل مولوي مرگ به مثابه رهايي از زندان تن است. نغمه خرازيان نيز در مقاله خود با عنوان عبور از جهان پس از مرگ با توسل به خدايان در تانكاهاي تبت، به صور ذهني بوديسم تبت از زندگي پس از مرگ ميپردازد. «مجموعه مقالات تخيل و مرگ در ادبيات و هنر» كه حاصل پژوهش و ديدگاههاي متفاوت نويسندگان و استادان فرهنگ، ادب، هنر ايراني است، پاييز 91 از سوي انتشارات سخن به بازار كتاب روانه شده است. دكتر علي عباسي كار گردآوري و تدوين مقالات را بهعهده داشته است. اين كتاب سومين جلد از مجموعه مقالات «نقدهاي ادبي، هنري» است كه با نظارت دكتر بهمن نامورمطلق در انتشارات سخن منتشر ميشود.
رحلت پيش از ارتحال
ابوذر ابراهيميتركمان
حديث معروف «موتوا قبل ان تموتوا» (بميريد پيش از آنكه بميريد) از احاديث منتسب به نبي رحمت حضرت ختمي مرتبت محمد(ص) است. عارفان اين حديث نبوي شريف را مستند موت اختياري ميدانند و معتقدند مرگ اختياري پيش از مرگ اجباري، راه نجات است.
مرگ پيش از مرگ امن است
اي فتي اينچنين فرمود ما را مصطفي
مرگ يقينيترين پديده عالم است كه هر انساني آن را از خود دور ميپندارد و فقط درباره ديگران به حضور آن اعتقاد دارد و درباره خود با ترديد به آن مينگرد.در روايت ديگري آمده است «الناس نيام فاذا ماتوا انتبهوا» مردم در خوابند و با مرگ متنبه و هوشيار ميشوند. به نظر ميرسد روايت دوم به نوعي تفسير روايت اول است و معني آن اين است كه مرگ اختياري پيش از مرگ اجباري ميتواند به هوشياري بينجامد.
انساني كه ميداند مشرف به مرگ است:
نخست: خود را مهيا ميكند.
در روايات متعددي به آمادگي براي مرگ توصيه شده است. چه آنكه براساس باور به معاد، زندگي پس از مرگ دوام دارد و زندگي اين جهاني مزرعهيي است كه بايد از آن براي زندگي جاوداني توشه برچيد. البته زندگي اين جهاني و آن جهاني هردو مطلوب خالق است و نبايد چنين تصور كرد كه زندگي اين جهاني فقط مسير است و زندگي آن جهاني نيز فقط هدف است و گذار از مسير به هر حيله مطلوب است. قواعد گذر از مسير اگر رعايت شود ميتوان به وصول به هدف اميدوار بود. بايد با مرگ اختياري پيش از مرگ اجباري، خود را براي زندگي پايدار آماده كرد و حكمت لسانالغيب را به كار بست: آنچه نپايد دلبستگي را نشايد. آمادگي براي مرگ به دو شيوه ميسر است؛ تدارك خلل به اين معني كه تمام كاستيها را جبران كند و دفع زلل به اين معني كه خود را در برابر لغزشها حفظ كند. در برابر، غفلت ازمرگ راه ورود به خطر در زندگي را فراهم ميكند .
دوم: تسليم ميشود.
انساني كه به حالت پيش از مرگ دچار آمده چارهيي جز تسليم ندارد.
اندر آنجا كه قضا حمله كند/ چاره تسليم و ادب تمكين است .
مرحوم آيتالله احمدي ميانجي ميفرمود: اگر انسان به همان اندازه كه در برابر پزشك تسليم ميشود و تن به تيغ جراحياش ميسپارد؛ در برابر خدا نيز تسليم شود اهل نجات است . تسليم در برابر خالق سبب ميشود انسان به هيچ تاثيري جز تاثير خداوند نينديشد (لا موثر في الوجود الاالله).
سوم: لذايذ ناپايدار را ترك ميكند.
غفلت انسان، او را به پايدار تلقي كردن ناپايدارها سوق ميدهد و خود فراموشي پديد آمده سبب خواهد شد تا لذايذ دنيوي را در اولويت قراردهد. اما همين كه ياد مرگ به سراغش بيايد ميكوشد تا خطاي پندار خود را جبران كند و از لذايذ زودگذر بگذرد و توشه آخرت برچيند.به نظر ميرسد مفهوم ديگري از موت اختياري به ميراندن شهوات نظر دارد. كشش شهواني و هوسهاي ناپايدار ميتواند انسان را به سمت و سويي غير از سمت نجات هدايت كند. جولان دادن به شهوت و پرستيدن هواي نفس و برون راندن عقل از حيطه تاثيرگذاري نه اينكه انسان را به خطر و ضلالت ميكشاند، بلكه خود عين ضلالت است زيرا الهوي عدو العقل؛ اين مفهوم همان است كه در روايت ديگري از نبي رحمت(ص) آمده است: «بموت النفس تكون حيا\ القلب» حيات قلب با ميراندن نفس محقق ميشود، مرگ اختياري با تعبير پيشگفته شده ميتواند بارها و بارها اتفاق بيفتد و انسان دايما به ميراندن خود مشغول باشد:
«تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز»
در تفسير حديث شريف «من عرف نفسه فقد عرف ربه» نيز گفته شده كه كسي كه خويشتن را بشناسد خواهد دانست كه وجودي وابسته به حق دارد و وجودش مستقل نيست و اين نيز همان موت اختياري است به اين مفهوم كه شناخت خود مساوي با ميراندن خويشتن است؛ زيرا آن كس كه خود را شناخت، ميفهمد كه اساسا تمام وجودش بسته به غيرخودش است وخودي وجود ندارد و هر چه هست حضرت حق است. پيامبر رحمت، خود پيش از ارتحال، خويشتن را ميرانده بود. هوس و شهوات خود را به چيره عقل درآورده بود.مولانا با تعبير« زاده ثاني چيرگي عقل بر هوس» در وجود مبارك حضرت ختمي مرتبت اشاره ميكند:
زاده ثاني است احمد در جهان
صد قيامت بود او اندر عيان
زو قيامت را همي پرسيدهاند
كي قيامت تا قيامت راه چند؟
با زبان حال ميگفتي بسي
كه زمحشر حشر را پرسد كسي؟
بهر اين گفت آن رسول خوش پيام
رمز موتوا قبل موت يا كرام
همچنان كه مردهام من قبل موت
ز آن طرف آوردهام ز اين صيت و صوت
پس قيامت شو، قيامت را ببين
ديدن هر چيز را شرط است اين
عقل گردي عقل را داني كمال
عشق گردي عشق را بيني جمال
نارگردي نار را داني يقين
نور گردي هم بداني آن و اين
قرآن كريم خلق او را ستوده است و آن را عظيم خوانده است. اين خلق عظيم جز به سبب ميراندن خويشتن در برابر پروردگار به كسي ارزاني نميشود.