
مناسبات و روابط امامان علیهم السلام با قدرت های فاسد زمان
عصر شیعه : در این بخش از نوشتار، به نوع مناسبات و روابط امامان علیهم السّلام با قدرت های فاسد و حکومت های جور و غصب پرداخته شده است؛ به این گونه که امامان شیعه علیهم السّلام، هرگز در برابر نظام های سیاسی حاکم، حالت انقیاد و تسلیم نداشته اند، بلکه همواره موضعی پرخاش گرانه برگزیده اند.
علی علیه السّلام در برابر جریان های موجود و حاکمیت معاویه، امام حسن مجتبی علیه السّلام نیز در برابر معاویه، امام حسین علیه السّلام و سازش ناپذیری اش در برابر یزید که منجر به حادثه ی عاشورا گردید، تلاش های نفس گیر و پرمخاطره ی امام سجاد علیه السّلام، که منجر به کادر سازی مبارزاتی گردید و موضع گیری های امام باقر علیه السّلام و امام صادق علیه السّلام و نیز موضع گیری های صریح و پرخاش گرانه ی امام موسی بن جعفر علیه السّلام که اوج حرکت و مبارزه ی سیاسی ائمه علیهم السّلام را نشان می دهد، همچنین موضع گیری های هشیارانه و سنجیده و پرخاش گرانه و رسواگر امام رضا علیه السّلام و پس از آن، در دوره ی نهایی حرکت های امامت، دوران امام جواد و امام هادی علیهم السّلام، که اوج فشار و اختناق دستگاه های سیاسی حاکم است، نوع مناسبات ائمه علیهم السّلام با قدرت های فاسد زمان، ملموس و عینی گردیده است.
واژگان کلیدی:
قدرت، غصب، انقیاد، اعتراض، مخاطره.
از مباحث مهم در حوزه ی امامت، مناسبات ائمه اطهار علیهم السّلام با قدرت های فاسد زمان است.
«باید به گوشه ای از تأویل ها و تحریف ها اشاره کنیم. تروایات جعلی و دشمن ساخته ای وجود دارند که با تعقیب هدفی مشخص جعل شده بود و برای این که شیعه از مبارزه دست بردارد، وانمود کردند که رهبران شیعه در برابر قدرت های زمان خاضع و ذلیل بوده اند.
روایات، به طور عمده می رسد به ربیع حاجب یعنی دربار منصور؛ او سرسپرده بود. از او اطمینان کامل داشت و نسبت به او خاطرش جمع بود و این، برای ما خیلی از مسائل را روشن کرد.
اصلا با شأن امام صادق علیه السّلام، که اسلام شناس واقعی بوده و فرزند حسین و علی و زهرا علیهم السّلام است رفتار خاضعانه نیست، بلکه رفتار پرخاش گرانه ی امام صادق علیه السّلام است. لذا به خودمان زحمت نمی دهیم تردید کنیم که امام صادق علیه السّلام در برابر منصور خضوع کند، حتی یک فرد شیعه این کار را نمی کند، چه رسد به رهبر شیعه، که معتقد است باید اسلام از دید او مطالعه شود.
من قانع هستم که ائمه علیهم السّلام و امام صادق علیه السّلام موضع پرخاش گرانه داشته اند، چون آنها همه غاصب بوده اند. باید موضع گیری های ائمه علیهم السّلام مورد ارزیابی دقیق قرار گیرد. بررسی زندگی ائمه علیهم السّلام تبیین یک حق و جلوگیری از باطل است.
به نظر ما پس از صلح امام حسن علیه السّلام، که در سال چهل هجری اتفاق افتاد، اهل بیت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله قانع به این نشدند که در خانه نشسته و فقها احکام الهی را آن چنان که می فهمند بیان کنند، بلکه از آغاز صلح برنامه ی همه ی امامان علیهم السّلام این بود که مقدمات را فراهم کنند تا حکومت اسلامی را به شیوه ای که مورد نظرشان بوده بر سر کار بیاورند و این را به روشنی در زندگی و سخنان امام مجتبی علیه السّلام می بینیم.
پس از این که امام حسن علیه السّلام با معاویه صلح کرد، نادان ها و ناآگاهان با زبان های مختلف حضرت علیه السّلام را نکوهش می کردند. گاهی او را ذلیل کننده ی مؤمنین می دانستند و می گفتند:شما این مؤمنین پر شور و حماسه ای که در مقابل معاویه قرار داشتند را با صلح خودتان خوار کردید و تسلیم معاویه نمودید، گاهی تعبیرات محترمانه تر و خوب تری به کار می بردند، ولی مضمون یکی بود.
امام حسن علیه السّلام در برابر این اعتراف ها و ملامت ها جمله ای را خطاب به آنان می گفتند که شاید در سخنان آن حضرت علیه السّلام از همه ی جملات رساتر و بهتر باشد و آن جمله این است:
و إن أدری لعلّه فتنة لکم و متاع إلی حین
(انبیاء، 111)؛ خود ندانم، شاید این برای شما امتحانی باشد و تمتعی در دنیا تا هنگام مرگ.
چه می دانم، شاید یک آزمونی برای شماست و شاید یک متاع و بهره ای است برای معاویه تا زمانی محدود. این، به روشنی نشان می دهد که حضرت علیه السّلام در انتظار آینده ای است و آن آینده چیزی جز این نمی تواند باشد که حکومت غیر قابل قبول از نظر امام حسن علیه السّلام، که بر حق نیست باید کنار برود و حکومت مورد نظر سر کار بیاید، لذا به این ها می گوید که شما از فلسفه ی کار اطلاع ندارید، چه می دانید شاید مصلحتی در این کار وجود دارد»(خامنه ای، 1631، 8).
«طه حسین، مدعی است که امام حسن مجتبی علیه السّلام، سنگ زیر بنای اصلی مبارزات تشیع را بنا نهاد. کار امام حسن مجتبی علیه السّلام، در ماجرای صلح و پس از آن، مجموعه ی مکالمات ایشان در دیدارها و موضع گیری های صریح نشان می دهد که بسیار کارهای بنیانی و عمیق و زیر بنایی بوده. ده سال امام مجتبی علیه السّلام با همین وضعیت زندگی کردند، در این مدت، افرادی را دور خود جمع کرده و پرورش دادند، عده ای در گوشه و کنار، با شهادت خودشان و با سخنان مخالفت آمیز خودشان، با دستگاه معاویه مخالفت کرده و در نتیجه آنها را تضعیف نمودند» (خامنه ای، 1631، 8).
«پس از آن، نوبت به امام حسین علیه السّلام رسید و آن بزرگوار نیز همان شیوه را در مدینه و مکه و جاهای دیگر دنبال کردند، تا این که معاویه از دنیا رفت و حادثه ی کربلا پیشی آمد. گرچه قیام کربلا بسیار مفید و بارور کننده برای آینده ی اسلام بود، اما به هر حال آن هدفی را که امام حسن علیه السّلام و امام حسین علیه السّلام دنبال می کردند به تأخیر انداخت، برای این که مردم را مرعوب کرد، یاران امام حسن و امام حسین علیهم السّلام به دم تیر برده و دشمن را مسلط نمود. این جریان به طور طبیعی پیش می آمد، اگر قیام امام حسین علیه السّلام، به این شکل نبود، حدس بر این است که پس از او در آینده ای نزدیک امکان حرکتی که حکومت را به شیعه بسپارد وجود داشت. البته این سخن بدین معنا نبود که قیام امام حسین علیه السّلام باید انجام نمی گرفت، بلکه شرایطی بود که ناگزیر باید آن قیام در آن هنگام انجام می گرفت، و در این هیچ شکی نیست، لکن آن شرایط نبود و اگر امام حسین علیه السّلام، در آن شرایط شهید نمی شد، احتمال زیادی بود که آینده مورد نظر امام حسن علیه السّلام، به زودی انجام گیرد. در این معنا روایتی هست که در این جا می آوریم:در کافی، ابو حمزه ثمالی از امام محمد باقر علیه السّلام چنین روایت می کند: سمعت ابا جعفر علیه السّلام یقول:یا ثابت ان اللّه تبارک و تعالی قد کان وقت هذا الامر فی السبعین؛ یعنی حکومت و ولایت اهل بیت علیهم السّلام، در همه ی روایاتی که کلمه ی«هذا الامر»آمده یا اگر در همه نگوییم در اغلب روایاتی که این کلمه هست، مقصود حکومت اهل بیت است، در پاره ای از موارد هم به معنای قیام آمده است.
به هر حال«هذا الامر»یعنی این موضوع، موضوعی که در بیان تشیع و پیروان امام رایج و معمول بود که سال ها از آن سخن می گفتند و آرزویش را داشتند و برایش طرح ریزی می کردند.
امام باقر علیه السّلام، در این روایت می فرماید:خدای متعال برای این کار که مورد نظر است و همان حکومت اهل بیت علیهم السّلام است، تاریخی و وقتی تعیین کرده بود که آان وقت سال هفتاد است، یعنی ده سال پس از شهادت امام حسین علیه السّلام، فلما ان قتل الحسین صلوات اللّه علیه، استد غضب اللّه تعالی علی اهل الارض فاخرة الی اربعین و مأة»(مقام معظم رهبری، 5631، 21).
«هنگامی که امام حسین علیه السّلام به شهادت رسیدند، خشم خدا بر اهل زمین شدید شد و آن تاریخ و موعد را تا سال 041 به تأخیر انداخت و سال 041 هشت سال قبل از شهادت امام صادق علیه السّلام است.
تصور من این است که آن ولی امر و قائمی که باید قیام می کرد و حق را می گرفت می بایست امام صادق علیه السّلام باشد، ولی آن وقت، بنی عباس با حرکت عجولانه ی خود به خاطر دنیا و هوای نفس، از هر شیوه ای که می خواستند استفاده کرده و زمینه ی کار را از اهل بیت علیهم السّلام گرفتند که موعد مقرر از آن وقت هم به تأخیر افتاد»(مقام معظم رهبری، 5631، 21).
در ادامه ی روایت می فرماید:فحدثناکم فاضعتم الحدیمث و کشفتم حجاب السر، و لم یجعل اللّه له بعد ذلک وقتا عندنا و یمحوا اللّه ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب»(مقام معظم رهبری، 5631، 31)؛ ما جریان را به شما گفتیم و آن را افشا کردید و پرده ی استتار را پس زدید و راز مگو را گفتید، لذا خدای متعال دیگر وقت معینی برای این امر قرار نداد، خداوند وقت ها را محو می کند. هرچه راه می خواهد نفی و هرچه را بخواهد اثبات می کند، این در عقاید اسلامی ما تردیدبردار نیست که آن چه به صورت مسلم برای آینده فرض می شود، از نظر پروردگار و قدرت الهی، تغییرپذیر نیست.
ابو حمزه می گوید:حدثت بذلک ابا عبد اللّه علیه السّلام فقل:کان کذلک؛ اینحدیث را خدمت امام صادق علیه السّلام عرض کردم، فرمود:آری قضیه همین طور است.
امام سجاد علیه السّلام با دعاها و مبارزات عقیدتی خویش به کادرسازی شیعه در برابر جباران و ستم گران می پرداختند. مثلا این جملات بسیار مهم هستند:کفانا اللّه و ایاکم کید الظالمین و بغی الحاسدین و بطش الجبارین لا یفتنکم الطواغیت»(مقام معظم رهبری، 5631، 62).
«این لحن مربوط به عامه ی مردم نیست، مشخص است که مربوط به یک عده ی خاصی است و اساسا دعاهای صحیفه از لحن خاصی برخوردارند که ماهیت مبارزاتی مکتب شیعه را روشن می سازند»(مقام معظم رهبری، 5631، 72).
علاوه بر این که امام سجاد علیه السّلام در مقابله با عبد الملک تندی های زیادی نشان دادند و سخن های درشتی گفتند، اما در مورد امام باقر علیه السّلام وضع طور دیگری است، حرکت امام باقر علیه السّلام آن چنان است که هشام بن عبد الملک احساس وحشت می کند و می بیند که باید آن حضرت علیه السّلام را زیر نظر قرار دهد و می خواهد آن حضرت علیه السّلام را به شام ببرد. من چند روایت دیدم در مذاکرات حضرت باقر علیه السّلام با اصحابشان که نشانه ی دعوت به حکومت و خلافت و امامت و حتی نوید آینده در آنها مشاهده می شود.
منزل حضرت ابی جعفر علیه السّلام پر از جمعیت بود، پیرمردی آمد که تکیه داده بود به عصایی و سلام کرد و اظهار محبت کرد و نشست در کنار حضرت علیه السّلام و گفت:فو اللّه انی لاحبکم و احب من یحبکم فو اللّه ما احبکم و احب من یحبکم فی الدنیا و اننی لا بغض عدوکم و ابرء منه فو اللّه ما ابغضه و ابدء منه لو تر کانت بینی و بینه و اللّه انی لا حل حلالکم و احرم حرامکم و انتظر امرکم فهل ترجو الی جعلنی اللّه فداک؛ یعنی آیا امید داری که می بینم روزگار پیروزی را چون منتظر امر شما، یعنی منتظر فرا رسیدن دوران حکومت شما هستم. تعبیر امر و هذا الامر، امرکم، به معنای حکومت است، در تعبیرات این دوره، چه تعبیراتی بین ائمه علیهم السّلام و اصحابشان و چه مخالفین آنها. . . حال سؤالش این است که آیا امید دارید که من به آن دوران برسم؟فقال ابوجعفر:الیّ، الیّ حتی اقعده، الی جنبه، او را نزدیک خود آوردند و نشاندند کنار خودشان، ثم قال:ایها الشیخ، ان علی بن الحسین اتاه رجل فسئله مثل الذی سئلتنی عنه؛ یعنی این سؤال از علی بن الحسین علیه السّلام هم شده است. آن چیزی را که امام سجاد علیه السّلام بیان فرموده، این جا امام باقر علیه السّلام علنا می گویند و آن این است:
ان تمت ترد علی رسول اللّه و علی علیّ و الحسن و الحسین و علی بن الحسین و یثلج قلبک و یبرد فؤادک و تقر عینک و تستقبل الروح و الریحان مع الکرام الکاتبین و ان تعیش تری ما یقر اللّه به و تکون معنا فی السنام الاعلی»؛ پس تأییدش نمی کنند، می گویند اگر بمیری که با پیغمبر و اولیا خواهی بود و اگر هم بمانی با ما خواهی بود.
در دوران امام صادق علیه السّلام هم ماجرا همین است. وقتی که امام صادق علیه السّلام به امامت رسیدند در دنیای اسلام، در آفریقا، در خراسان، در فارس، در ماوراء النهر، در جاهای مختلف دنیای اسلام، درگیری ها و جنگ های زیادی بود و مشکلات بزرگی برای بنی امیه پیش آمده بود و امام صادق علیه السّلام از فرصت استفاده کردند برای تبیین و تبلیغ همان نقطه ای که در زندگی امام سجاد علیه السّلام اشاره شد؛ یعنی معارف اسلامی، مسأله ی امامت و به خصوص تکیه روی امامت اهل بیت علیهم السّلام، و این سومی در دوران زندگی امام صادق علیه السّلام اول آن به وضوح مشاهده می شود.
یک نمونه این است که عمرو بن ابی القدام روایت می کند:
«رأیت ابا عبد اللّه یوم عرفه بالموقف و هو ینادی باعلی صوته ایها الناس ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله کان هو الامام، ثم کان علی بن ابی طالب، ثم الحسن، ثم الحسین، ثم علی بن الحسین، ثم محمد بن علی، ثم هاه. ثم ینادی ثلاث مرات لمن بین یدیه و لمن خلفه و عن یمینه و عن یساره اثنا عشر صوتا؛ حضرت در روز عرفه در اجتماع مردم و در وسط مردم ایستاده بود و با بلندترین فریاد، یک جمله ای را می گفت به یک طرف رو می کرد، سپس به طرف دیگر، در هر مرتبه سه مرتبه جملاتی را تکرار می کرد، که ای مردم همانا امام، رسول خدا بود و پس از او علی بن ابی طالب و پس از او حسن و پس از او حسین و سپس علی بن الحسین و سپس محمد بن علی و سپس هاه. . . مجموعا دوازده مرتبه این جملات را تکرار کرد. راوی می گوید:پرسیدم که هاه یعنی چه؟گفتند، در لغت بنی فلان، یعنی من. کنایه از خود آن حضرت علیه السّلام، یعنی بعد از محمد بن علی، من امامم»(خامنه ای، 5631 43).
معنای این سخنان و مشابه این ها، که در بیانات امام صادق علیه السّلام فراوانند، نشانه ی این است که حضرت علیه السّلام در مواقف حساس و سرنوشت آفرین تلاش می ورزیدند که مردم را به حکومت و ولایت و رهبری خودشان فرا خوانند و این یعنی موضع گیری صریح و بدون پیرایه و بدون هیچ گونه تأملی، در برابر حکومت غاصب وقت.
موسی بن جعفر علیه السّلام
مناسبات امام موسی بن جعفر علیه السّلام در رو در رویی ایشان با خلفای جور زمان خودشان نکته ی بلند و مهمی است که شاید بتوان گفت حساس ترین و مهم ترین و صریح ترین موضع گیری ها را امام هفتم علیه السّلام در برابر جنایت کاران و حاکمان جنایت پیشه ی زمان خود داشتند.
«دنباله ی طرح کلی در زندگی امام موسی بن جعفر علیه السّلام، فوق العاده پرماجرا و شورانگیز است و به نظر من اوج حرکت مبارزه ی ائمه علیهم السّلام مربوط به دوران زندگی این بزرگوار است که متأسفانه از زندگی آن حضرت علیه السّلام یک گزارش درست و روشن گر در دست نداریم. گاه چیزهایی در زندگی آن حضرت علیه السّلام دیده می شود که بیننده را مبهوت می کند. مثلا از بعضی روایات برمی آید که ایشان چندی دور از چشم عمال حکومت و شاید مخفی یا محتواری بوده اند، یعنی دستگاه هارون در تعقیق آن حضرت علیه السّلام بوده و ایشان را پیدا نمی کرده است. خلیفه کسانی را می برده و شکنجه می کرده که بگویند موسی بن جعفر علیه السّلام کجاست. و این، یک امر بی سابقه در زندگی ائمه علیهم السّلام است. از جمله ابن شهرآشوب در مناقب روایتی را نقل می کند که چنین چیزی از آن برمی آید.
دخل موسی بن جعفر بعض قری لاشام متنکرا هاربا.
درباره ی هیچ یک از ائمه علیهم السّلام چنین چیزی نداریم. این ها نشان دهنده ی یک جرقه هایی در زندگی امام موسی بن جعفر علیه السّلام است و با ملاحظه این هاست که معنای آن زندان و حبس ابد کذایی معلوم می شود.
و الا هارون، اول که به خلافت رسید و به مدینه آمد، همان طور که شنیده اید موسی بن جعفر علیه السّلام را کاملا مورد نوازش قرار داد و احترام کرد. این داستان معروف است که مأمون نقل می کند که حضرت علیه السّلام بر درازگوشی سوار بودند و آمدند تا وارد منطقه ای که هارون نشسته بود شدند، هرچه خواستند پیاده بشوند هارون نگذاشت، قسم داد که باید تا نزد بساط من سواره بیایید و ایشان سواره آمدند و آن حضرت علیه السّلام را احترام کرد و با هم چنین و چنان گفتند. وقتی می رفتند هارون به من و امین گفت:رکاب ابی الحسن را بگیرید و ایشان را با احترام بیاورید» (خامنه ای، 5631، 83).
موضع گیری های عجیب موسی بن جعفر علیه السّلام در برابر هارون بسیار مهم و درس آموز است و موضع گیری هایی که آدم تعجب می کند، این ها نشان می دهد که دوران موسی بن جعفر علیه السّلام دوران اوج مبارزات و موضع گیری در برابر حکام ظالم و ستم گر است.
امام رضا علیه السّلام
در دوران امام رضا علیه السّلام نیز همین مناسبت به شکل زیرکانه و عاقلانه و صریحی ادامه می یابد، به نحوی که مأمون خلع سلاح می شود و هر کاری کهمی کند به خطا می رود و تیرش به سنگ می خورد و در برابر سیاست علی بن موسی علیه السّلام شکست می خورد.
«هنگامی که نوبت به امام هشتم علیه السّلام می رسد، باز دوران گسترش و رواج و وضع خوب ائمه علیهم السّلام است و شیعه همه جا گسترده اند و امکانات بسیار زیاد است که منتهی به مسأله ی ولایت عهدی می شود. البته در دوران هارون، امام هشتم علیه السّلام در نهایت تقیه زندگی می کردند، یعنی کوشش و تلاش را داشتند، حرکت را داشتند، تماس را داشتند، منتها با پوشش کامل. آدم می تواند بفهمد مثلا دعبل خزاعی که درباره ی امام هشتم علیه السّلام در دوران ولایت عهدی آن طور حرف می زند، یک دفعه از زیر سنگ بیرون نیامده بود، جامعه ای که دعبل خزاعی می پرورد یا ابراهیم بن عباس را، که جزء مداحان علی بن موسی الرضا علیه السّلام است یا دیگران را، این جامعه باید در فرهنگ ارادت به خاندان پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله سابقه داشته باشد»(خامنه ای، 5631، 04).
این نکات اثبات می نماید که امام رضا علیه السّلام با حرکت از مدینه و آمدنشان به خراسان بر خلاف آن چه که گمان می رود، حضرت، تحت نظر بوده و کاری نکرده، مهم ترین مبارزات را در همین دوره ی ولایت عهدی شان انجام دادند.
همین رویه در دوران امام جواد و امام هادی و امام عسکری علیهم السّلام وجود داشته که بیان گر استراتژی واحد ائمه علیهم السّلام در پرخاش گری و مبارزه ی بی امان با دستگاه های جور و خلافت است.
نکات کلیدی مبارزات ائمه علیهم السّلام
چند نکته ی مهم کلیدی وجود دارد که نشان دهنده ی موضع گیری صریح و بی پرده ائمه علیهم السّلام در برابر دستگاه های حکومت و جور است، که در این جا نکات را مقداری توضیح می دهیم.
1)یکی از مسائلی که موضع گیری صریح ائمه علیهم السّلام را در برابر جنایت کاران و حاکمان مسلط و جائر نشان می دهد، این مسأله است که ائمه علیهم السّلام تا امام عسکری علیه السّلام بدون وقفه ادامه دارد که به برخی از کلمات معصومین علیهم السّلام در این باب اشاره می کنیم.
امام علی علیه السّلام
امام علیه علیه السّلام، در خطبه ی شقشقیه، این مسأله را به نحو مبسوطی مطرح می کنند که فقط امامت را اختصاصی خودشان دانسته و دیگران را در این زمینه غاصب مقام امامت می دانند.
«اما و اللّه تقمصها فلان و انه لیعلم ان مخلی منها محل القطب من الوحی ینحدر عنی السیل و لا یرقی الی الطیر، فسدلت دونها ثوبا و طویت عنها کشحا و طفقت ارتئی بین ان اصول بید جذاء او اصبر غلی طخیه عمیاء یهرم فیها الکبیر و یشیب فیها الصغیر، و یکدح فیها مؤمن حتی یلقی ربه»(صبحی صالح، 9531، 04)؛ آگاه باشید که به خدا قسم، فلانی پیراهن خلافت را غاصبانه پوشید و حال آن که می داند جایگاه من در خلافت، همچون جایگاه سنگ آسیا در آسیاست، از وجود من سیل علوم سرازیر است و پروانه هیچ اندیشه ای ژرفا و عظمتم را در نمی یابد. پس من به جای آن جامه ای دیگر پوشیدم و از آن روی گردانیدم و اندیشیدم که آیا با دست بریده دست به قبضه ی شمشیر ببرم یان این که بر ظلمتی کشنده صبر نمایم؛ صبری که انسان بزرگ پیر می شود و کوچک ها به بزرگی می رسند و مؤمن در تلاش لقای پروردگارش است.
نهایت این که علی علیه السّلام می فرماید:من در این ماجرای دهشت انگیز، صبر را برگزیدم و در مواقفت گوناگونی، علی علیه السّلام احقیت و اولویت خود را نسبت به امامت و خلاخفت اسلامی بیان داشته و آن را از دیگران سلب می نماید.
امام حسن مجتبی علیه السّلام
در بیانات نورانی امام مجتبی علیه السّلام هم موارد بسیار بلندی وجود دارد که آن حضرت علیه السّلام امامت را از آن خود دانسته و مدعیان دیگر را غاصب مقام امامت تلقی می نمایند.
در آغاز امامت خویش، پس از شهادت علی علیه السّلام، حضرت علیه السّلام خطبه ای خواندند که در بخشی از این خطبه احقیت و اولویت خودشان را برای امامت بیان می فرمایند.
«ایها الناس، ان اللّه هداکم باذلنا و حقن دماءکم بآخرنا، و ان لهذا الامر مده و الدنیا دول، قال اللّه عز و جل لنبیه محمد صلّی اللّه علیه و آله، و ان ادری اقریب ام بعید ما توعدون، . . . ثم قال:و ان معاویه زعم لکن انی رأیته للخلافة اهذا، و لم ار نفسی لها اهلا، فکذب معاویه، نحن اولی الناس بالناس فی کتاب اللّه عهز و جل علی لسان نبیه، و لم نزل(اهل بیت)مظلومین منذ قبض اللّه نبیه، فا للّه بیننا و بین من ظلمنا، و توقب علی رقابنا، و حمل الناس علینا و منعنا سهمنا من الفی ء، و منع امنا مما جعل لها رسول اللّه، و اقسم بالللّه لو ان الناس بایعوا ابی علیا حین فارقهم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، لا عطتهم السماء قطرها و الارض برکتها، و لما طمعت فیها یا معاویه»(ابن اثیر، 7831، ج 2، 862)؛ ای مردم، خداوند شما را با اولین ما(پیامبر)هدایت کرد و خونتان را نگه داشت به آخرینمان و بدانید که برای حکومت دنیا مدتی است و دنیا همچنان دست به دست می چرخد، خدای متعال به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود:و اگر بدانم که نزدیک است یا دور، آن چه به آن وعده داده شده اید.
سپس فرمود:معاویه گمان کرده که من، او را برای خلافت اهل دانسته و خودم را اهل نمی دانم، معاویه دروغ پنداشته. ما سزاوارتریم به مردم از خود مردم، در کتاب خدا در زبان پیامبرش و همواره ما اهل بیت علیهم السّلام مظلوم بوده ایم. از وقتی که رسول خدا به جانب خدا رفت، خداوند بین ما و کسانی که به ما ظلم نمودند و مردم را در برابر ما قرار دادند، و سهم ما را از غنائم منع کردند؛ و مادرمان زهرا علیهم السّلام را که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله سهمی برای آن قرار داده بود(فدک)را منع کردند، حاکم است. به خدا سوگند می خورم که اگر مردم با پدرم علی علیه السّلام بیعت می کردند، آسمان باران رحمتش را بر سرشان می ریخت و زمین برکت های خود را در اختیارشان می نهاد و دیگر تو ای معاویه مجالی نمی یافتی که در آن طمع کنی.
در این موضع گیری صریح، امام مجتبی علیه السّلام احقیت و اولویت خود و نااهلی معاویه را برای رهبری امت توضیح می دهد و شجاعانه به این موضع گیری صریح و بی پرده اقدام می فرماید.
امام حسین علیه السّلام
کلمات امام حسین علیه السّلام در این خصوص، مهم و فراوان و پرنمود و شاخص است، و در مواقف مختلف به استراتژی اهل بیت علیهم السّلام اشاره فرموده است. به عنوان نمونه، دو مورد را اشاره می کنیم.
مورد اول: کلامی است که بعد از ظهر عاشورا بیان فرموده است: «اما بعد ایها الناس فانکم ان نتقوا اللّه تعالی و تعرفوا الحق لاهله یکن رضاء اللّه عنکم و انا اهل بیت بینکم محمد صلّی اللّه علیه و آله، اولی بولایة هذا الامور علیکم، من هؤلاء المدعین ما لیس لهم اسائرین فیکم بالظلم و الجور و العدوان»(خوارزمی، بی تا، 232)؛ اما بعد، ای مردم اگر از خدا بترسید و حق را برای اهلش در نظر بگیرید، خدا از شما راضی خواهد شد، و ما اهل بیت پیامبرتان محمد که درود و رحمت خدا بر او و آلش باد، سزاوارتریم به این امور(حکومت سیاسی و حاکمیت بر جامعه)از این مدعیان دروغین، که آن چه را از آنها نیست مدعی هستند و در بین شما به جور و ظلم و ستم حکومت می نمایند.
مورد دوم: در نامه ای که در پاسخ نامه ی مردم کوفه می نویسد و به مسلم می دهد تا آن را به کوفه ببرد، حضرت علیه السّلام این گونه می نگارند:
«فلعمری ما الامام الا العامل بالکتاب و الاخذ بقسط و الدائن بدین اللّه و الحابس نفسه علی ذات اللّه»(الشاکری، 0241، 52)؛ به جانم سوگند که نیست امام مگر عامل به کتاب خدا و عمل کننده ی به عدل و برابری و برآورنده ی دین الهی و وقف کننده ی خویش بر ذات الهی.
اجمالا بعد از شهادت امام مجتبی علیه السّلام، معاویه نامه هایی به امام حسین علیه السّلام می نویسد که از مضمون آنها برمی آید که معاویه امام حسین علیه السِّام را زیر نظر داشته است. نامه ای را معاویه به امام علیه السّلام می نگارد و از ایشان علیه السّلام می خواهد که دست از موضع گیری بردارد، که معاویه ی فتنه گر، آنها را، یعنی اقدامات حسینی را فتنه گری می خواند.
حضرت علیه السّلام چنین می نویسد:
«اما بعد فقد جائنی کتابک تذکر فیه انه انتهقت الیک عنی امور، لم تکن تظننی بها رغبه بی عنها. . . اما ماذکرت انه رقی الیک عنی، فانما رقاه الملاقون بالنمیمه، المفرقون بین الجمع و کذب الغاوون المارقون، ما اردت حوبا و لاخذنا، دانی لا تخشی اللّه فی ترک ذلک، منک و من حزبک القاسطین المحلین، حرب الظالم و اعوان الشیطان الرجیم، الست قاتل حجر و اصحابه العابدین المجنتین، الذین کانوا یستفظون البدع، یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر، فقتلتهم ظلما و عدوانا، من بعد ما اعطیتهم الواثیق الغلیظه و العهود المؤکده، جرأه علی اللهو استخفافا بعهده، او لست قاتل عمرو بن الحمق الخزاعی، الذی اخلقت و ابلت وجهه العباده، فقتلته من بعد ما اعطیته من العهود»(دینوری، بی تا، 162)؛ اما بعد، نامه ای فرستادی برایم که در آن نوشته ای اموری از من به تو گزارش شده که گمان نداشته ای چنین اقداماتی را انجام دهم، اما این که نوشته ای مطالبی برایت گفته شده، آنها را متملقان و سخن چینان برایت گزارش کرده اند؛ همان متملقانی که انسان ها را از هم و جماعت ها را متفرق می کنند، درواغ گفته اند اغواگران، من در قصد جنگی فعلا با تو نیستم، ولی در ترک جنگ با تو از خدا می ترسم، حزب تو حزب شیطان و حزب ظالمین و حلال کنندگان حرام خدایند، آیا تو قاتل حجر بن عدی و اصحاب عبادت پیشه و شب زنده دارش نبودی، آنانی که با بدعت ها ستیزه می کردند و امر به معروف و نهی از منکر می نمودند، تو آنها را از سر ظلم و ستم کشتی، بعد از آن که پیمان های محکم و غلیظ به آنها دادی، چون بر این اقدامات بر خدا جرأت کردی. آیا تو قاتل عمرو بن حمق خزاعی نیستی، آن کسی که عبادت، صورتش را نحیف کرده، پس پیمان های محکم را به آنها دادی.
امام سجاد علیه السّلام
امام سجاد علیه السّلام، در مواقف چندی، مردم را به پذیرش امامت خویش فراخواند. در بسیاری از گفته ها و تقریراتی که بیان فرموده مثلا در جمع مردم مدینه:
«نحن ابواب اللّه و نحن الصراط المستقیم و نحن عیبه علمه و نحن تراجمه وحیه، و نحن ارکان توحیده و نحن مواضع سره»(صدوق، 8531، 13)؛ ما درهای رحمت الهی هستیم، ما راه مستقیم هستیم، ما مخزن و جایگاه علم الهی هستیم، ما ترجمان وحی خداییم، ما ارکان توحید الهی هستینم، و ما جایگاه سرّ الهی هستیم.
این موضع گیری ها در ماجرای اسارت و پس از آن و نیز در صحیفه ی سجادیه و کلماتی که برای شیعیان و شاگردان و اصحاب خویش مطرح فرموده اند، فراوان است.
امام باقر علیه السّلام
در دوران امام باقر علیه السّلام، این فرازها و کلمات به صورت برجسته تری نمودار است که به دو نمونه هم در این زمینه اشاره می کنیم.
«عن ابی خالد الکابلی، قال:سألت اباجعفر علیه السّلام عن قول اللّه عز و جل فآمنوا باللّه و رسوله و النور و الذی انزلنا فقال:یا ابا خالد النور و اللّه الائمة من آل محمد الی یوم القیامة و هم و اللّه نور اللّه الذی انزل و هم و اللّه نور اللّه فی السماوات، و فی الارض و اللّه یا ابا خادل، لنور الامام فی قلوب المؤمنین و یحجب اللّه عز و جل نورهم عمن یشاء فتظلم قلوبهم، و اللّه یا ابا خالد، لا یحبنا عبد و یتولانا حتی یطهر اللّه قلبه و لا یطهر اللّه قلب عبد حتی یسلم لنا، و یکون سلما لنا سلمه اللّه من شدید الحساب و امنه من فزع یوم القیامة الاکبر»(کلینی، بی تا، ج 1، 672)؛ ابی خالد کابلی می گوید از امام باقر علیه السّلام درباره ی این آیه پرسیدم که ایمان بیاورید به خدا و رسولش و نوری که به او نازل کردیم. فرمومد:ای ابا خالد، به خدا قسم نور، ائمه علیهم السّلام، از آل محمد هستند تا روز قیامت، آنان به خدا سوگند نوری هستند که با وجود او نازل شده اند، آنها نور آسمان ها و زمین هستند. ای ابا خالد، به خدا سوگند، نور امام در قلوب مؤمنین، درخشنده تر از نور خورشید تابنده در روز است. آنان قلوب مؤمنین را نور می بخشند و خداوند از هر کس خواهد نور ایشان را پنهان می دارد. پس دل آنان تاریک شود، و خداوند قلب بنده ای را پاکیزه نکند تا این که با ما خالص شده باشد و آشتی کرده باشد، و چون با ما سازش کرد، خداوند از حساب سخت قیامت در امانش دارد و از هراس بزرگ محشر مصونش نماید.
نمونه ی دیگر:
«عن سدیر عن ابی جعفر علیه السّلام، قال:قلت له:جعلتفداک ما انتم؟قال:نحن خزان علم اللّه و نحن تراجمه وحی اللّه و نحن الحجة البالغة علی من دون السماء و من فوق الارض»(کلینی، بی تا، 472)؛ سدیر می گوید:به امام باقر علیه السّلام عرض کردم، قربانت شوم، چه سمتی دارید؟فرمود:ما خزانه دار علم خداییم، ما ترجمان وحی خداییم، ما حجت بلند و رسای الهی هستیم، بر هر که در زیر آسمان و روی زمین است.
امام صادق علیه السّلام
در دوره ی امام صادق علیه السّلام از آن بزرگوار کلمات مهمی راجع به احقیت و اولویت امامان علیهم السّلام درباره ی رهبری اجتماع بیان شده که فقط این مقام، شایسته و زیبنده ی امامان شعیه علیهم السّلام است.
«عن عبد الرحمان بن کثیر قال:سمعت ابی عبد اللّه علیه السّلام، یقول:نحن ولاة امر اللّه و خزنة علم اللّه و عیبه وحی اللّه»(کلینی، بی تا، 372)؛ عبد الرحمان بن کثیر می گوید:شنیدم از امام صادق علیه السّلام که فرمود:ما ولی امر خدا، امام و خلیفه ی خدا و گنجینه ی علم و صندوق وحی خدا هستیم.
«عن عبد اللّه بن سنان، قال:سألت ابا عبد اللّه، عن قول اللّه عز و جل وعد اللّه الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم؟قال:هم الائمة»؛ عبد اللّه بن سنان می گوید:از امام صادق علیه السّلام، درباره ی تفسیر این آیه پرسیدم که خدا وعده داده است از میان شما کسانی را که ایمان آورده و کار شایسته کرده اند که آنان را در زمین به خلافت و جانشینی گمارد، چنان که پیشینیان ایشان را به خلافت گمارد؛ فرمود:ایشان ائمه علیهم السّلام هستند.
موارد فراوانی از قول امام صادق علیه السّلام است که در جمع های مختلفی و در میان اصحابشان و در سؤال هایی که از ایشان می شده، احقیت و اولویت خود را برای امامت بیان کرده اند و سایرین را غاصب مقام رهبری دانسته اند.
امام موسی بن جعفر علیه السّلام
امام موسی بن جعفر علیه السّلام در مواقف مختلفی اولویت خود را تبیین فرموده، به حدی که برای هارون نیز این مسأله مورد تذکر قرار گرفته است.
«روی المأمون عن ابیه الرشید انه قال فی حق موسی الکاظم علیه السّلام، هذا الامام الناس، و حجة اللّه علی خلقه، و خلیفة علی عباده، و انا امام الجماعة فی الظاهر و الغلبة و القهر، و انه و اللّه احق بمقام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله منی و من الخلق جمیعا، و اللّه لو ناز عنی فی هذا الامر لاخذن الذی فیه عیناه، فان الملک عقیم و قال الرشید للمأمون، یا بنی هذا وارث علیم النبیین، هذا موسی بن جعفر علیه السّلام، اذا اردت العلم الحصیح تجده عند هذا»؛ مأمون از پدرش رشید روایت نموده که رشید (هارون)در حق موسی بن جعفر علیه السّلام چنین گفت:فرزندم این، امام مردم و حجت خدا بر خلق او و خلیفه ی خدا بر بندگان او است و من امام مردم و جماعت، در ظاهر هستم و با غلبه و قهر، و او(موسی بن جعفر علیه السّلام) سزاوارتر به مقام رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله از من و از تمام خلق است و به خدا قسم اگر مرا در این مورد در نزاع و منازعه قرار دهد، چشم هایش را درمی آورنم، زیرا حکومت عقیم است. رشید به مأمون گفت:این، وارث علم پیامبران است، این موسی بن جعفر علیه السّلام است، هرگاه اراده کردی علم صحیح را نزد او خواهی یافت.
امام علی بن موسی الرضا علیه السّلام
موضع گیری های صریح امام رضا علیه السّلام، در باب احقیت و اولویت و افضلیت خودشان بر مسأله ی امامت بسیار فراوان است.
این که آن حضرت علیه السّلام در بین راه به دو نفر که از ایشان درباره ی حکم نماز مسافر می پرسند، حضرت علیه السّلام به یکی از آنها می فرماید نمازت را شکسته بخوان و به دیگری می فرماید نمازت را تمام بخوان، بسیار مهم است.
آن دو دلیل می خواهند که حضرت علیه السّلام برایشان بیان می فرماید.
به اولی می فرماید:لانک اردتنی و انت مسافر، و به دومی می فرماید:لان سفرک معصیة و انت اردت السلطان(تحف العقول).
این ها همه دعوت به خویش است و در نیشابور، حدیث سلسلة الذهب بسیار مهم است؛ کلمه لا اله الا اللّه حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی و سپس سر را از کجاوه بیرون کرد و فرمود:الا بشرطها و شروطها و انا من شروطها(تحف العقول)؛ آگاه باشید که با شرط و شروطش لا اله الا اللّه دژ مستحکم خداست، و من شرایط آن هستم.
این بینش و اعتقاد را در نوشته ای از امام رضا علیه السّلام، که به جوامع الشریعه شهرت یافته، چنین می بینیم.
«عترة الرسول اعلمهم بالکتاب و السنة و اعدلهم بالقضیة و اولاهم بالامامة فی کل عصر و زمان و انهم العروة الوثقی و ائمة الهدی»(تحف العقول)؛ عترت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، آگاه ترین مردم به قرآن و سنت و در قضاوت و داوری، عادل ترین و در هر زمان و عصر، برای مردم شایسته ترین مردمند، آنان ریسمان محکم و مطمئن و پیشوای هدایتند.
امام جواد علیه السّلام
ه همین موضع گیری ها در باب امام جواد علیه السّلام وجود دارد که در برابر مأمون، آن حضرت علیه السّلام موارد و جستارهای مهمی را بیان می فرماید. از جمله موارد، این مورد است که در کودکی به سؤال های فراوان پاسخ می دهد و موضع و جایگاه خویش را برای امامت، به دیگران تفهیم می فرماید.
امام هادی علیه السّلام
امام هادی علیه السّلام، در برابر معتصم بن هارون و نیز متوکل عباسی از پدر بزرگوارش امام جواد علیه السّلام، امامت اسلامی را به عهده گرفت.
موضع گیری های هشدار دهنده و صریحی در برابر معتصم نسبت به سلب صلاحیت از وی و نسبت به اولویت خویش بیان فرموده است.
نتیجه :
نتیجه ای که از این فراز گرفته می شود در موارد ذیل قابل دریافت است:
1)امامان شیعه علیهم السّلام، همواره حالت عتراض و تقابل با حکومت های جور و استبداد داشته اند؛
2)استراتژی واحدی بر حرکت امامان علیهم السّلام در مسیر مبارزه ی سیاسی موجود است؛
3)صورت های دریافت و اشارات کلامی امامان معصوم علیهم السّلام، مختلف بوده ولی هر کدام در مقصدی واحد به تعامل و تکاپو می پرداخته اند؛
4)امامت شیعی، هیچ گاه صحنه ی مبارزاتی را خالی نگذاشته و برای پیروان خویش هم، راهی روشن را ترسیم و تصویر نموده اند.
منابع و مآخذ:
1)قرآن کریم.
2)خامنه ای، سید علی(مقام معظم رهبری)(1631)، پژوهشی در زندگی امام سجاد علیه السّلام، حزب جمهوری اسلامی.
3)خامنه ای، سید علی(مقام معظم رهبری)(5631)، عنصر مبارزه در زندگانی ائمه علیهم السّلام، کنگره ی جهانی حضرت رضا علیه السّلام.
4)الخوارزمی(بی تا)، مقتل الحسین علیه السّلام، مطبعة النجف الاشرف، ج 1.
5)الشاکری، حسین(0241 هـ)، من السیرة الامام الحسین علیه السّلام، مطبعة ستاره، ج 1.
6)ابن قتیبه دینوری، الامام الفقیه ابی محمد عبد اللّه بن مسلم(بی تا)، الامامة و السیاسة، مؤسسه اللبی، ج 1.
7)صدوق، علی بن بابویه قمی(8531)، معانی الاخبار، بی جا.
8)کلینی، محمد بن یعقوب(بی تا)، اصول کافی، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت.
9)ابن شعبه، علی(بی تا)، تحف العقول، بی جا.
منبع : اندیشه حوزه، شماره 81