
مدارسی که تاریخساز شدند
ظهور مدارس اسلامی در دوره معاصر به دهه ۱۳۲۰ به بعد بازمیگردد. به دنبال برخی تحولات و پیدایش بعضی از ارگانها و سرانجام آزادی عمل غیردینی در دوره پهلوی اول که بهتدریج باعث دور افتادن نظام آموزشوپرورش کشور از دیانت و بنیادهای ملی خود شد، بسیاری بر آن شدند تا در فرصتی مقتضی با فضای حاکم بر جامعه بهنوعی به مخالفت برخیزند
بیتردید آنچه در عرصه سیاست ایران از دهه ۲۰ تا ۵۰ روی داد، معلول تحولاتی بود که در عرصه فرهنگ روی داده بود. هم از این روی بازخوانی فراز و فرودهای فرهنگی این مقطع مهم، از پیشنیازهای فهم درست از وقایع سیاسی روی داده در آن به شمار میرود. مقالی که پیش روی دارید، درصدد است تا مروری اجمالی بر این تحولات داشته باشد. امید آنکه تاریخپژوهان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
تحولات سیاسی و فرهنگی دهه ۲۰
در دهه ۲۰ به دلیل وجود آزادی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در جامعه که پس از سقوط دیکتاتوری رضاخانی و عدم ثبات حکومت محمدرضا، اجتماعات، کانونهای اسلامی و مکاتب مختلفی به وجود آمد، فعالیتهای مختلف در عرصههای فکری، سیاسی، ادبی و فرهنگی آغاز شد. هرچند از نظر علمی و صنعتی، جامعه همسو با اصلاحات دولت مدرن بسط نیافت، اما در زمینه فرهنگی، ادبی و هنری که رویکردی مردمگرایانه داشت، تحول بیسابقهای ایجاد شد و احزاب مختلف پا به عرصه وجود نهادند. فرهنگ چپ، ادبیات، فرهنگ و هنر را گسترش داد و بخش قابلتوجهی از مردم بهخصوص روشنفکران، جوانان و دانشگاهیان را به خود جذب کرد. بر این اساس تا سالها، اغلب دغدغههای فکری علما، روحانیون، صاحبان تفکرهای اسلامی پیرامون مسائلی چون: آزادی، حجاب، گنجاندن تعلیمات اسلامی در برنامههای آموزشی مدارس و چگونگی ایجاد مدارس ملی- اسلامی دور میزد. درخواست حاجآقا حسین قمی از محمدرضاشاه، پس از بازگشت از تبعید نجف به ایران مؤید این مطلب است. علاوهبراین، آیتالله العظمی بروجردی با همکاری مرحوم حجتالاسلام والمسلمین فلسفی، برای گنجاندن تعلیمات اسلامی در برنامه آموزشی کوششهای بسیاری انجام دادند. در این دهه، نوعی تظاهرات و اعمال غیردینی و حتی ضدمذهبی در بین اقشاری از مردم رواج یافت که بیحجابی یکی از این اعمال است که سخنرانیهای شیخ عباسعلی اسلامی در مورد حجاب، تأثیرگذار بوده است. در این دهه برخی انجمنها و گروههای مذهبی علیه رواج بیدینی یا ضعیف شدن باورهای مذهبی مردم شکل گرفت که «انجمن تبلیغات اسلامی» و «اتحادیه اسلامی» ازجمله این تشکلها بودند که مهمترین موضوعات آنها، مسئله حجاب و تبلیغات ضددینی و اخلاقی روزنامههای اطلاعات و مرد امروز بود.
۱- «تأسیس مدارس جامعه تعلیمات اسلامی»: دهه ۲۰ مصادف بود با تأسیس مدارس جامعه تعلیمات اسلامی که ابتدا در تهران و سپس در شهرستانها ایجاد شد. مؤسسان این جامعه بهخصوص شیخ عباسعلی اسلامی، با افزودن دروسی مانند اصول و فروع دین، قرائت، تفسیر قرآن و همه مسائل مربوط به دین اسلام به برنامه کلاسیک و موظف آموزشوپرورش و همچنین اجرای نماز و اجبار در پوشش چادر برای مدارس دخترانه، سعی داشت تا به سهم خود نور اسلام را روشن نگه دارد.
۲- «اتحادیه دینی» یکی دیگر از کانونهای اسلامی بود که از سوی آیتالله فومنی بهمنظور اجرای برنامههای اسلامی، تبلیغی و فرهنگی ایجاد شد. احداث مساجد نو و تأسیس مدارس نو مخصوص دختران و پسران ازجمله اقداماتی بود که بهوسیله وی در این دوران انجام شد.
۳- «کانون اسلام» بهصورت محلی برای تبلیغات اسلامی و خیریه به دست عدهای از دبیران ازجمله «مهیاری و حسینی» تأسیس شد که جزو اولین مراکز آموزشهای اسلامی- اجتماعی جدید به شمار میآمد. این مکان محل برخورد افکار اشخاص و قشرهای مختلف مردم از بازاریان، محصلان، دانشجویان، فرهنگیان و ارتشیان بود. پس از کنارهگیری رضاشاه، این محل جنبه اجتماعی و سیاسی پیدا کرد، ولی فعالیت آن هرگز شکل منظمی به خود نگرفت و هنگامیکه آیتالله طالقانی در سال ۱۳۲۳ پایگاهش را به مسجد «هدایت» منتقل نمود، در عمل برچیده شد و از افرادی که در این جلسات حضور داشتند، مهندس مهدی بازرگان و دکتر سحابی بود که بعدها مدرسه کمال را تأسیس کردند.
۴- «انجمن اسلامی دانشجویان»: در سال ۱۳۲۱ گروهی از دانشجویان مسلمان در دانشکده پزشکی، کانون دیگری به نام «انجمن اسلامی دانشجویان» را پایهریزی کردند که دارای فعالیتهای فکری- فرهنگی بود و در آن آیتالله طالقانی و تنی چند از روشنفکرانِ دارای گرایشات دینی، نقش فعالی داشتند و در همین سال با همکاری هم «انجمن اسلامی مهندسین ایران» را تشکیل دادند و آثار متفکران اسلامی، سلسله کتابها و جزوه منتشر میشد و از این طریق دانشجویان و دانشآموزان، تغذیه فکری میشدند. علاوه بر اینکه روزنامههای «پرچم اسلام» و مجلاتی چون «آیین مسلمین» و «ندای حق» در احیا و زنده نگهداشتن مسائل دینی برای نسل جوان نقش داشت، درواقع این کانونها، پایههای ایجاد بعضی مدارس اسلامی- ملی بودند که در دهههای بعد پا به عرصه وجود گذاشتند.
تحولات سیاسی و فرهنگی دهه ۳۰
در دهه ۳۰ شمسی، ایران از نظر سیاسی وارد مرحله جدیدی شد. وقوع کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و جریان ملی شدن صنعت نفت موجب شد تا چرخشی در نگرش بسیاری از فعالان فرهنگی جامعه ایجاد شود. پس از شهریور ۲۰ و تغییر حکومت تا زمان انقلاب اسلامی واکنش و فعالیت احزاب، گروهها، محافل سیاسی، فرهنگی و مذهبی در دو جهت مخالفت حرکت نمود. در دهه ۲۰ بنا بر مقتضیات زمان و حکومت، آزادی و فضای باز سیاسی و فرهنگی وجود داشت. این گروهها و ازجمله محافل مذهبی بر آن بودند تا با طرح نظرات و دیدگاههای خود از طریق رسانههای جمعی موجود در آن زمان، بهنوعی در تحول فرهنگی جامعه نقش داشته باشند. اگر آنان در دهه گذشته خواستار اصلاح نظام بودند، در این دهه، تغییر آن را در سر میپروراندند. اغلب روشنفکران اسلامی که تا این زمان اصولاً به سیاست اعتقادی نداشتند و در محافل و کانونهای خود تنها به بُعد تربیت و تعلیم ایدئولوژیک اسلامی میپرداختند، به عرصه سیاست کشیده شدند. پس از تعویض سیاستهای دولت و کودتای ۱۳۳۲ ش. بهتدریج گروههای جامعه و بهخصوص مذهبیها، به سمت مخالفت با رژیم کشیده شدند. در این میان فعالیتهای مسئولان مدارس اسلامی- ملی که دارای خطمشی سیاسی بودند قابل ملاحظه است. گزارشهای رسیده مربوط به شیخ عباسعلی اسلامی، مدیر جامعه تعلیمات اسلامی، مسئولان مدرسه کمال و مسئولان مدرسه رفاه نشاندهنده فعالیت سیاسی و مبارزات سیاسی این مسئولان است که این مدارس را در زمره مدارس سیاسی نیز قرار میدهد که سعی در براندازی رژیم داشتند و بهشدت با آن به مخالفت میپرداختند.
تحولات سیاسی و فرهنگی دهه ۴۰
بهطورکلی، این دههها مصادف بود با افزایش فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی و همچنین اقدامات مسلحانه. این واکنشها در پی افزایش استبداد داخلی و همچنین افزایش نفوذ سیاستهای استعمارجویانه غرب بهخصوص امریکا بود که روزبهروز بر استیلای خویش در ایران میافزود. در این دوره، فعالیتهای سیاسی احزاب، نویسندگان نشریات، دانشگاهها، مدارس و بهطورکلی مراکز آموزشی، مراکز اداری و اجتماعی و فرهنگی بهطور کامل در کنترل دستگاههای امنیتی کشور قرار داشت. نکته قابل تأمل این دهه، تأثیر مراکز فرهنگی و آموزشی که از سوی علما هدایت میشد در جامعه بود و این اسباب نگرانی ساواک را به وجود آورده بود و از سوی دیگر، افزایش درآمدهای نفتی از اواخر دهه ۴۰ حکومت پهلوی را دارای ثروت هنگفتی کرده بود که در مسیر توسعه شتابزدگی قرار گرفت و افتراق حکومت با مردم را در پی داشت.
تحولات سیاسی و فرهنگی دهه ۵۰
یکی از اقدامات و شیوههای مقابله با حرکتهای فرهنگی و مذهبی در حکومت پهلوی و بهخصوص در سالهای آخر، انحصاری کردن آموزش بود و به بهانه «آموزش رایگان» قانونی تصویب گردید که بر مبنای آن تمام مدارس ملی و غیررسمی بهصورت دولتی درآمد که شایعه طرح آموزش رایگان از آغاز دهه ۵۰ انتشار یافت و درنهایت در سال ۱۳۵۳ ش. تصویب شد. در دهه ۵۰ استبداد حاکم بهحد اعلای خود رسید و هرگونه مخالفتی سرکوب میشد. به همین دلیل امام خمینی پس از اعتراض به کاپیتولاسیون در سال ۱۳۴۳ ش. به ترکیه تبعید شد و سران نهضت آزادی دستگیر شدند و به زندان افتادند. مدارس مذکور تحت نظارت کامل دولت قرار داشتند که از طریق اعزام مأموران در قالب مدیر، معاون، مربی و معلم صورت میگرفت و آنان را در محدودیتهای تبلیغاتی و تعلیماتی قرار میداد.
پیشینه پیدایش مدارس اسلامی
پیشینه مدارس اسلامی به مکاتب و مساجد در سدههای اولیه نشر اسلام بازمیگردد. فرقههای مختلف اسلامی، هریک در حلقههای مخصوص پیروان خود در مساجد، به فراگیری دروسی، چون قرائت قرآن، حدیث و قوانین شرع پرداختند. پس از برپایی مدارس، فرقههای مختلف مذهبی فرصت یافتند تا از این طریق، پایگاه تعلیماتی خود را از دیگر مسلکها جدا نمایند و بهنوعی مبارزه سیاسی و مذهبی بپردازند ولی مدارس تنها بر پایه انگیزه علمی و مذهبی احداث میشدند نه بر پایه اغراض سیاسی- اجتماعی.
با افزایش روابط ایران و اروپا و ورود تدریجی فرهنگ و تمدن غربی به کشور، ایران وارد دوره جدیدی از تحولات گردید. با نیاز کشور به علوم جدید با مقتضیات زمانی دروس جدید وارد حیطه آموزشی شد. پس از مشروطیت و آگاهی از لزوم آموزش همهجانبه مردم، مدارس جدید با دروس جدید برای دختران و پسران احداث شد؛ ولی جبههگیری بعضی از قشرهای جامعه، به دلیل بیسابقه بودن موضوع به شکلی منفی متجلی گشت. گرچه مدارس اسلامی در طول تاریخ همواره دستخوش اهداف و سیاستهای خاصی بوده است، اما همواره تدریس علوم اسلامی چه با اهداف سیاسی- اجتماعی و چه با اهداف مذهبی در درجه اول اهمیت قرار داشته است. اهتمام به تعلیم دروس دینی و اسلامی در هر دورهای، از ضروریات به شمار میرفت و مدارس اسلامی پدیده نوظهوری بود که بنا بر مقتضیات زمانه درصدد برآمد بهگونهای جوابگوی نیاز جامعه در مسائل دینی- آموزشی باشد و نام خود را در کنار دیگر کانونهای آموزشی، چون مدرسههای علمیه قدیم و مدارس دولتی جدید در تاریخ ثبت نماید.
مدارس اسلامی در دوره معاصر
ظهور مدارس اسلامی در دوره معاصر به دهه ۱۳۲۰ به بعد بازمیگردد. به دنبال برخی تحولات و پیدایش بعضی از ارگانها و سرانجام آزادی عمل غیردینی در دوره پهلوی اول که بهتدریج باعث دور افتادن نظام آموزشوپرورش کشور از دیانت و بنیادهای ملی خود شد، بسیاری بر آن شدند تا در فرصتی مقتضی با فضای حاکم بر جامعه بهنوعی به مخالفت برخیزند.
مدارس اسلامی در دوره رضاخان
بعد از کودتا و به قدرت رسیدن رضاشاه، مدارس دچار دگرگونیهایی شد. این دوره مقارن با رشد مدارس است ولی به دلیل سیاست سکولاری رضاشاه که آن را در امور آموزشی نیز دخالت داده بود، اولاً مشارکت علما و روحانیون در این امر ملغی بود، ثانیاً مدارس غیردولتی و حتی ضدمذهبی رشد یافتند که بدون ترس از مقامات دینی، نهتنها ظواهر مذهبی را رعایت نمیکردند بلکه اهانت نیز مینمودند. رژیم پهلوی اول بهمنظور تحقق سیاست دینزدایی خود، تهاجم همهجانبه علیه مظاهر و نمادهای دینی را آغاز کرد و با اعمال محدودیت برای روحانیون و مدارس دینی و عالمان دین، آنان را به ورطه نابودی کشانید. رضاشاه به مدت ۱۶ سال، سیاست سکولار خود را نمایان ساخت و با ملی کردن مدارس و تشویق شیوههای غیرمذهبی و اعطای موقعیت به فرقههای ضداسلامی آن را تثبیت نمود. این موقعیت بعد از شهریور ۲۰ و برکناری رضاشاه به دست آمد.
مدارس اسلامی در دوره محمدرضا پهلوی
بعد از سقوط رضاشاه و ایجاد فضای باز سیاسی، نیروهای مذهبی در واکنشی منطقی، با رویکردی فرهنگی، اقدام به تأسیس کانونها و مدارس اسلامی گرفتند. ازآنجاکه مؤسسان این مدارس خود دغدغه سیاسی نیز داشتند، درصدد پرورش و تربیت نسل انقلابی و مبارز بودند؛ اما بین بسته شدن مدارس و کاهش سطح آموزشهای انقلابی، بهناچار روش دوم را انتخاب کردند و با توجه به محدودیتها، صرفاً به کارهای آموزشوپرورشی بسنده نمودند؛ زیرا شرایط سیاسی حاکم بر جامعه، نفوذ نیروهای طرفدار دولتهای خارجی، وجود مدارس خارجی در ایران، اقدامات فرهنگی که احزاب مختلف در جامعه از قبیل نشر کتاب، مجله، روزنامه انجام میدادند، فعالیت شبانهروزی نیروهای اسلامی را در قالب فعالیتهای آموزشی- فرهنگی میطلبید. در اصل، این رویکرد بهعنوان بخشی از مبارزات سیاسی هدفمند بود که به سطح توانایی و نگرش مدیران مدارس مربوط میشد. در این مدارس، تعالیم نوین دینی فارغ از مدارس دولتی ارائه میشد و برطبق الگوی کار این مدارس، ضمن جذب و تربیت نسل آینده با پشتوانه مردمی و سازگاری با دین و فرهنگ مردم، به نهادینه شدن آموزههای دینی نیز کمک میکرد. مدارس اسلامی که نخستین کوشش نیروهای مسلمان و مورد تأیید روحانیت بود، در سالهای آغازین پهلوی دوم، در تهران و برخی شهرهای بزرگ مهمترین ویژگی غیرمذهبی و حتی ضدمذهبی حکومت، یعنی آموزشوپرورش را به چالش میخواند.
مدارس اسلامی با گرایش غیرسیاسی
این دسته از مدارس، نسبت به مسائل سیاسیواجتماعی جامعه بیتفاوت نبودند هرچند در ظاهر در برنامه آموزشی آنها مباحث سیاسی تهی بود، اما سعی میکردند بهگونهای که توجه محافل اطلاعاتی- امنیتی را به خود جلب نکنند، دانشآموزان را در جریان مسائل مهم جامعه قرار دهند. این گروه از ابتدا ادعای سیاسی نداشتند. مدارس اسلامی غیرسیاسی نیز همانند مدارس دیگر اسلامی تحت فشار بودند ولی، چون فعالیت عملی سیاسی مانند پخش اعلامیه، برگزاری جلسات کوچک تیمی و سخنرانی نداشتند بهانهای به دست رژیم نمیدادند. تلاش آنان اغلب پابرجا نگهداشتن مدرسه برای دستیابی به اهداف اولیه خود یعنی تربیت نسلی دیندار و فرهیخته برای آینده کشور بود. مسئولان این مدارس بر آن بودند تا از طریق ارائه خدمات بالای علمی و مذهبی، جوانان مؤمنی را برای جامعه تربیت کنند؛ افرادی که هم در سطوح علمی، دولتی و مقامات کشوری که منشأ اثر باشند و هم بتوانند الگویی برای سایر جوانان محسوب شوند. البته نمیتوان آثار تربیتی اینگونه مدارس را به دلیل عدم فعالیت سیاسی نادیده گرفت. فعالیت سیاسی بیشتر این مدارس در بحبوحه پیروزی انقلاب سال ۱۳۵۷ بود. مواقعی که تظاهرات گسترده در سطح جامعه روی میداد و دانشآموزان این مدارس در راهپیماییها شرکت میکردند.
مدارس اسلامی با گرایش سیاسی
آن دسته از مدارسی که در اساس مبارزه سیاسی داشتند یا بر مبنای مبارزات سیاسی بنا شدند یا اینکه بانیان آنها در زمره فعالان سیاسی بودند، بدون آنکه خواستار دخالت دانشآموزان خود در امور سیاسی باشند. این مدارس به دلیل ماهیت سیاسی خود مورد توجه رژیم قرار داشتند، اما با توجه به نوع فعالیت، مدارسی مانند جامعه تعلیمات اسلامی، علوی و موسوی را بهصرف فعالیت سیاسی بانیان آن، نمیتوانیم سیاسی بدانیم.