( 4.2 امتیاز از 16 )

عصر شیعه ـ به نقل از پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله العظمی خامنه‌ای، حجت‌الاسلام‌والمسلمين سيد محمدمهدی ميرباقری، استاد حوزه و مدرس دروس خارج فقه و اصول در يادداشتی به بررسی نقش و تأثير امام رضا عليه‌السلام در پيشبرد جايگاه امامت و شيعه پرداخته است:

پيش از آغاز بحثِ تحليل هجرت امام رضا عليه‌السلام به مرو، تذكر اين نكته را ضروری می‌دانم كه رفتار و فعل هركدام از ائمه‌ی معصومين عليهم‌السلام در هر يك از شئون حيات‌ ايشان در اين دنيا، از فعل ديگر معصومين عليهم‌السلام گسسته و جدا نيست، بلكه فعل هر معصومی هم‌چون حلقه‌های پيوسته‌ی يك زنجير، با افعال ديگر معصومين ارتباط دارد؛ و افعال معصومين، فعل يكديگر را نقض نمی‌كند. در تأييد اين مطلب، در زيارت غديريه می‌خوانيم: «‌فَمَا تَنَاقَضَتْ أَفْعَالُكَ، وَ لَا اخْتَلَفَتْ أَقْوَالُكَ، وَ لَا تَقَلَّبَتْ أَحْوَالُك‌»‌۱

بنابراين علاوه بر اين‌كه همه‌ی افعال امام معصوم عليه‌السلام در همه‌ی شئون با يكديگر هماهنگ است، افعال هر يك از معصومين عليهم‌السلام نيز با افعال امام معصوم ديگر نيز هماهنگ و پيوسته است. فعل اميرالمؤمنين عليه‌السلام ادامه‌ی فعل رسول اكرم صلّی‌الله‌عليه‌وآله است و رسالت ايشان با حلقه‌های افعال ساير اهل بيت عليهم‌السلام صورت ‌گرفته است. از همين رو است كه شما می‌توانيد كلام امام هادی عليه‌‌السلام را قرينه‌ی كلام اميرالمؤمنين عليه‌السلام قرار دهيد و چنين هماهنگی‌ای را در كلام غير معصوم نمی‌توان پيدا كرد.

اكنون با داشتن چنين توجهاتی‌ كه لازمه‌ی تفقه در فعل معصومين عليهم‌السلام است، می‌توان هجرت امام رضا عليه‌السلام از مدينه به مرو را تا حدّ توان تحليل كرد.

شرايط سياسی ائمه پيش از امام رضا عليه‌السلام

پس از رحلت نبیّ اكرم صلّی‌الله‌عليه‌وآله، اميرالمؤمنين عليه‌السلام با اتخاد تدابير بلندی كه در شأن معصوميت و ولايت امام است، به جنگ با «نكث» و «قسط» و «مرق» رفتند و چشم فتنه را كور كردند. لذا سرحلقه‌ی بصيرت حاصل از رويارويی‌های اميرالمؤمنين عليه‌السلام با ناكثين و قاسطين و مارقين، ارزشمندترين و غنی‌ترين سرمايه‌ی شيعه در طول تاريخ بوده است. حضرت وقتی آماده‌ی شهادت شدند، مأموريت خودشان را در كوركردن چشم «ظلماتٌ بعضُها فوقَ بعضٍ» كه همان ظلمات حاصل از آن حوادث است، تمام كرده بودند. شاهد اين مطلب، بخشی از زيارت غديريه است كه می‌خوانيم: «وَ لَمَّا رَأَیْتَ قَدْ قَتَلَتْ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ وَ صَدَّقَكَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَعْدَهُ فَأَوْفَیْتَ بِعَهْدِه‌»۲

پس از ايشان، امام حسن مجتبی و امام حسين عليه‌السلام با تدابيری كه اتخاذ كردند، دشمن را به جايی رساندند كه در برابر نشر و پخش معارف اهل بيت عليهم‌السلام سد ايجاد كند و مانع از گسترده‌‌شدن دامنه‌ی مخاطبان علوم اهل بيت عترت و طهارت شود. هر دو امام بزرگوار در اين مسير به شهادت رسيدند و با شهادت خودشان، روح تازه‌ای در كالبد جامعه‌ی شيعه دميدند. برای چگونگی خفقان سياسی و فرهنگی دوره‌ی بنی‌امیّة، كافی است در اين كلام علامه طباطبايی رحمه‌الله دقت كنيم كه ايشان فرمودند: «من همه‌ی وسائل‌الشيعة را كه تتبع كردم، بيش از سه روايت فقهی از سيدالشهداء عليه‌السلام پيدا نكردم».

اين مطلب خيلی عجيبی است، زيرا عموم مسلمان‌ها بر سر اين مسئله اتفاق نظر دارند كه علم نبیّ اكرم صلّی‌الله‌عليه‌وآله در ميان خاندان ايشان است و عموم مسلمانان، مرجعيت علمی اهل بيت(ع) را به رسميت می‌شناسند. حال در جامعه‌ی اسلامی چه اتفاقی افتاده است كه ابوحُريره‌ها، مرجع روايت حديث از نبی خاتم می‌شوند، اما از سيدالشهداء عليه‌السلام در جامع‌ترين كتاب فقهی و روايی شيعه، بيشتر از سه حديث نقل نمی‌شود؟! اين مسئله حكايت از آن دارد كه مردم در اين دوره، حتی مسائل فقهی خود را هم از ائمه معصومين عليهم‌السلام نمی‌پرسيدند.

بنابراين با ريخته‌شدن خون سيدالشهداء عليه‌السلام موجبات نابودی دستگاه شيطان و منزوی‌گشتن شياطين انس و جنّ فراهم شد و رجعتی به سمت شيعه پديد آمد و بستری فراهم گرديد تا امام باقر و امام صادق عليه‌السلام انقلاب عظيمی را در حوزه‌ی انديشه‌ی جهان اسلام راه‌بيندازند و زمينه‌ی تأسيس جغرافيای جديدی را برای شيعه فراهم آورند. اما آن‌چه خون سيدالشهداء عليه‌السلام را به انقلاب علمی امام باقر و امام صادق عليه‌السلام پيوند داد، تصرفات عظيمی بود كه امام سجاد عليه‌السلام با «احيای توحيد و معنويت» از يك سو؛ و «احيای توجه به اهل بيت عليهم‌السلام از طريق توجه به عاشورا» از سوی ديگر، قيام اباعبدالله عليه‌السلام را به بار نشاندند و حقيقت رسالت نبیّ اكرم صلّی‌الله‌عليه‌وآله را ديگر بار احياء نمودند.

خلاصه‌كردن طريق مبارزه‌ی امام سجاد عليه‌السلام به دعا، در شأن تحليل فعل معصوم و توصيف مقامات امام نيست. صحيفه‌ی سجاديه تجلّی احياء توحيد در جامعه‌ی مسلمان‌ها است؛ فعل اصلی ايشان در ايام امامت‌ و احياء ديگرباره‌ی معنويت حقيقی فراموش‌شده‌ای است كه در خلأ اين معنويت، مرجعيت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم‌السلام به فراموشی سپرده شده و فرزند رسول خدا در اين فراموشی به مسلخ رفته بود.

