( 4.6 امتیاز از 2210 )

عصر شیعه : کیفیت خلقت یکسان چهارده معصوم علیهم السلام ، ایجاب می کند که در تمام شئون ولایت نیز ردیف یکدیگر باشند لذا اثرات بغض و یا محبت ، اطاعت و یا عصیان نسبت به هر معصومی ، برابر و یکسان با آثار و داد و یا عناد، سر پیچی و یا پیروی نسبت به هر یک از معصومین دیگر می باشد

 

اخبار وارده در این موضوع بسیار زیاد و فوق العاده است ، و شیعه و سنی همگی به این روایات معتقد بوده و به صحبت آنها اعتراف دارند، در اینجا چند روایت

از این دسته اخبار برای نمونه نقل می شود:
((اخذ الرسول الاکرم صلی الله علیه وآله بید الحسن والحسین فقال : من احبنی و احب هذین و اباهما و امهما کان معی فی درجتی یوم القیامة ))

((رسول خدا(صلوات الله علیه و آله ) دست حسنین را گرفت و فرمود: هر کس مرا، و این دو فرزند مرا، و پدر و مادر این دو را دوست بدارد، روز قیامت با من هم درجه خواهد بود.))

 

هم درجه بودن با پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله ) مطلبی است که جا دارد به طور تفضیل درباره آن بحث و بررسی بعمل آید تا کاملا موضوع بر همگان روشن گردد.

 

آیا چگونه امکان دارد کسی در روز قیامت با رسول خدا(صلوات الله علیه و آله ) هم درجه باشد؟
مگر بشری می تواند به درجه رفیع و بی نظیر پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله ) نائل شود؟


آیا چطور ممکن است که انسانی به درجه والای دسترسی پیدا کند؟ در این کلام حضرت رسول (صلوات الله علیه و آله ) یک سر مگو، ویا یک راز گفتنی نهفته است و آن عبارت از این است که آن حضرت می خواهد بگوید، هر کس مرا و عترت مرا دوست بدارد به درجه مؤ منین به ولایت نائل شده است ، و با من در ردیف مولایان ، و در صف معتقدین به ولایت قرار دارد، اگرچه در این صف و در این درجه ، هر فردی دارای رتبه متفاوت و مخصوص به خود می باشد،

چنان که موحدان و افراد با ایمان را در روز قیامت درجات متفاوت بیشماری است ، مؤ منین به ولایت را نیز به تعداد افرادشان درجاتی است ولی در عین حال همه آنان ، در صف موحدین ، در صف معتقدین ، و در درجه مومنین به ولایت به محمد بن عبدالله (صلوات الله علیه و آله ) ، هم صف ، هم ردیف ، هم دین ، و هم درجه اند (و یا به عبارت دیگر، ممکن است عده ای به درجه شهادت نائل آیند ولی رتبه و مقام معنوی هر یک با دیگری متفاوت بوده ، و تنها در مرتبه شهادت همه با نسبت های مختلف ، مشترک باشند و با حفظ مراتب و مقامات مخصوص به خود، یکدیگر هم صف و همردیف ).

 


باید توجه داشت که درجات معنوی به تعداد افراد بشر متفاوت است ، مثلا جمیع موحدین اگر چه به (درجة التوحید) نائل شده ، و با یکدیگر در این موضوع نزدیک و هم درجه اند، لیکن خود این درجه ، انبیا دارد، اوصیا دارد، علما دارد، شهدا دارد، مخلصون دارد، که هر یک را مقام و مرتبه بسیار متفاوت و مخصوص به خود است ، و تنها در موحدین بودن با هم مشترکند، و عینا همین گونه است ((درجة الولایت )) و ((درجة المحبت ))
روایت مورد بحث را عده ای از علماء سنی در کتابهای خود نقل کرده اند که از جمله آنان : ((احمد بن حنبل )) امام حنابله در ((مسند)) - ((ترمذی )) در ((جامع صحیح )) که یکی از صحاص ششگانه است - ((خطیب بغدادی )) در تاریخش - ((ابن عساکر)) در تاریخش - ((جزری )) در ((اسنی المطالب )) - ((ابن اثیر))در ((اسدالغابه )) - ((ابوالمظفر)) در ((تذکره )) - ((محب الدین طبری )) در ((ریاض )) و ((ذخایر)) - ((ابن حجر)) در ((تهذیب )) و ((صواعق )).

 


ابن حجر در تشریح حدیث مذکور می فرماید:
((لیس المراد بالمعیة هنا، المعیة من حیث المقام ، بل من جهت رفع الحجاب ))


این دانشمند سنی بسیار نیکو مطلب را درک نموده است که می گوید: ((در اینجا که پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله ) می فرماید: هر کس مرا و علی (علیه السلام ) و زهرا(علیها السلام) و دو فرزندم (حسن و حسین ) را دوست بدارد با من در روز قیامت هم درجه است ، مبادا چنین به نظر آید که مقصود هم مقام بودن با رسول خداست ، بلکه مراد این است که چون هر مسلمان با ایمانی به علی (علیه السلام ) و اولاد علی (علیه السلام ) محبت داشته باشد، خدای تعالی او را به جوار رحمتش نزدیک می فرماید، و در مرکز لطف و احسانش قرار می دهد، و پردهاه بر داشته می شود، در این مقام رفع حجاب ، و

بی پرده در محضر حق تبارک و تعالی قرار گرفتن ، با پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله ) هم صف و همراه است .

 

((ابن حجر)) آنگاه به سخن چنین ادامه می دهد:

 

 

 

((نظیره فی قوله تعالی : فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقن و الشهداء والصالحین ، و حسن اولئک رفیقا))

((چنانکه خدای تعالی می فرماید: مسلمانان مؤ من ، با انبیاء و صدیقین ، و شهداء و صالحین که خدا نعمتهای خویش را به آنان اعطا فرموده است ، همگام و

 

همراهند، و چه رفقای ((نیکویی )) و کاملا روشن است که در این آیه یکسان بودن مقامات مطرح نیست بلکه مراد برابر بودن همه اهل ایمان است در معرض فیض ، و در جلوگاه رحمت ، و بی پرده در محضر لطف و مرحمت خدا قرار گرفتن . وگرنه هر یک از انبیاء صدیقین ، شهداء، علماء، صالحین ، ابرار، اخیار، و مخلصون را مقامی خاص و جداگانه ، و درجه و مرتبه ای مخصوص به خود پنج تن به طور یکسان در آن مشترکند، و هرگز کسی را به آن

مقام والا راه نیست .


روایات دیگری در این مورد علماء سنی و شیعه نقل کرده اند که برخی از آنها ذکر می شود:
حضرت رسول اکرم (صلوات الله علیه و آله ) می فرماید:
((من احب هولاء یعنی الحسن والحسین و فاطمة و علیا فقد احبنی و من ابغضهم فقد ابغضنی ))
((هر کس اینان (یعنی حسن و حسین و فاطمه و علی علیهم السلام ) را دوست بدارد، مرا دوست داشته است ، و کسی که با اینها دشمنی کند، با من

خصومت کرده است .

 

 

 


و درباره حضرت صدیقه زهرا علیهم سلام می فرماید:
((من آذاها فقد آذانی ، و من آذانی فقد آذی الله )) و ذلک قوله تعالی : (( ((ان الذین یودون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الاخرة ))
((هر کس فاطمه را بیازارد، مرا آزرده است ، و هر مرا اذیت کند (گوئی ) خدا را آزرده است )) چنان که خدای تعالی می فرماید:
همانا، آن کسانی که خدا و رسول او را بیازارند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده است (از رحمت خود دور فرموده است )، که با توجه به فرمایش پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله ) آزار خدا و رسولش برابر با ایذاء حضرت صدیقه زهرا سلام الله علیهاست .
روایاتی که نقل شد و احادیثی که از قول پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله ) در این موضوع بیان می شود، همه آنها عبارات کتب عامه است که شیعه و سنی در صحت آنها متفق القول هستند:
((فاطمة بضعة منی ، من اغضبها اغضبنی ))
((فاطمه (علیها السلام ) پاره تن من است ، هر کس او را خشمگین کند، مرا به خشم آورده است ))
((فاطمة بضعة منی ، یوذینی ما آذاها، و یغضبنی ما اغضبها))
((فاطمه پاره تن من است ، آنچه فاطمه را بیازارد، مرا نیز آزرده می سازد، و آنچه فاطمه را به خشم آورد، مرا هم غضبناک می کند.))
((فاطمة بضعة منی ، یقبضنی ما یقبضها، یبسطنی ما یبسطها))
((فاطمه پاره تن من است ، آنچه او را دلگیر کند مرا گرفته خاطر می سازد، و آنچه او را مسرور گرداند، مرا شاد می نماید))
((فاطمة بضعد منی یوذینی ما آذاها، و ینصبنی ما انصبها))
((فامطه پاره تن من است ، آنچه او را آزرده کند مرا می آزارد، و آنچه او را به زحمت اندازد مرا دچار مشقت می نماید.))
روایات بسیاری از پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله ) با مفهوم تقریبا همانند احادیث مذکور، ولی با عبارات مختلف ، علماء فریقین (شیعه و سنی ) نقل کرده اند که چند نمونه از آنها را در اینجا یاد آورد می شویم :
((فاطمة بضعة منی ، یسعفنی ما یسعفها))
((فاطمة شجنة منی ، یبسطنی ما یبسطها، و یقبضنی ما یقبضها))
((فاطمة مضعة منی ، من آذاها فقد آذاتی ))
((فاطمة مضعة منی ، یقبضنی ما قبضها، و یبسطنی ما بسطها))
((فاطمة مضعة منی ، یسرنی ما یسرها))

 


هدف و منظور ما از نقل این احادیث شریف در منقبت حضرت صدیقه زهرا سلام الله علیها، این است که بر همگان ثابت شود موضوع محبت و یاری آن حضرت ، و یا بغض و دشمنی و اذیت او، عینا همانند محبت و دوستی با پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله ) و یا عدوات و عناد نسبت به مقام نبوت است و اعتقاد داشتن به این مطلب ، هرگز منحصر به یک مذهب خاص نیست ، بلکه این موضوع کاملا اسلامی و کلی است ، بدون تردید از معتقدات تمام مسلمین جهان است .

 


لذا ما در اینجا نام عده ای از دانشمندان سنی که روایات مذکور را در طول چهارده قرن در کتابهای خویش ثبت کرده اند، نقل می کنیم :

 


ابن ابی ملیکه متوفای 117 هجری - قمری - ابن دینار مکی ، متوفای 125 هجری - لیث بن سعد مصری متوفای 175 ه -.ق - ابو محمد بن عینیه متوفای 198 - ابوالنظر بغدادی متوفای 205 هجری - احمد بن یونس یربوعی متوفای 227 هجری - حافظ ابوالید طیالسی متوفای 227 هجری - ابوالمعمر هذلی متوفای 336 هجری - فتیبه بن سعید ثقفی متوفای 240 هجری عیسی بن حماد مصری متوفای 248 هجری - احمد امام حنابله متوفای 241 هجری - حافظ بخاری (ابوعبدالله ) صاحب صحیح معروف متوفای 256 هجری - حافظ مسلم در صحیحش (که یکی از صحاح سته است ) متوفای 261 هجری - حافظ ابوعبدالله بن ماجه در سننش (که یکی از صحاح سته است ) متوفای 273 هجری - حافظ ابودواد سیستانی در سننش (که یکی از صحاح سته است ) متوفای 275 هجری - حافظ ابو عیسی ترمذی در صحیح (که یکی از صحاح ششگانه است ) متوفای 275 هجری - حکیم ابوعبدالله ترمذی متوفای 285 هجری - حافظ ابوعبدالرحمن نسائی (که یکی از صحاح ششگانه است ) متوفای 303 هجری - ابوالفرج اصفنهانی متوفای 303 هجری - حاکم ابوعبدالله نیسابوری متوفای 405 هجری - حافظ ابونعیم اصفهانی متوفای 430 هجری حافظ ابوبکر بیهقی متوفای 458 هجری - ابو ذکریا خطیب تبریزی متوفای 502 هجری - حافظ ابوالقاسم بغوی متوفای 510 هجری - قاضی ابوالفضل قاضی ابوالعیاط متوفای 544 هجری - اخطب خوارزمی متوفای 568 هجری - حافظ ابوالقاسم ابن عساکر متوفای 571 هجری - ابوالقاسم سهیلی متوفای 581 هجری - ابن ابی الحدید معتزلی متوفای 586 هجری - ابوالفرج ابن جوزی متوفای 597 هجری - ابن اثیر متوفای 630 - ابوسالم ابن طلحه شافعی متوفای 652 هجری - سبط ابن جوزی حنفی متوفای 654 هجری - حافظ گنجی شافعی متوفای 658 هجری - حافظ محب الدین طبری متوفای 694 هجری - حافظ عدلی اندلسی متوفای 699 هجری - حافظ ذهبی شافعی متوفای 747 هجری - قاضی ایجی معروف متوفای 756 هجری - جمال الدین زرندی متوفای 750 هجری - ابوسعادت یافعی متوفای 768 هجری - حافظ زین الدین عراقی متوفای 806 هجری - حافظ معزالدین هیثمی متوفای 807 هجری - حافظ ابن حجر عسقلانی متوفای 852 هجری - حافظ جلال الدین سیوطی متوفای 911 هجری - حافظ ابوالعباس قسطلانی متوفای 923 هجری - حافظ قاضی دیار بکری متوفای 966 هجری - ابن حجر هیثمی متوفای 974 هجری - زین الدین مناوی متوفای 1031 هجری - و عده کثیری از علمای عامه (سنی ) در قرن 10 و 11 و 12 و 13 و 14 تا امروز.
چون این مطلب مورد بحث ، در نزد علمای عامه نیز بسیار حائز اهمیت است و با این روایات شریفه که ذکر صریح استدلال و ثابت کرده اند که هر کس نسبت به حضرت زهرا(علیها السلام) محبت نداشته ، و یا به نحوی از انحاء آو را آزرده باشد، کافر است . لذا ما این موضوع را عمیقا مورد بررسی قرار می دهیم :

 


گاهی مطلب را معتقدین یک مذهب عنوان می کنند، و گاهی موضوعی صددرصد عمومی و اسلامی است و با توجه به مدارک و اسنادی که از دانشمندان فریقین (شیعه و سنی ) نقل شد کاملا ثابت می شود که این مطلب اسلامی است : که هر کس حضرت صدیقه زهرا سلام الله علیها را آزار اذیت نماید و آن حضرت از او دل آزرده و ناخشنود باشد، کافی است .

 


روایتی است فوق العاده مهم و حیرت انگیز از پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله ) که از آن حضرت فرمود: ((ان تبارک و تعالی یغضب لغضب فاطمه ، و یرضی لرضاها))
((همانا، خداوند تبارک و تعالی غضب می کند هنگامی که فاطمه (علیها السلام ) به خشم آید، و راضی می شود آنگاه که او راضی و خشنود گردد))
و در روایت دیگر به فاطمه علیهالسلام فرمود:
((ان الله یغضب لغضبک ، و یرضا لرضاک ))
((یا فاطمه ، خدا با غضب تو غضب می کند، و با رضای تو راضی می گردد))


این دو روایت عجیب را عده زیادی از دانشمندان عامه (سنی ) نقل کرده اند که از جمله آنهایند:


ابوموسی ابن المثنی متوفای 252 هجری - ابن ابی عاصم متوفای 287 هجری - ابویعلی مسلم متوفای 307 هجری - حافظ ابوالقاسم طبرانی متوفای 360 هجری - حافظ ابوحاکم نیسابوری متوفای 405 هجری - حافظ ابوسعید خرگوشی متوفای 406 هجری - حافظ ابونعیم اصفهانی متوفای 430 هجری - حافظ ابوالقاسم ابن عساکر متوفای 571 هجری - ابوالمظفر سبط ابن جوزی متوفای 654 - حافظ ابوالعباس طبری متوفای 694 هجری - حافظ ابن حجر عسقلانی متوفای 852 هجری - حافظ شهاب الدین ابن حجر هیثمی متوفای 974 هجری - حافظ ابوعبدالله زرقانی مالکی متوفای 1122 هجری - ابوالعرفان صبان متوفای 1206 هجری - بدخشانی (صاحب مفتاح الجنات ) متوفای قرن 13 و عده ای دیگر...
با توجه به اینکه هر بشر حالات مختلفی دارد، و در هر ساعت دستخوش تحولات گوناگون است ، معقول نیست که بشری در تمام لحظات زندگانی ، با وجود انهمه دگرگونیها، همیشه و همه جا مورد توجه خدا بوده ، و رضایتش رضای خدا، غضبش خشم خدا، مسرتش خشنودی خدا، محبتش حب خدا، و دشمنی با او دشمنی با خدا باشد، و بر هر کس به چشم حقارت نگاه کند خدا نیز با نظر حقارت بر او بنگرد، مگر اینکه صاحب مقام ولایت (مطلقه ) بوده باشد، و به اعتبار همان مقام که عینا پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله ) و امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) نیز دارا هستند، تنها این موضوع امکان پذیر می باشد.

 


و با عدم توجه به شئون ولایت است که حضرات عامه (سنیها) می گویند پیامبر اکرم نیز همانند سایر مردم دشنام و ناسزا می گوید، خشمناک می شود و... و بالاخره سخن را تا بجائی می رسانند که در بستر مرگ خطاب به آن حضرت می گویند، ((ان الرجل لیهجر...)) ((این مرد هذیان می گوید...)) فاطمه سلام الله

علیها وجود مقدسی است که پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله ) یک عمر او را به تمام امتش معرفی کرده ، و مقامات معنویش را بیان فرموده است .

 


چنان که گفته شد کاملا روشن و مبرهن است آن بشری که محبتش محبت خدا، اطاعتش اطاعت خدا، رضایتش رضایت خدا، مخالفتش مخالفت خدا،

سنحطش سنحط خدا، غضبش غضب خداست ، لازمه اش این است که باید صاحب مقام شامخ ولایت (مطلقه ) باشد، و در نتیجه ، هر کس به صاحب ولایت ایمان نیاورد و محبتش را در دل نداشته باشد، کافر است ، و این مطلبی است که علمای عامه نیز به آن ایمان و اعتقاد دارند که در اینجا نقل بعضی از عبارات آنان مفید و ضروری است :

 


((ابوالقاسم سهیلی )) متوفای سال 581 هجری در کتاب ((الروض الانف )) در جلد دوم صفحه 196 می فرماید:
((ان ابا لبابه رفاعة بن عبدالمنذر ربط نفسه فس توبه ... و ان فاطمه ارادت حله حین نزلت تویته ، فقال ابا لبابه قد اقسمت ان لا یحلنی الا رسول الله ، فقال رسول الله ان فاطمه مضعة منی ، صلی الله علیه و علی فاطمة ، فهذا حدیث یدل علی ان من سبها فقد کفر، و من صلی علیها فقد صلی علی ابیها))

 


هنگامی که ((رفاعه )) از گناهی که مرتکب شده بود توبه کرد، خودش را به چوب توبه محکم ببست و سوگند خورد هرگز آن بند را نگشاید مگر اینکه محمد بن عبدالله (صلوات الله علیه و آله ) بدست خود آنرا باز فرماید، و این را نشان قبول شدن توبه خود قرار داده بود، تا اینکه آیه قبول شدن توبه او از جانب پروردگار نازل شد و در آن هنگام حضرت فاطمه (علیها السلام ) اراده فرمود آن بندها را بگشاید، و لی ابالبابه گفت : کسی جز پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله ) نباید مرا از بند رها نماید، زیرا من به این امر سوگند یاد کرده ام ، و چون این سخن به گوش پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله ) رسید، حضرت فرمود: ((همانا، فاطمه پاره تن من است ، درود خدا بر او و بر فاطمه باد.

 

 


سپس راوی حدیث چنین نتیجه می گیرد: ((که این حدیث دلالت دارد بر اینکه هر کس فاطمه (علیها السلام ) را دشنام دهد کافر می شود، و هر کس بر او صلوات فرستد، برابر است با صلوات بر پدرش رسول خدا(صلوات الله علیه و آله ) )) در کیفیت صلوات و سلام بر او و زیارتش ، اخباری از پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله ) نقل شده است که همه نشانگر این است که حضرت زهرا(علیها السلام) همانند رسول خدا(صلوات الله علیه و آله ) در این مطلب کاملا استقلال داشته و صلوات و زیاراتی مخصوص به خود دارد.

 


این روایت را ((ابن حجر)) نیز در شرح کتاب ((جامع صغیر))نقل کرده است ، و اجالبتر اینکه ((زین الدین مناوی )) صاحب کتاب ((کنوزالدقایق )) ضمن بیان این حدیث چنین نتیجه می گیرد:

 


(با توجه به استدلال ((ابوالقاسم سهیلی )) در شرح حدیث شریف ((فاطمه بضعه منی )) که می گوید: ((هر کس فاطمه (صلوات الله علیه و آله ) را دشنام دهد، چون این عمل مشعر بر بغض او نسبت به آن حضرت است ، خدا چنین کسی را دشمن می دارد، و هر کس را که خدا دشمن بدارد یقینا کافر است ، لذا ناسزا گفتن به حضرت زهرا(علیها السلام) را موجب کفر می داند، و همین دلالت دارد بر اینکه : فاطمه (علیها السلام ) از شیخین (ابوبکر و عمر) افضل است !!!؟؟؟...)

 


((شریف سمهودی )) که یکی از بزرگان عامه است در ادامه تشریح آن حدیث می فرماید:
((و معلوم ان اولادها بضعة منها فیکونون بواسطتها بضعة منه و من ثم لم رات ام الفضل فی النوم ان بضعة منه وضعت فی حجرها، اولها رسول الله بان تلد فاطمه غلاما، فیوضع فی حجرها، فکل من یشاهد الان من ذریتها، بضعة من تلک البضعة ، و ان تعددت الوسائط، و من تامل ذلک انبعث فی قلبه داعی الاجلال لهم ، و تجنب بغضهم علی ای حال کانوا علیه ))

 


((و کاملا روشن است که نه تنها فاطمه (علیها السلام ) پاره تن پیامبر(صلوات الله علیه و آله ) است ، بلکه اولاد او چون بضعه فاطمه (علیها السلام )اند، آنان نیز به واسطه زهرا(علیها السلام) پاره تن پیامبر(صلوات الله علیه و آله ) محسوب می شوند))

 


اکنون نیز در هر کجا ذریه پیامبر(صلوات الله علیه و آله ) مشاهده شود، پاره تن رسول خداست ، اگر چه شما واسطه بسیار زیاد شد، لذا هر کس این موضوع را بدقت بررسی کند، در قلب خویش نسبت به آل محمد(صلوات الله علیه و آله ) احساس محبت می نماید، و از دشمنی نسبت به آنان در هر حال دوری می

جوید.

 


((ابن حجر)) می فرماید:

 


((و فیه تحریم اذی من یتادی المصطفی بتاذیه ، فکل من وقع منه فی حق فاطمة شی فتاذت به ، فالنبی یتاذی بشهادة هذالخبر، ولا شی اعظم من ادخال الاذی علیها من قبل ولدها، و لهذا عرف بالاستقراء معالجة من نعاطی ذالک بالعقویة فی الدنیا و لعذاب الاخرة اشد))
((حارم است آزار و اذیت فاطمه (علیهالسلام )، زیرا هر چیزی که او را آزرده خاطر کند، پیامبر ص را دل آزرده می نماید، و آنچه رسول خدا را بیازارد، (در حقیقت ) خدا را اذیت کرده است .))

 


((ابن حجر)) در پایان سخن چنین نتیجه می گیرد: آنچه تاریخ گذشته به ما گوشزد می کند این است که جزای کس که زهرا(علیها السلام) را بیازارد، گرفتاری دنیاست ، و البته عذاب او در آخرت شدیدتر خواهد بود)). ناسزا گفتن به حضرت صدیقه سلام الله علیها، برابر است با دشنام به پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله ) و امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) و در نتیجه مساوی است با دشنام به حضرت حق تبارک تعالی ، چنان که رسول خدا(صلوات الله علیه و آله ) درباره علی (علیه السلام ) می فرماید:

 


((لا تسبوا علیا، من سب علیا فقد سبنی ، و من سبنی فقد سب الله ))
((به علی (علیه السلام ) دشنام ندهید، هر کس به او دشنام دهد در حقیقت مرا ناسزا گفت است ، و هر کس به من دشنام دهد، همانا به خدا بد زبانی کرده است ))

 


((لا تبغضوا علی ، من اغضب علیا فقد اغضبنی ، و من اغضبنی فقد اغضب الله ))
((علی (علیه السلام ) را خشمگین مسازید، که هر کس او را به خشم آورد همانا مرا غضبناک کرده است ، و هر کس مرا خشمگین کند در حقیقت خدا را به خشم آورده است ))

 


((و من احبه فقد احبنی ، و من احبنی فقد احب الله ))
((هر کس علی (علیه السلام ) را دوست داشته باشد، در حقیقت به من مهر ورزیده است ، و هر کس محبت مرا در دل داشته باشد، همانا خدا را دوست

داشته است ))

 


این فرمایشات پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله ) و نظایر آنها درباره امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) بیان داشته اند، تنها شایسته آن وجود مقدسی است

 

که دارای مقام شامخ ولایت باشد، و مراتب مذکور از شئون مخصوص آن مرتبه والاست .

 


روایات بسیار از قول پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله ) در منقبت حضرت زهرا سلام الله علیها، عینا با همین مضامین در کتب معتبر (شیعه و سنی ) نقل شده است که نشان می دهد آن حضرت در جمیع احکام و شئون ولایت با رسول خدا(صلوات الله علیه و آله ) و امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) شریک است ، لذا علما چنین فتوی می دهند که هر کس به پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله ) ، یا امیرالمؤ منین (علیه السلام )، یا فاطمه زهرا(علیها السلام) دشنام دهد واجب القتل می شود، و دانشمندان عامه می فرمایند: هم کافر است ، و هم واجب القتل . پروردگارا، به حق محمد و آل محمد، ما را از نظر لطف

فاطمه زهرا سلام الله علیها دور مکن ، و (پرتو) ولایت او را در قلب ما جایگزین فرما، و با اعتقاد به این مقام ولایت عمر ما را بپایان برسان .

 

 

 

 

 برگرفته از کتاب فاطمه الزهرا سلام الله علیها

علامه امینی قدس سره

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر