( 4.2 امتیاز از 124 )

عصر شیعه : از هر نوع بدرفتارى كه به شخص مقدسش مى‌شد عفو و اغماض مى‌نمود ولى در مورد اشخاصى كه به حريم قانون تجاوز مى‌كردند مطلقآ گذشت و مجامله نمى‌كرد و در اجراى عدالت و مجازات متخلف، هر كه بوده باشد، مسامحه روا نمى‌داشت.

 
نویسنده: آیت‌الله سید ابوالفضل موسوی زنجانی

گرچه سيره‌نويسان، مورخان و اصحاب حديث از صدر اول تا كنون جزئيات احوال رسول اكرم را در هزاران آثار و تأليفات خود گرد آورده‌اند و منابع بسيار غنى و ارزنده در دسترس اهل تحقيق نهاده‌اند، ولى چون در بيشتر آنها خصوصيات زندگى آن حضرت نه بطور دسته بندى و منظم، بلكه در ضمن مطالب ديگر به شكل پراكنده ذكر شده است، اطلاع يافتن بر آن بر همه كس آسان نيست و نيز اغلب اين آثار به زبان عربى است و جز اهل آن زبان ديگران قادر به استفاده از آن نيستند؛ به علاوه زندگانى ماشينى اين عصر كه مى‌بايست وقت و فراغت بيشترى براى افراد بشر ذخيره كند برخلاف انتظار موجب كمى فرصت شده و مردم را از صرف وقت به خواندن تأليفات مفصل باز داشته است. بنابراين نگارنده با توجه به اهميت موضوع و اعتراف به كم بضاعتى خود، مى‌كوشد به اندازه‌اى كه در حوصله يك مقاله است، خلاصه‌اى از روش زندگانى آن حضرت را مطابق آنچه كه مورد اتفاق و يا مشهور در ميان مورخان و معتمدان اصحاب حديث است بطور فشرده در دسترس علاقه‌مندان قرار بدهد و بار ديگر به قصور و ناتوانى خود اعتراف مى‌نمايد.
 
آب دريا را اگر نتوان كشيد            هم بقدر تشنگى بايد چشيد

حريم قانون

 

چه قانون عدل سايه امنيت اجتماعى و حافظ كيان جامعه است و نمى‌شود آن را بازيچه و دستخوش افراد هوسران قرار داد و جامعه را فداى فرد نمود. در فتح مكه زنى از قبيله بنى مخزوم مرتكب سرقت شد و از نظر قضائى جرمش محرز گرديد. خويشاوندانش كه هنوز رسوبات نظام طبقاتى در خلاياى مغزشان به جاى مانده بود اجراى مجازات را ننگ خانواده اشرافى خود مى‌دانستند و به تكاپو افتادند بلكه بتوانند مجازات را متوقف سازند، اُسامة بن زَيْد را كه مانند پدرش نزد رسول خدا محبوبيت خاصى داشت وادار كردند به شفاعت برخيزد، او همينكه زبان به شفاعت گشود، رنگ صورت رسول خدا از شدت خشم برافروخته شد و با عتاب و تشدد فرمود چه جاى شفاعت است، مگر مى‌توان حدود قانون خدا را بلا اجرا گذاشت؟ دستور مجازات صادر نمود. اسامه متوجه غفلت خود گرديده و از لغزش خود عذر خواست و استدعاى طلب مغفرت نمود. براى اينكه فكر تبعيض در اجراء قانون را از مخيله مردم بيرون بنمايد به هنگام عصر در ميان جمع به سخنرانى پرداخت و ضمنآ عطف به موضوع روز كرده چنين گفت «اقوام و ملل پيشين دچار سقوط و انقراض شدند بدين سبب كه در اجراى قانون عدالت تبعيض روا مى‌داشتند، هرگاه يكى از طبقات بالا مرتكب جرم مى‌شد او را از مجازات معاف مى‌كردند و اگر كسى از زيردستان به جرم مشابه آن مبادرت مى‌كرد او را مجازات مى‌نمودند، قسم به خدائى كه جانم در قبضه اوست در اجراى عدل درباره هيچكس فروگذارى و سستى نمى‌كنم، اگرچه مجرم از نزديك‌ترين خويشاوندان خودم باشد»1
او خود را مستثنى نمى‌كرد و فوق قانون نمى‌شمرد. روزى به مسجد رفت و در ضمن خطابه فرمود «خدا سوگند ياد كرده است در روز جزا از ظلم هيچ ظالمى در نگذرد، اگر به كسى از شما ستمى از من رفته و از اين رهگذر حقى بر ذمه من دارد من حاضرم به قصاص و عمل متقابل تن بدهم» از ميان مردم شخصى به نام سَوادة بن قَيْس بپاخاست و گفت يا رسول‌الله، روزيكه از طائف برمى‌گشتى و عصا را در دست خود حركت مى‌دادى به شكم من خورد و مرا رنجه ساخت. فرمود «حاشا كه به عمد اين كار را كرده باشم. معهذا به حكم قصاص تسليم مى‌شوم». فرمان داد همان عصا را بياورند و به دست «سواده» داد و فرمود «هر عضو بدن تو را كه خسته است به همان قسمت از بدن من بزن و حق خود را در همين نشأه دنيا از من بستان». سواده گفت نه، من شما را مى‌بخشم. فرمود «خدا نيز بر تو ببخشد».2 آرى چنين بود رفتار يك رئيس و زمامدار تام‌الاختيار دين و دولت در اجراى عدل اجتماعى و حمايت قانون.
 