در نتيجه‌ی همين احياء معنويت و مرجعيت اهل بيت عليهم‌السلام بود كه وقتی در ايام حج، هشام لعنة‌الله‌‌عليه قصد طواف بيت‌الله‌الحرام كرد‌ و ‌خواست أعمال حج را بجا آورد، به خاطر ازدحام جمعيت نتوانست به حجرالأسود نزديك شود، اما هنگامی كه سيدالساجدين عليه‌السلام تشريف آوردند، مردم محو جمال ايشان شدند و خيره و حيران، حضرت را تماشا ‌كردند و راه را بازكردند تا حضرت به سمت حجرالاسود رفتند و آن را استلام فرمودند. هشام تعجب كرد و با تجاهل پرسيد: «او كيست؟» فرزدق، شاعر خاندان عترت و طهارت عليهم‌السلام، آن‌جا حاضر بود و در پاسخ با زبان شعر، حضرت را معرفی كرد.‌۳

اين بازگشت و توجه به امام معصوم، محصول تصرفات امام سجاد عليه‌السلام برای اصلاح انحرافی است كه پدر بزرگوارشان نيز برای مبارزه‌ با آن قيام كرده بودند. در نتيجه‌ی اين مشی امام سجاد عليه‌السلام مردم اين امكان را پيدا كردند كه معنويت و قداست امام معصوم عليه‌السلام را ببينند و به سرچشمه‌ی توحيد و بندگی راه پيدا كنند. پس اين‌طور نيست كه حضرت با دعا، به جنگ با بنی‌اميه رفته باشند، بلكه دعا يكی از شئون امامت ايشان بوده كه احياء معنويت در آن منعكس است. به بيان ديگر، صحيفه‌ی سجاديه تجلی احياء توحيد در جامعه‌ی زمان امام سجاد عليه‌السلام است و نه ابزار مبارزه‌ی آن حضرت.

بازگشت به خانه‌ی اهل بيت عليه‌السلام

در پی بازگشت مردم به خانه‌ی اهل بيت عليه‌السلام كه نتيجه‌ی تلاش‌های امام سجاد عليه‌السلام بود، امام باقر و امام صادق عليه‌السلام جايگاه مرجعيت علمی امام معصوم را نيز در جامعه‌ی اسلامی احياء نمودند و معادله‌ی مراجعه‌ی مردم برای حل و فصل مسائل فقهی را عوض كردند.

انسان با ورق‌زدن توحيد صدوق رحمه‌الله و مرور سؤال‌هايی كه به امام باقر و امام صادق عليه‌السلام ارجاع می‌شد، می‌تواند دريابد كه كار مسلمان‌ها به جايی رسيده بود كه درباره‌ی توحيد و معرفت خداوند متعال، حرف‌هايی بدتر از يهود می‌زدند! اين انحطاط كه تصادفی نيست. فرقه‌سازی، ايجاد بدعت، راه‌اندازی نهضت ترجمه و پديدآوردن جريان‌های انحرافی، همه و همه، كارهای مديريت شده و توأم با يك برنامه‌ريزی بود كه دستگاه نفاق، با دورانديشی و نگاه تاريخی، آن را راه‌انداخته بود تا اسلام و معنويت حاصل از آن را سرنگون كند.

در چنين شرايطی، امام باقر و امام صادق عليه‌السلام با ايجاد پايگاه مرجعيت علمی در جهان اسلام، نه‌تنها شيعيان، كه حتی اهل سنت را از افتادن در ورطه‌ی انحطاط فكری نجات دادند و چهارچوب‌های مقنّنی را در معارف اسلامی بنا نهادند. در اين دوره با احياء مرجعيت علمی امام معصوم، كار به جايی رسيد كه بزرگان هر چهار مذهب اهل سنت، در مكتب امام صادق عليه‌السلام حضور می‌يافتند و از شاگردان آن حضرت به شمار می‌آمدند.

ايشان ضمن اتخاذ تدابير بلند، با تربيت شاگردان فقهی در بدنه‌ی اهل سنت، در برابر پديدآمدن انحراف‌های خطرناك‌تری ايستادند كه می‌توانست به فروپاشی جامعه‌ی اسلامی منتهی شود و نام اسلام و مسلمانی را يكسره در تاريخ به فراموشی بسپارد. اگر امروزه عموم مسلمانان به جای داشتن معنويت مبهم، وارث معارف متقن و مستدلی هستند، همه‌اش مديون تدابير اين دو امام بزرگوار و عظيم‌الشأن است.

دوره‌ی حضرت موسی‌بن‌جعفر سلام‌الله‌عليهما نيز دوره‌ی فوق‌العاده‌ای است كه در آن پايه‌های توسعه‌ی جغرافيايی شيعه با تدابير ايشان اتفاق می‌افتد. ايشان با اين‌كه جمعيت فراوان، اما متفرق شيعيان در اطراف دنيای اسلام بودند، كاری كردند كه بنی‌العباس مجبور شدند مسير خودشان را تغيير دهند و برای مهار شيعه، سياست ديگری را اتخاذ كنند. اين تغيير، به‌ويژه، در دوران حاكميت مأمون كاملاً هويداست.

ويژگی‌های دوران امامت حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا عليه‌السلام

مأمون كه يكی از باهوش‌ترين خلفای بنی‌عباس بود، بر آن شد تا با شريك‌كردن امام رضا عليه‌السلام در امر حكومت، اين چرخش سياسی را به شيعيان آن حضرت نشان دهد. وی با شريك‌كردن امام رضا عليه‌السلام در حكومت خود، اين هدف را دنبال می‌كرد كه به همه نشان دهد مسأله‌ی حكومت، قدسی و زمينی و آسمانی ندارد و حتی اگر امام شيعه نيز در اين مسند بنشيند و دست او به حكومت باز شود، همان كاری را انجام می‌دهد و سياستی را در پيش می‌گيرد كه ما انجام می‌دهيم. اما برعكس؛ امام رضا عليه‌السلام نيز بر آن بودند تا با پذيرفتن ولايت‌عهدی، اين مسأله را نشان دهند كه خلافت الهی، امر ديگری است و اگر امام بر مسند حكومت بنشيند، به گونه‌ی ديگری رفتار خواهد كرد.

آن‌چه ما می‌توانيم در مورد تحولات عظيم جامعه‌ی شيعه در عصر امام رضا عليه‌السلام كه با تدابير آن حضرت صورت گرفته بود، صحبت كنيم، تنها وجه ظاهری و مُلكی آن‌ها است. باطن تحولات و آن حقيقت ملكوتی‌ای كه با تصرفات ايشان صورت پذيرفت، از دسترس ما خارج است.

رواج گفتمان ولايت و امامت

يكی از تغييرات جدّی كه در عصر امام رضا عليه‌السلام واقع شد، اين بود كه گفتمان امامت و گفت‌وگو در باب ولايت ائمه‌ی معصومين عليهم‌السلام به طور جدی در جامعه رواج يافت‌ و تقيه در موضوع ولايت نسبت به زمان‌های قبل برداشته شد؛ اين موضوع را می‌توان در احتجاجات آن حضرت مشاهده كرد و از همين رو است كه اكثر معارف سنگين حول مقامات ائمه عليهم‌السلام در دوره‌ی ايشان آشكار شد و زمينه‌ای پديد آمد تا معارف بيشتری در اين حوزه، همچون زيارت جامعه‌ی كبيره و زيارت ائمة‌المومنين، در زمان امام هادی عليه‌السلام بيان شود و بستر معرفی امام و امامت از نو احياء گردد.

بلوغ جامعه شيعه برای امتحان‌های پيچيده‌تر

در پی نشر و احيای چنين معارف نابی بود كه جامعه‌ی شيعه اين قابليت را پيدا كرد تا برای اولين‌بار به امام خردسال امتحان شود و از اين آزمايش سخت، سربلند بيرون آيد. شيعه در زمان امام رضا عليه‌السلام آن‌قدر بالغ شده بود كه پس از ايشان، انشعاب جدی ديگری در ميان شيعيان پديدار نشد. در حالی كه سه تن از امامان پس از ايشان -امام جواد، امام هادی و امام عصر عليهم‌السلام- از نظر سنی خردسال بودند.

در نقل آمده است: «روزی جناب علی‌بن‌جعفر عليه‌الرحمة عموی ثامن‌الأئمه عليه‌السلام در ميان شاگردان خود در مسجد نبوی نشسته و مشغول تدريس بود. در همين حال، امام جواد عليه‌السلام كه به حسب ظاهر خردسال بودند، وارد شدند. جناب علی‌بن‌جعفر به احترام ايشان، تمام‌قد بلند شد و به استقبال حضرت رفت و با تحت‌الهنك خود، غبار كفش حضرت را پاك كرد و دست حضرت را بوسيد. شاگردان كه از اين كار ايشان تعجب كرده بودند، گفتند: اين كار شايسته‌ی شما نيست! سن و سالی از شما گذشته و عالم بزرگی هستيد و چند تن از امامان را درك كرده‌ايد! علی‌بن‌جعفر در پاسخ به آن‌ها گفت: اين‌گونه نيست؛ خدای متعال محاسن سفيد من را لايق امامت ندانسته‌اند و در عوض اين آقازاده را لايق چنين مقامی ديده‌اند».

چنين فهمی تصادفی نيست، بلكه از رشد جامعه‌ی شيعه در درك عميق‌تری از معنی امامت و ظرفيت بالاتری از تحمل ولايت حكايت دارد. اين بلوغ محصول تصرفات و معارفی است كه امام رضا عليه‌السلام ضمن هجرت از مدينه به مرو در اختيار جامعه‌ی شيعه قرار دادند و ظرفيت شيعيان را تا حد اطاعت از امام خردسال ارتقاء بخشيدند. عجيب‌تر اين‌كه كسانی در برابر امامت امام جواد عليه‌السلام تسليم شده بودند كه از علمای بزرگ شيعه محسوب می‌شدند و شاگردی امام صادق عليه‌السلام را تجربه كرده بودند.

شكل‌گيری مركزيت در جهان شيعه

اگرچه جمعيت جامعه‌ی شيعيان در زمان ولايت امام رضا عليه‌السلام از كثرت قابل توجهی برخوردار شده بودند، اما در دنيای اسلام متفرق بودند و مركزيت خاصی نداشتند. در چنين شرايطی امام رضا عليه‌السلام به مرو هجرت فرمودند و تدابيری انديشيدند كه مأمون مجبور شد به بغداد كوچ كند. بخش ديگری از تدابير تاريخی ثامن‌الحجج عليه‌السلام فراخواندن امامزاده‌ها به سمت خراسان بود. هجرت اين بزرگواران موجب شد تا مدنیّت شيعه در ايران، حول امامزاده‌ها شكل بگيرد.

شهرسازی در ايران، حول بيوت نور ائمه‌ی اطهار عليهم‌السلام توسعه يافت و مردم حول نسل نورانی نبیّ اكرم صلّی‌الله‌عليه‌وآله گرد آمده‌اند. از اين رو است كه «بنيان جامعه‌ی شيعه بر تقوا است». امام رضا عليه‌السلام در كلامی نورانی می‌فرمايند:

«شنيده‌ام بعضی از مردم مى‌گويند ما عقيده داريم كه مردم بندگان ما هستند. نه، سوگند به قرابت و خويشاوندى ما كه با رسول داريم، اين‌چنين عقيده‌اى نداريم و نه گفته‌ايم و نه از پدران و اجداد گرامى‌ خود چنين شنيده‌ايم! بلكه می‌گويم مردم، بندگان ما هستند در اطاعت خدا، و پيرو ما هستند در ادای وظايف دينى. اين مطلب را حاضران به غائبان برسانند.»۴

اگر آيه‌ی مباركه‌ی «عَبْداً مَمْلُوكاً لا یَقْدِرُ عَلى‌ شَیْ‌ءٍ»۵ تنها يك مصداق داشته باشد، اين مصداق امام معصوم است. كسی كه احكام عبيد و امام قرآن را بلد باشد، می‌داند كه اين عبد بودن، عبد بودن در اطاعت از خداست؛ نه پرستش امام. خداوند، ازلاً و ابداً، حلقه‌ی بندگی‌اش را به گوش ما انداخته است؛ كسی كه اين حلقه را در گوشش نيندازد، حلقه‌ی بندگی شيطان به گوشش می‌افتد.

حضرت رضا عليه‌السلام در هجرتی كه به خراسان داشتند، ضمن ايجاد مركزيت برای شيعيان، حقيقت ولايت و امامت را احياء نمودند و شأن امام را به جامعه‌ی اسلامی معرفی كردند. به تلقی من، اين‌كه می‌گويند: ثواب زيارت امام رضا عليه‌السلام از ثواب زيارت جدشان بيشتر است، از اين مسئله نشئت می‌گيرد كه ثواب زيارت امام رضا عليه‌السلام «ثواب اقامة» است. زيارت امام رضا عليه‌السلام به معنی اقامه‌ی ولايت دوازده امام معصوم است.

پی‌نوشت‌ها:

۱. كردارهايت ضد و نقيض‌ نشد، گفتارهايت اختلاف نيافت، حالاتت زير و رو نگشت. المزار الكبير (لإبن المشهدی)، زيارة اخرى لمولانا أمير المؤمنين علی بن ابی طالب صلوات‌الله‌عليه مختصة بيوم الغدير، ص۲۶۸.

۲. زمانى كه ديدى پيمان‌شكنان و ستمكاران و بيرون‌رفتگان از دين را كشتى، و رسول خدا كه درود خدا بر او و خاندانش باد وعده‌اش را به تو راست گفته بود، تو هم به عهدش وفا كردى . المزار الكبير (لابن المشهدی)، زيارة اخرى لمولانا أمير المؤمنين علی بن ابی طالب صلوات‌الله‌عليه مختصة بيوم الغدير، ص۲۸۱.

۳. هَذَا الَّذِی تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَهُ‌ - وَ الْبَیْتُ یَعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَمُ‌ - یَكَادُ یُمْسِكُهُ عِرْفَانَ رَاحَتِهِ‌ - رُكْنُ الْحَطِيمِ إِذَا مَا جَاءَ یَسْتَلِمُ‌ - یُغْضِی حَیَاءً وَ یُغْضَى مِنْ مَهَابَتِهِ‌ - فَمَا یُكَلَّمُ إِلَّا حِينَ یَبْتَسِمُ

اين كسى است كه بطحا راه رفتن او را مى‌شناسد (بطحا: بيابانى است در مكه‌ی معظّمة) - و كعبه و حلّ و حرم مى‌شناسند وى را. - چون حجرالأسود مى‌شناسد كف دست وى را نزديك است كه بگيرد او را - وقتى كه او مى‌آيد كه استلام كند آن را. (استلام: دست‌ماليدن است و استلام حجر سنّت است در شرع). - از روى حياء چشم را مى‌پوشاند و مردم نيز از هيبت وى چشم را بر هم مى‌گذارند - و حرف نمى‌زند با كسى، مگر بعد از تبسّم (تا آن‌كه زايل شود فی‌الجمله هيبت وى و قادر شود مخاطب بر استماع كلام وى و بفهمد آن را) (الإختصاص، حديث قصيدة الفرزدق لعلی بن الحسين، ص۱۹۱)

۴. الكافی، چاپ اسلامی، ج ‌۱، بَابُ فَرْضِ طَاعَةِ الْأَئِمَّةِ، ص۱۸۷.

۵. سوره‌ی مباركه‌ی نحل، آيه‌ی شريفه‌ی75: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوكاً لا یَقْدِرُ عَلى‌ شَیْ‌ءٍ وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً هَلْ یَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ.

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر