
اقلیتی منسجم و پرنفوذ از شبه قاره تا شرق آفریقا
خوجهها پیروان مذهبی هستند که ابتدا ۶۰۰ سال پیش از ترکیب عقاید دین هندو با عقاید مذهب اسماعیلیه در هند پا گرفت که به تدریج، پیروان این کیش به چند گروه منشعب شدند؛ گروهی از آنها مذهب تشیع اثنیعشری را پذیرفتند و با مهاجرت به منطقه شرق آفریقا در آنجا جوامعی منسجم و پرنفوذ را شکل دادند. امروزه جماعتهای خوجههای اثنیعشری علاوه بر کشورهای شرق آفریقا، در هند، پاکستان، استرالیا و نیوزیلند، کشورهای غرب اروپا و آمریکای شمالی حضور دارند. آنها به ویژه در امور اقتصادی و تجاری و همچنین فعالیتهای خیریه و دینی در کشورهای خود، صاحب نفوذ و جایگاهی خاص هستند.
پیشینه شکلگیری جماعتی که امروزه به «خوجه» معروفاند، به ۶۰۰ سال پیش در هند بازمیگردد. امروزه خوجهها به سه گروه خوجههای اسماعیلی، اثنیعشری و اهل سنت تقسیم شدهاند. وجه مشترک همه این گروهها برخورداری از جایگاه اجتماعی و اقتصادی بالا در کشورهای خود و سازماندهی تشکیلاتی است.
شکلگیری اولیه
به نوشته دایرهالمعارف خوجه پدیا؛ حدود ۶۰۰ سال قبل یکی از مبلغان دین اسلام به نام «پیر صدرالدین» وارد منطقه سند در هندوستان شد. گفته میشود که وی یکی از داعیان شاخه نزاری از فرقه اسماعیلیه بود؛ برخی نیز او را یک صوفی ایرانی میدانند. او در میان جماعتی از هندوها معروف به لوهانه (Lohana) که گروهی از هندوهای ثروتمند بودند به تبلیغ آیین خود پرداخت. وی تعداد زیادی از این هندوها را به آیینی درآورد که آن را ستپنته (راه درست) نامید که ترکیبی از عقاید صوفیه با باورهای هندویی بود. صدرالدین پیروان خود را «خواجه» نامید که در فارسی به معنای فرد محترم و متشخص است. بعدها این عنوان تبدیل به «خوجه» شد.
تا آن زمان، جمعیت خوجهها در منطقه کچ و گجرات هند افزایش یافته بود. برخی از آنها هم به بمبئی و مسقط رفتند. آنها زکات خود را به جماعتخانهها میپرداختند و کاملاً با جامعه پیرامون خود هماهنگ بودند.
پس از ورود آقاخان اول به هند، تمرکز بیشتری در امور جامعه خوجهها پدید آمد. این امر به بروز برخی اختلافات در بین این جامعه منجر شد و در نتیجه آن برخی گروههها از جماعتخانهها جدا یا اخراج شدند. برای نمونه میتوان از خاندان حبیب ابراهیم که یک خاندان متنفذ بودند نام برد که با سرپیچی از فرمان آقاخان مبنی بر لزوم اعطای داراییهای پیروان جماعت به وی از این گروه جدا شدند. آنها بعدها به مذهب اهل سنت گرویدند.
در سالهای آغازین قرن نوزدهم میلادی، تعدادی از خوجهها برای زیارت به نجف رفتند و در آنجا با شیخ «زینالعابدین مازندرانی» از مجتهدان مشهور زمان دیدار کردند. آنها طی ملاقاتهایی که با این مرجع داشتند به این نتیجه رسیدند که نیاز به یک رهبر دینی دارند که به هند بیاید و آنها را هدایت کند.
در سالهای ۱۸۶۰ تا ۱۸۷۰ یک روحانی هندی به نام «ملاقادر حسین» که برای تکمیل دروس دینی در کربلا اقامت داشت با تعدادی از خوجههای زنگبار و بمبئی در کربلا ملاقات کرد. ملاقادر به آنها خواندن قرآن، عقاید اسلامی و طرز صحیح نماز خواندن را آموزش داد و درباره عظمت حضرت علی(ع) برای آنها سخن گفت. او دریافت آنها عقاید نادرستی درباره حضرت علی(ع) دارند و او را دهمین تجلی خدای ویشنو میدانند؛ بنابراین تصمیم گرفت که آنها را با عقاید تشیع آشنا کند. وی به بمبئی رفت تا به ارشاد خوجهها بپردازد؛ ملاقادر در بمبئی مدرسهای تاسیس کرد و در آن عقاید مذهب اثنیعشری را تدریس میکرد.
در اواخر دهه ۱۸۸۰ روحانی دیگری به نام «شیخابوالقاسم نجفی» با هدف توسعة مذهب تشیع اثنیعشری از ایران رهسپار هند شد و در بمبئی اقامت گزید. وی در این شهر با کمک برخی از بازرگانان سرشناس ایرانی که با خوجههای اثنیعشری ارتباط داشتند برای نخستین بار نماز جمعه را ـ که تا پیش از آن هرگز در بمبئی اقامه نشده بود ـ برگزار کرد. شیخابوالقاسم نجفی سپس به تبلیغ تشیع در بین خوجههای آقاخانی پرداخت و این در حالی بود که شیعیان خوجه اثنیعشری بمبئی فاقد هرگونه مسجد یا سالنی برای انجام مراسم عبادی خود بودند.
جذب جوانان خوجه به این مرکز موجب اختلاف بیشتر آنان با اکثریت جماعت خوجهها که پیروان آقاخان بودند شد تا جایی که فشار روزافزون به آنها موجب گشت که حدود سال ۱۹۰۰ و پس از بیست سال مناقشه، خوجههای اثنیعشری زادگاه خود را ترک گفته و با مشقت فراوان راهی شرق آفریقا شوند.
مهاجرت به آفریقا