عبادت
از همان اوائل زندگانى كه در سرزمينى به نام اَجْياد در اطراف مكه به شبانى مى‌پرداخت با عزلت و تنهائى مأنوس بود و در آن سكوت صحرا ساعت‌ها به فكر فرو مى‌رفت و در امر وجود و حيات غور مى‌نمود. او در دنيائى غير دنياى قوم خود مى‌زيست و هيچگاه در مجالس لهو و تفريح آنها حضور نمى‌يافت و در جشن‌ها و مراسمى كه به نام بت‌ها برپا مى‌داشتند شركت نمى‌كرد، و با گوشت قربانى كه تقديم بت‌ها مى‌شد دست و دهان آلوده نمى‌ساخت.3 او سير و تفكر خود را در جزء اول كلمه توحيد و نفس ماسوى خيلى زود به پايان رسانده بود، از بت‌ها تنفر داشت و مى‌گفت هيچ چيز را به قدر اين بت‌ها دشمن نمى‌دارم.4 روح علوى و فكر سيال خدادادش در جستجوى جزء دوم كلمه توحيد اوج گرفته در آسمان‌ها و سياره‌ها نيز متوقف نشد، از مرز ماده و طبيعت بگذشت و در پس پرده اين پديده‌هاى چشم‌گير و در عين حال ناپايدار و زودگذر، پديدآورنده و آفريدگار نيرومند و جاودانى را درك نمود و به زبان دل مى‌گفت وَجّهت وجهى للّذى فطر السّموات والارض حنيفآ مسلمآ و ما انا من المشركين.
از اين پس دلبستگى‌اش به عزلت و خلوت گزينى بيشتر شد و كوه حراء را با منظور خود مناسب‌تر يافت، و اكثر اوقات خود را در آنجا به سر مى‌برد و در هر نوبت چندين شب متوالى با اندك توشه در آنجا معتكف مى‌شد و به پرستش خداى يگانه مى‌پرداخت.5 افسوس كه تاريخ از چگونگى پرستش و عبادتش در دوران غارنشينى سكوت كرده است و اگر نمى‌كرد چه مى‌توانست بگويد؟ مگر در آن خلوتكده كسى را راه بود. ما نمى‌دانيم در آن حال آيا زانو به زمين مى‌زده و يا دست به دعا و نيايش بر مى‌داشته و يا پيشانى به خاك مى‌سوده است؟ شايد همه اين‌ها را يكجا انجام مى‌داده است، هرچه بوده به حقيقت عبادت پى برده بود، مگر عبادت جز توجه به خدا و انكار ذات و رضا و تسليم در برابر حق تعالى مفهوم ديگرى هم دارد. پس از بعثت، فرشته خدا آداب وضو و نماز را به شكلى كه در شريعت وارد شده است به او تعليم نمود و از آن پس با همين شرائط و اركان و با حضور قلب به نماز مى‌ايستاد. قسمت مهمى از شب‌ها را در نماز، دعا و مناجات بسر مى‌برد و از طول قيام، پاهايش متورّم مى‌شد او عبادت را وظيفه عبوديت مى‌دانست، با شوق و علاقه بدان قيام مى‌نمود و به نظر سوداگرى و بدست آوردن مزد و يا ترس از مؤاخذه بدان نمى‌نگريست. گاهى بى‌خبران از اين عوالم به عنوان دلسوزى مى‌گفتند، شما كه بار گناه بر دوش نداريد، ديگر چرا اين همه به خودتان رنج مى‌دهيد. مى‌گفت «آيا يك بنده وظيفه شناس و سپاسگذار نباشم؟»6
علاوه بر ماه رمضان و قسمت مهمى از شعبان در ساير ايام سال، يك روز در ميان روزه دار بود.7 دهه آخر ماه رمضان را در مسجد به عبادت معتكف مى‌شد.8 ولى نسبت به ديگران تسهيل مى‌نمود و مى‌فرمود «كافى است در هر ماه سه روز روزه بگيريد. هميشه به اندازه وسع خودتان به عبادت بپردازيد، عمل مداوم نزد خدا محبوبتر از عمل بسيار و خسته كننده است»9 او اگرچه خصوصيت زمان و مكان را شرط صحت و يا فضيلت بعضى از اعمال عبادى قرار داده است ولى در عبادات بطور كلى وسعت نظر داشت و خداپرستى را محدود به محل خاص و يا به مراسم و آداب معين و يا زير نظر افراد مخصوصى نكرده است. همه جاى زمين را مسجد و همه بندگان را بدون وساطت احدى، مرتبط با خدا و هر عمل نيك را عبادت مى‌دانست، به شرط آنكه عمل فى حد ذاته مشروع و توأم با خلوص نيت باشد.
در اوائل امر كه به منظور تأسيس پايگاه دين اسلام دستور مهاجرت به مدينه رسيد، اين نكته را بر همگان گوشزد نمود كه هر كس به قصد به دست آوردن مال و غنيمت يا ازدواج با همسرى، زاد و بوم خود را ترك كند و با ما همكارى نمايد هجرتش به سوى مال و متاع دنيوى است و مزدش همان خواهد بود و اگر براى رضاجوئى خدا و رسول است، هجرت او هجرت به سوى خدا است و ارزش اجر و ثواب خواهد داشت. مقياس اعمال مردم را بدين كلمه معين كرد و فرمود اِنّما الاعمال بالنّيّات و لكل امرء مانوى.10 هر عملى كه از سرچشمه اخلاص تراوش كند اگرچه يك كار عادى و روزمره بوده باشد عبادت خدا به شمار مى‌آيد، حتى اگر شخصى لقمه غذا را در دهان همسر خود بگذارد11 و يا به قصد حفظ عفت و آلوده نشدن به گناه با او در آميزد12 و هرجا كه نيت خالص در ميان نباشد نماز و روزه نيز از حساب خدا خارج مى‌شود اگرچه به ظاهر آراسته جلوه كند.
حفظ توازن را در امور معاش، معاد، حوائج روح و بدن لازم مى‌ديد و اجازه نمى‌داد كسى راه افراط و يا تفريط بپيمايد. رهبانيّت و توغّل در شهوات حيوانى را به يك نسبت محكوم ساخته است و حد وسط بين اين دو را با گفتار و رفتار خود نشان مى‌داد و آنها را كه مى‌خواستند همه وقت خود را در نماز و روزه صرف كنند و به كارهاى زندگى بى‌اعتنائى نمايند از انحراف مانع مى‌شد و مى‌فرمود «بدن شما، زن، فرزند و يارانتان همگى حقوقى بر شما دارند و مى‌بايد آنها را رعايت كنيد»13
در يكى از سفرها كه بعضى از اصحاب، كج‌فهمى كرده و روزه‌دار بودند، از شدت گرما هر يك به گوشه‌اى افتاده و از حال رفتند. سايرين به نصب چادرها و سيراب نمودن چارپايان و خدمات ديگر مى‌كوشيدند. فرمود همه اجر و ثواب متعلق به كسانى است كه اين كارها را انجام مى‌دهند.14 در خلوت و در حال انفراد ساعت‌هاى طولانى در تهجد و شب زنده‌دارى بسر مى‌برد و به نماز و مناجات قيام مى‌كرد، اما وقتى كه به نماز جماعت مى‌ايستاد براى رعايت حال نمازگزاران به اختصار مى‌كوشيد و مى‌فرمود «دلم مى‌خواهد بيشتر در نماز بايستم ولى همينكه صداى گريه طفل يكى از زنان را كه در صف جماعت ايستاده است مى‌شنوم از قصد خود منصرف شده و نمازم را كوتاه ادا مى‌كنم»15
روزى مرد مسلمانى كه همه روز را آبيارى كرده بود، پشت سر معاذبن جَبَل به نماز ايستاد. معاذ به خواندن سوره بقره آغاز كرد، آن مرد طاقت ايستادن نداشت و منفردآ نماز خود را به پايان رسانيد. معاذ به او گفت تو نفاق كردى و از صف ما جدا شدى. رسول خدا از اين ماجرا آگاه و چنان خشمگين شد كه نظير آن حالت را از او نديده بودند و به معاذ فرمود «شما مسلمانان را رم مى‌دهيد و از دين اسلام بيزارشان مى‌كنيد، مگر نمى‌دانيد كه در صف جماعت بيماران، ناتوانان، سالخوردگان و كاركنان نيز ايستاده‌اند. در كارهاى دسته‌جمعى بايد طاقت ضعيف‌ترين افراد را در نظر گرفت. چرا از سوره‌هاى كوتاه نخواندى؟»16
بلند كردن صدا را به ذكر و دعا كه غالبآ شيوه مردم متظاهر و رياكار است خوش نمى‌داشت. در يكى از سفرها يارانش هرگاه كه مشرف به دره مى‌شدند صدا به تكبير و تهليل بلند مى‌كردند، فرمود «آرام بگيريد كسى كه او را مى‌خوانيد نه گوشش كر است و نه جاى دورى رفته است او همه جا با شما است و شنوا و نزديك است»17
 
زهد و پارسائى
زوائد معيشت را از زندگانى خود حذف كرده بود و نقش يك قدوه صالح را ايفا مى‌نمود. او بر روى زمين مى‌نشست و زيراندازش قطعه حصيرى بود18 و بالشى از چرم كه درونش را از ليف خرما انباشته بودند زير سر مى‌نهاد19 قوت غالبش نان جوين و خرما بود و هرگز سه روز متوالى از نان گندم سير نخورد.20 روزه را با چند دانه خرما و اگر خرما در دسترس نداشت با شربت آبى افطار مى‌نمود.21 عائشه مى‌گويد گاهى يك ماه بر ما مى‌گذشت و دود از مطبخ ما بلند نمى‌شد.22 از غذاهائى كه بدان رغبت نمى‌كرد عيب جوئى نمى‌نمود.23 به مركب بى زين و برگ سوار مى‌شد و يك نفر را هم پشت سر خود رديف مى‌كرد. جامه و كفش خود را با دست خود وصله كارى مى‌نمود و با دست خود شير مى‌دوشيد و دست آس مى‌كرد.24 در ساير كارهاى منزل به خانواده‌اش كمك مى‌نمود و چون بانگ اذان مى‌شنيد به نماز مى‌رفت.25 او و يارانش كه مى‌خواستند انسانيت را از سقوط نجات بخشند و بنياد بت‌پرستى را براندازند و بندگان خدا را آزاد سازند، نمى‌توانستند نفس‌پرستى كنند و يا بنده هوس خويش گردند، وگرنه چگونه ممكن بود سه سال با سختى معيشت در شِعب ابوطالب كه سركشان قريش آنها را محبوس و محصور ساخته و راه ورود مواد غذائى را به رويشان بسته بودند پايدارى كنند26 و يا آوارگان مكه (اصحاب صُفّه) با نداشتن خوراك، پوشاك و مسكن روى سكوى كنار مسجد مدينه زندگى نمايند و با هيچ بسازند و پايدارى كنند و يا در غزوه تبوك آنهمه شدائد، گرسنگى و تشنگى را در برابر آفتاب گرم جزيرة العرب تحمل كرده و خم به ابروى مردانگى نياورند.27 آنها مانند درخت صحرائى مى‌توانستند با اندك آبى به زندگانى خود ادامه بدهند.
بعلاوه همت عالى زمامداران عادل و بشر دوست اجازه نمى‌دهد مادام كه فقر و بدبختى همه انسان‌ها را از ميان برنداشته‌اند و همه آنها را از يك زندگانى متوسط برخوردار نكرده‌اند خودشان در ناز و نعمت بسربرند.
رسول اكرم با تحصيل مال از راه حلال و صرف آن در راه‌هاى مشروع نه تنها مخالف نبود بلكه بدان تشويق مى‌نمود. مگر نفرمود: نِعم العون على تقوى اللهِ الغنى.28 او مال را وسيله قوام زندگى جامعه مى‌دانست29 چه در پيشرفت كارها، هيچ سلاحى قاطع‌تر از آن نيست.
 
استقامت
او نه براى هدايت يك قبيله و يا يك ملت فرستاده شده بود بلكه مأموريت جهانى داشت ليكون للعالمين نذيرا.30 مى‌بايست بشريت را از ظلمات شهوت، جهالت و پرستش بت‌هاى جاندار و بى جان و استبداد و تحكم فرمانروايان و تقليد بى چون و چرا از كاهنان، دجالان و تعصبات نژادى، طبقاتى و فقر مادى و معنوى نجات بخشد و از اين همه زنجيرها كه بر گردن ناتوانش فشار آورده و جسم و جانش را فرسوده بود، آزاد كند و نيز مقياس‌هاى ساختگى و دروغين كه قرن‌ها وسيله سنجش عادات و اخلاق، شناخته شده و زشتى‌ها را در نظر مردم زيبا مى‌نمود و باطل را در لباس حق جلوه مى‌داد بهم بزند و مقياس واقعى نيك و بد را به جريان اندازد و خلاصه دنيائى را خراب كند و دنياى بهترى از نو بسازد.
قريش در وهله اول كه هنوز دستور دعوت علنى از جانب خدا نرسيده بود و عده كمى به اسلام گرويده بودند تصور مى‌كردند او نيز يكى از حنفا و در رديف زيدبن عمروبن نفيل و عثمان بن حويرثاست كه گاهگاه مطالبى در الهيات اظهار مى‌نمايند و كارى به كار مردم ندارند. رابطه گروندگان را با او تقريبآ رابطه مرشدى و مريدى مى‌پنداشتند، و اگرچه مزاحمتى نمى‌كردند وليكن به نظر شبهه و نگرانى بدان مى‌نگريستند.31 رسول اكرم از اينكه آشكارا به نماز و عبادت بپردازد باكى نداشت و گاهى مشاهده مى‌نمودند كه آن حضرت به اتفاق على و همسرش خديجه در كنار خانه كعبه به نماز ايستاده‌اند. روزى عفيف كِنْدى آنها را در آن حالت ديد. از عباس بن عبدالمطلب پرسيد اين‌ها چه كسانى هستند و اين چه آئين است. گفت اين آئين برادرزاده من محمد است كه مى‌پندارد خدا او را به نبوت برگزيده است و اين زن، همسر او و اين جوان، برادرزاده من على بن ابيطالب است.32
پس از سه سال به فرمان خدا به دعوت علنى آغاز كرد و خلاصه دعوتش چنين بود :
«من راه و روش نيكوترين از براى دنيا و آخرت شما آورده‌ام. شما كه به وراثت و تقليد از پدرانتان اين بت‌ها را مى‌پرستيد در غفلت و اشتباه هستيد. اينها بر هيچگونه سود و زيان قادر نيستند و تنها آفريدگار جهان در خور ستايش است كه مى‌تواند به كارهاى نيك و بد شما پاداش بدهد و كيفر بنمايد. من شما را از اين راه كه در پيش گرفته‌ايد و به عذاب سخت گرفتارتان خواهد ساخت مى‌ترسانم».
اين سخنان كه به گوش سرسختان قريش سنگينى مى‌نمود، آنان را به خشم و هيجان آورده و اولين كلمه رد دعوت را عمويش ابولهب با لحن پرخاش و ناسزا به زبان آورد. از اين روز به بعد به مخالفت و مقاومت با پيشرفت آئين اسلام برخاستند و مخالفت آنها تنها از نظر تعصب به معتقدات و مقدسات دينى‌شان نبود بلكه دنياى خودشان را نيز در معرض خطر مى‌ديدند، چه منفعت و موقعيت اجتماعى‌شان بسته به همين وضع موجود بود و اگر انقلاب و تحولى پيش مى‌آمد طبعآ اوضاع زيرورو مى‌شد و بساط سيادت و امتيازاتشان برچيده مى‌گرديد. آنها سيصد و شصت بت در حريم كعبه جاداده بودند33 و هر يك از قبايل عرب يك و يا چند تاى آن را مى‌پرستيدند. از سوى ديگر كعبه را خانه خدا مى‌دانستند و خود را سرپرست و نگهبانان آن جا زده بودند و بدين وسيله سيادت خود را بر همه قبائل عرب تحميل مى‌نمودند و به خيال خود خداى آسمان و خدايان زمين را يكجا گرد آورده بودند تا هر كس معبود و دلخواه خود را در آنجا پرستش بنمايد. حال چنانچه بنابراين باشد كه بت‌ها را كنار بگذارند بايد از امتيازات و از آن همه منفعت سرشار كه از راه ورود و خروج زائران، قربانى‌ها و نذرهاى ايشان بدست مى‌آورند چشم بپوشند.
گذشته از اينها عامل كبريا و حسد كه ديده بصيرتشان را كور كرده بود، در تشديد مقاومت اثر بسزائى داشت و ابوجهل به صراحت مى‌گفت ما و خاندان عبد مناف در همه مناصب و افتخارات همچشمى و رقابت كرديم و در ميدان مسابقه از آنها عقب نمانديم، اينك مدعى مى‌شوند كه پيغمبرى از آنها مبعوث شده است و مى‌خواهند بر ما پيشى گيرند! اين هرگز نخواهد شد.34
از اين پس سخت‌گيرى بر رسول اكرم و پيروانش شدت يافت. از اداى مراسم دينى، آنها را باز مى‌داشتند. آنها ناچار شدند در ميان درّه‌هاى اطراف مكه دور از نظر مردم به نماز و عبادت بپردازند.35 بطور وحشيانه آنها را شكنجه مى‌دادند و گرسنه و تشنه در برابر آفتاب سوزان مكه به زمين انداخته و سنگ‌هاى تفتيده و سنگين بر پشت و سينه عريانشان مى‌نهادند و مى‌گفتند: از آئين محمد برگرديد و اقرار كنيد كه لات و عزّى خدايان شمايند.36 به گردنشان ريسمان بسته و كشان كشان در ميان درّه‌ها مى‌گرداندند، زره فولادين بر تن عريانشان پوشانده و در زير آفتاب سوزان نگاه مى‌داشتند. بعضى‌ها را مى‌زدند و گرسنه و تشنه زندانى مى‌كردند. رسول اكرم از اينهمه ستم كه به پيروانش مى‌شد به شدت رنج مى‌برد. روزى نگاهش به عمّار و پدرش ياسر و مادر سميّه افتاد كه در زير شكنجه از تاب و توان رفته بودند، فرمود «آل ياسر شكيبائى كنيد وعده‌گاه شما بهشت برين است».
لحظه‌اى بعد ياسر در زير شكنجه و سميّه به دست ابوجهل به شهادت رسيدند.37 اين زن و شوهر اولين شهيدان راه اسلام بودند.
كفار قريش در برخورد با شخص رسول اكرم نيز از ناسزاگوئى و توهين خوددارى نمى‌كردند. روزى در مسجدالحرام در حال سجده بود عُقْبة بن ابى مُعَيْط مقدارى خون و فضولات احشاء شترى را كه در گوشه‌اى ريخته بودند برداشته و پشت سر و گردن رسول اكرم نهاد و دخترش فاطمه آنها را از سر و دوش پدر برداشت و بار ديگر كه به نماز ايستاده بود همين شخص بالاپوش خود را به گردنش پيچيد و به سختى فشار داد و نزديك بود خفه‌اش كند، ابوبكر فرا رسيد دستش را گرفت و به كنار كشيد. رسول اكرم در برابر اين همه فشار و آزار بردبارى مى‌كرد و پيروان را هم به شكيبائى توصيه مى‌نمود. روزى به ديوار كعبه تكيه كرده و در سايه آن آرميده بود، خبّاب بن اَرَت از مظالم قريش شكوه نمود و گفت آيا وقت آن نرسيده است كه از براى ما از خدا فرج بخواهى. برخاست و نشست و در حالتى كه رنگ رخسارش برافروخته بود گفت «هنوز بپاى خداپرستان پيشين نرسيده‌ايد، بدن آنها را با شانه‌هاى آهنين آنچنان مى‌خراشيدند كه تا به استخوان مى‌رسيد، با ارّه به دو پارشان مى‌كردند و آنها همچنان در راه دين و عقيده شان استقامت مى‌نمودند. سوگند مى‌خورم كه خدا دين خود را سرانجام پيروز خواهد ساخت»38 بار ديگر گفتندش درباره مشركان نفرين كن. فرمود «من نه از براى لعنت بلكه به جهت رحمت فرستاده شده‌ام»39
در برابر استقامت رسول اكرم سركشان قريش نيز بر لجاجت خود مى‌افزودند و در صدد برآمدند با لكه‌دار كردن نام نيك و حسن شهرت او دعوتش را عقيم كنند. همه‌جا مى‌گفتند او ديوانه است، شاعر است، كاهن است، ساحر است و با جادوگرى، ميان پدر، فرزند، زن و شوهر جدائى مى‌اندازد و به زعم خود نقطه ضعف او را جستجو مى‌نمودند. در موسم حج سر راه غربا و حاجيان را گرفته و آنها را با اين ياوه سرائى‌ها از ارتباط با او برحذر مى‌داشتند.40
قريش ابتدا از راه تهديد وارد شدند. به سراغ ابوطالب يگانه حامى بزرگ او رفتند كه او را از حمايت وى منصرف كنند، ابوطالب تسليم نشد. همينكه ديدند تهديدشان به جائى نرسيد، راه تطميع در پيش گرفتند. عتبة بن ربيعه را نزدش فرستادند و پيشنهاد كردند هر آنچه از مال و جاه بخواهد در اختيارش بگذارند و حتى او را به حكومت و سلطنت برگزينند و او از دعوت خود صرف نظر كند. اما او با قاطعيت و صراحتى كه در شأن پيغمبران خداست اعلام كرد «سوگند به خدا اگر آفتاب را در دست راست و ماه را در دست چپ من قرار بدهيد از وظيفه خودم دست برنمى‌دارم تا آن‌كه دين خدا در روى زمين گسترش يابد و يا جان خود را بر سر آن گذارم»41 خلاصه نه تهديد و نه تطميع و نه كارشكنى و نه حصار سه ساله شعب ابوطالب و نه گرسنگى و نه محرومى و نه آوارگى نتوانست استقامت او را در هم شكند و پس از بيست و سه سال مبارزه، هدف خود را از پيش برد و دين اسلام را گسترش داد.
 
احترام به افكار عمومى
در موضوعاتى كه بوسيله وحى و نصّ قاطع، حكم آن معين شده است اعم از عبادات و معاملات توقيفى چه براى خود و چه ديگران حق مداخله و اظهار نظر قائل نبود و اين دسته از احكام بدون چون و چرا و با تمام حدود مقرر مى‌بايست اجرا شود و تخلف از آن كفر به خدا محسوب مى‌شود. و من لم يحكم بما انزل الله فاولئک هم الكافرون.42 اما در موضوعات مربوط به كار و زندگى اگر جنبه فردى داشت و در عين حال يك امر مباح و مشروع بود افراد استقلال رأى و آزادى عمل داشتند، كسى حق مداخله در كارهاى خصوصى ديگرى را نداشت43 و هرگاه مربوط به جامعه بود حق اظهار نظر را براى همه محفوظ مى‌دانست و با اينكه فكر سيال و هوش سرشارش در تشخيص مصالح امور بر همگان برترى داشت، هرگز بطور تحكم و استبداد رأى رفتار نمى‌كرد و به افكار مردم بى‌اعتنائى نمى‌نمود. نظر مشورتى ديگران را مورد مطالعه و توجه قرار مى‌داد و دستور قرآن مجيد را عملا تأييد نموده و مى‌خواست مسلمين اين سنت را نصب العين قرار بدهند.
در جنگ بدر در سه مرحله اصحاب خود را به مشاوره دعوت نموده و فرمود نظر خودتان را ابراز كنيد. اول درباره اينكه اصلا به جنگ با قريش اقدام بنمايند و يا آنهارا به حال خود ترك كرده و به مدينه مراجعت كنند، همگى جنگ را ترجيح دادند و تصويب فرمود.44 دوم محل اردوگاه را به معرض مشورت گذارد. نظر حبّاب بن منذر مورد تأييد واقع شد. سوم در خصوص اينكه با اسراى جنگ چه رفتارى بشود به شور پرداخت. بعضى كشتن آنها را ترجيح دادند و برخى تصويب نمودند آنها را در مقابل فديه آزاد نمايند و رسول اكرم با گروه دوم موافقت كرد.45
در جنگ اُحُد روش مبارزه را در معرض شور قرار داد كه آيا در داخل شهر بمانند و به استحكامات دفاعى بپردازند و يا در بيرون شهر اردو بزنند و جلو هجوم دشمن را بگيرند، كه شق دوم تصويب شد. 46
در جنگ احزاب جلسه شورى تشكيل داد كه در خارج مدينه آرايش جنگى بگيرند و يا در داخل شهر به دفاع بپردازند و پس از تبادل نظر بر اين شدند كه كوه سَلع را تكيه‌گاه قرار داده و در پيشاپيش جبهه جنگ، خندق حفر كنند و مانع هجوم دشمن گردند.47
در غزوه تبوك كه امپراطور روم از نزديك شدن مجاهدان اسلام به سر حد سوريا به هراس افتاده بود، چون به لشكر خود اعتماد نداشت به جنگ اقدام نمى‌كرد. رسول اكرم به مشورت پرداخت كه آيا پيشروى كنند و يا به مدينه برگردند. بنا به پيشنهاد اصحاب مراجعت را ترجيح داد.48
چنانكه مى‌دانيم همه مسلمانان به عصمت و مصونيت او از خطا و گناه ايمان داشتند و عمل او را سزاوار اعتراض نمى‌دانستند ولى در عين حال رسول اكرم انتقاد اشخاص را (اگرچه بى مورد بود) با سعه صدر تلقى مى‌نمود و مردم را در تنگناى خفقان و اختناق نمى‌گذاشت و با كمال ملايمت با جواب مقنع، منتقد را به اشتباه خود واقف مى‌كرد. او به اين اصل طبيعى اذعان داشت كه آفريدگار جهان، وسيله فكر كردن، سنجيدن و انتقاد را به همه انسان‌ها عنايت كرده است و مختص به صاحبان نفوذ و قدرت نيست. پس چگونه حق سخن گفتن و خرده گرفتن را مى‌توان از مردم سلب نمود و مخصوصآ دستور داده است كه هرگاه زمامداران كارى بر خلاف قانون عدل مرتكب شدند مردم در مقام انكار و اعتراض برآيند.
رسول اكرم به لشكرى از مسلمانان مأموريت جنگى داد و شخصى را از انصار به فرماندهى آنها نصب كرد. فرمانده در عرض راه بر سر موضوعى بر آنها خشمگين شد و دستور داد هيزم فراوانى جمع كنند و آتش بيفروزند. همينكه آتش برافروخته شد گفت آيا رسول اكرم به شما تأكيد نكرده است كه از اوامر من اطاعت كنيد؟ گفتند بلى. گفت فرمان مى‌دهم خود را در اين آتش بياندازيد. آنها امتناع كردند. رسول اكرم از اين ماجرا مستحضر شد فرمود «اگر اطاعت مى‌كردند براى هميشه در آتش مى‌سوختند (مقصود آتش بيدادگرى است) اطاعت در مورديست كه زمامداران مطابق قانون دستورى بدهند»49
در غزوه حنين كه سهمى از غنائيم را به اقتضاى مصلحت به نومسلمانان اختصاص داد سَعْدبن عُباده و جمعى از انصار كه از پيشقدمان و مجاهدان بودند زبان به اعتراض گشودند كه چرا آنها را بر ما ترجيح دادى؟ فرمود همگى معترضين در يك جا گرد آيند، آنگاه به سخن پرداخت و با بيانى شيوا و دلنشين آنها را به موجبات اين تبعيض و به اشتباه خودشان واقف نمود، چنانكه همگى آنها به گريه افتادند و پوزش خواستند.50 هم در اين واقعه مردى از قبيله بنى تميم به نام حُر قوص (كه بعدها از سردمداران خوارج نهروان شد) اعتراض كرده با لحن تشدد گفت با عدالت رفتار كن. عُمربن خَطاب از گستاخى او برآشفت و گفت اجازه بدهيد هم‌اكنون گردنش را بزنم. فرمود، نه او را به حال خودش بگذار و رو به سوى او كرده و با خونسردى فرمود «اگر من به عدالت رفتار نكنم پس چه كسى رفتار خواهد كرد؟» 51 در صلح حُدَيْبيه عمر بن خطاب در خصوص معاهده آن حضرت با قريش انتقاد مى‌نمود كه چرا با شرائط غير متساوى پيمان مى‌بندد. رسول اكرم با منطق و دليل، نه با خشونت، او را قانع كرد.52
شخصى از آن حضرت طلب داشت و در مطالبه حق درشتى مى‌نمود رسول اكرم همچنان ساكت بود ولى اصحاب برآشفتند و در صدد تأديب او برآمدند. فرمود «متعرض او نشويد بگذاريد صاحب حق حرف خود را بزند» آنگاه دستور داد كه شترى همسال شتر او خريده و به او بدهند، گفتند به همسال آن دسترس نيست و هر چه هست بهتر از مال اوست، فرمود «همان بهتر و جوانتر را به او بدهيد»53 رسول اكرم با اين روش خود عدل و رحمت را بهم آميخته بود و راه و رسم حكومت را به فرمانروايان دنيا مى‌آموخت تا بدانند كه منزلت آنها در جوامع بشرى مقام و مرتبه پدر مهربان و خردمند است نه مرتبه آقا و مالك الرقاب و مى‌بايد همه‌جا صلاح امر زيردستان را در نظر بگيرند نه اينكه هوس‌هاى خودشان را بر آنها تحميل نمايند. مى‌فرمود «من به رعايت مصلحت مردم از خود آنها نسبت به خودشان اولى و شايسته‌ترم و قرآن مقام و منزلت مرا چنين معرفى كرده است اَلنّبىّ اولى بالمؤمنين من انفسهم54 پس هر كس از شما از دنيا برود چنانچه مالى از خود بجا گذاشته است آن متعلق به ورثه اوست و هرگاه وا مى‌داشته باشد و يا خانواده مستمند و بى‌پناهى از او بازمانده است دين او بر ذمه من و سرپرستى و كفالت خانواده‌اش به عهده من است»55
تا آنجا كه امكان داشت در اين مختصر شمه‌اى از سلوك و سيرت نبوى مندرج شد و بايد دانست كه سيره و روش رسول اكرم همانا ترجمه كامل و تفسير عملى كتاب آسمانى او قرآن مجيد است كه در حالات مختلف حيات خود آن را مجسم نموده است.
اخلاق انسانى و ملكات عاليه رسول اكرم در زمانى كوتاه آنچنان گسترش يافت و در دل مسلمين صدر اول ريشه دوانيد كه از هيچ همه چيز درست كرد. او كبرياى عرب را به تواضع، قساوت را به رأفت، پراكندگى را به يگانگى، جدائى را به همبستگى، كفر را به ايمان، بت‌پرستى را به توحيد، بى‌پروائى را به عفت، انتقامجوئى را به بخشايش، بيكارگى را به كار و كوشش، خودخواهى را به نوعدوستى، درشتى را به نرمخوئى، بخل را به ايثار و سفاهت را به عقل و درايت مبدل ساخت.

-------------------------------------------------------------------------------

1 ـ صحيح بخارى، جلد 5، صفحه 152.
2 ـ بحارالانوار، باب وفات النبى.
3 ـ سيره احمد زينى، صفحه 95.
4 ـ سيره حلبى، جلد 1، صفحه 270.
5 ـ صحيح مسلم، جلد 8، صفحه 97.
6 ـ صحيح بخارى، جلد 2، صفحه 50.
و صحيح مسلم، جلد 8، صفحه 141.
7 ـ صحيح بخارى، جلد 2، صفحه 50.
8 ـ صحيح بخارى، جلد 3، صفحه 48.
9 ـ صحيح مسلم، جلد 3، صفحات 161 و 162.
10 ـ صحيح مسلم، جلد 3، صفحه 144.
11 ـ صحيح بخارى، جلد 7، صفحه 62.
12 ـ صحيح مسلم، جلد 3، صفحه 82.
13 ـ صحيح مسلم، جلد 3، صفحه 163.
14 ـ صحيح مسلم، جلد 3، صفحه 144.
15 ـ صحيح بخارى، جلد 1، صفحه 139.
16 ـ صحيح مسلم، جلد 2، صفحه 42.
17 ـ صحيح بخارى، جلد 4، صفحه 57.
18 ـ نورالابصار، جلد 26، صفحه 26.
و بحارالانوار، باب مكارم اخلاق النبى.
19 ـ صحيح مسلم، جلد 6، صفحه 145.
20 ـ صحيح مسلم، جلد 8، صفحه 217.
21 ـ بحارالانوار، باب مكارم اخلاق النبى.
22 ـ صحيح مسلم، جلد 8، صفحه 218.
23 ـ صحيح بخارى، جلد 4، صفحه 190.
24 ـ نورالابصار، صفحه 27.
25 ـ صحيح بخارى، جلد 8، صفحه 14.
26 ـ امتاع الاسماع مقريزى، جلد 1، صفحه 25.
27 ـ امتاع الاسماع مقريزى، جلد 1، صفحه 472.
28 ـ وسائل الشيعهباب التجاره.
29 ـ سوره نساء، آيه 5.
30 ـ سوره فرقان، آيه 1.
31 ـ امتاع الاسماع مقريزى، جلد 1، صفحه 28.
32 ـ سيره حلبى، جلد 1، صفحه 306.
33 ـ صحيح بخارى، جلد 5، صفحه 148.
34 ـ سيره ابن هشام، جلد 1، صفحه 388.
35 ـ سيره ابن هشام، جلد 1، صفحه 275.
36 ـ امتاع الاسماء مقريزى، جلد 1، صفحه 18.
37 ـ سيره حلبى، جلد 1، صفحات 334 تا 337.
38 ـ صحيح بخارى، جلد 5، صفحات 45 و 46.
39 ـ صحيح مسلم، جلد 8، صفحه 24.
40 ـ سيره ابن هشام، جلد 1، صفحه 284.
41 ـ سيره ابن هشام، جلد 1، صفحه 278.
42 ـ سوره مائده، آيه 44.
43 ـ صحيح مسلم، جلد 8، صفحه 10.
44 ـ سيره ابن هشام، جلد 2، صفحه 253.
45 ـ امتاع الاسماع مقريزى،جلد 1، صفحات 74 و 78 و 97.
46 ـ سيره ابن هشام، جلد 3، صفحه 7.
47 ـ امتاع الاسماع مقريزى، جلد 1، صفحه 220.
48 ـ امتاع الاسماع مقريزى، جلد 1، صفحه 463.
49 ـ صحيح مسلم، جلد 6، صفحه 16.
50 ـ امتاع الاسماع مقريزى، جلد 1، صفحه 431.
51 ـ صحيح بخارى، جلد 4، صفحه 200.
52 ـ امتاع الاسماع مقريزى، جلد 1، صفحه 296.
53 ـ صحيح بخارى، جلد 3، صفحه 116.
54 ـ سوره احزاب، آيه 7.
55 ـ صحيح بخارى، جلد 3، صفحه 118.

 

منبع : کتاب حقوق بشر و نظام اجتماعی در اسلام - صص56-39
           (ناشر: شرکت سهامی انتشار با همکاری کلبه شروق)

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر